دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


زندگی زیر سقف معمارانه


زندگی زیر سقف معمارانه
امروزه وقتی به آسمانخراش‌های نیویورک، شیکاگو یا هر جای دیگر دنیا نظر می‌افکنیم، دیدن این ساختمانها برایمان چنان عادی شده که هرگز به فکرمان خطور نمیکند که روزی ساختن چنین بناهائی جنجال برپا کرده، یا عده‌ای را در بهت و حیرت فرو برده بود.
معماری، یکی از رشته‌های هنر است که قرنها تحت سلطه معیارها و سبکهای سنتی بود و سنگینی این معیارهای سنتی را بر دوش خود احساس میکرد. این رشته، درواقع، آمیخته‌ای از«هنر» و «مهندسی» است. در قرن بیستم، کاوش و تحقیق برای یافتن روشهای جدید در ساختمان و تزئینات مربوط به آن، به تجارت هنر جدید
(یا: Art eronrean) انجامید که در این روش، امکانات فنی جدید ازجمله بناهای فلزی با عناصر تزئینی خوشآیند در هم میآمیختند، اما جالب است بدانیم به واسطه این ابتکارات و خلاقیتها نبود که معماری قرن بیستم سر بر کشید، بل‌که این نوع جدید معماری، حاصل تلاش کسانی بود که عزم کردند خود را از بند سبک یا تزئین، اعم از جدید و قدیم رها سازند.
این افراد، به جای وابستگی به مفهوم معماری به‌عنوان «هنری زیبا»، تزئین (یا دکوراسیون) را بکلی رها کرده، به معماری در پرتو هدف و کارکرد آن، از نو نگریستند. به عقیده این افراد، هدف از معماری باید ایجاد شرایط مناسب و فضای کافی در بنا بوده و امکانات دیگر نظیر تزئینات و سبکهای دست و پاگیر هنری، نادیده انگاشته میشد. این رهیافت نو، در مناطق مختلفی از جهان نمود یافت، ولی در هیچ کجا، همچون آمریکا نمود منسجمی نیافت. در این کشور، سنگینی سنتها کمترین مانع را در راه پیشرفتهای فنی ایجاد میکرد.
اما در این کشور نیز، مشکلاتی بر سر راه این نوع جدید معماری وجود داشت. ازجمله این‌که معمار برای متقاعد کردن صاحبکاران خود که به دنبال تزئینات یا مدلهای مرسوم آن زمان نباشند، نیازمند ذهنی خلاق و اعتقادی راسخ بود.
ازجمله افرادی که در این راه، بزرگترین موفقیت را داشته و گامهای بسیار بزرگی برداشته است، معماری آمریکائی به نام «فرانک لوید رایت» است. وی معتقد بود که آنچه در یک خانه اهمیت اساسی دارد اتاقهای آن است؛ نه نمای آن، او میگفت: اگر درون یک خانه، مطابق نیازهای صاحبخانه، درست و جادار طراحی شود، مطمئناً نمای خارجی آن نیز قابل قبول و مقبول خاطر هر بیننده‌ای خواهد بود.
گرچه این رهیافت، امروزه در نظر ما چندان انقلابی جلوه نمیکند، اما بواقع انقلابی بود که نظام مهندسی و معماری را دگرگون کرد؛ چراکه باعث شد «رایت» همه سنتهای کهنه و دست و پاگیر معماری، بویژه علاقه به تقارن سفت و سخت را زیر پا بگذارد، با این وجود، وی خود را مهندس نمیدانست.
«رایت» به «معماری ارگانیک» اعتقاد داشت و منظورش از به‌کارگیری چنین واژه‌ای این بود که «بنا» یا «ساختمان» باید همچون ارگانیسمی زنده از نیازهای مردم و خصوصیت (یا کاراکتر) یک کشور ریشه بگیرد و بروید.
معماران جدید با روی گرداندن از همه زیورها و تزئینات، درواقع پیوند خود را با سنتهائی گسستند که صدها سال قدمت داشتند. کل نظام « شیوه‌های معماری» عاریتی که از زمان «برونلسکی» قوام گرفته بود، کنار نهاده شد و همه تار و پودهای ابزارسازیها، نیم ستونهای مستطیلی داخل کار، طوماریها و عناصر تصنعی دیگر بکلی محو گردید. مردم در مواجهه نخست با این بناها، حیرت کرده، آنها را به نحو غیرقابل تحملی لخت و برهنه می‌یافتند.
