شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
حکم بی حس کردن اعضاء هنگام اجرای کیفرهای جسمانی
آیا هنگام اجرای حد یا قصاص، بیحس کردن عضوی کهمیخواهند آن را قطع کنند یا بیحس کردن بدن شخصی که محکوم به تازیانه یا رجم شده، جایز است؟ این پرسشی است که امروزه در پرتو پیشرفتهای علم طب و فنون جدید جراحی خودنمایی میکند. پیشرفت دانش پزشکی و فنون جدید جراحی این امکان را فراهم آورده است که با بیحس کردن بدن یا عضوی از آن، درد ناشی از ضرب و زخم احساس نشود. بیشک اگر این کار نسبت به شخصی که محکوم به حد یا تعزیر یا قصاص شده است جایز بوده و حق او شمرده شود، حتما آن را مطالبه خواهد کرد چرا که درد او را بسیار سبک میکند.
این مساله از مسائل مستحدثه است، از این رو نزد فقهایپیشین مطرح نبوده است و اساسا در زمانهای گذشته امکان چنین کاری نبوده تا فقها از حکم آن بحث کنند.بنابراین، باید باب بحث و استنباط حکم این مساله نیز همانند دیگر مسائلمستحدثه، امروز گشوده شود.
از آنجا که این مساله هم در باب حدود و تعزیرات و هم درباب قصاص مطرح است و ماهیت و ملاکهای این دو باب با هم متفاوت است ضروری است که این بحث را در دو مساله طرح کنیم: یکی حکم بیحس کردن اعضا به هنگام اجرای حدود و تعزیرات و دیگری حکم بیحس کردن اعضا به هنگام اجرای قصاص.
● مساله نخست:
بیحس کردن اعضا هنگام اجرای حد یا تعزیربرای به دست آوردن حکم این مساله بایدادله حدود وتعزیرات را بررسی کرد که آیا از این ادله استفاده میشود که دردناک بودن کیفر حد یا تعزیر به اندازهایکه طبیعت آن کیفر اقتضا میکند شرطی لازم بوده و بخشی از کیفر استیا چنیننیست؟ اگر از این ادله به دست نیاوردیم که دردناکبودن کیفر در اجرای حدود وتعزیرات شرط است، مقتضای اصل، جواز بیحس کردن محکوم است. بلکه شاید بتوان گفت:در صورتی که محکوم، خواهان بیحس کردن خود بوده و امکان آن نیز فراهم باشد،اجرای حد بر او بدون بیحس کردن او حرام است زیرا آزار رساندن به شخص مسلمان جزدر موارد کیفرهای مقرر شرعی، حرام است و مفروض نیز آن است که دردناک بودن کیفرو ایجاد درد در محکوم، جزو اصل کیفر نیست.
اما آنچه از ادله حدود و تعزیرات به دست میآید این استکه دردناک بودن کیفربه مقدار متعارف آن، شرطی لازم بوده و جزو اصل کیفر قرار داده شده است. درنتیجه، بیحس کردن محکوم هنگام اجرای کیفر به گونهای که درد تازیانه یا قطع عضورا احساس نکند، جایز نیست. رای صحیح همین است و به چند بیان میتوان آن راتقریب کرد.
▪ تقریب اول، استدلال به آیات
حدودبیشتر آیات شریفهای که متعرض بیان حدود شدهاند، بر این نکته دلالت دارند کهدردناک بودن کیفر و آزردن محکوم، شرط کیفرهای مقرر بوده و جزو مفهوم آنها است. در آیات مربوط به حد زنا و فحشا، تعبیر عذاب و ایذا آمده است:
الزانیه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماهٔ جلدهٔ ولاتاخذکمبهما رافهٔ فی دین الله ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخرولیشهد عذابهما طائفهٔ من المومنین. زن و مرد زناکار را هر یک،صد تازیانه بزنید و در اجرای احکام دین خدا نسبت به آنان رحم نورزید اگر بهخدا و آخرت ایمان دارید، و باید گروهی از مومنان شاهد عذاب کشید آنان باشند.«۱»
ممکن است گفته شود که عنوان جلد (تازیانه) دلالتصریحی بر شرطیت دردناکبودن وآزار داشتن ندارد. در پاسخ باید گفت: ذیل آیه صریحا عذاب کشیدن را بیان کردهاست، بلکه صدر آیه نیز به قرینه ولاتاخذکم بهما رافه دلالت بر عذاب دارد.
در آیه مربوط به لعان آمده است:ویدروا عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الکاذبین. یعنی اگر چهار شاهد سوگند به اسم الله یاد کردند که شوهر دروغ میگوید، عذاب از زن برداشته میشود.«۲»
در مورد حد کنیزان آمده است:فعلیهن نصف ما علی المحصنات من العذاب. یعنی عذاب کنیزان نصفعذاب زنان آزاد شوهردار است.«۳»
در مورد لواط و زنا آمده است:واللذان یاتیانها منکم فادوهما فان تابا واصلحا فاعرضواعنهما ان الله کان توابا رحیما. یعنی: آن دو نفری را از شما که مرتکبلواط و زنا شدند، آزار رسانید، پس اگر توبه کردند و اصلاح شدند با آنان کارینداشته باشید، همانا خداوند توبهپذیر و مهربان است.«۴»
در آیه مربوط به حد قذف آمده است:ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فی الدنیاوالاخرهٔ ولهم عذاب عظیم. یعنی: کسانی که به زنان شوهردار با ایمانبیخبر، تهمت میزنند، در دنیا و آخرت لعنتشدهاند و عذاب سهمگینی دارند.«۵» استدلال به این آیه مبتنی بر آن است که مراد از لهم عذاب عظیم هم عذاب در دنیا-یعنی حد قذف- و عذاب در آخرت باشد.
در بیان حد سرقت آمده است:والسارق والسارقهٔ فاقطعوا ایدیهما جزا بما کسبا نکالا من اللهوالله عزیز حکیم. یعنی: دست مرد و زنی را که دزدی کردهاند قطع کنید، اینسزای کار آنان و عذابی از جانب خداوند است و خداوند عزیز و حکیم است.«۶» آیهای که حد محاربه را بیان کرد، نیز دلالت بر شدید بودن کیفر آن دارد،کیفرهایی مانند کشتن و به صلیب کشیدن و بریدن دست و پا در این آیه همه بهصیغه تفعیل آمده است که دلالت بر تشدید فعل دارد و آنچه از آن فهمیده میشود شدید کردن کیفر است.
