چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


مطالعات فرهنگی؛ از فرهنگ والا تا فرا گفتارها


مطالعات فرهنگی؛ از فرهنگ والا تا فرا گفتارها
«مطالعات فرهنگی» حوزه مطالعاتی نسبتاً جدیدی را شامل می شود كه موضوع آن «مطالعه فرهنگ» به ویژه فرهنگ معاصر است؛ این مطالعات مجموعه آثار گوناگونی با جهت گیریهای متفاوت، و معطوف به تحلیل انتقادی اشكال و فرایندهای فرهنگی در جوامع معاصر و نزدیك به معاصر است كه جامعه شناسی، نظریه اجتماعی، نظریه ادبی، مطالعات فیلم و ویدئو، انسان شناسی فرهنگی و تاریخ، نقد هنر را برای مطالعه پدیده های فرهنگی در جوامع صنعتی تركیب می كند.
مطالعات فرهنگی در مطالعه معانی و رویه های زندگی روزمره به كار می رود. رویه های فرهنگی شامل روشهای مردم برای انجام كارهای خاص (مثل تماشای تلویزیون یا غذا خوردن) در فرهنگی معین است. معانی خاص به روشهایی كه مردم در فرهنگهای معین كارهایی را انجام می دهند، پیوسته می باشد.
در استفاده ای عام تر ولی جداگانه، عبارت مطالعات فرهنگی گاهی به مثابه مترادف غیردقیق مطالعات منطقه ای هم به كار می رود؛ یعنی مطالعه آكادمیك فرهنگهای خاص در دپارتمانها و برنامه های درسی همچون مطالعات اسلامی، آسیایی، مطالعات آفریقایی های آمریكا، مطالعات آفریقایی و ... بسیاری از چهره های شناخته شده و مطرح در مطالعات فرهنگی، جهت گیریهای متنوع و تا اندازه ای متفاوت نسبت به موضوعات مورد نظر خود دارند و طیف گسترده ای از نویسندگان و متفكران را شامل می شوند.
همه اینها درپی نابسندگی رشته های آكادمیك موجود، به بعضی تفاوتهای طبقاتی و منطقه ای و بعضی اشكال نوین فرهنگ عامه، فرهنگ جوانان و ضد فرهنگها، و نیز اشكال فراگیر رسانه، تبلیغات، موسیقی و... علاقه مند شدند، متخصصان در انگلستان و در ایالات متحده، صورتهای گهگاه متفاوتی از مطالعات فرهنگی را پس از پیدایش این حوزه در دهه ۱۹۷۰، بسط دادند. گونه انگلیسی مطالعات فرهنگی، در دهه ۱۹۶۰ بیشتر تحت تأثیر «ریچارد هاگرت» و «استوارت هال» در دانشگاه بیرمنگام انگلیس، بسط یافته است.
مكتب مطالعات فرهنگی انگلستان در شرایط خاص تاریخی به وجود آمد كه باید به آن اوضاع توجه داشت. مكتب یاد شده بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمد؛ یعنی هنگامی كه در انگلستان دولت كارگری روی كار آمده بود و قصد داشت اصلاحاتی انجام دهد. به همین منظور نخستین اقدامی كه بعد از جنگ جهانی دوم انجام گرفت، تشكیل كمیسیون تحقیق مربوط به مطبوعات بود. قرار بود حزب كارگر با انحصارهای مطبوعاتی مقابله كند.
سپس نیاز به تحقیق درباره مطبوعات مطرح شد تا بر پایه آن دولت بتواند قانونگذاری كند و برای اصلاح وضع، بخصوص مقابله با انحصارهای مطبوعاتی و تمركز اقتصادی مطبوعات، راه حلی پیدا شود. این مطالعات از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ ادامه داشت.
البته در عمل، به علت مخالفتهای زیادی كه انجام گرفت گزارش خوبی تهیه نشد. امكان مقابله با تراست ها و انحصارهای مطبوعاتی اندك بود و جمعی كه مطالعات را انجام می دادند ناچار بودند جانب احتیاط را بگیرند. در نهایت شورای مطبوعات تشكیل شد. این شورا، به تقلید از كشورهای اسكاندیناوی از نمایندگان روزنامه نگاران، صاحبان و مدیران مطبوعات و نمایندگان جامعه مدنی تشكیل شد و از سال ۱۹۵۳ شروع به كار كرد.
فعالیت این شورا تا اواسط دهه ۱۹۹۰ با همین نام ادامه داشت تا اینكه به كمیسیون شكایتهای مطبوعاتی تغییر نام داد. آغاز فعالیت مكتب مطالعات فرهنگی در چنان فضایی بود. گرچه تعدادی از كسانی كه مكتب مطالعات فرهنگی را پیریزی و رهبری كردند، از دانشگاههای معروفی مثل آكسفورد و كمبریج فارغ التحصیل شده بودند، اما به دلیل افكار چپ و نئوماركسیستی خود به دانشگاهها راه داده نشدند. آنها كوشیدند فرهنگ را از منظری متفاوت و غیرمرسوم مطالعه كنند. در این میان چهار نفر شاخص بودند: استوارت هال، ریمون ویلیامز، ادوارد تامسون و ریچارد بوگارت.
این چهار نفر بنیانگذاران مكتب مطالعات فرهنگی هستند كه هركدام مطالعات ارتباطی خاصی نیز دارند. مطالعات این افراد تا دهه ۱۹۸۰ مبتنی بر تجزیه و تحلیل محتوای مطبوعاتی بود و به همین خاطر آنها به متنها توجه خاصی داشتند.
كم كم به بررسی مخاطبان هم توجه كردند و موضوع تأثیر پیام بر مخاطبان را مورد توجه قرار دادند. این موضوع، زمینه انشعاب در مكتب مطالعات فرهنگی را فراهم كرد. به این ترتیب كه «ایزابل آنگ» تحقیقی درباره یك سریال معروف آمریكایی انجام داد و براساس آن، نظریه مخاطب فعال را مطرح كرد، درحالی كه اكثر نظریه پردازان مكتب انتقادی «بیرمنگام» یا مكتب انتقادی اقتصاد سیاسی با این نظریه موافق نبودند و عقیده داشتند كه از طریق وسایل ارتباطی جمعی، مستقیم و غیرمستقیم، سلطه بر جامعه حاكم می شود و باید با آن مقابله كرد. ولی خانم «ایزابل آنگ» و آقای «الیو كاتز»، استاد قدیمی دانشگاه كلمبیا، در اواخر ۱۹۷۰ بر این موضوع پافشاری می كردند كه امپریالیسم فرهنگی معنا ندارد و وسایل ارتباط جمعی قادر نیستند به طور مستقیم بر مخاطبان تأثیر بگذارند. بلكه مخاطبان واكنش نشان می دهند و این واكنش مخاطبان فعال، آثار منفی پیامهای ارتباطی را از میان می برد.
در دوره حكومت خانم تاچر و پس از فروپاشی دیوار برلین، انشعاب ها و اختلافها در مكتب بیرمنگام بیشتر شد؛ به نحوی كه عده ای از آن جدا شدند و مقدمات تعطیلی مركز فراهم شد. آقای استوارت هال بعد از بازنشستگی از آنجا كناره گیری كرد و به دانشگاه آزاد (Open University) رفت. برخی از اعضای مكتب مطالعات فرهنگی هم مثل «ریمون ویلیامز» فوت كردند.
در مقابل، گونه آمریكایی مطالعات فرهنگی از آغاز بیشتر درگیر كاركردها و فهم اختصاصی و سوژگانی واكنشهای مخاطب به فرهنگ توده ای شد.
طرفداران مطالعات فرهنگی آمریكایی، درباره جنبه های آزادی بخش هواداران فرهنگ توده ای می نویسند. بعضی متخصصان، بخصوص در مطالعات فرهنگی ابتدایی انگلیسی، مدلی ماركسیستی را در این حوزه به كار بستند. تمركز اصلی دیدگاه ماركسیست ارتدوكس، بر تولید معناست. این مدل، تولید انبوه فرهنگ را فرض می گیرد و قدرت را در استقرار از طریق تولید مصنوعات فرهنگی می بیند. در دیدگاه ماركسیستی، آنهایی كه ابزار تولید (زیربنای اقتصادی) را كنترل می كنند ذاتاً كنترل كننده فرهنگ می باشند.
رویكردهای دیگر به مطالعات فرهنگی، مانند رویكرد فمینیستی و گشایشهای آمریكایی بعدی، از این دیدگاه جبری فاصله گرفتند. آنها، مفروض ماركسیستی وجود معنای مسلط واحد مشترك بین همه در مورد هر محصول فرهنگی را، نقد كردند. رویكردهای غیرماركسیستی، معتقدند كه روشهای متمایز مصرف مصنوعات فرهنگی، برمعنای محصول تأثیر می گذارد. نقد مهم دیگر، شامل دیدگاه سنتی می شود كه مصرف كننده منفعل را مفروض می گیرد.
دیدگاههای دیگر، این موضوع را بخصوص با تأكید بر روشهای متفاوتی كه مردم متون فرهنگی را می خوانند و دریافت و تفسیر می كنند، به چالش می كشند. این دیدگاههای متمایز، نقطه تمركز را از تولید محصولات تغییر داده اند و در عوض، می گویند كه مصرف محصولات از آن جا كه مصرف كنندگان معناهایی به آنها می دهند، اهمیتی برابر دارد. بعضی، عمل خرید را به هویت پیوند زده اند. «استوارت هال» در این گشایشها، مؤثر بوده است. بعضی مفسران تغییر به سوی معنا را به عنوان چرخش فرهنگی، توضیح داده اند.
در زمینه مطالعات فرهنگی، اندیشه متن بودگی، نه تنها شامل زبان نوشتاری، بلكه فیلمها، عكسها، مد یا آرایش مو هم می شود: متنهای مطالعات فرهنگی شامل همه مصنوعات معنادار فرهنگ می باشند به همین ترتیب، مطالعات فرهنگی مفهوم فرهنگ را گسترش می دهد. فرهنگ، برای پژوهشگر مطالعات فرهنگی، فقط شامل فرهنگ متعالی سنتی و فرهنگ همه پسند نیست؛ بلكه شامل معناها و رویه های روزمره هم می شود. دو تای آخر- یعنی فرهنگ همه پسند و زندگی روزمره- نقطه تمركزهای اصلی مطالعات فرهنگی هستند.
در مطالعات فرهنگی، فرهنگ علامت اختصاری «فرهنگ والا» كه در طول زمان و مكان واجد ارزشهای ثابتی باشد، نیست. در همین چارچوب است كه مطالعات فرهنگی نیرویش را صرف مباحثه با «فراگفتارها» می كند و نمی خواهد صدا و حالت نظریه پردازی دانشگاهی به خود بگیرد، به همین دلیل، این رشته میل به گذر از گفتارهای نظری دارد.
رشته های علوم انسانی دانشگاهی، فقط قادر به ارائه فراگفتارهای «حقیقی» نیستند، بلكه این رشته ها حوزه ای را تشكیل می دهند كه در آن قدرت و سرمایه فرهنگی تولید و توزیع می شود. به همین دلیل هرگونه نهاد فرهنگی غیردانشگاهی یا «مردمی» نیازمند نقد و فاصله گرفتن از حوزه های دانشگاهی است، زیرا این نهادها محدودیتها و اثرات قدرت خاص خود را دارند. در چند سال اخیر مطالعات فرهنگی دستخوش تغییر شده و عناوین جدید در آن مطرح شده اند. یكی از این موارد علم است. با توجه به ادغام روزافزون علم و فرهنگ، تأكید بر تفكیك میان این دو، با توجه به ممنوعیت اظهار نظر غیر دانشمندان در حوزه علم، موجب ضایع شدن حقوق كسانی می شود كه زندگی شان متأثر از مداخلات علمی و تكنولوژیك است (یا به عبارت دیگر، جهان زندگی شان مورد استعمار دانش قرار گرفته است).
توجه به سازه های اجتماعی و فرهنگی به عنوان وجه ممیزه جوانی و فرهنگ جوانی دستاورد مكتب مطالعات فرهنگی است تا پیش از شكل گیری مكتب مطالعات فرهنگی، به «جوان» هم به عنوان یك موضوع سرگرم كننده و جالب و هم به عنوان موضوعی كه می تواند مسأله برانگیز باشد، نگاه می شد. به ویژه وجه مسأله برانگیز بودن «جوان» بر ادبیات كلاسیك جامعه شناسی (خاصه آمریكا و مكتب شیكاگو) سایه انداخته بود؛ از جمله در مطالعاتی كه با شیوه های قوم نگارانه، مشاهده ای و مشاركتی انجام می شد.
این نگاه به جوان كه بر ادبیات جامعه شناسی جوان و خرده فرهنگ حاكم بود، اقتضائاتی داشت؛ از جمله در آن به جوان به عنوان یك گروه آماری نگریسته می شد كه باید این دوره پررنج و پردردسر را طی كند تا بتوان به او اعتماد كرد و جامعه آسایش داشته باشد. در واقع تلقی از جوان به عنوان یك مقوله آماری و اجتماعی، رویكردی برای كنترل آنها بود.
این نگاه تا دهه های ۵۰ و ۶۰ادامه داشت تا اینكه در مطالعات فرهنگی بیرمنگام برای اولین بار بحث سازه اجتماعی و سازه فرهنگی به عنوان وجه ممیزه جوانی و فرهنگ جوانی برجسته شد. مقصودم رهیافتی است كه براساس آن خرده فرهنگ جوانی به عنوان چالشی نمادین نسبت به نظم نمادینی جامعه تلقی شد و به این ترتیب اصحاب مطالعات فرهنگی كوشیدند زمینه های مطالعه شكل گیری خرده فرهنگهای جوانان را فراهم كنند.
ویژگیهای روش شناختی این نوع نگاه به جوان و مطالعه خرده فرهنگها بیشتر از ماركسیسم و نئوماركسیسم الهام می گرفت؛ برای مثال بیشتر بر متغیرهایی مثل طبقه اجتماعی، سن، ایدئولوژی، مقاومت و سلطه تأكید داشت.
ویژگی دیگر مطالعات مكتب بیرمنگام در زمینه خرده فرهنگها، رهیافت نشانه شناسنامه آن بود. مثلاً بررسی اینكه خرده فرهنگهای شكل گرفته در دوران بعد از جنگ جهانی دوم چگونه از نشانه های ظاهری، همچون مد، آرایش و سبك، به عنوان نشانه ای برای اعتراض و رساندن پیام خود استفاده می كردند؛ از خرده فرهنگ «پت ها» كه به عنوان اولین خرده فرهنگ جدی بریتانیا ظاهر شدند و مناسبات نابسامان طبقاتی را با پوشیدن لباسهای سبك ادوارد به سخره گرفتند تا پانك ها، هیپی ها، موج سوارها و...
سهم و اثر دیگر مكتب مطالعات فرهنگی توجه به صورت های مردم پسند فرهنگ و خرده فرهنگ است. توجه مكتب مطالعات فرهنگی از جمله معطوف به گروههای مهجور و حاشیه ای شد كه قبل از آن كمتر مورد توجه جوامع علمی و دانشگاهی قرار می گرفتند.
البته مطالعات خرده فرهنگی بیرمنگام از انتقاد مصون نمانده است. برای مثال تأكید آنان بر طبقه و سن و اهمیت كمتر قائل شدن برای نژاد و قومیت، از جمله نقطه ضعفهای این مكتب تلقی شده است. رمانتیك ساختن شیوه های زندگی گروههای مورد اشاره و شیوه های مقاومت آنها دستاویز دیگر منتقدان است. غیرمتعارف و غیرعادی جلوه دادن و منفعل فرض كردن كودكان و جوانان عادی، اعتقاد به جبر اقتصادی، كه ملهم از تمایلات ماركسیستی و مكتب بیرمنگام است، دو قطبی كردن جامعه (سلطه پذیر- سلطه گر، مقاومت و همنوایی، تسلط و تابعیت و...) نیز از انتقادهای دیگری است كه به این مكتب وارد می شود.
محمد شفیعی
منبع : روزنامه قدس