شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

جست وجوی بی پایان بن لادن


جست وجوی بی پایان بن لادن
چیزی نمانده بود که دست امریکایی ها به او برسد. اوایل زمستان ۲۰۰۵ بود و بن لادن و همراهانش در یک پناهگاه کوهستانی در مرز افغانستان و پاکستان مخفی شده بودند. ناگهان یکی از نگهبان ها که چندکیلومتر جلوتر مشغول دیده بانی بود، متوجه یک گروه گشتی امریکایی می شود که مستقیم به طرف مخفیگاه بن لادن می آیند.
نگهبان با بی سیم به گروه چهل نفره بن لادن و همراهانش ماجرا را خبر می دهد و محافظ های بن لادن آماده می شوند تا «شیخ» را به مکان دیگری منتقل کنند. آن چنان که بعدها شیخ سعید، یکی از مقامات ارشد القاعده، این ماجرا را برای خبرنگاران غربی تعریف کرد، میزان هیجان و اضطراب میان محافظ های بن لادن به حدی بوده است که هر لحظه احتمال می رفته کلمه رمز مخصوص ادا شود و محافظان بن لادن برای جلوگیری از دستگیری ابتدا او و سپس خودشان را بکشند. به گفته سعید، بن لادن به محافظان خود گفته بود که او نباید هیچ وقت دستگیر شود و این دستور را به نوعی فتوای مذهبی تبدیل کرده بود؛ «به این ترتیب هر گاه احتمال دستگیری بن لادن مسجل شود، محافظانش وظیفه دارند ابتدا بن لادن و سپس خودشان را به شهادت برسانند.»
اما کار به آن جاها نکشید و کلمه رمز بر زبان ها جاری نشد. همان طور که نگهبان القاعده نیروهای گشتی امریکایی را زیر نظر گرفته بود، آنها راهشان را به سمت دیگری کج کردند. همراهان بن لادن سپس به این نتیجه رسیدند که سربازهای امریکایی همین طور تصادفی هنگام گشت شان به محل اختفای رهبر القاعده نزدیک شده اند.
به این ترتیب شش سال است که بازی شکار بن لادن ادامه دارد. طی این مدت بسیاری از افسران اطلاعاتی امریکا در مصاحبه با نشریات امریکایی به این نکته اشاره کرده اند که طی این مدت عملیات جست وجوی بن لادن بیش از آن که عملیاتی مبتنی بر اطلاعات موثق و قابل اتکا باشد، به شانس و اقبال متکی بوده است. پس از آن که بن لادن در دسامبر ۲۰۰۱ از دست سربازان امریکایی در ناحیه توره بوره گریخت، سازمان های اطلاعاتی امریکا تنها در مورد مخفیگاه بن لادن اطلاعات پنجاه پنجاه (با درصد خطای پنجاه درصد) داشته اند. بروس ریدل کارشناس جنوب آسیای سازمان سیا که به تازگی بازنشسته شده است، در این مورد به مجله نیوزویک می گوید؛ «از اوایل سال ۲۰۰۲ تاکنون هیچ سرنخ جدی در مورد مخفیگاه احتمالی بن لادن به دست نیامده است. کاری که نیروهای امریکایی الان انجام می دهند رها کردن تیری در تاریکی است که شانس اصابتش به بن لادن تقریباً صفر است.»
اما چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور بزرگترین قدرت نظامی و اطلاعاتی جهان با انبوه ماهواره های جاسوسی و کماندوهای ورزیده و میلیون ها دلار جایزه یی که برای سر بن لادن تعیین شده است، نمی تواند پیرمردی نحیف و احتمالاً بیمار را که دارای تفکراتی قرون وسطایی است، دستگیر کند. پاسخ کوتاه و مختصر این سوال این است که دستیابی به اطلاعات موثق و به موقع در مورد دشمن در هر جنگی دشوار است و جست وجو و دستگیری یک فراری آن هم در نواحی دورافتاده و جایی که مردم محلی نسبت به فرد فراری دارای همدلی هستند، بسیار مشکل است. اما علاوه بر همه اینها، دولت امریکا نیز دستگیری بن لادن را از میزان معمول بسیار دشوارتر کرده است. جنگ عراق موجب انحراف توجه و امکانات از عملیات جست وجوی بن لادن شده است و بوروکراسی های سیاسی و ادارای نیز موجب کارشکنی بر سر راه دستگیری بن لادن شده است. برای مثال امریکا نمی تواند به نواحی قبیله نشین پاکستان - یکی از محل های اختفای احتمالی بن لادن - حمله کند، بدون این که موجب آزردگی و حتی شاید سرنگونی پرویز مشرف متحد منطقه یی خود نشود.
به این ترتیب عملیات جست وجوی دو فردی که برای جاسوس های امریکایی هدف شماره یک و هدف شماره دو محسوب می شوند (بن لادن و معاون او ایمن الظواهری) به عملیاتی مملو از ناکامی و سرخوردگی تبدیل شده است. اما با این حال فرانسیس فراگوس تاونسند، مشاور ارشد ضدتروریسم جرج بوش، دستگیری بن لادن را همچنان یکی از «اولویت های درجه یک» سازمان های امنیتی و اطلاعاتی امریکا می خواند. هر چند این حرف تاونسند که القاعده دارای پناهگاه امنی چون افغانستان پیش از یازده سپتامبر نیست تا حد زیادی درست است، اما در عین حال شواهد فراوانی نیز در دست است که نشان می دهد گروه تروریستی القاعده مشغول بازسازی خود در نواحی کوهستانی افغانستان و پاکستان است و خود را برای یک حمله بزرگ دیگر آماده می کند. آدمیرال جان رد رئیس مرکز ملی ضدتروریسم امریکا که مسوولیت هماهنگی تمام دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی امریکا را در به اصطلاح جنگ علیه تروریسم بر عهده دارد، می گوید؛ «ما سیگنال های روشنی در دست داریم که نشان می دهد القاعده خود را برای یک حمله بزرگ علیه غرب آماده می کند.»
تا پیش از واقعه یازده سپتامبر، عملیات جست وجو و دستگیری بن لادن با نوعی دودلی و بی علاقگی از سوی دستگاه های اطلاعاتی امریکا دنبال می شد و هیچ کس نمی خواست دست امریکا را به یک ترور سیاسی دیگر آلوده کند یا جان سربازان امریکایی را به خطر بیندازد. اما تنها چند روز پس از یازده سپتامبر، جرج بوش قسم خورد که بن لادن را «زنده یا مرده» دستگیر کند و رئیس بخش ضدتروریسم سیا نیز از ماموران سیا در افغانستان خواست تا سر بن لادن را در جعبه بگذارند و به امریکا بفرستند.
به این ترتیب عملیات اطلاعاتی و نظامی پیچیده یی برای قلع و قمع طالبان و القاعده آغاز شد که از یک طرف با سفر ماموران سیا با چمدان پرپول به افغانستان برای جلب حمایت سران قبایل افغان همراه بود و از طرف دیگر در اتاق های سری پنتاگون با طرح نقشه جنگی هجوم هوایی و زمینی به افغانستان دنبال می شد.
به این ترتیب پس از زمینه چینی های لازم، حمله امریکا به افغانستان آغاز شد و هزاران جهادگر طالبان به همراه نیروهای القاعده و بن لادن به حالت فرار به سوی تپه ها و کوهستان ها عقب نشینی کردند. تا این جا همه چیز خوب پیش رفته بود و به نظر می رسید بن لادن گیر افتاده است. در واقع کار به جایی رسید که ماموران سیا از طریق شنود رادیویی صدای خود بن لادن را که در کوهستان توره بوره به همراه عده یی از همرزمانش گرفتار شده بود شنیدند که از همراهانش طلب بخشش و مغفرت می کرد. اما درست در همین روز، عملیات دستگیری بن لادن به در بسته می خورد، در بسته یی که تاکنون نیز باز نشده است.
آن طور که گری برنشتین افسر سیا در ستاد نیروهای ائتلاف شمال نقل می کند، ارتش امریکا تقاضای او برای اعزام ۸۰۰ کماندو برای جلوگیری از فرار بن لادن را رد می کند. ژنرال دل دیلی، در پاسخ به درخواست برنشتین می گوید چنین کاری ممکن نیست چرا که بر خلاف توافق امریکا با متحدان افغان خود است و ممکن است موجب خشم نیروهای ائتلاف شمال شود. اما برنشتین آرام نمی نشیند و نزد کرامپتون، رئیس بخش ضدتروریسم سیا، شکایت می کند. کرامپتون ماجرا را با تامی فرانکس رئیس کل ستاد مشترک ارتش در میان می گذارد، اما فرانکس نیز می گوید اعزام نیرو به مناطق کوهستانی افغانستان هفته ها وقت می برد و این نواحی کوهستانی و پوشیده از برف هم خطرناک تر از آنی است که بشود روی موفقیت عملیات نظامی در آن حساب کرد. کرامپتون که حسابی عصبانی شده بود، با یک نقشه از نواحی مرزی افغانستان و پاکستان به کاخ سفید می رود، اما ملاقات کرامپتون با جرج بوش هم به نتیجه مطلوبی نمی رسد.