از بررسی آیات حدود که ریشه تشریع این حدود هستندچنین به دست میآید که منظوراز تشریع حد، عذاب دادن و آزردن مرتکب است تا بدین وسیله او و بلکه دیگران را از ارتکاب جرم باز دارد. به همین جهت در بعضی از حدود، واجب است که مجازات درحضور گروهی از مومنان صورت گیرد و ایشان شاهد اجرای حد باشند.
ممکن است ادعا شود که اجرای حد خصوصا در مواردیمثل قطع عضو، حتی اگر محکوم رابیحس نیز کنند، همواره مرتبهای از عذاب و آزار را به همراه دارد ولو به لحاظآثار بعد از اجرا باشد. بر این اساس، مراد از درد و عذابی که در آیات یاد شدهبدان اشاره شده است، همین مقدار ازعذاب است و آیات مذکور دلالتی بر شرطیت عذابو آزار، بیش از این مقدار ندارد.
این ادعا را نمیپذیریم، زیرا خلاف ظهور آیات است. ظاهرآیات یاد شده این استکه نفس حد تازیانه یا قطع عضو، عذاب و آزار استیعنی عذاب دادن و آزردن محکوم،با خود حد حاصل میشود نه با آثار و پیامدهای بعدی آن از قبیل ننگ و بدنامی.
بلکه میتوان گفت: فهم عرفی و ارتکاز عقلایی در بابکیفرهایی مثل زدن و قطع عضو،آن است که در این کیفرها، همان جنبه دردناک بودن و آزار جسمانی آنها موردنظر است تا از این طریق، مجرمان تادیب شده و دیگر مرتکب جرم نشوند و نیز تادیبآنان مایه تنبه دیگران شود، چنانکه در مورد وعده عذاب و کیفرهای اخروی و یاآزار و شکنجههایی که طاغوتها و زورمداران پیوسته اعمال میکنند نیز همین غرضمورد نظر است. این فهم عرفی به آن معنا است که در اینجا قرینه عقلی ارتکازیوجود دارد که ادله کیفرهایی مانند تازیانه و رجم را به این نکته منصرف میکندکه مراد از اینگونه کیفرها، آزردن و عذاب دادن محکوم است و صرف شکل و صورتکیفر مراد نیست. بر این اساس، حتی اگر در آیات شریفه، تعبیر عذاب و ایذاء همنیامده بود بلکه تعبیرهایی مانند جکلد و قطع و ضرب آمده بود نیز ما به مقتضایهمین قرینه نوعی و فهم ارتکازی، از آنها استفاده میکردیم که در مقام کیفر دهی،عذاب داشتن و دردناک بودن کیفر، شرط است. بنابراین به مقتضای طبیعت اینگونهکیفرها، دردناک بودن و آزار داشتن به اندازه متعارف، جزء مفهوم عرفی وارتکازی آنها است و در این نکته جای هیچ تردیدی نیست.
▪ تقریب دوم، استدلال به روایات
در بسیاری از روایاتی که به بیان کیفیت بعضی از حدود وتعزیرات پرداختهاند،تعبیرهایی هست که دلالت بر اشتراط درد و عذاب در کیفرهای جسمانی دارد:
در معتبره ابوالعباس این تعبیر آمده است:عذاب الدنیا اهون من عذاب الآخره. یعنی عذاب دنیا آسانتر از عذاب آخرت است.«۷»
در روایت مرسله صفوان آمده است:المرجوم یفر من الحفیره فیطلب؟ قال: لا ولا یعرض له ان کان اصابه حجر واحدلمیطلب، فان هرب قبل ان تصیبه الحجاره رد حتی یصیبه الم العذاب. یعنی: از امام(ع) پرسیده شد: اگر محکوم به رجم از گودال فرار کرد، آیا باید برگردانده شود؟ امام(ع) فرمود: نه و اگر حتی یک سنگ هم به او اصابت کرده باشد، برگرداندهنمیشود. اگر قبل از اصابتسنگ فرار کرد، باید برگردانده شود تا درد عذاب رابچشد.«۸»
در تعبیر دیگری آمده است:وان لمیکن اصابه الم الحجاره رد. یعنی اگر درد سنگ را نچشید باید برگرداندهشود.«۹»
در باب پانزدهم از ابواب حد قذف، روایات پرشماری دلالتبر آن دارند که در حدزنا، ضربهها شدیدتر از حد شرابخواری و در حد شرابخواری شدیدتر از حد قذف و درحد قذف، شدیدتر از تعزیر باید باشد. واضح است که منظور از شدت ضربه چیزی نیستجز شدیدتر کردن درد و آزار. در روایت معتبر حسینبن علاء در مورد کسی که در خواب با مادر شخص دیگری محتلمشده و سپس خبر احتلام خود را به گوش آن شخص رسانده بود، آمده است:
قال امیرالمومنین(ع): ان فی العدل ان شئت جلدت ظله فانالحلم انما هو مثلالظل و لکنا سنوجعه ضربا و جیعا حتی لایوذی المسلمین، فضربه ضربا وجیعا. یعنی:حضرت امیر فرمود: عدالت آن است که اگر بخواهی میتوانی سایه او را شلاق بزنی،زیرا احتلام مثل سایه است ولی ما او را تنبیه دردناکی خواهیم کرد تا از این پسمسلمانان را نیازارد. سپس او را به طور دردناکی زد.«۱۰»
در روایت صحیح محمدبن مسلم آمده است:قال: سالته عن الشارب، فقال: اما رجل کانت منه زله فانی معزره واما آخر یدمنفانی کنت منهکه عقوبه لانه یستحل المحرمات کلها ولو ترک الناس وذلک لفسدوا. یعنی: از امام صادق درباره شرابخوار پرسیدم، فرمود: کسی که لغزشی از او سرزده باشد او را تعزیر میکنم، اما کسی که بر این کار مداومت داشته باشد، او رابه سختی کیفر خواهم داد، زیرا او همه محرمات را حلال شمرده است. اگر مردم دراین کار به حال خود رها شوند، تباه خواهند شد.«۱۱»
در روایت ابوبصیر آمده است:سالته عن السکران والزانی، قال: یجلدان بالسیاط مجردین بین الکتفین، فاما الحدفی القذف فیجلد علی ما به ضربا بین الضربین. یعنی: از امام (ع) درباره مست وزناکار پرسیدم، فرمود: آنان را لخت کرده و با تازیانه میان شانههایشان میزنند،اما در حد قذف، ضربات متوسط است.«۱۲»
در روایت علیبن جعفر آمده است:عن ابیه عن علی(ع) انه سئل عن راکب البهیمه، فقال: لارجم علیه ولا حد ولکنیعاقب عقوبه موجعه. یعنی: علیبن جعفر میگوید: پدرم فرمود: از علی(ع) دربارهبا چهارپای پرسیدند، فرمود: نه سنگسار میشود و نه حدی بر او جاری میشود، ولیبه طور دردناکی کیفر خواهد شد.«۱۳» استدلال به این روایات همانند استدلال به آیات گذشته است و نیازی به تکرار آننیست.
▪ تقریب سوم، استشهاد به آراء فقها
فقها در باب حد شرابخواری میگویند که در حال مستی حدبر شرابخوار جاری نمیشود،بلکه باید مهلت دهند تا هشیار شده سپس حد زده شود.
شیخ طوسی در نهایه:مست در حال مستی حد زده نمیشود، بلکه مهلت داده میشود تا هشیار شده سپس حد زدهمیشود.«۱۴»
سلار در مراسم:شرابخواران در حال مستی تازیانه زده نمیشوند.....«۱۵»
قاضی ابن براج در مهذب:تا وقتی که شرابخوار، مست است، حد بر او زده نمیشود، پس از هوشیاری او را حدمیزنند.«۱۶»
محقق در شرایع:شرابخوار را لخت کرده و بر پشت و شانهاش میزنند و بر صورت و عورت او تازیانهزده نمیشود. بر شرابخوار حد زده نمیشود مگر پس از هشیاری.«۱۷»
علامه حلی در قواعد:بر شرابخوار درحال مستی حد زده نمیشود، بلکه تا زمانی که هشیار شود، حد بهتاخیر میافتد.«۱۸»
صاحب جواهر ضمن شرح عبارت شرایع میگوید:اختلافی در این مساله نیست که حد بر مست جاری نمیشود تا زمانی که هشیار گردد. تا اینکه فایده حد که همان بازداشتن از ارتکاب دوباره جرم است، حاصل شود.«۱۹»
هرگاه نظر فقها نسبت به حالت مستی و ناهشیاری این چنیناست، نظر ایشان نسبت بهحالت بیحسی عمومی و عدم احساس ضرب و درد چگونه خواهد بود؟ حتما به طریق اولیباید اقامه حد دراین حالت درست نباشد.
اگر چه آراء فقها فی نفسه دلیل و مستند شرعی در اینمساله نیست، چنانکه تعلیلصاحب جواهر نیز بیشتر به بیان حکمت احکام شبیه است و علت اصطلاحی نیست اما بااین همه، از اینگونه عبارات فقها میتوان همان استظهاری را که در دو تقریبگذشته بیان کردیم به دست آورد. آنچه از این گونه سخنان فقها بر میآید این استکه اولا، در حدود و تعزیرات، مقدار متعارفی از درد و شکنجه که مقتضای طبیعیکیفرهای جسمانی است، شرط شده است. ثانیا، شرطیت این مقدار از درد و شکنجه درکیفرها، از ادله حدود و تعزیرات به دست آمده است. ثالثا، حدود و تعزیرات، کیفرهای جسمانی هستند که هدف از آنها بازداشتن مجرم و دیگران از ارتکاب جرائماست. بر این اساس، فهم فقها، شاهدی است برای ما بر صحت استظهار یاد شده.
شیخ طوسی در کتاب مبسوط درباره کیفیت اجرای حدودمطالبی را به تفصیل آوردهاست که به خوبی گویای نکات مذکوراست: وقتی مقرر شد کیفری با تازیانه اجرا شود، سه نکته جای بحث دارد: -تازیانه چگونه باشد؟ -نحوه زدن چگونه باشد؟ -محکوم در چه حالتی باشد؟
اما تازیانه باید متوسط باشد نه چندان نو که بدن را مجروحکند و نه چندان کهنهو پوسیده که ایجاد درد نکند. از زیدبن اسلم روایتشده که مردی نزد پیامبر،اعتراف به زنا کرد. پیامبر تازیانهای خواست، تازیانهای شکسته و فرسوده آوردند،فرمود: تازیانهای دیگر بیاورید. تازیانهای نو که هنوز از آن استفاده نشده بودآوردند، فرمود: تازیانهای میان این دو تازیانه بیاورید. تازیانه آوردند کهمستعمل و نرم شده بود. آنگاه پیامبر فرمان داد و آن شخص را با آن تازیانه زدند.از علی علیهالسلام روایتشده که فرمود: ضرب بین الضربینو سوط بین السوطین (زدنی میانه و تازیانهای میانه). اما زدن باید میانه باشد، نه چندان شدید که بکشد و نه چندان آهسته که ایجاددرد نکند و مانع از ارتکاب مجدد نگردد. نه چندان دست را از بالا فرود آورند ونه چندان پایین و کوتاه گیرند که محکوم احساس درد نکند. چرا که علی علیهالسلامفروده است: ضرب بین الضربین و سوط بین السوطین. از علی علیهالسلام و ازابنمسعود و دیگران وایتشده که لایرفع یده فی الضرب حتی یری بیاض ابطه، یعنی:زننده تازیانه دستخود را چندان بالا نبرد که سفیدی زیر بغلش دیده شود.
اما حالت مضروب، اگر مرد است به حالت ایستاده زده شود،پیراهن او را بیروننیاورند و ضربات بر همه بدنش پراکنده باشد، زیرا پیامبر(ص)، زدن را فرمود امالخت کردن را نفرمود. فقهای ما گفتهاند: بر شخص زناکار به همان صورتی که در حالزنا او را دیدهاند، حد زده میشود، اگر لخت بود، به هنگام اجرای حد هم باید لختباشد اگر لباس بر تنش بود، با لباس زده میشود، اما اگر لباسی بر تن داشته کهمانع از احساس درد باشد مانند پوستین و جبه ضخیم، بیرون آورده میشود و فقط دوپیراهن بر تن او باقی گذاشته میشود، نباید او را بست و نه بر زمین کشید و نهپایش را در قید کرد، دستان او آزاد گذاشته میشود تا بتواند خود را نگه دارد،چرا که پیامبر(ص) به هیچ یک از این کارها فرمان نمیداد.
اگر مضروب، زن باشد به حالت نشسته تازیانه زده میشودزیرا عورت است. باید لباساو را خوب به دورش بپیچانند تا بدن او نمایان نشود و باید زنی این کار راانجام دهد. با ضربات ملایم زده میشود تا زخمی نشود و خون از بدن او نیاید،باید ضربات را بر همه بدنش فرود آورند و از زدن بر صورت و بر فرج اوپرهیز شودزیرا در روایت آمده است: اذا جلد احدکم فلیتق الوجه والفرج، وقتی کسی حدتازیانه زده میشود باید از زدن بر صورت و عورت او پرهیز شود. از علیعلیهالسلام نیز نقل شده که به زننده تازیانه فرمود: اضرب و اوجع واتق الراس و الفرج، بزنو دردناک بزن، و از زدن بر سر و برعورت بپرهیز.«۲۰»
ـ اشکال و پاسخ اشکال:
ممکن است اشکال شود که حد اکثر مفاد هر سهدلیل گذشته این است که درمورد حدود و تعزیراتی که از نوع تازیانه و رجم باشند میتوان به استناد بیاناتگذشته ثابت کرد که در این کیفرها، دردناک بودن به اندازه متعارف، شرط شده واز این رو بیحس کردن محکوم جایز نیست چون مانع از احساس درد است. اما نمیتواناین حکم را به کیفرهایی مثل کشتن و قطع دست نیز تعمیم داد، زیرا آیات و روایاتیاد شده به دو مورد تازیانه و رجم اختصاص دارند و تعدی از این دو مورد بهمواردی مثل کشتن و قطع عضو، بیدلیل است. خصوصا آنکه کیفرهایی مثل کشتن و قطعدست به خودی خود و با صرف نظر از دردی که هنگام اجرای آنها احساس میشود، حکمتبازدارندگی را به طور کامل دارند و خاصیت بازدارندگی این کیفرها متوقف براحساس درد به هنگام اجرای آنها نیست. حاصل آنکه، دلیلی نداریم که در حد قتل،کیفری بیش از گرفتن جان قاتل وجود داشته باشد، یا در حد سرقت، کیفری بیش ازقطع عضو و فقدان آن عضو درجانی وجود داشته باشد که به خاطر آن، بیحس کردنمحکوم جایز نباشد. به سخنی دیگر، در حد قتل، تمام کیفر همانا کشتن قاتل است ویا در حد سرقت، تمام کیفر همانا قطع دستسارق است و درد کشیدن جزء این کیفرهانیست تا بیحسی را که مانع از احساس درد است به هنگام اجرای آنهاجایز ندانیم.
نتیجه این اشکال آن است که به ناچار باید در باب حدود،میان کیفر تازیانه ورجم و کیفر کشتن و قطع عضو، تفصیل قائل شویم و در دو مورد نخست (تازیانه و رجم)بیحس کردن محکوم را جایز ندانیم و در دو مورد اخیر (کشتن و قطع عضو) جایزبدانیم.
پاسخ: در مورد حد سرقت و مجازات قطع عضو، ظاهر آیهآن است که کلمه نکال که درلغت به معنای عذاب است، بر نفس قطع دستحمل شود نه بر نتیجه و اثر آن که فقدانعضو و بیدستشدن سارق است. حمل لفظ نکال در آیه بر نتیجه و اثر قطع عضو نه برنفس قطع عضو، خلاف ظاهر آیه است. بنابراین، آنچه از سیاق آیه برداشت میشود ایناست که درد و عذاب حاصل از قطع دست نیز جزء کیفر است.
اما در مورد حد قتل و کیفرآن یعنی کشتن محکوم-مثلامرتد -اگر چه نفس عنوانکشتن و گرفتن جان محکوم، مستلزم و متضمن این نیست که دردناک بودن و احساس دردکردن محکوم نیز در کیفر شرط شده باشد اما با این همه، میتوان گفت: اگر مقصودآن باشد که دردناک بودن کیفر و ایجاد درد در محکوم، شرط کیفر است بدان معنا کهعلاوه بر اصل کشتن و گرفتن جان مجرم، آزار دادن و عذاب کردن او هم لازم و واجباست، آری دلیلی بر وجود چنین شرطی نیست. اما اگر مقصود آن باشد که به هنگاماجرای کیفر قتل، ایجاد درد و عذاب درمحکوم حرام است و محکوم حق دارد بخواهد کاو را بیحس کنند و در صورت درخواست او، اجرای حد بر او بدون بیحسی جایز نیست بلکه بیحس کردن محکوم- حتی اگر خود او نیز درخواست نکند -به طور مطلق واجب است،زیرا چشیدن درد و عذاب خود مجازات دیگری است افزون بر اصل مجازات مقرر شده وبنابراین به مقتضای قاعده حرام است. این ادعا درست نیست، زیرا مخالف اطلاقادله حدود است. مقتضای اطلاق ادله حدود آن است که اجرای کیفر قتل یا قطع عضویا تازیانه بدون بیحس کردن محکوم یا هر عملی که موجب تخفیف درد او شود،جایزاست. به ویژه با درنظر گرفتن این نکته که درهمان زمانهای گذشته نیز تخفیفدرد به وسیله برخی داروهای گیاهی بیحس کننده یا بیهوشکننده یا اجرای حد درحال خواب، ممکن بوده است ولی هیچگاه آن را لازم نمیدانستهاند و تمام کیفرهایجسمانی به نحو متعارف انجام میگرفت.
▪ حاصل کلام آنکه:
اطلاق ادله حدود و سیره عملی متشرعانو اطلاق فتواها وارتکازهای فقهی و متشرعی همگی دلالت بر آن دارند که در باب حدود و تعزیرات،اجرای کیفرهای جسمانی بدون بیحسی، حتی در صورتی که محکوم هم آن را در خواستکرده باشد، حرام نیست، چه رسد که او درخواست نکرده باشد. در این حکم هیچ فرقیمیان حدود گوناگون وجود ندارد. آری در مواردی مثل حدتازیانه یا رجم یا سوزاندنیا در افکندن از بلندی، انجام عمل بیحسی حرام است و باید محکوم از مطالبه آنمنع شود. چرا که در این گونه موارد، از ادله آنها استفاده میشود که شارع بهنوع آزار و عذابی که عادتا از این کیفرها حاصل میشود نظر داشته و لازممیدانسته که محکوم به هنگام اجرای حد، آن را احساس کند. اما در غیر از مواردیاد شده، حرمت بیحسی یا وجوب منع محکوم از مطالبه آن ثابت نیست.
ـ اشکال دیگر:
هرگاه ثابتشود اجرای حد به صورت دردناکجایز است، به ناچار ثابتمیشود که دردناک بودن هم، بخشی از کیفر است و گرنه جایز نمیبود. بر این اساس،جایز بودن اجرای حد به صورت دردناک به آن معنا است که دردناک بودن کیفر جزءاصل کیفر مقرر است زیرا پیشتر گفته شد که هرگونه مجازاتی یا هر کیفیتی زاید براصل مجازات مقرر شرعی، به مقتضای ادله اولیه حرام است. پس در اینجا امر دایراست بین حرمت وجوب، زیرا اگر دردناک بودن، از لوازم کیفر یا داخل در مفهوم آنباشد، واجب است، چون حد با تمام اجزایش واجب است و اگر دردناک بودن، از لوازمکیفر یا داخل در مفهوم آن نباشد، حرام است. بنابراین، وقتی دلیل بر جواز آنیعنی برعدم حرمت آن وجود داشته باشد، لامحاله وجوب آن ثابت میشود و بر اینپایه، برای اینکه حد با تمام کیفیت و اجزای خود اجرا شود، منع محکوم از بیحسکردن خود نیز ممکن بلکه واجب خواهد بود.
