جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا


دوگانگی وفادارانه


دوگانگی وفادارانه
از هنگامی که برشت به عنوان یک نمایشنامه نویس، شاعر و نظریه پرداز در ایران شناخته شده همواره یکی از بحث انگیزترین و پرخواننده ترین نویسندگان طی این چند دهه اخیر بوده است. در هر دهه ای آثار برشت را با انگیزه های مختلف خوانده ، تفسیر و اجرا کرده اند، گاه به عنوان نویسنده ای سیاسی و متعهد، گاه به عنوان نظریه پردازی پیشرو و گاه سعی کرده اند صبغه ای شرقی و حتی ایرانی در آثار او بیابند، اما به دلایل زیادی همچون برخی جنبه های متناقض در آثار و نظرات وی، یا به دلیل بدفهمی ها و کج فهمی هایی که در مورد آثار وی وجود داشته است همواره بخش های عمده ای از دیدگاه های وی مبهم و ناقص مانده اند.
یکی از مهم ترین نظریاتی که برشت در طول دوران کاریش بر آن تاکید داشته و آن را تکامل می بخشد نظریه «Verfremdung» است که در ایران تحت عناوینی همچون بیگانه سازی و فاصله گذاری ترجمه شده است. آنچه که از فهم این نظریه به شکل غالب در ایران رایج است بیرون آمدن بازیگر از قالب نقش و گفت وگو یا روایت رو در رو با تماشاگر است، بدین معنا که تمامی نظریه برشت به تکنیک قدیمی اساید یا کناره گویی تقلیل می یابد که از تکنیک های قدیمی و غالب در تئاترهای یونان و روم باستان است و آن را به وفور می توانیم در آثار آریستوفان یا پلوتوس بازیابیم.
اما آنچه برشت بر آن تاکید دارد تکنیکی به غایت پیچیده تر و چندوجهی است که در این نوشتار به بررسی یکی از جنبه های آن با توجه به اجرای کلاوس پیمان از ننه دلاور برشت می پردازیم.
اجرای کلاوس پیمان به دلایلی چند فرصت مناسبی را مهیا می کند تا بار دیگر و از زاویه دید اجرای او نظری دوباره به تکنیک های برشت داشته باشیم. نخست آن که امروزه پیمان را به عنوان بزرگ ترین میراث دار تئاتر برشت در دنیا می شناسند. کسی که هم اکنون سرپرستی گروه برلینر آنسامبل را بر عهده دارد. گروهی که برشت آن را در سال ۱۹۴۹ پایه گذاری کرد. دوم آن که وفاداری پیمان به اثر برشت امری مشهود است و این وفاداری تا بدان جا پیش می رود که بسیاری از حرکات و طراحی های این اجرا برگرفته از اجرای برشت از این اثر است. به خصوص اجراهایی که برشت در دهه ۵۰ از این اثر ارائه داد.
پیمان در این اجرا سعی دارد با دیدی وفادارانه آموخته هایش از تئاتر برشت را به نمایش بگذارد. به خصوص آن که اجرای ننه دلاور برای بزرگداشت پنجاهمین سال مرگ برشت آماده شده است. تمام این دلایل ما را وامی دارد اجرای پیمان را اجرایی نزدیک به دیدگاه های برشت به شمار آوریم. هرچند او در بسیاری از جاها از جمله ارتباط رو در رو با تماشاگر، به نمایش گذاشتن وسایل فنی صحنه، خاموش کردن نور تماشاگران و. . . آگاهانه یا ناآگاهانه از تاکیدات برشت تخطی می کند. اما یکی از ظریف ترین جنبه های بیگانه سازی را می توان در اجرای او از ننه دلاور پی گرفت.
هرچند دو مفهوم بیگانه سازی و هم ذات پنداری در ظاهر امر دو مفهوم متضاد به نظر می رسند و حتی خود برشت در نوشته های مختلف این دو مفهوم را در مقابل هم قرار می دهد اما این بدان معنا نیست که بازیگران تئاتر برشت تماشاگر را با خود همراه نمی کنند و سعی در باور داشتن شخصیت از سوی تماشاگر ندارند بلکه بدین معناست که در اوج این همراهی و در لحظه ای که قرار است اوج غلیانات حسی بازیگر و به تبع آن تماشاگر باشد این وضعیت شکسته شود و بدین ترتیب مخاطب به جای غرق شدن در احساسات به فکر واداشته شود و این بخشی از دیالکتیکی است که برشت در مفهوم بیگانه سازی بر آن تاکید دارد، چنان که خود در تبیین مفاهیم دیالکتیکی در بیگانه سازی، آن را نقد و استغراق (به معنی غرق شدن در نقش) در یک آن می داند. از دیدگاه برشت این دوگانگی، بیگانه سازی را به وجود می آورد. این دوگانگی که برشت مدنظر دارد غرق شدن در نقش را نفی می کند اما در عین حال بر عواطف تاکید دارد و چنان که خود بیان می کند: طرد استغراق نتیجه طرد عواطف نیست و به طرد عواطف هم منجر نمی شود .
پس نکته مهم در فن بیگانه سازی عدم گرایش به مصنوعی بازی کردن است. بازیگر در تکنیک برشت با وجود آن که از ژست استفاده می کند اما به تصنیع نمی گراید و با وجود آن که بازیش بیرونی است از شخصیت پردازی نیز غافل نیست. خود برشت در توجه بازیگران به ارائه هر چه دقیق تر شخصیت چنین اظهار می کند: بازیگر گفته های نقش را هر چه اصیل تر بازگو می کند، نحوه رفتار آنان را به بهترین وجه و تا آن جا که مردم شناسی اش ممکن می کند به نمایش می گذارد.
عامل مهم و پیچیده در بیگانه سازی برشت نشان دادن این دوگانگی و تضاد دیالکتیکی ظریف است. تضادی که رولان بارت در مقاله کوری ننه دلاور آن را از منظری دیگر و به گونه ای دیگر تبیین می کند: تماشاگر باید تا اندازه ای شریک ننه دلاور باشد و در کوری او تا آنجا شرکت کند که بتواند خود را به موقع کنار بکشد و درباره رفتار او داوری کند. همه دستگاه نمایشی برشت تابع این فاصله است. در واقع بارت این دوگانگی مدنظر برشت را به تماشاگر نیز بسط می دهد و بیگانه سازی را تابعی از هم ذات پنداری و به موقع فاصله گرفتن مخاطب می داند.
در اجرای کلاوس پیمان از ننه دلاور این دوگانگی به شکل بارزی به نمایش درآمده است که چندین مثال آن را با هم مرور می کنیم: بازیگران اجرای پیمان از بازی حسی و همراه ساختن تماشاگر با خود رویگردان نیستند به خصوص بازیگر نقش ننه دلاور و نقش دختر لال. اما در اوج لحظات حسی و لحظاتی که قرار است همدردی تماشاگر برانگیخته شود یا از آواز استفاده می شود و بازیگران به شکلی قراردادی به آواز خواندن می پردازند، یا صحنه ای کمیک قرار داده می شود و بدین گونه به ما یادآوری می کنند که ما در یک تئاتر قرار داریم و نیازی به همدردی نیست.
از دیگر نمونه های این دوگانگی می توان به نوع طراحی های پیمان در مقام کارگردان اشاره نمود. او گاه به شکلی افراطی اصراربر اجرای رئالیستی برخی صحنه ها دارد. همچون بارش باران، ایجاد برف، استفاده از اکسسوارهایی کاملا واقعی همچون مرغی که در دست ننه دلاور است و. . . اما در پاره ای موارد و اغلب در صحنه های حسی مانند مرگ دختر لال از المان های ساده همچون نیمه ای از یک دیوار استفاده می کند یا در صحنه نخستین دیدار ننه دلاور و ایلین پس از چند سال تنها از چهارچوب در و نوری قراردادی برای جداسازی آن ها استفاده می کند.
همچنین با وجود بازی های رئالیستی و بسیاری از عناصر رئالیستی موجود در صحنه از گریم های اغراق آمیز به عنوان مثال مامورین سربازگیری و یا دود و نورهای کاملا قراردادی استفاده می کند.
پیمان هم زمان از رئالیسم در افراطی ترین شکلش و عناصر غیررئالیستی در افراطی ترین شکلش سود می جوید. همچنان که برشت برای تفهیم مفهوم بیگانه سازی دو مثال پی در پی می آورد که حاکی از رئالیستی ترین و غیررئالیستی ترین جنبه این مفهوم نزد برشت است. برشت در توضیح شماره ۱۰ از ضمیمه توصیف کوتاه فن جدیدی از هنر بازیگری که بیگانه سازی را موجب می گردد، بازیگر در این شیوه را به بازیگر نمایش سنتی چینی تشبیه می کند. نمایش آیینی- سنتی که سراسر مبتنی بر قرارداد است و در توضیح شماره ۱۷ همان نوشته بیگانه سازی را به عنوان جریانی از زندگی روزمره و مکرر به شمار می آورد.
این دقیقا تضادی است که پیمان بر آن انگشت می گذارد و سعی در برجسته کردن آن دارد. واقعی ساختن صحنه و همزمان غیرواقعی ساختن آن، همراه کردن تماشاگر و در همان حال فاصله از تماشاگر، هم ذات پنداری و در عین حال بیگانه سازی. با این شیوه پیمان موفق می شود یکی از دشوارترین بخش های نظریه برشت را به مرحله عمل درآورد هر چند که از بسیاری از جنبه های مهم دیگر آن چشم می پوشد.
رحیم عبدالرحیم زاده
منبع : روزنامه جوان