شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

آناکساگوراس


آناکساگوراس
آناکساگوراس در حدود سال ۵۰۰ قبل از میلاد در کلازمنا در آسیای صغیر متولد شد او در اصل یونانی بود ولی تردیدی نیست که از او میتوان به عنوان یک شهروند ایرانی نام برد . وی در چهل سالگی به آتن رفت و مدتی در آنجا اقامت داشت. سالها بعد به او اتهام خداناشناسی وارد کردند به طوریکه او مجبور به ترک آتن شد. از موارد اتهامات او این بود که میگفت خورشید خدا نیست بلکه گویی آتشین و بزرگتر از تمام شبه جزیره پلوپونز است. او کلا به نجوم و ستاره شناسی علاقه داشت او از بررسی یک سنگ آسمانی به این نتیجه رسید که کرات آسمانی از همان جوهر زمین تشکیل شده اند. همین موضوع باعث شد که او گمان کند که احتمالا در دیگر کرات آسمانی هم حیات وجود دارد.
آناکساگوراس مانند امپدوکلس و اکثر یونانیان این اصل را که وجود نه بوجود می آید و نه از میان میرود بلکه تغیر ناپذیر است را پذیرفت. اما در این مورد که واحدهای نهائی اچزائی متشابه با چهار عنصر خاک هوا آتش و آب هستند با امپدوکلس موافق نیست او معتقد است هر چیزی اجزائی دارد و اجزا آن ازلحاظ کیف عین کل آن است نهائی و غیر مشتق.
آناکساگوراس معتقد است در آغاز اجزا همه انواع با هم مخلوط بودند همه اشیاء باهم بودند و نامتناهی هم در عدد و هم در کوچکی و همه اشیاء در کل بودند و متعلقات تجربه ما زمانی پدید می آیند که اجزاء نوع معینی از این کل به شکل خاصی گرد هم آیند. مثلا در ابتدا اجزا طلا با دیگر اجزا (درکل) مخلوط بوده ولی این اجزا طلا طوری باهم فراهم میآیند که جسم مرئی طلا را بوجود می آورند ولی در طلا نیز اجزادیگر اقسام وجود دارد ولی علت اینکه ما جسمی را طلا می نامیم این است که اجزا موسوم به طلا در آن جسم بیشتر از اجزااقسام دیگر است از این رو آناکساگوراس برای تغیر تبیینی می یابد به این صورت که میگوید مثلا علت اینکه گوشت از چیزی غیر از گوشت پدید می آید این است که در همه چیز اجزا چیز های دیگر است پس در علف نیز اجزا گوشت وجود دارد و به همین دلیل گوشت از علف پدید می آید تا اینجا آناکساگوراس چیزی جدید ارائه نکرده است.
اما وقتی به مساله قدرت یا نیرویی که عهده دار ساختن اشیاء از توده نخستین است میرسیم نقش مهم آناکساگوراس را در فلسفه در می یابیم. امپدوکلس حرکت را در جهان به دو نیروی عشق و نفرت نسبت داد اما آناکساگوراس به جای آن اصل نوس (‌Nous) یا عقل و ذهن طبیعت را معرفی می کند . می گوید : نوس بر تمام موجوداتی که حیات دارند ، هم بزرگتر و هم کوچکتر توانائی دارد .، نامتناهی و خود مختار است ، لطیف ترین و خالصترین چیزهاست و در آن است که همه چیز هست (البته باید گفت نوس خالق نیست چون ماده یونانی ازلی است ).
ارسطو در باب اهمیت آناکساگوراس می گوید : " وی همچون مردی بخرد در میان ناسنجیده گویانی که پیشتر از او بودند برجسته است " هر چند نمی توان اهمیت و تاثیر آناکساگوراس را در افکار فیلسوفان بعد از او نادیده گرفت ولی واقعیت این است که او در آغاز یک اصل روحی و عقلی معرفی کرد اما موفق نشد تفاوت اساسی بین این اصل و ماده ای را که این اصل شکل میدهد یا به حرکت در میآورد را به نحو کامل توجیه کند ، او هر وقت در تبیین اینکه چرا هر چیزی ضرورتا هست در می ماند پای عقل را به میان میکشید ولی در موارد دیگر هر چیزی را به عنوان علت بر عقل مقدم میشمرد. ولی باز یاد آور میشویم که نباید نادیده گرفت که او با وارد کردن یک اصل بسیار مهم در فلسفه یونانی بعد از خود ثمره ای عالی به بار آورد.

شیوا خالد نژاد
منبع : تاریخ فلسفه