به دیگر سخن، از آنجا که آزار رساندن به غیر مگر در مواردکیفرهای مقرر،شرعاحرام است معلوم میشود که هر آزار رسانی که حرام نباشد به ناچار باید کیفرشرعی باشد. بر این اساس، دلیل عدم حرمت آزاررسانی به محکوم، بالملازمه دلالتبر آن دارد که آزار رسانی به محکوم، جزءکیفر بوده و در نتیجه، واجب است.
نتیجه این سخن آن است که اطلاق ادله حدود و سیرهمتشرعی و فقهی همانگونه کهدلالت بر عدم حرمت آزار رسانی دارند، بالملازمه دلالت بر وجوب آن خواهند داشتزیرا آزار رساندن به محکوم، بخشی از کیفر است و اجرای کیفر نیز با همه اجزاءو لوازم آن واجب است. بر این پایه، منع محکوم از بیحس کردن خود نیز واجب خواهدبود. پاسخ: این اشکال به رغم ظاهر فنی که دارد، وارد نیست زیرا حرمت آزار رسانی بهمحکوم همانگونه که جزئیت آزار رسانی را از کیفر مقرر نفی میکند، ملازم بودن آنرا با بعضی از مصادیق یا مراتب کیفر مقرر که حاکم که در انتخاب آن مخیر است،نیز نفی میکند. بنابراین نهایت چیزی که با اطلاق ادله حدود ثابت میشود آن استکه حاکم در مقام اجرای حد قتل یا قطع عضو، مخیر است که این کیفر را به صورتدردناک- به اندازه متعارف -اجرا کند یا به صورت بیدرد و ملزم نیست کیفر را بهصورت بدون درد اجرا کند همچنانکه بر او واجب نیست که حتما آن را به صورتدردناک اجرا کند. پس، کیفر از این جنبه دقیقا تخییری است و درنتیجه نه محکومحق دارد بیحس کردن خود را مطالبه کند و نه بر حاکم واجب است این کار را انجامدهد. در عین حال، دلیلی بر وجوب منع محکوم از بیحس کردن خودش وجود ندارد زیرادردناک بودن کیفر لزوما جزء کیفر نیست.
آری، لازمه تخییر یاد شده آن است که منع محکوم ازبیحس کردن خودش، جایز باشد،بدین معنا که حاکم میتواند به او اجازه این کار را ندهد و یا به او مهلتانجام این کار را نداده و حدرا برای انجام عمل بیحسی او به تاخیر نیندازد.
حاکم میتواند حد را فورا و قبل از آنکه محکوم بدن خود رابیحس کند به اجرادرآورد. بلکه اگر مهلت دادن به محکوم برای بیحس کردن خود، به معنای تعطیل شدنحد در آن مدت از زمان باشد، چه بسا بتوان گفت که حرام است. دلیل حرمت آن،روایاتی است که هیچ مهلتی را در اجرای حدود جایز نمیدانند. با توجه به آنچهگفته شد، درباره منع محکوم از بیحس کردن خود، سه احتمال وجود دارد:
۱) منع محکوم از بیحس کردن خود حرام است زیرا هرچیزی که سبب تخفیف درد کیفرشود- مثل بیحسی -واجب است چرا که دردناکبودن کیفر، امری زاید بر اصل کیفرمیباشد.
۲) منع او از بیحس کردن خود، واجب است زیرا تخفیفدرد کیفر حرام است چرا کهدردناک بدون کیفر، بخشی از اصل کیفر است.
۳) منع او جایز است زیرا آنچه از ادله و سیره به دست میآیداین است که اجرایحد مقید به عدم احساس درد نیست و بر حاکم حرام نیست که حد را به طور دردناکاجرا کند. چه، در غیر این صورت لازم میآید تمام حدودی که در زمانهای گذشتهاجرا میشد، حرام باشد. اگر اجرای حد مقید به عدم احساس درد میبود، لازم بودشارع اطلاق امر به قتل و قطع عضو را مقید به این قید میکرد. در حالی که واضحاست آنچه از این اطلاق- حتی اگر به معنای اطلاق مقامی هم باشد -به دست میآیداین است که حدودی که در زمانهای گذشته به صورت متعارف اجرا میشده، جایز بودهاست. چکیده و نتیجه بحث: از مجموع آنچه درباره حکم بیحس کردن محکوم هنگام اجرایحد و تعزیر گذشت، به دستمی آید:
▪ اولا:
درحدودی مثل تازیانه و رجم و بعضی از قتلها که شدتکیفر در آنها لحاظشده است مثل سوزاندن یا از بلندی افکندن، بیحس کردن محکوم جایز نیست و باید اورا از انجام عمل بیحسی منع کرد. درمورد قطع عضو نیز اگر این برداشت از آیهدرست باشد که کلمه نکال در آیه، ظهور در دردناک بودن کیفر دارد، همین حکمصادق است.
▪ ثانیا:
درمورد حد قتل و گرفتن جان محکوم و نیز در موردحد قطع عضو- اگراستظهار مذکور را نپذیریم -اجرای حد بدون بیحس کردن محکوم جایز است اما منعمحکوم از بیحس کردن خود، واجب نیست. والله العالم.● مساله دوم:
بیحس کردن محکوم هنگام اجرای قصاصآنچه اجمالا از ادله تشریع قصاص به دست میآید این استکه بدون شک، قصاص حقخاصی است که برای مجنیءعلیه بر جانی قرار داده شده است. همچنین جای اشکال نیستکه در قصاص، همگونی و برابری (مماثله و مساوات) در کمیت و کیفیت میان جنایت وکیفر آن لحاظ شده است. با توجه به این دو مقدمه، استدلال شده که در مورد قصاص، مجنیءعلیه یا ولی او حق دارد هنگام اجرای قصاص، جانی را از انجام عمل بیحسیباز دارد زیرا جنایت او به همین گونه و بدون بیحس کردن بود. بلی اگر جنایت بابیحس کردن مجنیءعلیه صورت گرفته باشد، جایز است جانی نیز به هنگام اجرای قصاص،خواستار بیحسکردن خود شود. بر این استدلال دو اشکال شده است:
ـ اشکال اول:
دلیلی نداریم که مثلیت و همگونی میان جنایت وکیفر در تمام خصوصیاتو اوصاف و اندازه درد، شرط شده باشد. آنچه دلیل بر آن اقامه شده فقط شرط مماثله در عضو مورد قصاص و نیز در قیمت و دیه آن است مثلا اگر مردی دست زنیرا قطع کرد و زن خواست او را قصاص کند، مقدار تفاوت دیه دست مرد را میپردازدسپس او را قصاص میکند. اما دلیلی بر شرطیت مماثله بیش ازاین اندازه مانندمماثله در اندازه احساس درد یا مماثله در زمان ( مثلا قصاص در زمستان سرد یاتابستان گرم صورت گیرد)، یا مماثله در مکان، وجود ندارد. آیه فاعتدواعلیه بمثل مااعتدی علیکم.«۲۱»ناظر به احکام جنگ باکفار است نه به احکامقصاص و جنایاتی که میان افراد صورت میگیرد.
ـ اشکال دوم:
دلیل داریم که در باب قصاص، مماثله وهمگونی در مقدار درد و رنجشرط نشده است. پارهای از روایات باب قصاص دلالت بر آن دارند که قصاص قاتل، فقط کشتن او است نه شکنجه و مثله کردن او حتی اگر او هنگام ارتکاب جنایت، چنینکرده باشد. در روایت صحیح حلبی از امام صادق(ع) آمده است:
قال: سالناه عن رجل ضرب رجلا بعصا فلم یقلع عنه الضربحتی مات ایدفع الی ولیالمقتول فیقتله؟ قال: نعم ولکن لایترک یعبث به ولکن یجیز علیه بالسیف. حلبیمیگوید: از امام صادق(ع) پرسیدیم: مردی با عصا مرد دیگری را زد و آن قدر او رازد تا مرد، آیا قاتل به ولی مقتول سپرده میشود تا او را بکشد؟ امام(ع) فرمود:بلی، اما قاتل را در اختیار نمیگذارند تا با او بازی کند با شکنجه او را بکشد،ولی میتواند او را با شمشیر بکشد.«۲۲»
نظیر این روایت را موسیبنبکر از امام صادق(ع) نیز نقلکرده است: فی رجل ضرب رجلا بعصا فلمیرفع العصا عنه حتی مات، قال: یدفع الی اولیاالمقتول ولکن لایترک یتلذذ به ولکن یجاز علیه بالسیف. یعنی: امام کاظم(ع)درباره مردی که مرد دیگری را با عصا زد و ضربات عصا را از او بر نداشت تا مرد،فرمود: قاتل به اولیا مقتول سپرده میشود ولی اجازه داده نمیشود او را بازیچهقرار داده و از او لذت ببرند، بلکه میتوانند با شمشیر او را بکشند.«۲۳»
صدر این روایات، نهی از مثله کردن و با شکنجه کشتن قاتلدر مقام قصاص است واین نهی ظهور درحرمت مثله کردن دارد که حرمت آن خود به ادله دیگری ثابتشدهاست. اما ذیل روایات مذکور، ظهور در این نکته دارد که قصاص کننده به جز اینکهقاتل را با شمشیر بکشد حق دیگری ندارد، از این رو نمیتواند او را- آنگونه کهاو با مقتول کرده بود -با ضربات عصا بزند تا بمیرد. بنابراین اگر مماثله درنوع قتل و مقدار درد و رنجحاصل از آن، حق قصاص کننده میبود، در واقعه موردسوال در روایت، این کار برای او جایز دانسته میشد. در حالی که ظاهر پاسخ امام(ع) عدم جواز آن است و ولی مقتول در مقام قصاص به جز اینکه قاتل را با شمشیربکشد حق دیگری ندارد. شاید کشتن با شمشیر از آن رو که شیوهای متعارف بوده یاآسانترین شیوه کشتن در آن روزگار بوده، در روایت مطرح شده است.
اگر چه این روایات درباره قصاص نفس وارد شدهاند امامیتوان آنها را به مواردقصاص اعضا و قصاص زخمها نیز تعمیم داد زیرا از این ناحیه- شرط نبودن مماثله درتمام خصوصیات -از نظر فقهی و عرفی احتمال فرق میان قصاص نفس و قصاص اعضا وجودندارد.
پاسخ دو اشکال یاد شده و تحقیق در حکم مسالههیچیک از دو اشکال یاد شده، وارد نیست و میتوان از ادلهقصاص به دست آورد کهاصل دردناک بودن یا نبودن، از خصوصیاتی است که مماثله در آنها در مقام قصاص،شرط است. این خصوصیتیعنی اصل تالم و درد و رنجحاصل از زخم یا قطع یا قتل،نزد مردم امر بسیار مهمی است و از لوازم این جنایات به شمار میرود و از قبیلخصوصیات فرعی و عارضی غیر مهم مثل اینکه جنایت در تابستان یا زمستان، در شب یاروز واقع شده باشد، نیست. اینکه زخم یا قطع یا قتل در مقام قصاص، برای جانیدردناک باشد یانباشد، از اموری است که قطعا مورد اهتمام عرف و عقلا است،بنابراین، اهمال آن و خارج دانستن آن از حق قصاص، ممکن نیست. به ویژه با توجهبه مبحث دیگری که در جای خود آمده است،«۲۴» اگر پیوند عضوی را که به حکم قصاص،قطع شده است، برای جانی جایز بدانیم، در این صورت باید بگوییم: مثلا اگر کسیدست دیگری را عمداقطع کرده باشد، میتوان در مقام قصاص، شخص جانی را بیحس کرد وباعمل جراحی دست او را قطع کرد و سپس فورا آن را پیوند زد. با انجام این عمل، قصاص اجرا شده و مماثله نیز تحقق یافته است زیرا دست جانی درمقابل دستمجنیعلیه قطع شده است! در حالی که مجنیعلیه علاوه بر اینکه دستش قطع شده،مرارت دردهای شدید حاصل از قطع را نیز چشیده است، آیا عرفا پذیرش چنین سخنی درباب قصاص، ممکن است؟
▪ حاصل کلام آنکه:
در باب قصاص، باید کیفر از جهت مقداردرد و عذابی که معمولا وعرفا مقتضای طبیعی جنایت است، با اصل جنایت، همگون باشد. لزوم این همگونی رامی توان هم از خود عنوان قصاص با توجه به مناسبات عرفی و عقلایی حکم و موضوع،به دست آورد و هم از طریق برخی از ادلهای که حکم قصاص را بیان کردهاند، از آنجمله:
۱) آیه شریفه:وجزاء سیئهٔ سیئهٔ مثلها فمن عفی واصلح فاجره علی اللهانهلایحب الظالمین ، یعنی: پاداش کار بد، کار بد است همانند آن، و کسی که ازحق خود درگذرد و مصالحه کند مزد او با خداوند است، همانا خداوند ستمگران رادوست نمیدارد. «۲۵»
این آیه به قرینه آمدن کلمه عفو در ذیل آن، ناظر به قصاصمیان افراد است. درآیه، از قصاص تعبیر به سیئه شده با آنکه قصاص، حق است و سیئه نیست. این تعبیریا برای بیان تقابل زوجی میان جنایت و قصاص است، یا از آن روی است که عمل قصاصنسبت به شخص مورد قصاص، عملی بد و ناخوشایند است. در هر صورت معنای آیه آن استکه اگر کسی بخوهد کار بد را با کار بد پاسخ گوید، واجب است کار او همسان باکار طرف مقابل باشد نه بیشتر از آن. بنابراین، آیه شریفه دلالت بر آن دارد کهاندازه مماثله نیز از حقوق مجنیعلیه است و بدون شک، احساس درد و عذاب درمقابل عدم احساس درد و عذاب به واسطهبیحسی، داخل در مقدار مماثله است.
۲) آیه شریفه:فان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیرللصابرین . یعنی: اگر میخواهید کیفر دهید، همان گونه که کیفر دیدیدکیفر دهید و اگر صبر ورزید، آن برای صابران بهتر است.«۲۶» استدلال به این آیه همانند استدلال به آیه پیشین است.
۳) آیه شریفه:فقد جعنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انهکان منصورا. یعنی: ما برای ولی مقتول، حق سلطه قرار دادیم، پس نباید در کشتن زیادهروی کند،همانا او یاری شده است.«۲۷»
ظاهر آیه آن است که حد و اندازه سلطهای که برایولیمقتول قرار داده شده تاآنجا است که در کشتن زیادهروی نکند، یعنی بیش از قاتل یا غیر قاتل را به جایقاتل نکشد یا قاتل را هنگام کشتن مثله نکند. این معنای ظاهر آیه است، مفسراننیز آیه را همین گونه تفسیر کردهاند، در پارهای از روایات از جمله روایتاسحاقبن عمار از امام صادق(ع) نیز همین تفسیر ازآیه آمده است:
ما هذه الاسراف الذی نهی الله عنه؟ قال: نهی الله اکن یقتلغیر قاتله او یمثلالقاتل. یعنی از امام صادق(ع) پرسیدند: این اسرافی که خداوند در آیه از آن نهیکرده است چیست؟ امام(ع) فرمود: نهی شده از اینکه کسی غیر از قاتل را بکشد یاقاتل را مثله کند.«۲۸»
بنابراین، آیه شریفه دلالت بر آن دارد که در مقام قصاص،کیفر دادن جانی بهاندازه جنایت او که در کمیت و کیفیت آن اسرافی نباشد از حقوق مجنیعلیه است وتحتسلطه شرعی او قرار دارد. جای اشکال نیست که اصل درد و عذابی که مقتضایجنایت است نیز در این محدوده قرار دارد.
۴) از مجموع آیات و روایاتی که در باب قصاص آمده استمانند: آیه: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحروالعبد بالعبد والانثی باالنثی«۲۹» و آیه: النفس بالنفس والعین بالعین والانف بالانف والاذن بالاذن«۳۰» سه نکته استفاده میشود:
الف- در قصاص، برابری و همگونی (مساوات و مماثله) میانجنایت و کیفر آن،معتبر است.ب - مجنی علیه یا ولی او حق دارد با جانی مقابله به مثل کند.ج- اصل اولی در جنایت عمدی، مساوات و مماثله کیفرباجنایت است و از این اصلنباید تخلف شود مگر در مواردی که اجرای بدون کم و زیاد مساوات و مماثله مانعیداشته باشد، مانند آنکه در صورت مساوات و مماثله بیم هلاک جانی در میان باشد،یا کیفر از جنایت افزون شود، یا امکان اندازهگیری دقیق مماثله در قصاص اعضا وزخمها وجود نداشته باشد. اما در غیر این موارد، مماثله و مساوات، حق مجنیعلیهاست. همه این نکات تاکید بر آن دارند که در قصاص، مماثله در مقدار و در محلزخم و شکستگی و از جمله در اصل احساس درد و عذاب ناشی از زخم و قطع، از جهاتمهم عقلایی به شمار میرود.
روایات نیز همین معنا را تاکید میکنند، در تفسیر منسوببه امام عسکری(ع) آمدهاست: عن آبائه عن علیبن الحسین(ع) قال: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فیالقتلی یعنی المساواهٔ و ان یسلک بالقاتل فیطریق المقتول المسلک الذی سلکه بهمن قتله. امام عسکری(ع) از پدرانش از امام علیبن حسین(ع) نقل فرمود: مقصود ازآیه یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی، مساوات در قصاص است واینکه قاتل به همان شیوهای که او مقتول را کشته است، کشته شود.«۳۱»
در روایتسکونی از امام صادق(ع) آمده است:قال: رفع الی امیرالمومنین(ع) رجل داس بطن رجل حتی احدث فی ثیابه فقضی علیه انیداس بطنه حتی یحدث فی ثیابه کما احدث، او یغرم ثلث الدیه. امام صادق(ع) فرمود:به امیرالمومنین(ع) خبر رسید که مردی شکم مردی را مالید تا او لباس خود راآلوده کرد. امام(ع) حکم کرد که شکم آن مرد مالیده شود تا همانگونه که مردمضروب لباس خود را آلوده کرده بود، این نیز لباس خود را آلوده کند یا بهاندازه ثلث دیه به او خسارت بپردازد.«۳۲»
● نتیجه
از مجموع مباحثی که در این مساله گذشت، میتوان به دست آورد که در باب قصاص،مماثله در اصل دردناک بودن و احساس درد کردن به مقداری که عادتا مقتضای جنایتاست، از حقوق مجنیعلیه یا ولی او میباشد. بنابراین او حق دارد که خواستاردردناک بودن کیفر باشد و جانی نمیتواند از آن امتناع ورزد.
از روایتحلبی که پیش از این گذشت، بیش از این استفادهنمیشود که در مقام قصاص،از مثله کردن قاتل و شکنجه کردن او که در اثر خشم و تعصب و انتقامجویی غالبااتفاق میافتد، نهی شده است. از این رو، امام(ع) در واقعه مورد سوال، جایزندانستهاند که قاتل را با عصا بکشند آن گونه که او مقتول را کشته بود زیرا بااین کار، قاتل در معرض شکنجه شدن و بازیچه درآمدن قرار میگرفت، به ویژه آنکه،قصاص کننده نمیدانست که قاتل چگونه و چقدر با عصا مقتول را زده بود تا مرد.
علاوه بر این، روایتیاد شده در خصوص حد قتل و کشتنقاتل وارد شده و بیانمیکند که در حد قتل، شرط است که قاتل را با شمشیر بکشند نه به طرق غیر متعارفیمثل زدن با عصا، هر چند اصل جنایت با ضربات عصا اتفاق باشد. بنابراین، روایتمذکور دلالت ندارد که شرط مساوات و مماثله در سایر جهات که احساس درد ازمهمترین آنها است -خصوصا در قصاص زخمها و اعضا- ساقط است. والحمد لله ربالعالمین و الصلوه والسلام علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.
سید محمود هاشمی
پی نوشت ها :
۱. نور آیه ۲.
۲. نور، آیه ۸ .
۳. نساء ، وآیه ۲۵.
۴.نساء، آیه ۱۶.
۵. نور، آیه ۲۳.
۶. مائده، آیه ۳۸.
۷. وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۳۷۶، باب ۱۵ از ابواب حد زنا، حدیث ۲.
۸. همان، ص۳۷۷، حدیث ۳.
۹. همان، حدیث ۵.
۱۰. همان، ص۴۵۸، باب ۲۴ حد قذف، حدیث ۱.
۱۱. همان، ص۴۷۰، باب ۴ حد مسکر، حدیث ۶.
۱۲. همان، ص۴۷۴، باب ۸ حد مسکر، حدیث ۱. در باب ۱۱ از ابواب حد زنا نیز روایاتدیگری همانند این روایت آمده است.
۱۳. همان، ج۱۸، ص۵۷۳، نکاح البهائم، باب ۱، حدیث ۱۱.
۱۴. نهایه، ص۷۱۲.
۱۵. مراسم، ص۲۵۷.
۱۶. مهذب، ج۲، ص۵۳۶.
۱۷. شرایع، ج۴، ص۹۵۰.
۱۸. قواعد الاحکام، ج۲، ص۲۶۳.
۱۹. جواهر، ج۴، ص۴۶۱.
۲۰. المبسوط فی فقه الامامیه، ج۸، ص۶۹ ۶۸.
۲۱. بقره، آیه ۱۹۴، هرکس به شما تعدی کرد همانگونه به او تعدی کنید.
۲۲. وسائل، ج۱۹، ص۹۵، باب ۶۲ از ابواب قصاص النفس.
۲۳. همان، ص۹۶.
۲۴. مقاله پیوند عضو پس از قصاص از نویسنده محترم که در شمارههای آیندههمین مجله به چاپ خواهد رسید.
۲۵ . شوری، آیه ۴۰.
۲۶. نحل، آیه ۱۲۶.
۲۷. اسراء، آیه ۳۳.
۲۸. وسائل، ج۱۹، ص۹۵ باب ۶۲ از ابواب قصاص النفس.
۲۹. بقره، آیه ۱۷۸.
۳۰. مائده، آیه ۴۵.
۳۱. وسائل، ج۱۹، ص۳۹، باب ۱۹ از ابواب قصاص النفس.
۳۲. همان، ص۱۳۸. باب ۲۰ ابواب قصاص الطرف.
مجله اهل بیت فارسی - شماره ۱۵ ص ۳
پی نوشت ها :
۱. نور آیه ۲.
۲. نور، آیه ۸ .
۳. نساء ، وآیه ۲۵.
۴.نساء، آیه ۱۶.
۵. نور، آیه ۲۳.
۶. مائده، آیه ۳۸.
۷. وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۳۷۶، باب ۱۵ از ابواب حد زنا، حدیث ۲.
۸. همان، ص۳۷۷، حدیث ۳.
۹. همان، حدیث ۵.
۱۰. همان، ص۴۵۸، باب ۲۴ حد قذف، حدیث ۱.
۱۱. همان، ص۴۷۰، باب ۴ حد مسکر، حدیث ۶.
۱۲. همان، ص۴۷۴، باب ۸ حد مسکر، حدیث ۱. در باب ۱۱ از ابواب حد زنا نیز روایاتدیگری همانند این روایت آمده است.
۱۳. همان، ج۱۸، ص۵۷۳، نکاح البهائم، باب ۱، حدیث ۱۱.
۱۴. نهایه، ص۷۱۲.
۱۵. مراسم، ص۲۵۷.
۱۶. مهذب، ج۲، ص۵۳۶.
۱۷. شرایع، ج۴، ص۹۵۰.
۱۸. قواعد الاحکام، ج۲، ص۲۶۳.
۱۹. جواهر، ج۴، ص۴۶۱.
۲۰. المبسوط فی فقه الامامیه، ج۸، ص۶۹ ۶۸.
۲۱. بقره، آیه ۱۹۴، هرکس به شما تعدی کرد همانگونه به او تعدی کنید.
۲۲. وسائل، ج۱۹، ص۹۵، باب ۶۲ از ابواب قصاص النفس.
۲۳. همان، ص۹۶.
۲۴. مقاله پیوند عضو پس از قصاص از نویسنده محترم که در شمارههای آیندههمین مجله به چاپ خواهد رسید.
۲۵ . شوری، آیه ۴۰.
۲۶. نحل، آیه ۱۲۶.
۲۷. اسراء، آیه ۳۳.
۲۸. وسائل، ج۱۹، ص۹۵ باب ۶۲ از ابواب قصاص النفس.
۲۹. بقره، آیه ۱۷۸.
۳۰. مائده، آیه ۴۵.
۳۱. وسائل، ج۱۹، ص۳۹، باب ۱۹ از ابواب قصاص النفس.
۳۲. همان، ص۱۳۸. باب ۲۰ ابواب قصاص الطرف.
مجله اهل بیت فارسی - شماره ۱۵ ص ۳
منبع : پرسجو
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت حجاب رئیس جمهور پاکستان گشت ارشاد رئیسی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
سیل سلامت قتل کنکور تهران سردار رادان سازمان سنجش آتش سوزی شهرداری تهران پلیس اصفهان زنان
قیمت دلار دلار سایپا خودرو قیمت خودرو تورم قیمت طلا بازار خودرو ارز مسکن بانک مرکزی ایران خودرو
کیومرث پوراحمد خودکشی تلویزیون سینمای ایران فیلم ترانه علیدوستی سریال گردشگری موسیقی مهران مدیری کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین حماس طالبان اوکراین ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی تراکتور بارسلونا باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سامسونگ گوگل الماس همراه اول ناسا فیلترینگ
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن آلزایمر زوال عقل