چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

یک بار یا بیشتر


یک بار یا بیشتر
شنبه این هفته «ویلیام برنز» مرد شماره ۳ وزارت امور خارجه امریکا نیز در مذاکرات ژنو که میان سعید جلیلی از ایران و خاویر سولانا از اتحادیه اروپا برگزار شد، حضور یافت و این بار بیش از اینکه تصویر دو طرف مورد توجه باشد، نگاه ها به سوی مردی بود که در جریان مذاکرات تنها «شنونده» بود. برخلاف آنچه در داخل و خارج و در پاره یی از رسانه ها مطرح شده است مذاکرات روز شنبه در ژنو با حضور آقای برنز تابوشکنی به حساب نمی آید زیرا از یک سو می توان گفت تابوی مذاکرات ایران و امریکا پیش از این با چهار دور گفت وگو درباره وضعیت عراق شکسته شده بود و از جانب دیگر حتی می توان از استمرار تابوی «مذاکرات مستقیم» سخن به میان آورد. بدین خاطر که نه مذاکرات بغداد و نه ژنو هیچ یک دوجانبه نبودند. در عراق بحث اصلی مسائل و امنیت این کشور پس از سقوط صدام حسین بود و در ژنو نیز اگرچه محور مذاکرات پرونده هسته یی ایران است، اما نباید فراموش کرد که امریکا خود یکی از پنج کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد است و اگر پیش از این ایران با ۱«۵ مذاکره داشته در واقع امریکا نیز در جریان بوده است. با این حال تنها از یک منظر می توان گفت تابوی مذاکره شکسته شده است .با اینکه مقام ارشد وزارت امور خارجه امریکا نظری ابراز نکرده اما حضور او در مذاکرات ژنو با سه پیام متفاوت ارزیابی شده است. پیام اول که در رسانه های رسمی جمهوری اسلامی و تحلیل های محافظه کاران بدان پرداخته شد این بود که امریکا از موضع قبلی عقب نشسته و به جای تهدید نظامی به گفت وگو و همراهی با اتحادیه اروپا روی آورده است. پیام دوم که در رسانه های بیرونی بیشتر مورد توجه قرار گرفت این بود که ایرانی ها از رویکرد اخیر ایالات متحده باید بیشتر نگران باشند تا خرسند زیرا می تواند به نوعی اتمام حجت با ایران باشد. به بیان دیگر پیش از این به اروپا اعلام کرده بودند راه مذاکره را دنبال کند تا اگر با گفت وگو توانست ایران را از ادامه غنی سازی منصرف سازد، امریکا نیز از روش و مشی اروپا تبعیت کند اما اگر نتوانست و تهران بر فرآوری اورانیوم و تهیه چرخه سوخت اصرار ورزید، آنها باید به خواسته های امریکا تن دهند. پیام سوم که می تواند در راستای نکته قبلی باشد این است که حضور «برنز» در مذاکرات هسته یی تنها یک بار رخ دهد و قرار نباشد مانند سولانا ادامه یابد. او ملاقاتی دوجانبه با طرف ایرانی نداشت اما نه برای اینکه مذاکره مستقیم در دستور کار واشنگتن نیست بلکه بدین سبب که دولت بوش رسماً و علناً بار دیگر بر تعلیق غنی سازی تاکید کند و چنانچه پس از این در مذاکرات حاضر نشود، پیام ناخوشایندی را به تهران ابلاغ کرده باشد.صریح تر اینکه ویلیام برنز در مذاکرات روز شنبه در ژنو حاضر شد بدون اینکه لام تا کام حرفی بزند تا اگر پس از این حاضر نشد با «نیامدن» خود سخن گفته یا تهدید کرده باشد. از این رو دل بستن به این حضور در برخی تحلیل ها و ارزیابی ها قدری خوش بینانه و حتی خام دستانه به نظر می رسد. در واقع امریکایی ها بیش از اینکه با طرف ایرانی مذاکره کرده باشند به شکلی روشن پیام فرستاده اند. آنها ۲۰ سال پیش و در قبال قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد نیز با حضور خود در آب های خلیج فارس ناخرسندی خود را از ادامه جنگ ابراز داشته بودند. این نکته اخیر با صراحت تمام از سوی هاشمی رفسنجانی نیز در گفتاری به مناسبت بیستمین سال قبول قطعنامه ۵۹۸ مورد تاکید قرار گرفت. بر این اساس حضور دیپلماتیک ویلیام برنز در مذاکرات ژنو در وجه منفی آن به حضور ناوهای امریکا در جریان جنگ و با پیام ختم آن می ماند و جنبه نمادین دارد؛ حضوری که یک هدف روشن را دنبال می کند، اینکه اگر پس از این حاضر نشد به منزله هشدار تلقی شود.
● «تابو» شکست یا نه؟
در اینکه تابوی مذاکرات شکسته است، تردیدی نیست اما تابوی «مذاکرات مستقیم» باقی است. شکستن تابو نیز مربوط به نشست اخیر در ژنو نیست. درست تر آن است که شکستن تابو برای مذاکرات چندجانبه اما رسمی را به دور اول مذاکرات عراق منتسب کنیم که هفتم خردادماه سال گذشته میان «حسن کاظمی قمی» و «رایان کروکر» سفیران ایران و امریکا در بغداد برگزار شد. دور بعدی باز با محوریت مسائل عراق روز دوم مردادماه و دور سوم نیز دو هفته پس از آن انجام پذیرفت. اما به مرور سطح مذاکره کنندگان پایین آمد، به گونه یی که دورهای سوم و چهارم در سطح کارشناسان و در منطقه الخضرای بغداد رقم خورد. منوچهر متکی وزیر امور خارجه دولت نهم بالاترین سطح گفت وگو را در سطح سفیران دانسته و رسماً اعلام کرده بود؛«ضرورتی برای بالا بردن سطح مذاکرات وجود ندارد.» این در حالی است که این بار در یک سوی مذاکرات سعید جلیلی نشسته بود که عنوان رسمی او به مراتب بالاتر از یک سفیر و دبیر شورای عالی امنیت ملی و در عین حال نماینده رهبری در این شورا است. اما این تنها تفاوت مذاکرات ژنو با چهار دور گفت وگو در بغداد نیست. تمایز دیگر این است که پیش از این وزیر امور خارجه ایران، تنها هدف از گفت وگوهای بغداد را «کاهش آلام و رنج های ملت عراق و حل مشکلات امنیتی این کشور» ذکر کرده و به مسائل فی مابین ایران و امریکا نپرداخته بود. اما این بار موضوع مربوط به مهم ترین چالش سیاسی ایران در عرصه بین الملل است. حسین شریعتمداری معتقد است؛ «حضور امریکا در این مذاکرات به عنوان یکی از پنج کشور، به مفهوم مذاکره مستقیم برای حل مشکلات فی مابین نیست که تابوشکنی به حساب آید.» به اعتقاد او عنصر رضایت طرفین در مذاکرات غایب است زیرا نه امریکا و نه ایران به میل خود حاضر نشده اند. حضور ایران در امتداد قوانین، تحمیلی بین المللی و حضور امریکا به عنوان یکی از پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت است زیرا پرونده هسته یی به این شورا ارجاع شده است.
● مذاکره مستقیم
حساسیت بر سر عبارت «مذاکره مستقیم» دو وجه دارد؛ نخست اینکه تاکید شود نفی هر گونه مذاکره و تقبیح آن حتی در قیاس با «رابطه» در گذشته به شرط «مستقیم» بودن آن صورت می پذیرفت. از این حیث چون نه در مذاکرات بغداد و نه در نشست شنبه ژنو، هیچ مذاکره مستقیمی تحقق نیافته است، در واقع عدولی اتفاق نیفتاده و جای نگرانی برای آرمان گرایی نیست.وجه دیگر این است که اصطلاح «مذاکره مستقیم» یادآور مقاله یی از عطاءالله مهاجرانی معاون وقت رئیس جمهور دولت سازندگی است که تا مدت ها فضای سیاسی را تحت تاثیر قرار داد؛ «در چهارم اردیبهشت ۱۳۶۹ و در حالی که از ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی یک سال نیز نمی گذشت، معاون حقوقی و پارلمانی او البته نه با عنوان رسمی که در متون خود در روزنامه اطلاعات پیشنهاد مذاکره مستقیم با امریکا را مطرح کرد که سر و صدای زیادی به دنبال داشت و در نهایت با مخالفت صریح مقام معظم رهبری و پس از آن دلجویی از دکتر مهاجرانی با ارسال نامه یی برای جلوگیری از سوءبرداشت ها فروکش کرد. ۱۸ سال پس از آن پیشنهاد که بعداً توسط نماینده سابق ایران در سازمان ملل- سعید رجایی خراسانی- نیز تکرار و به بهای اخراج او از اردوگاه محافظه کاران تمام شد، اصولگرایان مایل نیستند از تعبیر «مذاکره مستقیم» استفاده شود. اگرچه ابتدا اصراری وجود داشت که به جای واژه مذاکره، کلماتی چون «گفت وگو» و «نشست» به کار گرفته شود اما پس از چندی حساسیت نسبت به اصل واژه «مذاکره» فرو نشست و اکنون بر نفی کلمه «مستقیم» تاکید می شود.
● مذاکره در فضای قطع رابطه
با اینکه بیش از ۲۸ سال از قطع مناسبات ایران و امریکا می گذرد و جمهوری اسلامی در آستانه ورود به دهه چهارم حیات خود است اما باز هرازگاهی دو کشور تماس هایی داشته اند. با اینکه بهترین و مناسب ترین فضای موجود و زمان ممکن برای مذاکره و حتی تجدید رابطه هنگامی بود که در ایران اصلاح طلبان و سیدمحمد خاتمی و در امریکا دموکرات ها و بیل کلینتون بر سر کار بودند، اما حتی بر سر دیدار دو رئیس جمهور در حد یک مصافحه ساده یا حضور خاتمی در قاب تصویر رهبران جهان در نشست مجمع عمومی سازمان ملل یا جلسه یی که به خاطر تصویب ایده خود او تشکیل شده بود، بحث ها درگرفت و بدین ترتیب اتفاقاً تنها در دولت اصلاحات در عصر جمهوری اسلامی بود که تماسی برقرار نشد. در دولت موقت و در جشن های سالگرد پیروزی الجزایری ها هیات ایرانی مرکب از مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و مصطفی چمران (نخست وزیر دولت موقت و دو معاون او) با هیات امریکایی ملاقات کرد که چهره شاخص آن مشاور امنیت ملی جیمی کارتر (زیبگنیو برژینسکی) بود.بعدتر دولت شورای انقلاب در حالی اداره کشور را در دست گرفت که سفارت امریکا تسخیر شده بود. چندی بعد به موجب فرمانی که جیمی کارتر صادر کرد کلیه مناسبات سیاسی امریکا با جمهوری اسلامی ایران قطع شد. با این حال «همیلتون جردن» رئیس دفتر رئیس جمهوری امریکا در کاخ سفید در کتاب خود با عنوان «بحران» ادعا کرده است در این دوران میان او و یک عضو مشترک شورای انقلاب و دولت ایران که به زبان فرانسه مسلط بوده است، ملاقاتی در پاریس صورت پذیرفت و درباره بحران گروگان ها گفت وگو شد. با نشانه هایی که جردن به دست می داد آن مقام ایرانی یکی از سه نفر ابوالحسن بنی صدر، صادق قطب زاده و حسن حبیبی می توانست باشد. اما بنی صدر رئیس جمهور شده بود و طبعاً به آن دیدار پنهانی نمی توانست برود و حسن حبیبی نیز اهل ماجراجویی هایی چون تغییر چهره برای یک گفت وگوی مخفیانه نبود. بنابراین روشن بود که طرف مذاکره مقام امریکایی صادق قطب زاده وزیر امور خارجه در دولت شورای انقلاب بود. هیچ یک از دو طرف اکنون در قید حیات نیستند. سه سال بعد صادق قطب زاده به اتهام تدارک کودتا و قصد جان امام اعدام شد.همیلتون جردن نیز به تازگی و پس از یک دوره بیماری درگذشت. در دولت رجایی هم بهزاد نبوی و احمد عزیزی از ایران رهسپار الجزیره شدند تا با میانجیگری الجزایر برای آزادی گروگان ها تدبیری بیندیشند که به صدور بیانیه الجزایر انجامید. در دولت مهندس موسوی سفر رابرت مک فارلین اتفاق افتاد. هر چند دولت در این قضیه نقشی نداشت و رسماً اعلام شد مقامات ایران از ورود او غافلگیر شدند و دعوت کننده وی نبوده اند، شرح این ماجرا خود می تواند موضوع یک گفتار مستقل باشد. در دولت هاشمی رفسنجانی جرقه هایی زده شد اما رسماً به جایی نرسید تا خاتمی و اصلاحات با موانعی که اشاره شد، مواجه شدند.محمود احمدی نژاد اما در قاب تصویری ایستاد که جرج بوش هم در آن بود. برای رئیس جمهوری امریکا نامه نوشت، هر چند پاسخی دریافت نکرد. چهار دور مذاکره در بغداد و یک نشست در ژنو در دولت اصولگرایان اتفاق افتاده است. این دولت پیشنهاد برقراری خط هوایی تهران - نیویورک را ارائه داد و متقابلاً پیشنهاد شده است در تهران دفتر حافظ منافع امریکا برای صدور روادید دایر شود. اما هیچ یک از دو مورد اخیر تحقق نیافته و همچنان روابط دو کشور قطع است و در این فضا حضور ویلیام برنز بیش از آنکه از دوران جدیدی حکایت کند، رمزآلود به نظر می رسد.
● اصلاح طلبان و مذاکره
هر چند اصلاح طلبان به صورت اجماعی و شخصاً در قبال مذاکرات اخیر اظهار عقیده نکردند اما براساس موضع گیری های پراکنده، پیشینه رویکرد در دولت خاتمی و نوع نگاه به مناسبات جهانی و تاکید بر تنش زدایی به مثابه یک اصل می توان موافقت اما به چهار شرط یا با چهار ویژگی را از آن استنباط کرد. نخست اینکه از مذاکرات به مثابه یک فرصت برای پرهیز از درگیری و جنگ استفاده شود. دیگر اینکه موضوعیت مواردی چون امنیت عراق کافی نیست و حل مسائل فی مابین نیز باید مدنظر باشد. نشست شنبه می تواند قدری از این خواسته را تامین کند.دیگر اینکه تا چه اندازه با فن مذاکره آشنایند. مذاکره ادبیات، مهارت، ظرافت و تخصص های خاص خود را می طلبد و صرف انگیزه خیر و سلامت نفس کافی نیست. چهارمین شرط یا مولفه زمان مذاکره است. از آموزه های نلسون ماندلا رهبر مبارزات ضدتبعیض نژادی در آفریقای جنوبی یکی این است؛ «با دشمنت مذاکره کن اما در وقت مناسب.» اکنون درباره زمان مذاکرات می توان پرسید؛ زمان کنونی مناسب تر است یا قبل از صدور سه قطعنامه علیه ایران در دولت نهم؟ به یاد آوریم که محمدجواد لاریجانی گفته بود، می توانستیم از صدور این قطعنامه ها جلوگیری کنیم. از سوی دیگر جانشین جرج بوش در ماه نوامبر (آبان) مشخص می شود و بیستم ژانویه هم سوگند یاد می کند. با این اوصاف بوش تا شش ماه دیگر رئیس جمهور امریکاست. آیا انتخاب زمان کنونی به خاطر گمانه هایی است که درباره رفتار احتمالی امریکا در شش ماه پیش رو مطرح است؟
● خوش بینی یا تردید
سال پیش و هنگامی که ایران و امریکا برای اولین بار پس از مدت ها در مذاکرات عراق شرکت کردند، محسن رضایی گفت؛ «این یک زلزله سیاسی است زیرا اولین بار است که یک قدرت جهانی با یک کشور جهان سومی برای یک موضوع مهم به تنهایی جلسه می گذارد زیرا این امر در صد سال اخیر سابقه نداشته است.» وی اضافه کرد؛ «با اینکه امریکا نیرو و ناو به منطقه آورده اما جرات حمله به ایران را ندارد.» حسین شریعتمداری اما باور دیگری دارد؛ «امریکا مذاکره را تنها برای مذاکره می خواهد. این امر هم نه تنها به نفع ایران اسلامی نیست بلکه دام خطرناکی است که امریکا اصرار دارد بگستراند.» او به عنوان چهره شاخص و اثرگذار اصولگرایی رادیکال، از یک سو مذاکرات اخیر را مذاکره مستقیم و حتی مذاکره نمی داند و از جانب دیگر هشدار می دهد مذاکره با امریکا یک دام خطرناک است. درباره تحلیل عقب نشینی امریکا از مواضع گذشته خود نیز از یک طرف با تبلیغات رسمی همسویی می کند و یادآور می شود؛ «مقاومت سرسختانه جمهوری اسلامی ایران و اقتدار روزافزون آن عامل عقب نشینی های پی درپی امریکا بوده است و این پیروزی بزرگ شایسته تقدیر و مباهات است.» و از جانب دیگر تصریح می کند؛ «نمی توان این عقب نشینی ها را با خوش خیالی به مفهوم تغییر استراتژی امریکا تلقی کرد و از ترفندها و کینه توزی های دشمن غفلت ورزید.»می توان نتیجه گرفت که حضور «ویلیام برنز» در نشست شنبه ژنو از چهار حالت خارج نیست؛ اول اینکه امریکا نیز از تهدید به جنگ دست برداشته و از طریق مذاکره و در عین حال تهدید به سختگیری های بیشتر و تحریم های گسترده تر و همسو با اروپایی ها تعلیق غنی سازی را به مثابه یک هدف اما از طرق مسالمت آمیز پیگیری می کند.حالت دوم این است که امریکا تصمیم خطرناک خود را گرفته اما مایل است با طرف درگیر اتمام حجت کند و به اروپا هم بقبولاند که چاره دیگری باقی نمانده و همه راه ها را رفته است. تصمیم به آتش افروزی هرچند احتمالی بعید نیست اما نمی تواند بدون اطلاع دیگر طرف ها باشد.حالت سوم این است که جمهوریخواهان از مذاکره به مثابه فرصتی برای ماندن در کاخ سفید بهره می برند. ۲۸ سال پیش مذاکرات امریکا با ایران تا انتخابات به نتیجه نرسید و گروگان ها هنگامی پا به فرودگاه فرانکفورت گذاشتند که رونالد ریگان در حال ادای سوگند ریاست جمهوری بود و کارتر باز مانده بود. جمهوریخواهان یک بار از ناکام ماندن دموکرات ها در مذاکره با ایران سود برده اند و نمی خواهند این بار عکس آن اتفاق رخ دهد.فرض چهارم که گمان غالب این گفتار است این است که ویلیام برنز در مذاکرات حاضر شد، بدون آنکه سخن بگوید و تنها شنید و رفت تا پس از این چشم ها به جای اینکه تنها بر خاویر سولانا تمرکز کند، در پی او باشد که اگر «باشد» از ادامه گفت وگوها و تلاش برای یافتن راه حل مرضی الطرفین حکایت می کند اما اگر «نیاید» و «نباشد» به منزله هشدار و نشانه تلقی شود.
مهرداد خدیر
منبع : روزنامه اعتماد