پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دانشمندان ، علوم ، فناوری


دانشمندان ، علوم ، فناوری
مردم كشور ما تا همین اواخر قرن ها بود كه از مقوله هایی به نام دانش و دانشمند، علوم و عالم-نوآوری فنی یا فناوری فاصله گرفته بودند. نسل های قبل از ما انگار در خوابی عمیق فرورفته و در همان حالت، در خانه هایی گلین با ابزاری محدود روزگار را می گذراندند. همه دانش و فنون مورد نیازشان را قرن ها و شاید هم هزارها سال قبل، پیشینیان آنها از روی نیاز و یا صرفاً به شكل هنر به وجود آورده و به این نسل ها انتقال داده بودند. حتی فرهیختگان جامعه با همین كاستی ها دلخوش و در رویای حافظ، سعدی، مولانا و..... خود را خوشبخت ترین انسان های خلق شده می پنداشتند. از میان همه شواهدی كه از بزرگ ترهای نسل ما به من رسیده است، چنین استنباط می شود كه اگر این مزاحمین غربی ما را یكباره از این خواب شیرین بیدار نمی كردند اكثریت نسل ما و آیندگان ما نیز احتمالاً قرن هایی دیگر را با همین رویاها و ابزار محقر زنده ماندن دلخوش داشته و گذران عمر می كردیم. ولی آنها نگذاشتند و ظاهراً حالا هم قصدی برای آرام گذاشتن ما ندارند. به هر حال نسل ما اكنون از این خواب عمیق نه به بیداری كامل كه به حالت چرت زدن در آمده است. هنوز نمی خواهد از آن رویای گذشته دست برداشته، یكباره صورت خود را با آب سرد شسته كاملاً بیدار و با دنیای (نه لزوماً زیبای) واقعی رو در رو شود. حال فرضاً هم بخواهد. آیا اصلاً ابزارش را دارد؟
نسل ما و بیشتر نسلی كه از ما «اكنون پیران» برخاسته، كورمال كورمال به ابزار تحمیل شده، عادت كرده و به اغلب آنها آنچنان معتاد شده كه انگار همه آنها از همان گونه تریاق خودی هستند. باز هم نسل ما ممكن بود كه با قهر، چند سالی از در دست گرفتن تلفن همراه، یا به قولی موبایل خودداری كند ولی مگر می شود فرزند و نوه را هم، از این اختراع جهنمی دشمن ما (كه اكنون می تواند از این طریق، هر موقع دلخواهش نیز، به خصوصی ترین مكالمات ما گوش فرا دهد) برحذر داریم؟ مگر خود می توانیم عارضه قلبی داشته باشیم، نیاز به نصب فنر یا ستانت (stunt) پیدا كنیم و به نوع معمولی آن قانع باشیم و از آخرین گونه اختراع شیطان بزرگ چشم بپوشیم؟ حتی اگر مجبور باشیم خانه خود را هم به فروش رسانیم، ستانت مرغوب تر با پوشش را می خواهیم و..... البته در میان همه خواسته هایمان در ادامه چرت زدن شیرین حافظ، سعدی و مولانا را نیز می خواهیم.
حال فرضاً هم یكی در میان ما باشد كه واقعاً بخواهد چشم هایش را كاملاً بگشاید و با چشم گشوده نیز از میدان در نرود و یكباره به میان جامعه شیطان بزرگ نگریزد و همین جا به كشف افكار و ساخت ابزار نوین زندگی بپردازد. و باز هم فرضاً، همه دیگر شرایط مطلوب هم برایش موجود باشد، آیا واقعاً می شود كه با واژه هایی برگرفته از ادبیات بزرگان زمان های بسیار دور با این بیداری و زندگی نوین به پیش رفت؟ سعدی، حافظ، مولانا و دیگران آن زمان در بهترین حالت فرضی اشعار زیبایشان را در صفای روز خود سروده بودند. ابزار و افق های زندگانی آنها نه این بود كه ما با آن روبه رو هستیم. آنها نه از قاره آمریكا می دانستند و از خطرات آتی كه از آنجا روزی زندگی همه ما را تهدید خواهد كرد و نه می توانستند خواب این را ببینند كه روزی كسی بتواند قدم روی سطح ماهی بگذارد كه از آن آنقدر در عشق عارفانه سخن رانده بودند. آنها در زمان خود هیچكدام از بمب اتم كه هیچ، از ترقه بی خطر هم خبری نداشتند كه قادر است مانند «سونامی» همه انسان ها، حیوانات و خانه ها و حتی شهری به بزرگی بزرگترین شهر آن زمان را در طی تنها چند ثانیه، به غبار تبدیل كند. طبیعتاً ادبیاتی كه با وجود امكانات و آگاهی های آن زمان به وجود آمده با ادبیاتی كه باید زندگی كنونی نسل ما و نسل فرزندان ما را شكل دهد، فرق های اساسی داشته و دارد.
