جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چپ دموکراسی ساز


چپ دموکراسی ساز
اقتصاد و سیاست بدون شک رابطه یی مستقیم و نزدیک با یکدیگر دارند. نمی توان منکر این ارتباط نزدیک شد. هر کدام از نظریات اقتصادی از جمله لیبرالیسم مدعی بسط دموکراسی در جهان هستند. در این میان رویکرد چپ به دموکراسی یکی از نقاط پرابهام در نظریات سیاسی است. من در مورد اقتصاد چپ متخصص نیستم اما به نظر می رسد اقتصاد چپ به معنای کلاسیک آن نقد اقتصاد سرمایه داری است. این نظریه در برداشت کلاسیکی که از آن می شود بیشتر به دنبال تشکیل یک نظام جایگزین برای سرمایه داری است تا آنکه خودش به دنبال تحقق یک نظریه اقتصادی مشخص باشد. نظریه اقتصادی مارکس بیش از آنکه یک نظریه اقتصادی باشد یک نظریه ضد اقتصادی است، چراکه اقتصاد به مفهومی که ما امروز از آن برداشت می کنیم به معنای همان نظام سرمایه داری و اقتصاد آزادی است که در غرب معنا می شود.
نظریاتی که به عنوان چپ اقتصادی در مورد اقتصاد بیان می شود بیشتر به دنبال محدود کردن و مقابله با نظریه سرمایه داری است. اما ما در این میان یک نمونه هم مانند شوروی داریم که تا حدودی می توان گفت به نظریات چپ نزدیک شد و مالکیت خصوصی را در کشور از بین برد. در این میان برخی اعتقاد دارند با جایگزین شدن دولت به جای سرمایه دار گرچه سرمایه داری در ظاهر از بین رفته است اما روح و عوارض اقتصاد سرمایه داری به عنوان وجود کارفرما و کارگر به طور کامل از بین نمی رود. این نکته را نباید فراموش کرد. به نظر برخی نظریه پردازان در نظریات چپ و مارکسیستی چیزی به عنوان اقتصاد وجود ندارد.
نمونه دیگر، اجرایی شدن اقتصاد و نظام سوسیال- دموکراسی است که در اروپای غربی اجرا می شود؛ این نظام اقتصادی نیز به معنای مطلق چپ نیست بلکه نمونه ضعیف شده مفهوم سرمایه داری در اقتصاد است.
در نظام های اقتصادی اروپای غربی ما شاهد اجرایی شدن یک نظام تعدیل شده سرمایه داری با رویکرد چپ هستیم این نظام اقتصادی به بسط و گسترش دموکراسی در اروپای غربی کمک شایانی کرده است.
تحقق دموکراسی اجتماعی و دموکراسی سیاسی را در اروپای غربی با این رویکرد اقتصادی چپ گرایانه می توان مشاهده کرد.
دموکراسی خواهی یکی از دغدغه های طبقه متوسط جامعه است و به معنای حقیقی می توان دموکراسی را یکی از مطالبات اختصاصی طبقه متوسط جامعه دانست. یکی از اشکالاتی که دموکراسی خواهان می توانند به اقتصاد چپ و نظریات چپ گرایانه بگیرند ایده آل از بین بردن طبقات و از جمله طبقه متوسط- که خواستار اصلی دموکراسی هستند- است. اما ما نمی توانیم در هیچ نمونه جدی از کشورهایی که ادعای اقتصاد چپ گرایانه را دارند نابودی طبقه متوسط را ببینیم.
در عمل طبقه متوسط در هیچ کدام از این کشورها از بین نرفته است، شاید نمونه های حاشیه یی مانند پل پوت در کامبوج را بتوان مثال زد. اما این نمونه ها در منطق جدی اندیشه در نظر گرفته نمی شود. این نمونه بیشتر از آنکه یک اندیشه جدی سیاسی باشد یک نظام ویرانگر توتالیتری است که در جامعه های دهقانی قابلیت اجرا دارد و نمی توان آن را به عنوان یک نمونه جدی در فضای اندیشه بیان کرد حتی در شوروی که مدعی اجرایی شدن اقتصاد صد درصد چپ بود و مالکیت از بین رفت نظام کمونیستی هرگز نتوانست و شاید نخواست طبقه متوسط را از بین ببرد.
گرچه آرمان شوروی از بین بردن طبقات به شکل کلی بود اما حتی نظریه پردازهای شوروی نیز ادعای نابودی طبقه متوسط را نداشتند. اصولاً از دید من هیچ نظریه چپ گرایانه یی خواستار نابودی طبقه متوسط جامعه نیست و این فرض را ندارد. بیشتر اقتصاد چپ به دنبال نظام سرمایه داری تعلیق شده است تا آنکه به دنبال نابودی طبقه متوسط جامعه باشد.
در مورد ارتباط چپ و دموکراسی می توان گفت اصولاً بسط دموکراسی در هر جای دنیا مدیون چپ است. این واقعیت در نوشته های بی طرفانه دانشگاهی نیز بیان شده است. گسترش دموکراسی در جهان و نزدیکی آزادی سیاسی و عدالت به یکدیگر بر اساس رویکرد چپ انجام گرفته است. آنچه تردید ها را در راست جدید ایجاد کرده بحران های دولت های چپ گرایانه در عرصه جهانی و داخلی است. اما اندیشمندان چپ اعتقاد دارند دولت های رفاهی به جهت اتلاف منابع باعث محدود کردن آزادی فردی و سلب کننده این آزادی هستند تا دولت های چپ.
به دلیل همین اتلاف منابع از آرمان های خود دور می شوند و بحران هایی که به طور عملی در غرب ایجاد شد نشان دهنده همین واقعیت است. به معنای دیگر این بحران باعث روی کار آمدن دموکرات ها در امریکا و حزب کارگر در انگلیس شد. در این میان راست ها بحران را بحران چپ می دانند و نه بحران نظام سرمایه داری. در صورتی که آنچه به عنوان بحران مطرح می شود بحران اقتصاد سرمایه داری است نه بحران چپ؛ بحران انباشت، بحران مصرف نامکفی و دیگر بحران های سرمایه داری در جهان و از جمله بحران مشروعیت که هابرماس آن را عنوان کرد. بدون وجود چپ یقیناً دموکراسی سیاسی در وضعیت کنونی نبود و بدون اعمال نظریات چپ در کشورهای سرمایه داری ما امروز احتمالاً شاهد نظریات کلاسیکی از جمله نظریات مارکس و دیگران که از جنبش ها و انقلاب های اقتصادی اجتماعی در غرب دم می زدند، نبودیم. آنچه اقتصاد سرمایه داری و نظام غرب و دموکراسی سیاسی را تا به امروز بسط داده است وجود چپ و اعمال نظریات چپ گرایانه در اقتصادهای سرمایه داری غربی است.
علیرضا رجایی
منبع : روزنامه اعتماد