به این ترتیب سیا برای دستگیری بن لادن چاره یی نداشت جز این که به سران قبایل محلی متکی باشد. در آن زمان سه رهبر قبیله همکاری نزدیکی با سیا داشتند و حاجی ظاهر و حاجی زمان، دو تن از این رهبران قبیله، در گفت و گویی که به تازگی با مجله نیوزویک داشتند به این نکته اشاره کردند که سیا در عملیات دستگیری بن لادن بیش از همه به کمک رهبر سوم، فردی موسوم به حضرت علی، متکی بوده است و او نیز با دریافت ۶ میلیون دلار از القاعده، اجازه داده است که بن لادن فرار کند. کرامپتون نیز می گوید شکی ندارد که پرداخت مبلغ بالایی به سران قبایل افغان امکان فرار بن لادن را فراهم کرده است و به این نکته اشاره می کند در آن زمان بسیاری از رهبران قبایل که مطمئن نبودند در این جنگ چه کسی پیروز می شود، سعی داشتند با هر دوطرف راه بیایند و به اصطلاح دودوزه بازی کنند.
به این ترتیب بن لادن از کوهستان های مرزی افغانستان و پاکستان قدم به شمال غرب پاکستان و قدم به آغوش گرم قبایل پشتون گذاشت که حتی به خاطر جایزه یی ۲۵ میلیون دلاری نیز او را به نیروهای امریکایی تحویل نمی دادند. به این ترتیب سنت قدیمی دفاع و حمایت از مهمان که قبایل پشتون اعتقاد متعصبانه یی به آن دارند، به سپر بلای القاعده و بن لادن تبدیل شد. از دست حکومت مرکزی پاکستان هم کار زیادی در این مورد برنمی آید. در واقع نواحی قبیله نشین پاکستان اکنون قرن ها است که روی حکومت قانون را به خود ندیده است و به شیوه ملوک الطوایفی توسط رهبران قبایل اداره می شوند.
در واقع هنگامی که فرانکس از اعزام کماندوهای امریکایی به کوهستان توره بوره خودداری کرد، در نخستین مراحل طراحی جنگ بعدی قرار داشت. از اوایل سال ۲۰۰۲ هواپیماهای جاسوسی بی سرنشین که می توانستند در جست وجوی بن لادن به کار آیند، برای استفاده احتمالی در جنگ عراق کنار گذاشته شدند. نیروهای دلتا، زبده ترین یگان کماندویی ارتش امریکا، به منظور آماده سازی برای حمله به عراق از افغانستان فراخوانده شد. یگان پنجم نیروهای ویژه که مسلط ترین افراد به زبان عربی را در خود جای داده بود به دلیل مشابهی فراخوانده شد و با یگان پنجم نیروهای ویژه که اکثر افراد آن به زبان اسپانیایی آشنایی داشتند، جایگزین شد. باتجربه ترین افسران سیا نیز که با سران قبایل محلی در ارتباط بودند از منطقه خارج شدند. به این ترتیب شانس امریکا برای دستگیری دشمن شماره یک خود روز به روز کمتر و کمتر شد.
اکنون که پنج سال از آن زمان می گذرد، عزم تازه یی در میان رهبران امریکا برای دستگیری بن لادن و الظواهری به چشم می خورد؛ عزمی که شاید تا حد زیادی ناشی از شکست امریکا در عراق و مشکلاتی باشد که القاعده و متحدانش در این کشور برای امریکا به وجود آورده اند. به هر حال امریکایی ها اکنون متوجه شده اند که بدون جلب اطمینان قبایل محلی که احتمالاً از مخفیگاه اعضای القاعده باخبر هستند، هیچ شانسی برای دستگیری بن لادن ندارند. توماس جانسون افسر کارشناس امور افغانستان در ارتش امریکا که فوریه گذشته برای آموزش سنت های قبیله یی پشتون ها به فرماندهان پایگاه سالرنو به نزدیکی مرز پاکستان سفر کرده بود، می گوید کمتر از ۵ درصد سربازان امریکایی حاضر در افغانستان از پایگاه محل ماموریت خود خارج می شوند. به گفته جانسون، این آمار و ارقام به خوبی نشان می دهد که ریشه کمبود اطلاعات موثق در مورد بن لادن در کجاست. به گفته جانسون، اکثر سربازان امریکایی حاضر در افغانستان از گفتن عبارات ساده و روزمره به زبان های محلی عاجز هستند. ناآشنایی امریکایی ها با فرهنگ مردم محلی نیز باعث می شود که مثلاً همراه سگ - که از نظر مسلمانان حیوان نجسی است - برای جست وجو به خانه های مردم بریزند و کار خود را هر روز دشوارتر کنند. از طرف دیگر نیروهای طالبان در جهت کسب اعتماد و اطمینان روستاییان تلاش می کنند و روستا به روستا می روند و حضور امریکایی ها را موقتی می خوانند.
به این ترتیب عملیات جست وجو و شکار بن لادن همچنان با سرخوردگی و ناکامی برای امریکایی ها پیش می رود. گروهی از کارشناسان می گویند دلیل ناکامی نیروهای امریکایی این است که بن لادن مدام در حال حرکت است و بیش از چند شب در یک نقطه نمی ماند. گروه دیگری از کارشناسان نیز برخلاف گروه اول اعتقاد دارند که بن لادن در نقطه یی ساکن است و هیچ رفت و آمدی ندارد و از وسایل الکترونیکی و ارتباطی هم استفاده نمی کند تا کوچک ترین ردپایی از خود بر جای نگذارد. همچنین بعد از این که در سال ۲۰۰۵ خطر از بیخ گوش بن لادن رد شد، او تعداد افراد گارد محافظ خود را کاهش داده و تنها چند عرب وفادار و مطمئن را برای این منظور نگه داشته است.
با این تفاصیل، تعجبی ندارد که سازمان های امنیتی به هر فردی که بتواند کوچکترین کمکی در کشف ردپای بن لادن بکند، متوسل شوند. جان شرودر، استاد جغرافیا و زمین شناسی دانشگاه نبراسکا، یکی از این افراد است که از سال ۲۰۰۱ به بعد طرف مشورت سازمان های امنیتی امریکا بوده است. شرودر با تحلیل ویژگی های زمین شناختی صخره هایی که در پس زمینه نوار ویدئویی منتشر شده از بن لادن در اکتبر ۲۰۰۱ به چشم می خورد، موقعیت بن لادن را در غرب سلسله جبال غار در افغانستان تعیین کرد. همچنین در این نوار ویدئویی صدای یک پرنده هم شنیده می شد که سیا برای شناسایی نوع پرنده و این که آیا زیستگاه این گونه پرنده خاص است یا خیر، دست کمک به سوی یک پرنده شناس آلمانی دراز کرد. از دیگر متخصصانی که طی عملیات نافرجام بن لادن طرف مشورت سیا قرار گرفتند، پزشکانی بودند که برای تایید یا تکذیب وجود بیماری کلیوی در بن لادن نوارهای ویدئویی او را زیر و رو می کردند. در واقع شایعه ابتلای بن لادن به بیماری کلیوی از اواخر سال ۲۰۰۱ پخش شد، اما پزشکان هیچ گاه نتوانستند وجود بیماری کلیوی در بن لادن را تایید کنند.
به این ترتیب بن لادن نزد تحلیلگران امنیتی سازمان سیا «الویس» لقب گرفت، کسی که این جا و آن جا دیده می شود، اما در واقع هیچ جا نیست. (اشاره به الویس پریسلی خواننده جوانمرگ امریکایی که شایعات زیادی در مورد زنده بودن و دیده شدنش در نقاط مختلف امریکا وجود دارد.) به همین خاطر گروهی می گویند که شاید بن لادن هم مرده است. به واقع از اواخر سال ۲۰۰۴ تاکنون نوار ویدئویی تازه یی از بن لادن منتشر نشده و حدود یک سال هم هست که پیام صوتی تازه یی از بن لادن منتشر نشده است. بنابراین، در حالی که شایعه بیماری کلیوی همچنان به قوت خود باقی است، این احتمال وجود دارد که بن لادن بر اثر بیماری زمین گیر شده باشد. همچنین گزارش های تاییدنشده یی از این که بن لادن در جست وجوی داروهایی بوده است که در مراحل نهایی و وخیم بیماری های کلیوی مورد استفاده قرار می گیرد، باعث قوت این احتمال شده است. با این حال فرانسیس تاونسند که تمام گزارش امنیتی واصله به دفتر جرج بوش از زیر دست او رد می شود، می گوید هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم بن لادن مرده است. تاونسند می گوید؛ «برای من قابل قبول نیست که تصور کنیم بن لادن مرده است و هیچ اطلاعات موثقی هم در این زمینه به دست ما نرسیده است. به اعتقاد من اگر بن لادن بمیرد، ما به نوعی از موضوع خبردار می شویم.»
اما اگر تصور کنیم که بن لادن زنده است، شکی وجود ندارد که او تمام تلاش خود را برای کشتن تعداد بیشتری از مردم امریکا و غرب به کار می گیرد. شیخ سعید یکی از رهبران ارشد القاعده می گوید؛ «بن لادن آرزو دارد که یک ضربه کاری دیگر به غرب وارد کند.» جان شوئر مشاور سابق گروه ویژه تعقیب بن لادن در سازمان سیا نیز می گوید که بن لادن در سال ۲۰۰۳ موفق به دریافت یک فتوای شرعی از یک روحانی تندرو سعودی برای قتل حداکثر ۱۰ میلیون امریکایی با سلاح هسته یی یا بیولوژیک شده است.
به این ترتیب امریکا همچنان دل مشغولی اصلی بن لادن محسوب می شود. مجله نیوزویک در تازه ترین شماره خود با ناصر البحری یکی از محافظان سابق بن لادن گفت و گو کرده است که اکنون تحت بازداشت خانگی در یمن به سر می برد. به گفته این محافظ سابق بن لادن که همچنان برای «شیخ» عزت و احترام فراوانی قائل است، تنها چیزی که باعث تلاطم و هیجان بن لادن می شود، امریکا است. بحری می گوید؛ «گمان می کنم بن لادن از همان دوران کودکی از امریکا متنفر بوده است. نمی دانم چرا. نفرت او از امریکا به حدی است که حتی پپسی هم نمی خورد.»
ایمن الظواهری دست راست بن لادن و مرد شماره ۲ القاعده هم در زمینه نفرت و دشمنی با امریکا دست کمی از بن لادن ندارد. براساس چندین گزارش مختلف، در واقع همین پزشک تحصیلکرده مصری بود که پیش از ۱۱ سپتامبر بن لادن را قانع کرد تا به جای حملات تروریستی علیه «دشمنان نزدیک» (رژیم های دست نشانده عربستان سعودی، اردن و مصر)، «دشمن دور» (امریکا) را هدف حملات خود قرار دهند. به این ترتیب ظواهری نسبت به بن لادن از خطر بالقوه بیشتری برای غرب برخوردار است. طی سال های اخیر همان قدرکه بن لادن بیشتر در سایه فرو رفته است، ظواهری نقش عملیاتی تری بر عهده گرفته است و تنها طی دو سال گذشته بیش از ۳۰ پیام صوتی و تصویری منتشر کرده است.
به این ترتیب سوالی که همچنان برای سازمان های امنیتی و اطلاعاتی غرب از اهمیت زیادی برخوردار است، این است که آیا القاعده توانایی اجرای حملاتی به شدت ۱۱ سپتامبر یا شدیدتر از آن را دارد یا خیر. جان آرکوئیلا، متخصص تروریسم در دانشکده نیروی دریایی امریکا، می گوید در هنگام حمله امریکا به افغانستان القاعده حدود ۳ هزار عضو فعال داشت که از این تعداد هزار نفر کشته شدند، هزار نفر به نقاط دورافتاده جهان فرار کردند و هزار نفر هم در وزیرستان جمع شدند. به این ترتیب بزرگترین دانشکده تروریسم از هم پاشید و القاعده برای آموزش نیروهای خود از آن پس به جهان مجازی و سایت های اینترنتی روی آورد. اما به گفته آرکوئیلا، آموزش اینترنتی به هیچ وجه با آموزش عملی در اردوگاه های القاعده در افغانستان قابل مقایسه نیست و به همین خاطر مهارت فنی و تکنولوژیک تروریست های القاعده به طرز قابل ملاحظه یی کاهش یافته است.
اما خطری که اکنون غرب را تهدید می کند، ادامه بحران عراق است. به واقع هر چه جنگ عراق بیشتر ادامه یابد، نسل جدید مبارزان القاعده ماهرتر می شوند. آرکوئیلا می گوید؛ «به واقع عراق مانند یک دوره بازآموزی برای تروریست های القاعده عمل می کند. نسل اول القاعده از اردوگاه های آموزشی افغانستان سر بلند کردند. نسل دوم کسانی هستند که از طریق اینترنت و ارتباط با سایت های تروریستی به خدمت القاعده درآمدند. اما نسل سوم القاعده افرادی خواهند بود که از میان خون و آتش عراق بیرون می آیند و سطح مهارت آنها بسیار فراتر از دو نسل قبلی خواهد بود.»
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید