پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اسطوره تلاوت قرآن


اسطوره تلاوت قرآن
«عبدالباسط محمد عبدالصمد» نامی است که برای هر مسلمان در سراسر جهان و به ویژه برای هر ایرانی آشنا و پرآوازه است، شنیدن نغمه سرمست کننده او صدها نفر از مسیحیان و پیروان سایر ادیان را به اسلام می کشاند و خیلی ها را هم با قرآن آشتی می داد.
تلاوت های ماندگار استاد هر یک چراغ پرفروغی است که تلألو آن دل های زنگار گرفته و غفلت زده را طراوتی دوباره می بخشد و در میان آن ها، تلاوت سوره «حشر» او الحق که میراثی جاودانه گشته است.
اگرچه قاریان مشهور دیگر قرآن، کم و بیش از صدای دلنشین و جذابی برخوردارند و محبوبیتی فراوان در میان مسلمانان به دست آورده اند، اما به جرأت و بی هیچ اغراقی می توان ادعا کرد که عبدالباسط سرآمد همه قاریانی است که تاکنون با صدای خوش به تلاوت پرداخته اند.
استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد» در سال ۱۹۲۷ در روستای «المراعزه» از توابع شهر ارمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مکانی پاک که مردم آن طبق امر قرآن کریم به حفظ و تجوید اهتمام داشتند متولد شد، جد او استاد عبدالصمد از مردان باتقوا و از حافظان قرآن به شمار می رفت که از نظر حفظ قرآن کریم، تجوید و احکام آن مردی متمکن بود و پدربزرگ مادری او عارف بالله استاد «جلیل ابو داوود» صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت است.
پدرش استاد «عبدالصمد» یکی از مدرسان حفظ و تجوید قرآن کریم بود، دو برادر او «محمود» و «عبدالحمید» در مکتب (آموزشگاه) قرآن را حفظ می کردند و برادر کوچک آنها عبدالباسط هم در سن شش سالگی به آنها ملحق شد.
این کودک با استعداد به مکتب استاد «امیر» در ارمنت ملحق شد و استاد به بهترین وجه از او استقبال کرد، چراکه آثار مهارت های قرآنی را که با شنیدن تلاوت قرآن در شب و روز و صبح و شام برای او حاصل شده بود در او دیده بود.
استاد او خیلی از امتیازات و استعدادها را در شاگرد مستعدش می دید که او را از سایرین متمایز می کرد، مانند سرعت فراگیری، هوش و ولع شدید در تبعیت از استاد و دقت در خوب ادا کردن مخارج الفاظ و وقف و ابتدا و صوت زیبایی که گوش ها را با شنیدن و یا گوش دادن به آن می نواخت.
استاد عبدالباسط در مصاحبه هایی که با وی درباره زندگانی خود در سایه سار قرآن شده، می گوید: ۱۰ ساله بودم که حفظ قرآن کریم را در خلال این مدت به پایان بردم و آیات ملکوتی قرآن مانند نهری روان از زبانم جاری می شد، پدرم کارمندی در وزارت نقل و انتقال و پدربزرگم از علما بود، من از آنها راهنمایی خواستم که قرائت ها را چگونه فرا گیرم و آنها مرا به شهر طنطا در شمال مصر راهنمایی کردند تا به دست استاد «محمد سلیم» علوم قرآن و قرائات را فرا گیرم، اما مسافت میان ارمنت که یکی از شهرهای جنوب مصر است تا طنطا در شمال بسیار دور بود، ولی موضوع، موضوع آینده و برنامه ریزی برای آن بود، بر این مبنا بود که برای سفر آماده شدم، اما یک روز مانده به رفتنم به سوی طنطا از آمدن استاد «محمد سلیم» به ارمنت مطلع شدم، او آمده بود تا کلاسی برای آموزش قرائات در مدرسه دینی ارمنت برپا کند، اهالی ارمنت استقبال شایسته ای از او کردند و پیرامونش حلقه زدند، چرا که آنها می دانستند این مرد کیست و قدرت او در علم و قرآن را می دانستند و گویی قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوی ما روانه کرده بود.
عبدالباسط ادامه می دهد: «اهل بلاد گروهی را با عنوان (اصفون المطاعنه) برای حفظ قرآن تشکیل دادند، بنابراین استاد علوم قرآن و قرائات را آموزش می داد و قرآن کریم را تحفیظ می کرد، من به آنجا رفته و قرآن را نزد او دوباره مرور کردم و متن شاطبیه که متنی مخصوص به علم قرائات هفت گانه است را حفظ کردم.»
پس از این که استاد عبدالباسط به سن ۱۲ سالگی رسید از هر شهر و روستا در استان قنا و به طور خصوصی از جانب گروه «اصفون المطاعنه» به کمک استاد سلیم که از عبدالباسط به هر جا که می رفت تعریف می کرد، دعوت هایی به سوی او روانه شد، چراکه گواهی استاد سلیم نقطه اطمینان همه مردم بود.
از سال ۱۹۵۲ در ماه مبارک رمضان و یا غیر رمضان مسافرت های او به دورترین نقاط عالم شروع شد، حتی بعضی از دعوت هایی که از او می شد به مناسبت برگزاری یک محفل نبود، بلکه از او دعوت می شد تا در آن کشور حضور داشته باشد و هنگامی که سؤال می شد به چه مناسبتی از استاد دعوت کرده اید می گفتند که محفل به خاطر این استاد برگزار شده است، چرا که هنگامی که استاد در یک محفلی حضور دارد فضایی از سرور و شادی در آن مکان حاکم می شود.
این قضیه از استقبال کشورهای مختلف جهان از او در چارچوب استقبال های رسمی و دولتی و یا مردمی معلوم می شود، رئیس جمهور کشور پاکستان در فرودگاه به استقبال او آمد، او را ملاقات کرده و با او مصافحه کرد، در جاکارتا کشور اندونزی در بزرگترین مساجد آنجا به تلاوت قرآن کریم پرداخت در حالی که هر گوشه مسجد از حاضران پر شده بود و جمعیت با مسافت یک کیلومتر مربع به خارج مسجد کشیده شده بود و در میدان مقابل مسجد بیش از ۲۵۰ هزار مسلمان تا صبح در حالی که سرپا ایستاده بودند به صدای او گوش می داند.
از میان کشورهایی که عبدالباسط به آنجا سفر کرد هند است، وی همچنین به کشور های عربی زیادی نیز مسافرت کرد، از مشهورترین مساجدی که در آن به تلاوت پرداخته است، مسجدالحرام در مکه، مسجد نبوی(ص) در مدینه منوره، مسجدالاقصی در قدس، مسجد ابراهیمی(ع) در فلسطین و مسجد اموی در دمشق و مساجد مشهور آسیا، آفریقا، ایالات متحده، فرانسه، لندن، هند و اکثر کشورهای جهان بوده است، هیچ روزنامه رسمی و یا غیر رسمی از عکس و نوشته هایی که بر اسطوره بودن او دلالت دارد و مستحق تقدیر و احترام است، خالی نیست.
سرانجام بیماری قند در او شدت گرفت، اما او با تناول غذاها و نوشیدنی های مختلف با این بیماری به مبارزه می پرداخت، ولی با اضافه شدن التهاب کبدی، دیگر توان مقاومت در برابر این دو بیماری را نداشت، او را به بیمارستان دکتر «بدران» در جیزه بردند، دکترها به او توصیه کردند که برای معالجه به لندن برود، او به آنجا رفت، اما پس از اقامت یک هفته ای در آنجا از پسرش «طارق عبدالباسط عبدالصمد» که همراه او بود خواست که او را به مصر برگرداند و گویی که احساس کرده بود روزگار عمر سپری شده است و وقت لقاء خداوند نزدیک شده و به راستی زندگی جز ساعتی نیست که بزودی می گذرد.
روز وفات او به مثابه صاعقه ای بود که بر قلب های میلیون ها مسلمان در هر مکانی از دنیا وارد آمد، هزاران نفر از دوستداران صدا، اداء و شخصیت او جنازه اش را تشییع کردند، در این تشییع سفیران همه کشورهای جهان به نیابت مردمشان حضور داشتند و چون عبدالباسط سبب پیوند و علاقه در بین بسیاری از مردم در کشورهای مختلف بود روز ۳۰ فوریه در هر سال روز تکریم از این قاری بزرگ اعلام شد تا مسلمانان روز ۱۹۸۸‎/۱۱‎/۳۰ را در یاد داشته باشند؛ روزی که او از میان ما رفت و از زندگی این دنیا به زندگی جاودانی پیوست.
سید جاسم موسوی
منبع : روزنامه ایران