دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تا ابله در جهان هست، مفلس درنمی‌ماند


از نادانی دیگران سود می‌برد.
آورده‌اند كه ...
گویند كلاغی روی شاخه درختی نشسته قالب پنیری در منقار داشت، روباهی رسید و او را دید ، به خیالش افتاد كه حیله‌ای بكار برد و قالب پنیر را در رباید. پیش رفت و سلامی غرا كرد ، و با آهنگی ادب آمیز گفت : خدا پدر بزرگوارتان را رحمت كند ، براستی چه آواز خوبی داشت، چقدر من لذت می‌بردم وقتی چشمها را بر روی می‌گذاشت و با لحنی خوش‌تر از آهنگ بلبل زمزمه می‌فرمود ! ولی چه جای غم و تأسف است: گر رفت پدر پسر بمانادا ! خیلی خوشوقت می شدم اگر شما نمونه ای از فتوت و رأفت و مهمان نوازی پدر بزرگوار خود را بروز داده از استماع یك دم آواز خوش و دلكش خویش مرا مفتخر و شادمان می‌فرمودید !
كلاغ احمق از سخنان تملق آمیز و فریبندهٔ روباه حیله گر ، فریفته شده ، چشمها را لبست و منقار باز كرد تا دمی برای او آواز بخواند كه ناگاه قالب پنیر از منقارش افتاد و روباه آنرا به تندی در ربود و گفت : ببخشید، مقصودم شنیدن آواز نبود ، بلكه خواستم بدانید كه “ تا ابله در جهان است مفلس در نمی‌ماند”.
منبع : شمیم


همچنین مشاهده کنید