پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تماشاگر می‌تواند یکی از بازیگران فیلم باشد


تماشاگر می‌تواند یکی از بازیگران فیلم باشد
برخی فیلمسازان تمام عمر خود را صرف این می‌کنند که کسی از آثارشان تقدیر کند، بنابراین وقتی کلود للوش فرانسوی تنها پنج سال پس از شروع به کارش به خاطر فیلمنامه «یک مرد و یک زن» اسکار می‌گیرد، شکی نیست که باید حساب جداگانه‌ روی او باز کرد.
«مسیرهای متقاطع» جدیدترین ساخته للوش، ترکیبی زیبا از ژانرهای مختلف است که تا پایان تماشاگر را در انتظار و سردرگمی نگاه می‌دارد. در این فیلم دومینیک پینون (آمه‌لی) نقش غریبه‌ای مرموز را بازی می‌کند که دختری (بازیگر تازه‌کاری به نام آدری دانا) را در جاده سوار اتومبیل خود می‌کند و تصمیم می‌گیرد وانمود کند نامزد او است. البته این تنها یکی از چندین لایه این داستان پیچیده است که طی آن این زوج تبدیل به بخشی از داستان جدید یک نویسنده کتاب‌های جنایی با بازی فانی آردان می‌شوند.
▪ ظاهرا علاقه زیادی به اتومبیل دارید؟ این وسیله چه خصوصیت قابل توجهی برایتان دارد؟
ـ داخل اتومبیل بیش از هر جای دیگر احساس آرامش می‌کنم، چون می‌توانم تنها باشم و در عین حال دیگران را نیز تماشا کنم.
تمام فیلمنامه‌هایم را داخل اتومبیل نوشته‌ام. در حقیقت این محل دفتر کارم است. همیشه برای نوشتن فیلمنامه همه چیز و همه کس را ترک می‌کنم و طی پنج یا شش کیلومتر رانندگی داستانم را با ضبط صوت، ضبط می‌کنم. داخل دفتر یا هر محل ساکت دیگر نمی‌توانم چیزی بنویسم. از سوی دیگر موقعی که آرام رانندگی می‌کنم هم نمی‌توانم چیزی بنویسم و هرچه تندتر بروم نوشته‌هایم هم بهتر خواهد شد.
▪ آیا اینترنت و امکان در دسترس بودن آن در همه‌جا، تاثیری بر کار فیلمنامه‌نویسی‌تان داشته است؟
ـ نه، چون همیشه ترجیح می‌دهم تنها به حافظه خودم اتکا کنم.
من دانشمند نیستم، بلکه هنرمندم. ترجیح می‌دهم از حافظه خودم استفاده کنم و نه از حافظه دیگران و تفکراتی که خودم در تولیدشان نقشی نداشته‌ام. دوست دارم کارها بر مبنای مشاهدات خودم باشم و شخصیت‌هایم را از کسانی که می‌شناسم‌شان الهام بگیرم. به همین دلیل خیلی سفر می‌کنم تا بتوانم شخصیت‌ها و آدم‌های جدیدی را ببینم.
مسافرت واقعی را به مسافرت از طریق اینترنت ترجیح می‌دهم، چون تجربه‌شان به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. دوست دارم چیزهایی را کشف کنم که به دنبال‌شان نمی‌گشته‌ام. مثلا دختری را که در «مسیرهای متقاطع» تنها کنار جاده ایستاده، در دوران سفر برای نوشتن فیلمنامه پیدا کردم و داستانش را در فیلم گنجاندم. فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت بتوان چنین چیزی روی اینترنت پیدا کرد. البته باید اعتراف کنم همه دستیارانم از اینترنت استفاده می‌کنند. (می‌خندد)
▪ چطور شد دومینیک پینون را برای این نقش انتخاب کردید؟
ـ دنبال کسی می‌گشتم که چهره‌ای معمولی‌ نداشته باشد. این فیلم درباره چهره‌ها، یا به قول فرانسوی‌ها درباره داشتن چهره زشت است. از سوی دیگر باید مطمئن می‌شدیم تماشاگران به هیچ وجه پایان فیلم را حدس نخواهند زد. چهره پینون با موضوع کلی فیلم در تضاد است. فرض کنید برای نقش‌های اصلی فیلم جولیا رابرتز و براد پیت را انتخاب کرده بودم، آن وقت دیگر فیلمی در کار نبود چون تماشاگر تا آخر داستان را می‌فهمید. یک فیلم ایده‌آل همیشه باید از بازیگران تازه‌کار استفاده کند. از هر بازیگر نیز بیش از یک بار نمی‌توان استفاده کرد. (می‌خندد)
▪ آیا همه بازیگران از کل داستان فیلم خبر داشتند، یا اینکه فقط در حد نیازشان به آنها اطلاعات می‌دادید؟
ـ هر بازیگری تنها از نقش خود اطلاع داشت و نه از نقش‌های دیگر. اگر آنها کل فیلمنامه را خوانده بودند، بازیشان با آنچه الان می‌بینیم بسیار متفاوت بود. از سوی دیگر می‌خواستم آنها را شگفت‌زده نیز بکنم. دومینیک خیلی چیزها درباره داستان می‌دانست، اما از هویت واقعی دختری که در فیلم با اوست هنگام فیلمبرداری اطلاع پیدا می‌کند، چون باید آثار شگفت‌زدگی را در چهره‌اش می‌دیدیم. بنابراین اطلاعات مهم تنها هنگامی باید به بازیگر داده شود که مقابل دوربین روشن ایستاده است.
▪ «مسیرهای متقاطع» را می‌توان فیلمی درباره تضاد یا وقایع غیرمنتظره دانست؟
ـ بله، دقیقا. در فیلم‌های من شخصیت خوب یا بد وجود ندارد. شخصیت‌های خوب می‌توانند بد یا شخصیت‌های بد می‌توانند خوب شوند. درست مانند آب و هوا که یک روز خوب و روزی دیگر بد است. در وجود همه ما هم مسیح و هم یهودا است. فکر می‌کنم همه ما حداقل یک بار در عمرمان تا یک قدمی یک جنایت تمام‌عیار پیش رفته‌ایم.
▪ از فریب دادن تماشاگر لذت می‌برید. چرا؟
ـ بله، صددرصد، چون وقتی تماشاگر به سینما می‌رود دوست دارد تفریح کند و من هم از این مسأله استفاده می‌کنم. این شبیه یک جور بازی میان من و تماشاگر است. تلاشم این است که تماشاگر را نیز به یکی از بازیگران فیلم تبدیل کنم. فکر می‌کنم تماشاگر وقتی با فیلم درگیر می‌شود، نسبت به وقتی که تنها تماشاچی است لذت بیشتری می‌برد.
به‌هرحال سینمای من این‌گونه است. هنگام نمایش «یک مرد و یک زن» تماشاگران هم طرفدار ژان- لویی ترینتینان و هم طرفدار آنوک ایمه بودند. آنها تنها یک داستان عاشقانه را نمی‌‌دیدند، بلکه آن را تجربه می‌کردند. بین دیدن و تجربه کردن یک فیلم تفاوت بزرگی وجود دارد. عاشق این هستم که تماشاگر واقعا با فیلم درگیر شود و آن را تجربه کند.
▪ از تجربه چهل سال فیلمسازی چه آموخته‌اید؟
ـ من سینما را به‌طور تجربی و به شیوه خودم یاد گرفته‌ام. هر بار که فیلمی می‌سازم مانند این است که دوباره به مدرسه رفته‌ام. تا به حال ۴۱ بار به این مدرسه بازگشته‌ام و امیدوارم بتوانم چند بار دیگر هم در این مدرسه حضور یابم.
ادوارد داگلاس
منبع : روزنامه تهران امروز