آنها به دیده حیرت به ساختمانهائی مینگریستند که کوچکترین تزئینی نداشته، از هیچ سبکی پیروی نمیکردند اما امروز، همه ما با شکل این ساختمانها مأنوس شده، یاد گرفته‌ایم که از کناره نماهای روشن و شکلهای ساده و سرراست سبکهای معماری مدرن لذت ببریم.
بشر امروز این انقلاب در معماری و مهندسی را به معدود پیشگامانی مدیون است که ابتکارات اولیه و تلاشهایشان به منظور استفاده از مواد و مصالح جدید، اغلب با برخوردهای استهزاآمیز و احیاناً خصمانه روبرو میشد.
شکل بالا، یکی از ساختمانهای تجربی را نشان میدهد که به کانون طوفان تبلیغات موافق و مخالف معماری مدرن تبدیل شد. این ساختمان، مدرسه معماری معروف «باو هاوس» در شهر «دسائو» است که «واگنر گرو پیوس» ـ معمار آلمانی ـ آن را تأسیس کرد. هدف گروپیوس از ساخت چنین بنائی این بود که ثابت کند، لزومی ندارد مهندسی و هنر از یکدیگر جدا باشند، بل‌که برعکس این دو عنصر میتوانند فایده متقابلی برای هم داشته باشند.
دانشجویان این مدرسه در طراحی و ساخت اسباب و لوازم زندگی، ازجمله میز و صندلی و لوازم دیگر شرکت جسته و تشویق میشدند تا از قوه ابتکار و تخیل خود در طراحی این لوازم استفاده کنند، اما از آنها خواسته میشد که همواره کارآیی و مفید بودن وسیله ساخته شده را فدای طرح و زیبائی آن نکنند و به عبارت دیگر، از منظوری که طرح آنها باید برآورده سازد، غافل نشوند، در این مدرسه بود که صندلیهای ساخته شده از لوله‌های فلزی و مبلمانی که هم‌اکنون کاربرد دارند، برای اولین بار ابداع شد.
نظریه‌هائی که «باوهاوس» تحکیم و ترویج میکرد، گاه در شعار «کارکردگرائی» خلاصه میشدند؛ یعنی اعتقاد به این‌که اگر چیزی صرفاً برای برآوردن منظور خود طراحی شود، زیبائی به خودی خود، در آن پیدا خواهد شد. این شعار تا حدود زیادی به ما کمک کرد؛ حداقل این‌که ما را از آن‌همه «زلم زیمبو»ی زائد و خالی از ذوق که بر وفق ایده‌های قرن نوزدهمی هنر، معماری را در بر گرفته بود، رها کرد.
اما واقعیت این است که در این شعار نیز مانند هر شعار دیگری نوعی ساده‌انگاری نهفته است. به‌عنوان مثال، بناهای زیادی وجود دارند که کارکردشان درست و اصولی بوده و مطابق نیاز صاحبخانه طراحی شده‌اند، اما ظاهری زشت و ناپسند یا حداقل نازیبا دارند.
با نگاهی به بهترین آثاری که با این اسلوب ساخته شده‌اند، میتوان به این واقعیت پی برد که این آثار صرفاً از آن جهت زیبا نیستند که منظورشان را خوب برآورده کرده، یا به عبارتی از کارکرد درستی برخوردارند، بل‌که به این سبب زیبا هستند که به دست معمارانی با ذوق و قریحه ساخته شده‌اند که میدانستند چه‌گونه باید بنائی را ساخت که هم مطابق خواست و نیاز صاحبخانه باشد و هم نمای خارجی آن چشم را نوازش دهد. برای کشف چنین همآهنگیهای بدیعی تجربه و آزمون وسیعی لازم است و این‌جاست که هنر و مهندسی دست به دست هم داده، این منظور را برآورده میکنند.
ارزش ابداعات و نوآوریهای جسورانه تا حد وسیعی در معماری شناخته و پذیرفته شده است، ولی کمتر کسی به این نکته توجه میکند که وضعیت مشابهی در نقاشی و مجسمه‌سازی وجود دارد. شمار زیادی از افرادی که سر و کاری با آنچه «چیزهای فرامدرن» خوانده میشود، ندارند، وقتی متوجه میشوند که چه‌قدر از آنها به زندگیشان راه یافته است و سلیقه‌ها و گرایشهای آنان را تشیکل داده، غرق در شگفتی میشوند. شاید حتی بتوان گفت که هنر «فرامدرن» به‌عنوان مهیاکننده زمینه تجربی شیوه‌های نوین تلفیق شکلها و طرحها، کارکرد جدیدی پیدا کرده است
مترجم: مهدی بدری
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید