پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

هاشمی بدون روتوش


هاشمی بدون روتوش
شان پن بازیگر امریکایی هالیوود که در هنگامه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ به ایران آمد در عبارتی کوتاه به ویژگی مهمی از هاشمی رفسنجانی اشاره کرد. به گفته او؛ «معلوماتم قبل از ملاقات با ایشان بیش از زمانی بود که با او گفت وگو کردم،» با یادآوری مصاحبه های هاشمی در تمام سال های گذشته نیز درمی یابیم که گفت وگوی چالشی با وی تقریباً محال بوده. ویژگی تاریخی او این است که پاسخ هایش را براساس سوال ها تنظیم نمی کند و مصلحت اندیشی در پس تمام جملاتش به چشم می خورد.در کتاب «هاشمی بدون روتوش» که مجموعه مصاحبه های دکتر زیباکلام و یکی از شاگردان ایشان است، با یک هاشمی بدون روتوش روبه رو می شویم. سوالات صریح و پاسخ های دور از کلی گویی ویژگی این کتاب است. او در تمام ۱۱ گفت وگوی چاپ شده در این کتاب به زیباکلام اجازه داده است با صراحت به تابوها و حریم ها نزدیک شود و آنها را مورد پرسش قرار دهد.
هاشمی در برابر این پرسش که در دوره شما شصت نفر از بین رفتند و پاسخ تمام ابهامات درباره آن این بود که «سعید امامی خودسر بود و خودسر عمل کرد»، آیا معنای این پاسخ این است که شما از عملکرد وزارت اطلاعات خود اطلاعی نداشتید؟هاشمی کلی گویی نمی کند صریح پاسخ می دهد که «این موارد انصافاً حرف های اثبات نشده یی است و از نظر من خیلی از آنها هم نادرست است. همین قتل های زنجیره یی شصت نفری که مطرح کردند، من هنوز یک مورد را نتوانستم ثابت کنم که با برنامه ریزی اتفاق افتاده باشد، یعنی از این قبیل قتل هایی که بعد از دوره من مثل قتل فروهر و اینها اتفاق افتاد تاکنون برای من که وارد هم بودم و پیگیری هم می کردم، ثابت نشده که کسی برنامه ریزی کرده باشد و شخصی را کشته باشد. اگر دارید بگویید. ولی از بس گفتند، افرادی مثل شما که محقق هم هستید، قبول کرده اید که این درست است. من آن موقع (۱۳۷۶) ادعا کردم و گفتم که الان وزارت اطلاعات در دست شماست و اگر پرونده یی باشد، در آنجا هست و همه چیز در دست شماست. بررسی کنید و یکی را پیدا کنید و بیاورید و به من بگویید که این فرد مشخصاً در زمانی که شما رئیس جمهور بودید به قتل رسیده است. هیچ کس نتوانست این کار را بکند. تا به حال هم نیاورده اند. مطمئناً اگر برای خودم ثابت می شد که کسی رفته و برنامه ریزی کرده و کسی را کشته است از او انتقام می گرفتم.»
با این همه او ادعا نمی کند که همه چیز زیر نظر او بوده و در توضیح این نکته مثال های جالبی را مطرح می کند؛ «من نمی گویم از تمام اعمال آنها کاملاً مطلع بودم، در مورد سایر وزارتخانه ها هم درست نیست که بگویم از همه کارهای آنها آگاهی کامل داشتم، با اینکه کارهای آنها آشکار هم بود. اما تشکیلات اطلاعاتی کار غیرآشکار هم داشتند که مواردی را من نمی دانستم و بعداً کشف شد، مثلاً وقتی از طریق یکی از افراد وزارت فهمیدم که اینها موشک هایی را بدون اطلاع من برای زدن منافقین به اروپا فرستادند موضوع را پیگیری کرده، آنها را تنبیه کردم. همین آقای سعید اسلامی (امامی) را در آن مساله محاکمه اداری کردیم و به عنوان متخلف اداری از معاونت او را برداشتیم و در مشاورت گذاشتیم چرا که این کار را بدون اجازه کرده بود. مثال دیگر در مورد آقای فرج سرکوهی بود. کارهایی با او کرده بودند، به ما گفته بودند که در خارج است. بعد من از منابع دیگری که در اختیار خودم بود، فهمیدم که ممکن است در داخل باشد. بازخواست کردم و آنها نامه یی از او برای من آوردند و گفتند این نامه از خارج آمده است و در آن نامه به زنش در ایران نوشته بود که نباید برای مدت ها به ایران بیایم. چنین سندی را با خط خودش آوردند. شاید هم در زندان نوشته بود. من که خط او را نمی شناختم ولی گفتند از خارج فرستاده است. می خواهم بگویم که تا این حد از مواردی که اتفاق می افتاد مطلع می شدم و بازخواست هم می کردم و هیچ کس هم مانع من نبود.»
در جایی دیگر زیباکلام به مقایسه هاشمی و خاتمی می پردازد و اینکه همیشه این ادعا مطرح بوده که خاتمی می خواست کارهایی انجام دهد ولی نمی گذاشتند ولی شما را خیلی از افراد یکی از موانع به حساب آوردند. هاشمی اما یکی از ویژگی های خودش را این می داند که «اگر بدانم کاری نمی شود نمی گویم که می کنیم و باید بکنیم. آقای خاتمی می گوید و این تبدیل می شود به همان بحثی که شما می گویید که ایشان می خواهد اما دیگران نمی گذارند، در حالی که ممکن است برای موفق نشدن آقای خاتمی صد دلیل دیگر وجود داشته باشد که یکی از آنها هم می تواند این دلیل باشد که نمی گذارند اما من هیچ وقت این گونه نبودم.» او در این بخش از گفته هایش به نکته مهمی اشاره می کند و آن مفهوم اصلاحات از ذهن خاتمی است. «حتی آقای خاتمی یک بار به من گفتند من که از اصلاحات چیزی نگفتم، کلمه اصلاحات را بعداً دیگران درست کردند. حرف های من همان ها بود که قبلاً آنها را با شما در میان گذاشته بودم.»
اما آیا او می پذیرد که مانع توسعه سیاسی بوده است؟ هاشمی معتقد است از ابتدای انقلاب طرف تعادل و میانه روی بوده است.«هر وقت که بر سر مسائل با دیگران بحث و جدال پیش می آمد من همواره طرف تعادل و تساهل بودم. حالا اگر یادم باشد مثال های زیادی می توانم برای شما بیاورم که نشان می دهد من همواره مخالف دیدگاه ها و نظرات رادیکال تند و افراطی بودم. در همه موارد و عملاً پیرامون همه مسائل. به عنوان مثال بحث هایی که در مجلس خبرگان بر سر بندهای مختلف قانون و حتی اصل ولایت فقیه داشتیم کاملاً مبین خط و جهت تفکر سیاسی من است.
شاید خیلی ها ندانند که وقتی در مجلس خبرگان به بحث ولایت فقیه که توسط عده یی مطرح شد، رسیدیم من مخالفت کردم. البته الان کسانی هستند که خیلی منتقدانه و حتی مخالف با ولایت فقیه برخورد می کنند اما در سال های ۵۹-۵۸ و در مجلس خبرگان درست عکس امروزشان حرف می زنند. خوشبختانه متن همه مذاکرات به طور کامل وجود دارد. آقای آذری قمی وقتی این اواخر مخالف شده بود در جلسه گفته بود که آقای هاشمی در زمان تنفس یکی از جلسات مجلس خبرگان گفته است- تعبیری را از من نقل کرد و من یادم نبود- اینکه شما می گویید ولی فقیه نمی شود، ناصرالدین شاه می شود. در بحث ها این گونه بودم. یا مثلاً وقتی بحث رهبری مطرح بود، می دانید که قبلاً در قانون اساسی ما هم شورای رهبری و هم رهبری تکی داشتیم. وقتی که می خواستیم اصلاح کنیم عده یی گفتند که شورای رهبری نه و فقط رهبری. هم من مخالفت کردم و هم آقای خامنه یی مخالفت کردند. من و ایشان در جهت مخالف صحبت کردیم ولی خوب به رغم مخالفت ما با حذف شورای رهبری، پیشنهاد حذف رای آورد.» (صص ۱۵۷-۱۵۶)
زیباکلام با همان صراحتی که در نوشته هایش پیداست موضوعاتی چون نقش هاشمی در پایان یافتن جنگ، علاقه عجیب امام به او و اعتقاد زیاد ایشان به توانایی های هاشمی شایعات پیرامون خانواده هاشمی را به بحث گذاشت؛ اینکه هاشمی در حق دوستانش- عبدالله نوری، عطاءالله مهاجرانی، کرباسچی- بی وفایی کرد و آن زمان که محتاج یاری او بودند هیچ نگفت و هیچ نکرد.یکی دیگر از نکات جالب کتاب شاید آن بخشی باشد که به گذشته دموکراسی خواهان امروز پرداخته شده؛ کسانی که در هنگامه داشتن قدرت، تند و رادیکال بودند و از مهم ترین عوامل رادیکالیزه شدن فضای بعد از انقلاب بودند اما بعد از دوم خرداد ۷۶، طرفدار آزادی و جامعه مدنی شدند. هاشمی به گفته خودش «همیشه مخالف برخوردهای تند با نهضت آزادی ها بودم؛ چه در گذشته و چه امروز. در حالی که همین هایی که الان جزء اصلاح طلب ها هستند به امام نامه نوشتند و از ایشان حکم محکومیت نهضت آزادی را خواستند و گرفتند. مگر نبود؟
در مجلس اول (۱۳۶۳-۱۳۵۸) که نهضتی ها در مجلس بودند برای من دفاع از مهندس بازرگان و دوستان شان مشکل بود. دائماً مشکل داشتیم، بچه ها تند و داغ بودند. همین آقای بهزاد نبوی و گروهش آن موقع پدر اینها را در می آوردند.
خیلی از کسانی که امروزه دوم خردادی شده اند، آن روزها از فرط تندروی وضعیتی را برای ملی - مذهبی درآورده بودند که برای آنها آمدن در مجلس هم سخت بود زیرا کسانی در اطراف در ورودی مجلس علیه آنان دیگران را تحریک می کردند...
شما یک بار مذاکرات مجلس را بخوانید و ببینید وقتی من تنش زدایی را در سیاست خارجی مطرح کردم، اصلاح طلب های امروز در مجلس غششمف چه گفتند. یک بار روزنامه سلام را با این دید بخوانید... همین آقای عباس عبدی که مظهر حرکت اینها است، ببینید چه چیزهایی از سیاست خارجی و تنش زدایی نوشتند و حالا خودشان دارند، اینگونه عمل می کنند.»
وقتی زیباکلام از شباهت سحابی و نورالدین کیانوری صحبت می کند، هاشمی با او همسخن می شود. «آقای سحابی مثال خوبی است. از ایشان بپرسید که مصادره کارخانه های بزرگ و اینها را چه کسی بعد از انقلاب در شورای انقلاب (که ایشان عضو شورای انقلاب و رئیس سازمان برنامه و بودجه بودند و در مجلس هم حضور داشتند) مطرح کرد؟
یا اینکه «کلمه لیبرالیسم به عنوان یک ضدارزش مختص آقای پیمان است و آن را به آقایان نهضت آزادی لقب داده بود و آقای دکتر سحابی هم حرف زشتی به ایشان می گفت که فلان فلان شده این لقب را به ما داد.»
مطالب دیگری درباره اینکه دشمنی با امریکا در ذات انقلاب بوده است یا نه؟ چگونگی تحول پیش نویس قانون اساسی که مورد تایید امام بود و با قانون اساسی فعلی یک تفاوت مهم نیز داشت... می توانید در این کتاب بخوانید. این کتاب شاید سند مهمی در تایید و اثبات این نکته باشد که هاشمی از ابتدای انقلاب تا به امروز تجسم اعتدال و همواره میان «دو سنگ آسیاب؛ یک سنگ نیروهای رادیکال محافظه کار و یک سنگ نیروهای رادیکال چپ، اعم از چپ انقلابی، اسلامی یا چپ مارکسیسم» بوده.
منبع : روزنامه اعتماد