دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

فریاد زیرآب


فریاد زیرآب
● پیش از تعصب واقع بین باشیم
غربی ها بیشتر به فلسفه های ایرانی و اسلامی به لحاظ تأثیری که به مدت طولانی در دوره اهل مدرسه در قرون وسطی در فرهنگ مسیحی داشته است، توجه می کنند، اعم از این که این تأثیر را مثبت و یا منفی تلقی کنند. در آن عصر آثار ابن سینا، افزون بر این که در قرن دوازدهم میلادی در مراکز مختلف اروپا از جمله در طلیطله (تُولِدْ امروزی در اسپانیا) و صَغْلیه (سیسیل در ایتالیا) و بعدها در قرن سیزدهم در دانشگاه آکسفورد در انگلستان به زبان لاتینی ترجمه شده است، افراد زیادی که اسم بعضی از آنها در تاریخ ضبط است، نوشته های زیادی را به سبک ابن سینا تألیف کرده اند، به نحوی که در این فرهنگ از آثار ابن سینای مجعول سخنی به میان آمده است. البته به مرور از شدت این توجه کاسته شده و معمولاً ابن رشد را آخرین فیلسوف عملی مسلک مسلمان به حساب آورده اند و به آنچه به دنبال آن بوده توجهی نکرده اند. ولی به هر ترتیب سنت های فکری مسلمانان از لحاظ فلسفی و علمی ریشه های خود را در آثار متکلمان بزرگ مسیحی چون آلبرت کبیر و توماس آکوینی حفظ کرده است. در عصر معاصر نیز خاصه از اواسط قرن بیستم به نحو دیگر به متفکران دوره جدید مثلاً به فلاسفه ایرانی چون میرداماد و ملاصدرا توجه شده و اسامی این افراد به مرور وارد دایرة المعارف های رسمی معتبر غرب شده است.
همچنین تک نگاری های دقیقی نیز گاهی در این زمینه ها آماده و منتشر می شود. در حال حاضر بسیاری از شاگردان هانری کربن، استاد فقید فرانسوی در این زمینه ها با اقتدا به او فعالیت های بسیار جدی دارند. با این حال باید دانست که در بحث های اصلی فلسفی غربی ها، به ناچار متفکران دوره جدید و معاصر ایرانی و اسلامی هنوز مغفول مانده و یا در هر صورت در حاشیه قرار دارند و به معنای دقیق کلمه افکار آنها هنوز مورد تحلیل همه جانبه قرار نگرفته است. البته این موضوع نه فقط در غرب بلکه در نزد خود ما نیز چنین است. توجه به فلسفه در ایران معاصر به معنای وسیع کلمه بسیار اندک است و جایگاه آن به عنوان زیربنای کل فرهنگ یک جامعه، هنوز روشن و تفهیم نشده است. ضمناً باید گفته شود که قبل از این که ما دغدغه شهرت افکار فلسفی خود را در غرب داشته باشیم، بهتر است خود به شناخت ارزش های واقعی سنت های فلسفی توجه پیدا کنیم و دور از هر نوع تعصب و با واقع بینی، امکانات آن را در جهت به روزسازی آنها مورد دقت و تأمل قرار دهیم.
● ولی افتاد مشکل ها
متأسفانه این یک واقعیت است. چه ما در سطح جهان چهره شاخص فلسفی نداریم. در واقع کسی در ایران یافت نمی شود که آثار او بلافاصله به زبان های مختلف ترجمه شود در حالی که کسانی نظیر کاپلستون و ژیلسون در گذشته جان هیک و پلاتینیگا در حال حاضر از چنین موقعیتی برخوردار بوده و هستند. در مقابل ما چهره هایی نداریم که صاحب سبک خاصی در تفکر باشند. به گونه ای که دنیا تشنه ترجمه کتاب و مقالاتشان و همچنین آشنایی با ایشان باشد.
این موضوع به دلایل خاصی باز می گردد. یکی از اولین ابزارهای تعامل ما با فلاسفه جهان تسلط بر یک زبان خارجی است. ما برای تعامل چه در سطح چاپ مقاله و کتاب و چه در سطح سخنرانی نیاز به زبانی بین المللی داریم. در گذشته و حال اساتید بزرگی که بتوانند مستقیماً وارد گفت وگو با فلاسفه جهان باشند نداشته و نداریم. بزرگانی چون علامه طباطبایی و مرحوم استاد مطهری به همین خاطر نمی توانستند مستقیماً از آثار فلسفی غرب استفاده کنند. اگر چنین نبود طبیعتاً سرنوشت فلسفه در ایران متفاوت می شد. عدم آشنایی با زبان خارجه نزد بزرگان فلسفه از دیرباز ما را از یک ارتباط اثر گذار محروم می کرد. هر چند ما حرف هایی برای گفتن داشته ایم اما عدم انتقال آن به دیگران و قطع ارتباط باعث می شد توجه چندانی به ایشان نشود، دوم آنکه فلاسفه ما همواره فیلسوفان و فلسفه غرب را اصولاً قبول نداشتند. ایشان نظام فلسفی را که خود به آن پایبند بودند، حقیقت محض می دانستند و دیگران را در اکثر قریب به اتفاق جهات باطل می پنداشتند. از این رو نیازی به تعامل احساس نمی کردند. بنابراین هرگاه بر اثر اتفاق راه تعامل و ارتباط باز می شد معمولاً به آنها به چشم کسانی که از نظر فکری و فلسفی منحرف هستند نگاه می کردند. مثلاً چند سال پیش وقتی در سمیناری چند فیلسوف غربی اظهار علاقه کردند که می خواهند با شخصی دیدار و گفت وگو داشته باشند، ایشان گفتند که وقتی برای این امور ندارند و آنها می توانند شبهات خود را کتبی عرضه کنند تا پاسخ بگیرند.
موضوع بعدی ویژگی ارتباط با علم در فلسفه جدید است. در دوران اخیر فلسفه بشدت با علوم درآمیخته است. بسیاری از متفکران روز به سلاح علم مجهز هستند و با آن سر و کار دارند. در نتیجه برای ایجاد ارتباط ما نیز می بایست بر علم مسلط شویم. در صورتی که فلاسفه ما بسیار انتزاعی و برکنار از شاخه های علوم هستند. وقتی فیلسوفی بگوید چنانچه موی اسب را مدتی در لجن بگذارید تبدیل به مار می شود و یا اگر دو خشت خام را بر روی هم بنهید پس از گذشت زمان، عقرب از آن خارج می شود، دیگر مشکل می توان سایر اقوال او را جدی فرض کرد. این مقدار بیگانگی از علم زیانبار است و سبب می شود ارتباط فلاسفه ما با فلسفه دنیا دچار خدشه شود. وقتی کسی می گوید تمام نظرات ارسطو حتی در زمینه طبیعیات درست است و اگر کسی آن را قبول ندارد اصطلاحاً «عقل اش نمی رسد» مسیر هرگونه تعاملی با او بسته می شود. به هر روی مسلم است که وقتی نظام های فلسفی درست یا غلط چنان قرابتی با علم داشته باشند، آنگاه ارتباط فلسفه هایی که التفاتی به علم ندارند با ایشان دشوار می شود.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید