یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا


رومانتیسم / Romantisme


آغاز قرن نوزدهم را باید شروع عصر جدیدی در ادبیات اروپا دانست که دامنه آن تا به امروز کشیده شده است. این دوره جدید که باید آن را عصر رمانتیک نام داد عصر طبقه بورژوازی شمرده می شد. در این دوره تجمل و زندگی اشرافی همه اهمیت و نفوذ خود را از دست داد ؛ قلمرو آثار ادبی گسترش یافت ؛ حالا دیگر شاعران و نویسندگان از طبقه های گوناگون جامعه بودند. ادبیات رمانتیک در قرن نوزده در کشورهای اروپایی یکی پس از دیگر به ظهور رسید.در آغاز کلمه رومانتیک از طرف طرفداران مکتب کلاسیک برای مسخره به نویسندگان جدید اطلاق می شد و معنی نخستین آن مترادف با خیال انگیز و افسانه ای بود.
اصولا مکتب نخستین رومانتیسم انگلستان بود و از آنجا به آلمان رفت و از آنجا در فرانسه رسوخ کرد و سرانجام تا سال ۱۸۵۰ بر ادبیات اروپا مسلط شد.
اصول مکتب رمانتیک
نخست مقایسه ای از دو مکتب کلاسیک و رومانتیسم به عمل می آوریم:
۱_ کلاسیک ها بیشتر ایدآلیست هستند و حال آنکه رومانتیک ها می کوشند گذشته از بیان زیبایی ها و خوبی ها که هدف کلاسیک هاست زشتی و بدی را هم نشان بدهند.
۲_ کلاسیک ها عقل را اساس شعر کلاسیک می دانند و حال آنکه رومانتیک ها بیشتر پابند احساس و خیال پردازی هستند.
۳_ کلاسیک ها تیپ ها و الهام آثار خویش را از هنرمندان یونان و روم قدیم می گیرند و حال آنکه رومانتیک ها از ادبیات مسیحی قرون وسطی و رنسانس و افسانه های ملی کشورهای خویش ملهم می شوند و همچنین از ادبیات معاصر ملل دیگر تقلید می کنند. در دوره رمانتیسم ارسطو جای خود را به شکسپیر داده است.
۴_ کلاسیک ها بیشتر طرفدار وضوح و قاطعیت هستند و رومانتیک ها به رنگ و جلال و منظره اهمیت می دهند. آنها ترجیح می دهند که به جای سرودن اشعار منظم و یکنواخت با شعاری بپردازند که بیشتر شبیه نثر (چه از لحاظ آهنگ و چه از لحاظ مضمون)، تصویری و متنوع باشد.
این مکتب به آزادی، شخصیت (فرمانروایی من)، هیجان و احساس ها، گریز و سیاحت و سفرهای جغرافیایی در آثار خود بسیار اهمیت قائل است. هنرمند در آن به کشف و شهود می پردازد و به افسون سخن و به اهمیت کلمه بی اندازه آگاه است. خلاصه اینکه رومانتیک سوبژکتیف Subjective) Subjectif) است یعنی نویسنده خود در جریان نوشته اش مداخله می کند و به اثر خود جنبه شخصی و خصوصی می دهد.ویکتور هوگو، والتر اسکات، وردزورت، گوته، شیلر، پوشکین، و لرمانتوف، از پیشوایان نخستین این مکتب هستند.از آثار معروف این مکتب می توان نتردام دوپاری، بینوایان، تاراس بولبا، سه تفنگدار، زندانی قفقاز، فواره باغچه سرای، آیوانهو را نام برد.قرن نوزدهم را معمولا "قرن رمان" می‌نامند. رمان در این قرن در مسیرهای متفاوت و بسیار وسیعی پیش می‌رود و بسیاری از رمان‌های نبوع آسای جهان در این قرن به وجود می‌آیند و رمان جنبه‌های مطلوب تر و جهانی تری پیدا می‌کند. پس قرن نوزدهم شایستگی دریافت عنوان "قرن رمان" را دارد. هر چند که در قرن بیستم رمان به حد کمال و پختگی خود می‌رسد و قواعد و اصول اساسی آن تثبیت می‌شوند و نمونه‌ها و سرمشق‌های رمان در هر شکل و طریقه به عرصه می‌آیند اما در قزن نوزدهم غول‌هایی چون بالزاک، فلوبر، دوما، داستایوسکی و تولستوی قدم به میدان می‌گذارند. و جمعا رمان اروپایی به اوج پیروزی می‌رسد. حال آن که در قرن بیستم رمان نویسان بزرگی در سرزمین‌های دیگر، در آمریکای شمالی؛ در آمریکای جنوبی و ژاپن و آفریقا در صحنه ادب ظاهر می‌شوند.آیا قرن نوزدهم را بید از روز اول ژانویه ۱۸۰۱ به حساب آورد؟ در این تاریخ در فرانسه، شاتو بریان و سنانکور Senancour)، ۱۸۴۶-۱۷۷۰، نویسنده فرانسوی مولف رمان ابرمن) نخستین آثار رمانتیک را خلق کردند. انقلاب کبیر چندسالی در کارهای ادبی وقفه‌انداخت اما نرم نرم رمان نویسان به انتشار آثار خود پرداختند. با این وصف تا چندین دهه رمان نیز مثل سایر رشته‌های ادبی در همان فضایی که محصول ذوق بزرگان قرن روشنگری بود سیر می‌کرد. رمان "کلاسیک" این مخلوق قدرتمند رآلیسم که تا مدت‌ها رمان "واقعی" تلقی می‌شد، در سال ۱۸۳۰ به حصنه آمد.و از نظر اساس و بنیاد، خالق خداوند بزرگ آن؛ آونوره دوبالزاک بود و "کمدی انسانی" بالزاک تاریخ رمان را زیر سلطه خود آورد و نمونه و سرمشق جهانی شد. و در همه جا مورد تحسین و تقلید قرار گرفت.عده ای بر ضد این جریان بودند و مسیرهای دیگری را برگزیندند و در نتیجه سبک و سیاق‌های متفاوتی به وجود آمد. از بالزاک تا زولا، از دیکنز تا تولستوی، رمان‌های رآلیست؛ و رمان‌های روانشناسانه، بر صحنه مسلط شدند و رمان در این مسیر پیش رفت و در سراسر قرن نوزدهم این وضع برقرار بود. و در قرن بیستم نیز گروهی از رمان نویسان – رژه مارتن دوگار، رومن رولان، ژرژ دوهامل و دیگران همین راه را طی می‌کردند.در پایان قرن بیستم، بر ویرانه‌های "ناتورالیسم" گل‌های عجیبی رویید که عده ای از منتقدان معتقد بودند که رمان در این دوره به انحطاط رسیده، اما گروهی عقاید دیگری داشتند و می‌گفتند که این نویسندگان معترض و سرکش، که لئون بلوا، اکتاو میرابو و ژرز داریان و نظایر آن‌ها، راه‌های تازه ای یافته‌اند. و نوآوری در عالم هنر از ضروریات است. و رمان قرن بیستم با این ابتکارات ریشه‌ها و اصول خود را به دست می‌آورد و از طرف دیگر در ان سوی اقیانوس اطلس، رمان آمریکایی نخستین آثار بزرگ و درخشانش را به جهان عرضه می‌کند و غرب استعمارگر، رمان خود را همراه چیزهای دیگر، به هند و ژاپن و خاورمیانه و آفریقای جنوبی می‌برد که بعضی از این سرزمین‌ها از مستعمرات غرب بودند.رمان تاریخی در طول قرن نوزدهم و بخشی از قرن بیستم در نظر مردم ارزش و اهمیت خود را حفظ کرد. هر چند که امروز روشنفکران به رمان‌های تاریخی با بدگمانی می‌نگرند، جاذبه این رمان‌ها همچنان باقی است. در طی یک قرن و نیم اخیر بعضی از نویسندگان داستان‌هایی از این نوع نوشته‌اند که غالب آن‌ها بسیار سرگرم کننده و جذاب بوده‌اند. از جمله رمان Quo va dis به قلم‌هانریک سینیکه ویچ لهستانی (۱۹۵۰-۱۸۴۴) و "سوس یهودی" اثر "لیون فوشتوانگر" (۱۹۵۸-۱۸۸۴) که نازی‌ها با تغییرات و انحرافاتی از این کتاب یک فیلم ضدیهودی ساخته‌اند. استاندال و فلوبرو پوشکین و تولستوی، از بزرگ ترین نویسندگان قرن نوزدهم نیز رمان تاریخی نوشته‌اند. و بعضی از نویسندگان قرن بیستم، گاهی به رمان تاریخی روی آورده‌اند که برای نمونه می‌توان از آراگون نام برد و کتاب "هفته مقدس" او و نویسندگان دیگری چون "ژیونو (هوسارد روی بام)، آله خوکار پنتیه (قرن ورشنگری)، سولژنیتسین (اوت ۱۴) و مارگریت یورسنر (خاطرات آردین).در همین سال‌های بود که بعضی از شاهکارهای رمان تاریخی آفریده شد. پروسپرمریمه (Proper Merimee) (۱۸۷۰-۱۸۰۳) نخستین بار با کتاب "روایاتی از دوران شارل یازدهم" (۱۸۲۹) به شهرت رسید. این نویسنده در آیامی‌که از طرف دولت بازرس بناهای تاریخی بود، بخش بزرگی از یادگارهای دوران "رمان" Roman) یک سبک هنری که در قرن‌های یازدهم و دوازدهم در اروپا به شکوفایی خود رسید) و گوتیک را از ویرانی نجات بخشید. آفردووینیی نیز که از بازماندگان یک خانواده اشرافی قدیم بود که در ایام انقلاب به وضع بدی دچار شده بودند، مجذوب عظمت تاریخ بود و برخلاف والتر اسکات که حوادث ناچیز و قهرمانان گمنام را ترجیح می‌داد، این نویسنده در رمان "پنجم مارس" (۱۸۲۶)، یک قهرمان رمانتیک را به صحنه می‌آورد که با ریشلیو در می‌افتد و خود را به حوادث متلاطم سرنوشت می‌سپارد. بالزاک در حوادث عصر انتقلاب و دوران امپراتوری، ریشه‌های تاریخی دنیای معاصر را جست و جو می‌کند. ویکتورهوگو در آثار دوران جوانی اش از والتر اسکات تاثیر می‌پذیرد و در رمانهای "هان ایسلندی" و "بوک ژارگال" کم و بیش در سرزمین‌های دیگر به رویدادهای تاریخی می‌پردازد و سپس در "نوتردام دوباری" (۱۸۳۱) تصویری از قرون وسطی را ترسیم می‌کند که نوعی رمان سیاه نیز به حساب می‌آید. و در رمان "نودوسه" (۱۸۷۴) این تصویر تاریخی را تا دوران انقلاب جلو می‌آورد و در رمان "مردی که می‌خندد" (۱۸۶۹) از وقایع تاریخی انگستان سخن می‌گوید و در "بینوایان" (۱۸۶۲) مانند بالزاک به تاریخ باز می‌گردد و ریشه‌های تاریخ معاصرش را از دل خاک بیرون می‌کشد. اما استاد بزرگ رمان تاریخی فرانسه، بی تردید الکساندر دوما (۱۸۷۱-۱۸۰۲) است با رمانهای "سه تفنگدار" (۱۸۴۴)، "ملکه مارگو" (۱۸۴۱)، " گردن بند ملکه" (۱۸۴۹) و بیش از بیست رمان دیگر.
رنسانس رمان
در نیمه دوم قرن نوزدهم رمان‌های برجسته و ارزشمندی در اسپانیا، در مقایسه با بقیه کشورهای اروپا نوشته شد. علاوه بر "پرزگالدس" رمان نویسان توانایی با مشرب‌ها و مسلک‌های متفاوت، رمان‌های معتبری به یادگار گذاشتند که در میان آن نویسندگان کلارین (۱۹۰۱-۱۸۲۵)، پدرو آنتونیو دوآلارکن (۱۸۹۱-۱۸۳۳)، خوزه والرای آکالاگالیانو (۱۹۰۵-۱۸۲۴) و آرماندو پالاچیووالدس (۱۹۳۸-۱۸۳۵) از دیگران نام آورترند و جمعا این نویسندگان بازیگران صحنه رنسانس رمانتیک در اسپانیا بودند.
منبع : آی کتاب