پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

هجدهم تیر؛ انگیزه‌ها، هدف‌ها


هجدهم تیر؛ انگیزه‌ها، هدف‌ها
علی‌رضا علوی‌تبار در سال ۱۳۳۹ در شیراز متولد شد. پس از اخذ دیپلم، در رشتهٔ اقتصاد دانشگاه شیراز به تحصیل پرداخت. پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه، به جبهه‌های جنگ عزیمت كرد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. دو روز پس از پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ سازمان ملل در ۲۷ تیر ۱۳۶۷، توسط جمهوری اسلامی، از عضویت در سپاه استعفا داد. وی پس از پذیرش در آزمون ورودی كارشناسی ارشد دانشگاه اصفهان، در دو گرایش اقتصاد برنامه‌ریزی و اقتصاد بین‌الملل به تحصیل ادامه داد و همزمان به كار تحقیقاتی در جهاد دانشگاهی پرداخت. با راه‌اندازی مركز تحقیقات استراتژیك نهاد ریاست‌جمهوری، به آن مركز رفت. پس از مدتی به‌دلیل تغییر مدیریت و اختلاف‌نظر با مدیریت جدید، مركزتحقیقات استراتژیك را ترك كرد. در آزمون دكترا در زمینهٔ خط‌مشی‌گذاری عمومی در مركز آموزش مدیریت دولتی پذیرفته شد. وی‌ از سال ۱۳۷۴ تاكنون در این مركز به‌‌‌عنوان عضو هیئت‌علمی مشغول به‌كار است. مقاله زیر تحلیلی است بر چگونگی روند وقوع حادثه ۱۸ تیر و تأثیر آن بر پروسه اصلاحات در ایران.
برای ارائه تحلیل جامعی از "حادثه هجدهم تیر" بایستی چند موضوع را به‌طور جداگانه مورد بررسی قرار داد و آنگاه آنها را دوباره در ارتباط با یكدیگر و در قالب یك طرح كلی بازنگری كرد. تلاش می‌كنم تا با اختصار كامل برخی از عناصر این تحلیل جامع را همراه شما مرور كنم.
۱ـ واقعه‌ای كه با حمله به كوی دانشگاه و در هجدهم تیر آغاز شد در سه مرحله بایستی مورد بررسی قرار گیرد. هر مرحله از نظر نیروهای فعال، انگیزه‌ها و هدف‌ها و پیامدها وضعیتی خاص خویش دارد.
مرحله اول از اعتراض خودجوش دانشجویان مستقر در كوی دانشگاه به توقیف روزنامه سلام و محدودشدن آزادی بیان آغاز می‌شود و با حمله وحشیانه به كوی دانشگاه و دانشجویان مستقر در خوابگاه‌ها خاتمه می‌یابد.
مرحله دوم دربرگیرنده دو روزی است كه دانشجویان طی آن به‌طور مسالمت‌آمیز و طراحی‌شده به اعتراض، تجمع و اعتصاب در درون كوی اقدام می‌كنند و با همدلی و همراهی نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب و طرفدار مردم‌سالاری تقویت می‌شوند. واكنش اقتدارگرایان سكوت، تلاش برای رفع اتهام از خویش و حتی اظهار همدردی با دانشجویان است.
مرحله سوم دربرگیرنده درگیری‌های خیابانی و برخوردهای تخریب‌گرایانه و خشونت‌آمیز و درنهایت سركوب تظاهركنندگان است.
۲ـ در مرحله اول در یكسو دانشجویان عضو انجمن‌های اسلامی یا نزدیك به آنها قرار دارند كه به توقیف سلام اعتراض كرده و آن را مغایر با فرآیند افزایش دموكراسی می‌دانند. درمقابل آنها مجموعه‌ای متشكل از بخشی از بدنه نیروی انتظامی و گروهی از افراد شاغل در ارگان‌های نظامی و برخی شبه‌نظامیان مرتبط با آنها قرار دارند. انگیزه حمله وحشیانه به كوی گرفتن انتقام از دانشجویان از یك‌سو و بالابردن تصور هزینه هرگونه اقدام سیاسی اعتراضی دانشجویی در آینده ازسوی دیگر است. كینه‌های انباشته‌شده در كنار این تحلیل كه سركوب شدید می‌تواند منجر به كاهش همراهی دانشجویان با معترضین فعلی و آینده شود، منجر به حمله به كوی می‌گردد.
