پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مختصات دنیای آینده درنگاه مانوئل کاستلزوالوین تافلر


مختصات دنیای آینده درنگاه مانوئل کاستلزوالوین تافلر
مطلب زیر با نگاهی به دیدگاههای آلوین تافلر و مانوئل کاستلز به بررسی مختصات آینده بشر می پردازد.
جهانی نو در این پایان هزاره در حال شکل گیری است. این جهان در حدود اواخر دهه ۱۹۶۰ و نیمه دهه ۱۹۷۰ بر اثر تقارن تاریخی سه فرایند مستقل پدیدار شد. انقلاب تکنولوژی اطلاعات، بحران های اقتصادی سرمایه داری و دولت سالاری و تجدید ساختار متعاقب آنها و شکوفایی جنبش های اجتماعی فرهنگی، همچون آزادی خواهی، حقوق بشر، فمینیسم و طرفداری از محیط زیست. تعامل میان این فرایندها و واکنش هایی که به آن دامن زدند، یک ساختار نوین اجتماعی و مسلط، یعنی فرهنگ مجازی واقعی را به عرصه وجود آورد. منطق نهفته در این اقتصاد، این جامعه و این فرهنگ، زیربنای کنش و نهاهای اجتماعی در سرتاسر جهانی به هم پیوسته است... از دیگر سو تکنولوژی های نوین اطلاعات با فراهم آوردن ابزار شبکه سازی، ارتباطات راه دور، ذخیره پردازش اطلاعات، فردی شدن هماهنگ کار و تمرکز وتمرکززدایی همزمان تصمیم گیری، در کمک به پیدایش این سرمایه داری احیا شده و انعطاف پذیر نقشی کارساز ایفا کردند.
شبکه های سرمایه، نیروی کار، اطلاعات و بازارها از طریق تکنولوژی، کارکردهای مردم و مناطق ارزشمند را در گوشه و کنار خیابان به یکدیگر پیوند زدند و در عین حال جمعیت ها و سرزمین هایی را که از لحاظ پویایی سرمایه داری جهانی فاقد ارزش و فایده بودند، از شبکه خود بیرون راندند. برای نخستین بار در تاریخ، تمامی سیاره پیرامون یک مجموعه عمدتاً مشترکی از قوانین اقتصادی سازمان یافته است. اما این سرمایه داری با آنچه در دوران انقلاب صنعتی شکل گرفت، یا آن سرمایه داری که در دوران رکود دهه ۱۹۳۰ و جنگ جهانی دوم به شکل طرفداری از عقاید اقتصادی کینز و رفاه گرایی اجتماعی پدید آمد، متفاوت است. این نوع سرمایه داری در رسیدن به اهداف خود سرسخت است اما به لحاظ انعطاف پذیری در استفاده از وسیله قابل قیاس با اسلاف خود نیست. این سرمایه داری مبتنی بر اطلاعات است و برای تولید ثروت و تصاحب اختصاصی آن متکی است بر بهره وری ناشی از نوآوری و توان رقابت با گرایش به جهانی شدن. این سرمایه داری بیش از همیشه در فرهنگ ریشه دارد و مجهز به تکنولوژی است. اما این بار فرهنگ و تکنولوژی هر دو به توانایی اثر گذاری دانش اطلاعات- در یک شبکه تکرار شونده مبادلات به هم پیوسته جهانی- بر دانش و اطلاعات متکی هستند. بر این باورم که یکی از مؤلفه های مهم در سالهای پایانی قرن بیستم در حول جنبش های اجتماعی رقم خورده است. تقریباً همزمان با شروع تحولات تکنولوژیک در اواخر دهه ۱۹۶۰، جنبش های اجتماعی قدرتمند تقریباً به طور همزمان در سراسر جهان صنعتی سربرآوردند، نخست در ایالات متحده و فرانسه و سپس در ایتالیا، آلمان، اسپانیا، ژاپن، برزیل، مکزیک و چکسلواکی، که پژواک ها و واکنش هایی نیز در بسیاری از کشورهای دیگر به همراه داشت... البته این جنبش ها از لحاظ سیاسی شکست خوردند زیرا مانند اکثر جنبش های آرمانشهری در تاریخ هیچگاه مدعی پیروزی سیاسی نبودند. اما با افزایش تاریخی بهره وری محو شدند و بسیاری از عقاید و برخی از رویاهایشان در جوامع جوانه زد و به بار نشست و در قالب نوآوری های فرهنگی شکوفا شد که تا نسل های آینده نیز سیاستمداران و ایدئولوگها با آن در ارتباط خواهند بود. از این جنبش ها عقایدی سربرآورد که منبع طرفداری از محیط زیست، فمینیسم، دفاع از حقوق بشر، برابری قومی و دموکراسی مردمی گردید. جنبش های فرهنگی دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰، در مهر تأیید زدن بر استقلال فردی در برابر سرمایه و دولت، مجدداً بر سیاست هویت تأکید کردند. وقتی که بحران مشروعیت نهادهای عصر صنعتی معنای سیاست دموکراتیک را دچار ابهام کرد، این عقاید راه را بر تشکیل انجمن های فرهنگی در دهه ۱۹۹۰ هموار ساخت.
جامعه نو وقتی پدیدار می شود که شاهد دگرگونی ساختاری در روابط تولید، روابط قدرت و در روابط تجربه باشیم. روابط تولید هم از لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ فنی دگرگون شده است. مطمئناً این روابط سرمایه داری هستند اما آن گونه سرمایه داری که به لحاظ تاریخی خصلتی متفاوت دارد و من آن را سرمایه داری اطلاعاتی می نامم.
بهره وری و توان رقابت، فرایندهای مسلط اقتصادی اطلاعاتی- جهانی هستند. بهره وری در اصل از نوآوری توان رقابت از انعطاف پذیری سرچشمه می گیرد. به این ترتیب، شرکتها، مناطق، کشورها و هر گونه واحد اقتصادی مناسبات تولیدی خود را به سمت به حداکثر رساندن نوآوری و انعطاف پذیری سوق می دهند. تکنولوژی اطلاعات و توان فرهنگی برای استفاده از آن، در موقعیت کارکرد جدید تولید نقشی اساسی دارند. علاوه بر این نوع جدیدی از سازمان و مدیریت که هدف آن سازگاری و هماهنگی همزمان است، اساس مؤثرترین سیستم عامل قرار می گیرد که نمونه آن همان چیزی است که بنگاه شبکه ای نامیده می شود.
از سوی دیگر تأثیرات این تحولات جهانی بر مناسبات طبقات اجتماعی به یکسان عمیق و پیچیده است. اما پیش از برشمردن این تأثیرات، لازم است بین معانی متفاوت مناسبات طبقاتی تمایز قائل شویم. یک رویکرد بر اساس نظریه لایه بندی اجتماعی بر نابرابری اجتماعی از حیث درآمد و جایگاه اجتماعی تأکید می ورزد. از این دیدگاه ویژگی سیستم جدید گرایش به افزایش نابرابری اجتماعی و قطبی شدن است، یعنی رشد همزمان بخشهای فوقانی و زیرین مراتب اجتماعی این امر از سه ویژگی منتج می شود: الف. تمایزی بنیادین میان نیروی کار خود- برنامه ریزی مولد و نیروی کار عمومی و بی ارزش ب. فردی شدن نیروی کار که سازمان جمعی آن را سست می کند و از این رو ضعیف ترین بخش های نیروی کار را به حال خود رها می کند و پ. زوال تدریجی دولت رفاه، تحت تأثیر فردی شدن، نیروی کار، جهانی شدن اقتصاد و از مشروعیت افتادن دولت و به این ترتیب، برچیدن تور ایمنی مردمی که نمی توانند شخصاً گلیم خود را از آب بیرون بکشند. مقایسه داده ها نشان می دهد که به طور کلی در همه جوامع شهری، اکثر مردم و یا خانواده هایشان، حتی در محلات فقیر و در کشورهای فقیر برای گرفتن دستمزد کار می کنند. پرسش این است: چه نوع کاری برای چه نوع دستمزد و تحت چه شرایطی؟ آنچه دارد اتفاق می افتد این است، توده نیروی کار عمومی در مجموعه متنوعی از مشاغل در حال گردش است که به نحو فزاینده ای به مشاغل اتفاقی تبدیل می شوند و ناپیوستگی زیادی بر آن حاکم است. بنابر این، میلیونها نفر پیوسته جذب کار شده یا بیکار می شوند و غالباً در فعالیت های غیررسمی و بسیاری از آنان در بخش تولید اقتصادی جنایی وارد می شوند. علاوه بر این، از دست دادن رابطه ای پایدار با اشتغال، قدرت ضعیف چانه زنی بسیاری از کارگران موجب افزایش بحرانهایی عمده در زندگی خانواده هایشان شده است: از دست دادن موقت شغلی، بحران های شخصی، بیماری، اعتیاد به مواد مخدر- الکل، از دست دادن توانایی کار، از دست دادن دارایی، از دست دادن اعتبار. بسیاری از این بحران ها با یکدیگر می پیوندند و مارپیچ نزولی حذف اجتماعی را ایجاد می کنند و به سمت چیزی حرکت می کنند که من «سیاه چاله های سرمایه داری اطلاعاتی» ، نامیده شده و گریز از آن، به زبان آمار، دشوار است.
مسلماً هر کسی که بر فرایندهای تولید سلطه دارد، غالباً تولیدکنندگان فردی و نیز توده های کارگران عمومی را مورد سوء استفاده و استثمار قرار می دهد. با وجود این، تقسیم نیروی کار، فردی شدن کار، انتشار سرمایه در مدارهای جریانهای مالی جهانی به همراه یکدیگر باعث زوال تدریجی ساختار طبقاتی جامعه صنعتی شده است. شکاف های اجتماعی بنیادین و واقعی عصر اطلاعات عبارتند از: نخست، تجزیه درونی نیروی کار به دو بخش تولید کنندگان اطلاعاتی و نیروی کار عمومی جایگزین شونده. دوم، حذف اجتماعی بخش مهمی از جامعه متشکل از افراد مطرود که ارزش آنها به عنوان کارگر- مصرف کننده به پایان رسیده و اهمیت شان به عنوان مردم نادیده گرفته شده است و سوم، جدایی منطق بازار شبکه های جهانی سرمایه از تجربه انسانی زندگی کارگران.
روابط قدرت و فرایندهای اجتماعی نیز در حال دگرگونی است. دگرگونی اصلی مربوط می شود به بحران دولت- ملت به مثابه یک هویت مستقل و بحران دموکراسی سیاسی مربوط به آن، به گونه ای که در دو قرن گذشته بر ساخته شده است. از آنجا که دستورات دولت را نمی توان تمام و کمال اجرا کرد و از آن جا که به برخی از وعده های اساسی آن که در دولت رفاهی ریشه دارد نمی توان جامه عمل پوشاند. اقتدار و مشروعیت دولت هر دو مورد چند و چون قرار می گیرد. از آنجا که دموکراسی متکی به نمایندگی عامه مردم بر تصور یک پیکره مستقل استوار است، در هم ریختن مرزهای استقلال به عدم قطعیت در فرایند نمایندگی اراده مردم می انجامد. جهانی شدن سرمایه، چندسویگی نهادهای قدرت و تمرکز زدایی از اقتدار به نفع دولت های منطقه ای و محلی باعث ایجاد یک هندسه جدید قدرت می شود که شاید خود به ایجاد شکل جدیدی از دولت، یعنی دولت شبکه ای منجر شود.
از آنجا که سیاست به یک تئاتر تبدیل می شود و نهادهای سیاسی بیشتر به آژانس های چانه زنی می مانند تا پایگاه های قدرت، شهروندان سراسر جهان به گونه ای تدافعی واکنش نشان می دهند و به جای سپردن اراده خود به دست دولت بر آنند تا از گزند آن در امان باشند. به یک معنا، نظام سیاسی از قدرت تهی می شود، اما از نفوذ نه.
واضح است که نبردهای فرهنگی نبردهای قدرت در عصر اطلاعات هستند. این نبردها عمدتاً در رسانه ها و یا از طریق آنها صورت می گیرد، اما رسانه ها صاحبان قدرت نیستند. قدرت به مثابه توانایی تحمیل رفتار، در شبکه ای مبادله اطلاعات و به کارگیری ماهرانه نمادها نهفته است که کنشگران اجتماعی، نهادها وجنبش های فرهنگی را از طریق نمادها، سخنگویان و تقویت کنندگان فکری به هم مرتبط می سازد. در درازمدت، واقعاً مهم نیست چه کسی بر سر قدرت است زیرا توزیع نقش های سیاسی گسترده و گردشی می شود. دیگر نخبگان قدرت پایدار وجود ندارند. اما در عوض نخبگانی وجود دارندکه در طی دوره معمولاً کوتاه قدرت خود شکل گرفته اند و در آن از جایگاه سیاسی ممتاز خود برای دستیابی پایدارتر به منابع مادی و روابط اجتماعی بهره می برند. فرهنگ به مثابه منبع قدرت و قدرت به مثابه منبع سرمایه، زیربنای سلسله مراتب اجتماعی جدید عصر اطلاعات است.
تغییرات در عرصه های دیگر، دگرگونی در روابط تجربه است که عمدتاً پیرامون بحران پدرسالاری دور می زند که ریشه باز تعریف عمیق خانواده روابط زن و مرد، جنسیت و از این رو شخصیت است. اقتدار پدرسالارانه هم به دلایل ساختاری (مرتبط با اقتصاد اطلاعاتی) و هم به دلیل تأثیر جنبش های اجتماعی(فمینیسم، مبارزان زنان) در اکثر نقاط جهان مورد چالش قرار گرفته است، البته به شکل ها و با شدت مختلف و بسته به ظرف و زمینه های فرهنگی- نهادی. آینده خانواده نامطمئن است، اما آینده پدرسالاری نه. پدر سالاری تنها تحت حمایت دولت های اقتدارگرا و بنیادگرایی دینی امکان حیات می یابد.
بسیار محتمل است که با گسترش مبارزان زنان، و با آگاهی فزاینده آنان از سمتی که برایشان می رود، چالش جمعی آنان علیه نظم پدرسالاری خصلتی عمومی بیابد.
بنیادی ترین دگرگونی روابط تجربه در عصر اطلاعات گذار آنها به الگویی از تعامل اجتماعی است که عمدتاً به وسیله تجربه واقعی این ارتباط ساخته می شود. امروزه، مردم به جای پیروی از مدل های رفتاری، شکل های معاشرت را خود ایجاد می کنند... زمان بی زمان به معنای گرایش اجتماعی به سمت نابودی زمان به دست تکنولوژی، جایگزین منطق زمان ساعتی عصر صنعتی می شود. سرمایه در گردش است. قدرت حاکم است، و ارتباط الکترونیکی از طریق جریانهای مبادلات میان مناطق برگزیده و دوردست به گردش درمی آید، در حالی که تجربه پراکنده همچنین محدود به مکانهاست، تکنولوژی زمان را در لحظات اندک و تصادفی متراکم می کند و به این ترتیب توالی را از جامعه می زداید و تاریخ را تاریخ زدایی می کند. جامعه شبکه ای با منزوی کردن قدرت در فضای جریانها، فراهم آوردن امکان فرار سرمایه از زمان و محو تاریخ در فرهنگ امور گذرا، روابط اجتماعی را بی روح می سازد و فرهنگ مجاز واقعی را به جای آن می نشاند. اجازه بدهید توضیح دهم. در سراسر تاریخ فرهنگ ها را مردمی که مکان و زمان مشترکی داشتند پدید آوردند، تحت شرایطی که روابط تولید قدرت و تجربه آن را تعیین کرده و طرح های مردم آن را تغییر داده است، مردمی که برای تحمیل ارزش ها و هدف های خود بر اجتماع با یکدیگر می جنگیدند. به این ترتیب، صورت بندیهای مکانی و ز مانی نقشی حیاتی در معنای هر فرهنگ و در تکامل متفاوت آنها داشتند. در پارادایم اطلاعاتی، فرهنگ جدیدی به یمن کنار گذاشتن مکان ها و نابودی به دست فضای جریانها و زمان بی زمان پدیدار شده است: فرهنگ مجاز واقعی.
انقلاب تکنولوژی اطلاعات پتانسیل تحولزای خود را شدت خواهد بخشید. تکمیل یک شاهراه اطلاعاتی و ارتباط تلفنی، موبایل و قدرت کامپیوتر شاخص های قرن بیست و یکم خواهند بود که قدرت اطلاعات را غیرمتمرکز و پخش وعده های سیستم چندرسانه ای را متحقق و لذت ارتباط دو سویه را افزایش خواهد داد. علاوه بر این قرن شکوفایی کاملا انقلاب ژنتیک خواهد بود.
در گستره جغرافیای سیاسی، دولت- ملتها به بقای خود ادامه خواهند داد، اما استقلال آنها چنین نخواهد بود. آنها در شبکه های چند سویه با یکدیگر متحد خواهند شد، با هندسه متغیری از تعهدات، مسئولیت ها، ائتلاف ها و وابستگی ها. برجسته ترین ساختار چند سویه اتحادیه اروپا خواهند بود که منابع تکنولوژیک و اقتصادی اکثر، اما نه همه، کشورهای اروپایی را گرد هم خواهد آورد: روسیه احتمالاً به دلیل ترس های تاریخی غرب کنار گذاشته خواهد شد و سوئیس نیز برای حفظ موقعیت خود به عنوان بانکدار جهان می باید منطقه ممنوعه اعلام شود. اما اتحادیه اروپا در حال حاضر، فاقد یک طرح تاریخی برای ساختن جامعه اروپایی است. این اتحادیه اساساً یک ساختار دفاعی به نمایندگی از تمدن اروپایی برای پرهیز از تبدیل شدن به یک مستعمره اقتصادی آسیاییها و آمریکایی هاست. دولت- ملتهایی اروپایی پابر جا خواهند ماند و برای منافع فردی خود در چارچوب نهادهای اروپایی(که به آن نیازمند خواهند بود اما به رغم گفتار فدرالیستی شان نه اروپاییان و نه دولتهایشان آن را آرزو نخواهند کرد) پیوسته به چانه زنی خواهند پرداخت؛ سرود غیر رسمی اروپا(«سرود شادی» بتهوون) همگانی است، اما لهجه آلمانی آن ممکن است نمود بیشتری داشته با شد. برای مراقبت از سرزمین های کره زمین در صورت لزوم، نیروهای موقت پلیس بین المللی برای مداخله در مناطق ناآرام ایجاد خواهد شد. برای مثال در پاییز ۱۹۹۶، دولت کلینتون ایجاد یک نیروی واکنش سریع آفریقایی وابسته به سازمان ملل را که تأمین سلاح و آموزش آن در ایالات متحده و سرمایه مالی آن را ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ژاپن تأمین می کردند، به چندین کشور افریقایی و سازمان وحدت آفریقا پیشنهاد کرد. این پیشنهاد راه به جایی نبرد اما شاید نمونه آشکاری از ارتش های بین المللی آینده باشد که آماده اند آرامش شبکه های جهانی را حفظ و یا از نسل کشی، نظیر آنچه در رواندا روی داد جلوگیری کنند: ابهام چند سویگی در این نقش دوگانه مداخله بین المللی نهفته است.
اگر تحلیل های فوق درست باشد، مسائل امنیتی جهانی احتمالاً تحت سیطره سه مسأله مهم قرار خواهد گرفت: اولین مسئله تنش فزاینده در حوزه اقیانوس آرام است؛ چرا که چین قدرت جهانی خود را به رخ می کشد، ژاپن وارد دور دیگری از خود بزرگ بینی جنون آمیز ملی می شود و کره، اندونزی و هند در برابر هر دو واکنش نشان می دهند.
موضوع دوم، احیای قدرت روسیه نه تنها به عنوان یک ابر قدرت هسته ای، بلکه به عنوان کشور نیرومندتری است که دیگر تحقیر را تاب نمی آورد. شرایط ورود یا عدم ورود روسیه پس از کمونیسم به این سیستم چند سویه مدیریت مشترک جهانی، هندسه آتی اتحادیه های امنیتی را تعیین خواهد کرد. سومین مسئله امنیتی که شاید کارسازترین آنها باشد احتمالاً امنیت کلی جهان را برای مدتی طولانی تعیین خواهد کرد. این مسأله به شکلهای جدید جنگ مربوط می شود و افراد، سازمانها و دولتهایی از آنها استفاده خواهند کرد که اعتقاداتشان راسخ و ساز و برگ نظامی شان ضعیف است اما قادرند به تکنولوژیهای نوین ویرانگر دست یابند و نقاط آسیب پذیر جوامع ما را پیدا کنند. گروههای جنایی همچنین ممکن است از سر ناچاری به رویارویی های شدید دست یابند و نقاط آسیب پذیر جوامع ما را پیدا کنند. گروه های جنایی همچنین ممکن است از سر ناچاری به رویارویی های شدید دست یازند، همان گونه که کلمبیا در دهه ۱۹۹۰ آن را تجربه کرد. مردم نیز به نحو فزاینده ای از سرسراهای قدرت دور شده و خواهند شد و از نهادهای در حال فرو ریختن جامعه مدنی ناراضی خواهند بود و مردم در کار و زندگی خود منفرد خواهند شد و معنای خود را بر اساس تجربه خود خواهند ساخت و اگر بخت با آنان همراه شود و خانواده خود را که در اقیانوس مواج جریانهای ناشناخته و شبکه های مهار نشدنی همچون تخته سنگی مأمن آنهاست، بازسازی خواهند کرد. آنها وقتی در معرض تهدیدهای جمعی قرار بگیرند، پناهگاههای جمعی خواهند ساخت، که از آنجا پیشگویان شاید آمدن خدایان جدید را بشارت دهند.
● سخن آخر
قرن بیست و یکم قرنی تاریک نخواهد بود. نعماتی را نیز که شگفت انگیزترین انقلاب تکنولوژیک تاریخ به اکثر مردم نوید داده است به آنان ارزانی نخواهد داشت. چه بسا ویژگی آن سردرگمی آگاهانه باشد.
با این همه پرسش چه باید کرد؟ پیش روی ما ست. و هر بار که روشنفکری کوشیده است تا به این پرسش پاسخ گوید و پاسخ را جدا عملی کند فاجعه به بار آمده است. این موضوع بویژه درباره اولیانوف نامی در سال ۱۹۰۲ صدق می کرد. به این ترتیب در حالی که مطمئناً مدعی شایستگی خود برای این مقایسه نیستیم، از پیشنهاد هر گونه درمان بیماری های جهانمان اجتناب خواهیم ورزید.
وعده عصر اطلاعات، آزادسازی ظرفیت تولید بی سابقه توسط قدرت ذهن است. من می اندیشم، پس من تولید می کنم. با این کار، فراغت کافی برای آزمایش معنویت، و فرصت آشتی با طبیعت خواهیم داشت، بی آنکه رفاه مادی فرزندانمان را قربانی کرده باشیم. رویای روشنگری، ا ز این قرار که عقل و علم مشکلات بشر را حل خواهد کرد، در دسترس مان است. با وجود این شکافی هولناک میان توسعه تکنولوژیک بیش از حد وتوسعه نیافتگی اجتماعی ما وجود دارد. اقتصاد، جامعه و فرهنگ ما بر پایه منافع ارزش ها، نهادها و سیستم های باز نمود ساخته شده اند که به طور کلی خلاقیت جمعی را محدود، محصول تکنولوژی اطلاعات را مصادره، و انرژی ما را در یک رویارویی خود ویرانگر به انحراف می کشاند. این وضعیت شایسته آدمی نیست. در طبیعت آدمی هیچ شر ابدی نیست. هیچ چیز نیست که نتواند آن را با عمل اجتماعی آگاهانه و هدفمند که از پشتیبانی اطلاعات و مشروعیت برخوردار است تغییر داد. اگر مردم آگاه و فعال باشند و در سراسر جهان با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، اگر شرکتها مسئولیت خود را برعهده گیرند، اگر رسانه ها پیام آور باشند نه پیام، اگر کنشگران سیاسی در برابر بدگمانی واکنش نشان دهند، و ایمان به دموکراسی را احیا کنند، اگر فرهنگ از روی تجربه بازسازی شود اگر آدمیان همبستگی نوع بشر را در سراسر کره حس کنند، اگر ما همبستگی نسل ها را با زندگی هماهنگ با طبیعت نشان دهیم، اگر پس از برقراری صلح در میان خود راهی کاوش درون خویشتن شویم.
اگر همه اینها با تصمیم هشیارانه، آگاهانه و مشترک ما ممکن شود، اگر هنوز وقتی باشد، شاید آن گاه، شاید در نهایت بتوانیم زندگی کنیم و بگذاریم زندگی کنند، عشق بورزیم و محبوب کسان باشیم.
http://bashari.blogfa.com/