همه این نه بدان معنی است كه حال كه دریافتیم ادبیات این بزرگان- گاه هزار سال پیش و رهنمون پیشینیان ما- برای یافتن زندگانی راحت تر یا حداقل پر طمطراق تر ما به وجود نیامده اند، باید آنها را حتی اگر امكان پذیر بود آتش زد و خود آوازی جدید سر داد یا اینكه به آواز غریب دیگران روی آورد، بلكه منظور پیداكردن درك و تعاریفی جدید از واژه های ادبیات همان بزرگان است، بدون اینكه شیفته آن خواب و رویایی باشیم كه شاید در پی ناامیدی های هجوم مغولان و یا بلایایی دیگر به وجود آمدند. شاید آن بزرگان در سیاهی روزهای خود، راهی جز پناه بردن به سرودن و شنیدن اینگونه غزلیات نمی یافتند.
همه این مقدمه برای آن است كه ثابت شود نسل آینده مردم این كشور راهی جز نوآوری ندارد. از جمله ابزار دسترسی به نوآوری، تعریف نوین و دقیق تر همان واژه هایی است كه در تیتر این نوشته آمده است: دانشمندان، علوم و فناوری! متاسفانه اكنون اینجانب پس از یك عمر تصور «دانشمند» بودن و همان قدر، پرداختن به حرفه علم و حتی اندكی هم فناوری، می بینم اغلب تعاریفی برای این گونه عبارت ها، كه زمانی به عنوان توشه از فرنگ با خود آوردم و مدتی هم ناآگاه از اهمیت واژه ها در كلاس ها به نسل بعدی انتقال دادم، در كشورم هنوز كاربردی نیافته اند، مفاهیم آنها گاهی با آنچه كه امروزه در اینجا رایج و جا افتاده است تفاوت های فاحشی دارند. مثال های متعددی از اینگونه را می توان با مطالعه مقاله همكاری دانشگاهی، كه اخیراً تحت عنوان«شاهراه اطلاع رسانی علمی، روش های تولید و اشاعه یافته های علمی» در روزنامه شرق ( شماره ،۴۱۷ چهارشنبه ۲۸ بهمن ،۱۳۸۳ ص ۲۲) چاپ شده است، یافت. در نوشته این همكار- كه مسلماً به یه من سابقه فعالیت طولانی و درخشان علمی به ریاست مركزی معظم برای تحقیقات در زمینه یكی از رشته های پراهمیت و آینده ساز كشور و نیز به همین دلیل به مدیریت مجله ای كه به منظور نشر مقالات مربوط به یافتن راهكارهای آینده و تشریح سیاست های موجود علمی كشور منصوب شده است- جوانان و علاقه مندان را به سبك خود به طرز عبور از شاهراه علم، آگاه می كند. وی مقاله خود را با این جملات شروع می كند: «تولید علم و اشاعه یافته های علمی به صورت نوشته صورت می پذیرد، در وهله اول یافته های علمی با نوشتن به دام می افتد، آنگاه باید ثبت و نمایه بین المللی شود. یافته های علمی باید توسط داوران ذی صلاح تائید شود. یعنی به صورت مقاله در آید و در یك مجله معتبر پژوهشی به چاپ رسد و در مخزن علوم جهان قرار گیرد تا هر كسی حسب فراخور حالش از آن استفاده نماید. بنابراین علم با نشر نمایان می شود و سپس رشد می كند.....» و در ادامه این جمله می نویسد: «بحث تولید علم نخستین بار در سال ۱۳۶۵ در دانشگاه تهران مطرح شد اما در آن زمان در حد یك واژه ماند و فقط خمیرمایه اولیه آن شكل گرفت و در سال ۱۳۷۳ -۱۳۷۲این بحث به گونه جدی تر مطرح و تعریف شد. در این سال ها دانشگاه تهران اعلام كرد به نویسندگانی كه مقالات آنها در مجلات بین المللی كه در موسسات معتبر نمایه سازی نظیر ISI چاپ شود جوایز قابل ملاحظه ای اهدا خواهد شد. و این نخستین اقدامی جدی در زمینه تولید علم بود... و اخیراً در دانشگاه های كشور داشتن مقالات معتبر بین المللی نمایه شده در ISI پیش شرط استخدام اعضای علمی است...»
در جملات فوق نه به زحمات «اكنون پیرانی» كه قبل از سال ۱۳۶۵ زمینه های تحقیق را در این كشور فراهم كردند توجه می شود نه از تحقیقاتی كه این پیشكسوتان تا آن زمان در این كشور انجام دادند (زمانی حداقل به لحاظ عددی بیش از كشورهایی نظیر چین، كره جنوبی و تایوان) صحبتی به میان می آید. مهمتر اینكه نه بحث چیستی علم و نه چیستی تحقیق در میان است. اكنون فقط می دانیم با نگارش مطالبی كه به هر ترتیب مورد پذیرش مجله ای كه توسط موسسه ISI فهرست نویسی شده است، نه تنها جوایز اعطا می شوند بلكه این منجر به استخدام افراد در دانشگاه نیز می شود. جالب است كه در جای دیگر مقاله، این نویسنده محترم مراحل انجام تحقیق دانشگاهی را چنین تعریف می نماید:
- مكتوب كردن
- بكر بودن
- داوری در نشر معتبر پژوهشی نمایه سازی و قرار گرفتن در شبكه اطلاع رسانی علمی بین المللی
- مورد استناد قرار گرفتن
در ادامه بار دیگر اینكه: «نخستین گام برای یك تحقیق دانشگاهی یك دستنوشته است، در حقیقت آغاز تحقیق یعنی نوشتن است كه به داده های تحقیقاتی اصالت و حیات اعطا می شود و در فرهنگ علمی كشور های پیشرفته اهمیت نوشتن را در نشر نوشته كه مورد استفاده دیگران قرار گیرد، می دانند. لذا باید یك نوشته در سایر نقاط جهان جاری و نشر گردد و مصطلح است كه می گویند یا نشر یا فنا....» جدا از حقایقی كه از سطور فوق پنهان می مانند، در جای دیگر درباره اركان تحقیق آمده است: اركان تحقیق عبارتند از: محقق ارشد، مشاوران با تجربه داخلی و بین المللی، امكانات، اطلاعات علمی. نخستین ركن تولید علم همكاری با یك محقق ارشد است و نبود این همكاری نقص بزرگی به شمار می آید....بدون انكار اهمیت وجود محققی ارشد به عنوان راهنمای تحقیق، لازم به ذكر است كه تنها راه برای پیوستن به جرگه محققان، برگزیدن و تبعیت از محققی ارشد نیست. آنها كه كتاب معروف Double Helix، نوشته جیمز واتسون كه همراه با همكارش فرانسیس كریك برنده جایزه نوبل برای كشف ساختار ملكول DNA، رمزكننده مولكولی حیات را خوانده اند به خوبی می دانند كه این دو محقق بیولوژی و بیوفیزیك (در آن موقع، یكی هنوز دانشجوی دكترا بود و دیگری سال قبل دكترای خود را اخذ كرده بود) در طی مراحل تحقیق خود از ترس استاد ارشد، نه نوشته ای از خود و نه به حرف استاد خود وقعی گذاشتند. آنها همه عملیات خود را در خفای كامل از محیط اطراف به پیش بردند تا راساً مقاله معروف و انقلابی خود را به چاپ رساندند. از دیگر نمونه های نه چندان نادر می توان از نوبل دار دیگری به نام رابیندرا رامان هندی نام برد كه تنها با یك مدرك كارشناسی از یك كالج درجه سه هندوستان- هنوز مستعمره- به كشف پدیده ای پر اهمیت كه اكنون به نام او حك شده است، نائل گردید. نمونه سوم از همین قبیل، مربوط به محقق هندی دیگری است به نام بوزه (Bose) كه هم او نیز هنگامی كه مقاله معروف خود را برای بازنگری نزد اینشتین فرستاد. او نیز نه تنها مدرك بهتری از هم وطن خود نداشت، بلكه مانند رامان استادی ارشد نیز راهنمای او نبود (بر اساس پژوهش های جدید، پدیده بوزه- اینشتین احتمالاًً كاربرد بسیار مهمی در ساخت رایانه های آینده خواهد یافت). ولی چرا راه دور برویم، هم اكنون در كشور خود جوانی را داریم كه در ایران خود ما دانشگاهی را به پایان نرسانده ولی نخست از خفای خانه خود و سپس اخیراً از یكی از پژوهشگاه های بنام این كشور به تنهایی طی چهار سال اخیر چند ده مقاله در مجلات نمایه شده معروف بین المللی به چاپ رسانده است.
متاسفانه در مقاله همكار گرامی كه ظاهراً با هدف آشنا كردن جوان ترها- آنها كه قرار است در پی ما «ارشدها» یا پیشكسوتان قدم بردارند- به ماهیت علم و روش تحقیق، نگارش شده است تا آخر و تا مرحله نتیجه گیری تنها سخن از فوائد مادی است، كه از تحقیق برای «محقق» و یا احتمالاً برای كشور محقق حاصل می شود. در هیچ كجای آن تعریفی از ماهیت نهادی محققینی چون واتسون و كریك، رامان و بوزه، جوان خودی و یا آن لشكر افرادی كه روز و شب در كتابخانه ها و آزمایشگاه ها بدنبال علایق خود می گردند، به میان نمی آید. آنچه كه با نگاهی به تاریخ علم و عالمان بنام جهان و حتی بعضی از استادان كمتر مهم خود ما برایمان واضح می شود این است كه خمیرمایه راستینی كه به تحقیق منجر می شود، هیچكدام از اركان متعددی كه این همكار به ردیف در مقاله فوق آورده، نبوده است بلكه همان اعتیاد محقق به كنجكاوی و لذت بردن از كشف است. اغلب ما می دانیم كه از جمله گالیله، دانشمند ایتالیایی، نه تنها هیچ وقت برای كشف خود جایزه ای «قابل ملاحظه» دریافت نكرد، بلكه برای اثبات حقانیت كشف خود در محكمه پاپ ها تا پای دار یا سوخته شدن نیز پیش رفت. او حتی در زندان و تا نزدیك به كوری تا پای مرگ نیز به تحقیقات ممنوعه و ارسال مخفیانه نتایج خود به بیرون ادامه داد. در اروپای زمان گالیله مردم عادی خیلی زودتر از قدرتمندان به ارزش نوابغی از گونه این محقق پی برده بودند و فرهنگ پرورش و تحمل گالیله ها را در میان خود آنچنان رایج كرده بودند كه پاپ ها دیگر جرات گالیله كشی را نداشتند. محققین اروپا، حتی تا اوایل قرن گذشته، تنها با انگیزه دریافت جوایز به پای میزهای آزمایشگاه كشیده نمی شدند. آنها كه جز این می پندارند هیچگاه سرگذشت محققین اروپا را مطالعه نكرده اند وگرنه می دانستند كه اغلب اینها سالیان دراز و گاه تا پایان عمر از بسیاری از راحتی های معمول زندگی دست شسته تا به اثبات آن «حقیقتی» كه فكر می كردند به آن واقف شده اند دست یافته، آن را برای گرفتن تائیدیه از همقطاران خود به چاپ رسانند. چاپ مقاله علمی واقعی امروزی هم مفهومی جز این ندارد.
برای اینجانب، با وقوف كامل از محدودیت ها و ناتوانی های ذاتی و شخصی خود، همواره مرشدهایی از گونه گالیله و بسیاری از هم دوره ای های زنده بزرگتر و یا كوچكتر از خودم، نه لزوماً محققینی پر مقاله راهنمای زندگی اندك علمی ام بوده اند. در نتیجه ناآگاه از امكان وجود تعاریفی متعارف تر در جامعه خودی در تمامی مقالات تعریفی، تشریحی، انتقادی كه تا حال درباره تحقیق- علم و فناوری درباره فعالیت همكاران هم وطن اظهار نظر كرده ام (كه بعضی از آنها در روزنامه ها و یا مجلات ادواری چاپ شده و نیز در بعضی دیگر كه در اثر مخالفت بعضی از همكاران محترم تا حال در كشور توفیق چاپ نیافته اند) معترفم كه در ذهن خود با تعاریفی از دانشمند، علم و فناوری، ناخودآگاه، عاریه گرفته از فرنگ، به نتیجه هایی در جامعه ام، غیر متعارف رسیده ام. ظاهراً همین لغزش باعث رنجش بعضی از دوستان دانشگاهی من شده است، در این نوشته سعی بر این دارم كه به اختصار تعاریف خود را از این ۳ واژه زیر بنایی برای تحقیق، آنطور كه به نظرم در غرب تولیدكننده آنها به كار برده می شود بیاورم. شاید بعضی از دوستان شماتت گر من، اگر در وجودم صرفاً یك غرب گرا كه دیگر جایی، یا حداقل حق ابراز افكاری را در این كشور خود ندارد، نبینند و با آگاهی از ریشه های این «گمراهی» من، اندكی از خشم خود دست شویند.
۱-دانشمند Scientist
اگرچه به نظر می رسد كه تعریف دانش در طول تاریخ مدون بشر تغییری فاحش نداشته، در جوامع پیشرفته مفهوم كلمه دانشمند از آنچه كه مثلاً برای ارسطو و حتی برای نیوتن در زمان های آنها اطلاق می شده تغییر یافته است. امروزه، با گسترش دامنه دانش، دیگر فردی نیست كه بتواند در خود همه دانستنی ها را متمركز ببیند. حتی نابغه ای مانند اینشتین نه خود ادعایی نسبت به دانستن شیمی، بیولوژی یا مردم شناسی داشت و نه اگر اظهارنظری در این زمینه می نمود، كسی او را جدی می گرفت. ساینتیست امروزه خود خوب می داند در بهترین صورت، تنها گوشه ای از دنیای دانش امروزی را درك كرده است و می تواند با آن بازی كند. در نتیجه به مفهوم امروزی، اگرچه ساینس (science) هنوز هم دانشی است در بر گیرنده همه علوم، ساینتیست متخصص تنها بخشی از آن است و همانند بقیه آحاد جامعه كور برای سایر بخش ها.
اگر مثلاً ذكریای رازی را به مفهوم ارسطویی واقعاً دانشمند بدانیم، با عدم رشد و تحول طبیعی دانش در میان ما از عصر طلایی جامعه مان تا برخوردمان با علم غربی، به نظر می رسد لغت دانشمند در میان جامعه ما نیز تحول نیافته باقی مانده است. هیچكدام از ما امروز برای معرفی خود و حرفه ای كه به آن مشغولیم نمی توانیم از واژه دانشمند استفاده نماییم. متاسفانه كلمه ای هم مترادف با ساینتیست را در فرهنگ لغت خود نداریم. واژه های شیمیست، بیولوژیست، فیزیست و.... واژه هایی نیستند كه حرفه جمع نوع ما را در بر گیرند. علاوه بر این كلمه شیمیست نه می تواند معرف نوع فعالیت ما به عنوان شیمیست محقق از یكسو و شیمیست صرفاً تكنسین در سوی دیگر باشد. در دانشگاه ها و یا صنایع ما بسیاری از شیمیست ها به كار مشغولند كه اغلب با مهارت های زیاد وظایف آموزشی و یا نظارتی خود را به نحو احسن انجام می دهند ولی هیچگاه به جز چاره جویی های مسائل روز محیط كار خود، به جست وجویی در حیطه علم شیمی نمی پردازند و دنبال نظریه ای عام نیز نیستند. در غرب ساینتیست جست وجوگری است كه تعلیم یافته است با انضباط و با استفاده از كلیه دانش موجود بشری به دنبال مشتركاتی و یا نظمی كه پدیده ای را تشریح نماید، بگردد و یا براساس داده ها نظمی جدید را به وجود آورد. این تعریف شامل شخصی كه صرفاً دانش كاربری را فرا گرفته است نمی شود. شخص اخیر صرفاً مثلاً همان شیمیست است. شاید بجا می بود خود را دانشگر می نامیدیم تا مشخص شود كه حرفه ما همان جست وجوگری است در دنبال ناشناخته ها. در این صورت شاید دیگر كسی از ما به این فكر نیفتد كه با كسب صرفاً مقام دكتری و چند مقاله نمایه شده در موسسه ISI حق ورود به دانشگاه را كسب كرده و یا استادی را سمتی بداند صاحب سرقفلی كه با آن بتوان به عنوان «محقق ارشد» تحقیق و مقاله نویسی را به دانشجویان زیردست خود محول كرده تا از فواید آن بهره مند شود.
نویسنده: محمد یلپانی
*مركز مطالعات و همكاری های علمی بین المللی
منبع : باشگاه اندیشه