در مرحله دوم، شدت و خشونت به‌كار گرفته‌شده در حمله به كوی و بی‌سابقه بودن چنین واقعه‌ای، همدردی جامعه و حمایت فعال نیروهای اصلاح‌طلب را جلب می‌كند. نفرت از واقعه آن‌قدر فراگیر می‌شود كه هیچ‌یك از اقتدارگرایان و رهبرانشان نمی‌توانند آن را تأیید كنند. سكوت، همدردی و برنامه‌ریزی برای قربانی‌كردن نیروهای دست چندم با هدف از سرگذراندن موج، در دستور كار اقتدارگرایان و رسانه‌های همگانی آنها قرار می‌گیرد. دولت خاتمی كه در آن زمان از محبوبیت بسیاری برخوردار است در كنار دانشجویان قرار می‌گیرد و حداقل با آنها همزبانی می‌كند.
رسانه‌های اصلاح‌طلب از فرصت پیش آمده برای افشاگری علیه نیروهای شبه‌امنیتی سنگر گرفته در درون نیروی انتظامی بهره می‌گیرند. گویی غده سرطانی دیگری و این‌بار در درون نیروی انتظامی كشف شده است. دانشجویان با سردمداری دفتر تحكیم‌وحدت مجموعه‌ای از نشست‌های مسالمت‌جویانه را در درون كوی طراحی می‌كنند. همه نیروهای سیاسی می‌كوشند تا با دانشجویان همراهی و همدلی و خود را حامی و همراه دانشجویان معرفی كنند. تجمع دائمی، گفت‌وگوهای مداوم و بی‌عملی حكومت، دانشجویان و تجمع‌كنندگان را به‌تدریج از دادخواهی از طریق مجاری رسمی ناامید كرده و ناتوانی قوه‌مجریه در احقاق حقوقشان را در برابر دیدگانشان قرار می‌دهد. انتظارات بی‌پاسخ و خشم، زمینه و بستری فراهم می‌كند تا گروه‌های سیاسی كه خارج از دایره اصلاح‌طلبان دوم‌خردادی و نیروهای ملی ـ مذهبی قرار می‌گیرند به فكر بهره‌گیری از فرصت و ارتقای موقعیت خویش و دادن سمت و سویی دیگر به اعتراضات دانشجویی بیفتند. در این رابطه دو جریان فعال می‌شوند؛ یك جریان شامل گروه‌های دانشجویی است كه به‌عنوان رقیب یا جایگزین برای دفتر تحكیم‌وحدت ایجاد شده‌اند، اما هیچ‌گاه نتوانسته‌اند بخش قابل ملاحظه‌ای از دانشجویان را جلب و جذب نمایند. آنها می‌كوشند تا با تندروانه‌كردن خواسته‌ها، رهبری را از دفتر تحكیم گرفته و موقعیت خویش را در میان دانشجویان و درنهایت جامعه ارتقا دهند. قرارگرفتن در كانون توجه نیروهایی كه در خارج از كشور فعال‌اند از اهداف دیگر این جمع‌های دانشجویی است. در كنار این جریان، احزاب (یا به تعبیر دقیق‌تر محافلی) از اپوزیسیون قرار دارند كه آنها نیز فرصت را برای تأمین نیرو از میان دانشجویان و طرح مجدد د ر مجامع دانشجویی و حیات اجتماعی مساعد می‌یابند. شعارها رادیكال‌تر می‌شود و تقاضا برای اقدام عاجل و قاطع فزونی می‌یابد. مهار اعتراضات از دست انجمن‌های اسلامی دانشجویی و نیروهاای اصلاح‌طلب درون و برون حاكمیت خارج می‌شود. با خروج از محدوده دانشگاه و تظاهرات خیابانی توأم با خشونت مرحله دوم پایان می‌یابد. .
در مرحله سوم، تعداد دانشجویان حاضر در درگیری‌ها به‌شدت كاهش می‌یابد. جایگزین آنها دانش‌آموزان، اقشار حاشیه‌ای شده جامعه و معترضینی شدند كه بیش از آن‌كه انگیزه سیاسی داشته باشند به‌دنبال "سبك‌زندگی" متفاوت و "الگوی مصرفی" متفاوتی از سبك و الگوی رسمی هستند. شعارهای معترضین عمدتاً توسط همان جمع‌های دانشجویی و محافل اپوزیسیون طرح می‌شده است. ورود نیرویی با طرحی متفاوت، این مرحله را خصوصیتی دیگر می‌بخشد!
اقتدارگرایان كه از نتایج حاصل از اعتراضات و گسترش آن در جامعه به هراس افتاده‌اند، آماده پذیرش طرح‌هایی برای مهار و سركوب می‌شوند. زمینه مساعد می‌شود تا محفلی نظامی ـ امنیتی (كه بخشی از آنها رانده‌شدگان واقعه قتل‌های زنجیره‌ای هستند) با طرحی نو وارد صحنه ‌شود. این محفل خیلی سریع به این نتیجه رسید كه می‌توان تهدید را به فرصت تبدیل كرد. اگر آشوب و خشونت گسترش یابد، زمینه ذهنی در میان مردم و مسئولان برای به قدرت رسیدن یك جریان نظامی ـ امنیتی فراهم می‌شود. این واقعه به‌معنای حذف دولت برآمده از دوم‌خرداد نیز بود. به بیان روشن‌تر گسترش خشونت‌های خیابانی زمینه را برای شبه‌كودتا فراهم می‌ساخت. مجموعه‌ای از قرائن نشان می‌دهد كه از مقطعی به بعد در كنار نیروهای معترض سیاسی و اجتماعی افرادی وابسته به گروه‌های فشار و شبه‌نظامی نیز قرار می‌گیرند كه می‌كوشند تا تخریب را گسترش داده و هزینه مادی و انسانی درگیری‌ها را افزایش دهند. اصلاح‌طلبان و نیروهای طرفدار دولت خاتمی متوجه تغییر ماهیت وقایع و طرح‌های تازه می‌شوند و از درگیری‌های خشونت‌آمیز برائت جسته و آن را محكوم می‌كنند. به‌علاوه رسانه‌های اصلاح‌طلب صریح یا تلویحی از وجود زمینه‌سازی‌هایی برای انجام یك شبه‌كودتا سخن می‌گویند. با ورود خاتمی به صحنه و بهره‌گیری از اعتبار و مشروعیت بالایی كه در آن زمان از آن برخوردار است، تظاهرات خشونت‌آمیز متوقف شده و طرحی كه به‌عنوان یك شبه‌كودتا از آن نام برده می‌شد، ناكام می‌ماند. اقتدارگرایان كه خود را بازیافته‌اند، با بهانه‌كردن تخریب‌ها و خشونت‌ها حمله تبلیغاتی خویش را به اصلاح‌طلبان و دانشجویان آغاز می‌كنند. سوء‌ظن نسبت به جمع‌های دانشجویی كه به‌عنوان رقیب یا جایگزین دفتر تحكیم ایجاد شده بودند و تلاش بسیاری برای رادیكال‌كردن حركت كرده بودند در میان اصلاح‌طلبان گسترش بسیار می‌یابد. آیا هماهنگی میان اقدامات این جمع‌ها و طرح محافل نظامی و امنیتی وجود داشته است؟ این پرسش در میان اصلاح‌طلبان فراگیرشده و امكان هرگونه همدردی و همراهی با این جمع‌های دانشجویی را در آینده از بین می‌برد.
۳ـ پیامدهای فاجعه كوی دانشگاه برای سیاست در ایران چیست؟ تأثیر این واقعه بر نیروهای سیاسی كدام است؟
الف) میان دولت خاتمی و دانشجویان فعال فاصله‌ای (هرچند كوچك) پدید می‌آید. درك ناتوانی دولت درحمایت كامل از دانشجویان آنها را در آغاز نسبت به مطمئن‌بودن این سنگر و در مراحل بعد همسویی خواسته‌هایشان با اصلاح‌طلبان دولتی به تردید می‌اندازد. این شكاف بعدها فعال شده كه برخی از نتایج آن را در تندتربودن انتقادات فعالان دانشجویی نسبت به دولت خاتمی در مقایسه با اقتدارگرایان می‌توان مشاهده كرد.
ب) محفل نظامی ـ امنیتی موجود در درون اقتدارگرایان با نشان‌دادن توان خویش برای بهره‌گیری از فرصت‌ها و تبدیل تهدیدها به فرصت، ارتقای منزلت‌ یافته و به‌تدریج موقعیت سركردگی را در میان اقتدارگرایان پیدا می‌كند. بعدها این موقعیت در برتری آنها در فهرست‌های انتخاباتی در مقایسه با بخش‌های محافظه‌كارتر اقتدارگرایان خود را نشان می‌دهد.
پ) اصلاح‌طلبان دچار وحشت شده و به‌تدریج هرگونه اقدام غیرمتعارف را توطئه یا زمینه‌ساز توطئه تلقی می‌كنند. استراتژی آنها از اقدام، به‌سوی "پیشگیری" و "دفاع" تغییر جهت می‌دهد. اصلاح‌طلبان حالت دفاعی پیدا می‌كنند و گاه تا سر حد بی‌عملی پیش می‌روند. اظهار قدرت و اعمال قدرت ترك می‌شود. همه تلاش‌ها معطوف به صندوق‌های رأی و فرایندهای اداری و رسمی می‌شود.
ت) اصلاح‌طلبان رادیكال (طرفداران اصلاحات بنیادی) از دو سو تحت فشار قرار می‌گیرند. بدنه اصلی اصلاح‌طلبان آنها را تندرو و زمینه‌ساز سركوب خشونت‌آمیز توسط اقتدارگرایان تلقی می‌كند. اقتدارگرایان نیز با دستگیری و سركوب و بی‌اثركردن و بدنام كردن آنها می‌كوشند تا موقعیت آنها را درمیان اصلاح‌طلبان تنزل داده و از سركردگی آنها در جریان اصلاحات جلوگیری نمایند.
ث) گرایش به گذركردن از اصلاح‌طلبان درون حاكمیت در میان بخشی از نیروها كه تا پیش از این در نوعی اتحاد عملی با اصلاح‌طلبان درون حاكمیت قرار داشتند، تقویت می‌شود. پیگیری اصلاحاتی عمیق‌تر و رفتاری شجاعانه‌تر درمقابل اقتدارگرایان توجیه اصلی این فراتررفتن است. موجی از تماس‌های آموزشی و ترویجی با دانشجویان به‌منظور گسستن پیوند آنها با اصلاح‌طلبان درون حاكمیت و بهره‌گیری از نیروی آنها برای ساماندهی جنبش با رهبری جریان‌های دیگر آغاز می‌شود. ناگهان سابقه قبلی اصلاح‌طلبان درون حاكمیت و خطاهای گذشته آنها همه‌جا تبلیغ می‌شود. اصلاح‌طلبان در مجامع مختلف هم باید به حملات اقتدارگرایان پاسخ بدهند و هم به حملات كسانی‌كه با بهره‌گیری از رسانه‌های اصلاح‌طلب دوباره حیات اجتماعی یافته‌اند و به نسل جدید معرفی شده‌اند.
همگان درمی‌یابند كه اصلاحات دموكراتیك برخلاف پندارهای نخست در ایران كاری است بسیار دشوار و زمان‌گیر. در روزهای سخت آدمیان بیشترین حملات را متوجه نزدیك‌ترین‌ها می‌كنند. نقد یكدیگر، كشف و افشای خطاهای یكدیگر و سخن گفتن از ناتوانی‌های تاریخی یكدیگر در میان جبهه گسترده طرفداران مردم‌سالاری جایی جدی پیدا می‌كنند.
ج) مشروعیت اقتدارگرایان ضربه‌ای مرگبار می‌خورد، به‌گونه‌ای كه هیچ‌گاه قادر به بازیابی مشروعیت از دست رفته نمی‌شوند. اقتدارگرایان ناگزیر می‌شوند همه سرمایه خویش را به صحنه آورند، حتی نیروها و نهادهایی كه قرار بود در پس پرده بمانند و روز مبادا خرج شوند. ساختار قدرت شفاف‌تر از همیشه در معرض نگاه منتقد جامعه قرار می‌گیرد.
فاجعه ۱۸ تیر تجربه‌ای است تلخ برای ملتی كه در پی مردم‌سالاری است. تجربه‌ای كه اگرچه تلخ است، اما می‌تواند به آبدیده‌ترشدن همه نیروهای سیاسی دموكرات بینجامد.
علی‌رضا علوی‌تبار
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران