دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بازخوانی یک تجربه(۲)


۴- به راستی چرا سازمانی كه براساس نگرش ایدئولوژیك به اسلام تاسیس شده بود، سر از ماركسیسم آن هم از نوع استالینیستی آن درآورد؟ قدر مسلم آنكه انحرافات اولیه از قبیل نگاه «پوزیتیویستی» به دین، «علم مبارزه» خواندن ماركسیسم، استراتژی غلط، ویژگی های «تشكیلاتی» مجاهدین خلق (سانترالیسم دموكراتیك كه عملاً تمركزگرایی آن در عمر چهل ساله آن امكان بروز پیدا كرده است) و نیز شرایطی كه اختناق مطلق بر جامعه ایجاد و به خصوص امكان گفت وگوی آزاد را از اعضای چنین سازمانی سلب می كرد، نقش مهمی در این انحراف ایفا كردند. روشن است كه در جهان معاصر از جمله در ایران ماركسیسم به عنوان «ایدئولوژی رهایی بخش»، «علم مبارزه» و «الگوی جامعه فاقد ظلم و استثمار و تبعیض» به محاق رفته و فضای جامعه نیز بازتر از آن است كه جمعی كوچك بتوانند با سوءاستفاده از محیط بسته و اختناق آلود خانه های تیمی و قطع ارتباط اعضا با اجتماع هم تشكیلاتی های خود را به هر سو كه بخواهند بكشانند و مقاومت ها را بدون نگرانی از پیامدهای آن سركوب كنند (شهادت مجید شریف واقفی و...). با وجود این مسئله اصلی یعنی «سطحی نگری» رادیكال های چپگرا در كنار قشری نگری اقتدارگراها از موضع راست همچنان جامعه را تهدید می كند. به همین دلیل یك بار دیگر باید این درس را مورد تاكید قرار داد كه «آرمان گرایی»، «شجاعت»، «فداكاری» و «سازماندهی» به تنهایی برای مبارزه كافی نیست. در كنار این عناصر «دانش» (علم)، بینش (عقل) در امور اجتماعی و سیاسی و به خصوص شناخت «زمان» و «مكان»، فهم روند تحولات ملی و بین المللی و تدوین راهبرد مناسب ضروری است. امری كه فقدان آن بزرگترین امواج انفعال توده ای را به نام «رادیكالیسم» در پی خواهد داشت. درس دیگر این است كه نشان می دهد فقط بنیادگراها نیستند كه با قشری نگری و ضدیت با دموكراسی «اقتدارگرایی» را ممكن و مطلوب می خوانند. بنیادگراهای سكولار نیز همین مدل را مناسب می دانند و چالش طرفین كسب «هژمونی» و «قدرت» است وگرنه هر دو از یك آبشخور تغذیه می شوند و به یك روش عمل می كنند.
۵- همچنان كه گفته شد جریان سوم كه با تامل در سرنوشت «مجاهدین خلق» (چه پیكار و چه گروه رجوی) نه از اسلام فاصله گرفت و نه مبارزه با رژیم را رها كرد، در پیروزی انقلاب اسلامی سهم زیادی داشت. هم اكنون نیز این جریان هم در حوزه و هم در دانشگاه می كوشد مدلی دموكراتیك از جمهوری اسلامی ارائه كند زیرا همچنان كه در زمان شاه معتقد بود پیروزی انقلاب می تواند مسائل سیاسی، اجتماعی و آرایش نیروها را تغییر دهد، بر این باور است كه تاسیس نظامی دموكراتیك و ملایم و با طبع و فرهنگ ملی و اسلامی ملت ایران مهمترین رسالت دوران كنونی ما بوده، بهترین راه مقابله با هرگونه كج فهمی و كجروی است. به نظر آنان این روش همزمان می تواند بنیادگراهای مسلمان را خلع شعار و سلاح كند، ضمن آنكه سكولارهای تمامت خواه را (ادامه خط «پیكار» كه مبارزه با اسلام را مهمتر از هر نوع تلاش سیاسی، فكری می دانند) همچنان در انزوا نگه دارد. به باور اصلاح طلبان مسئله اصلی ما نه قدرتمند بودن امواج ضداسلامی برخی جریان ها در غرب و آمریكا است (زیرا همین امواج در داخل این كشورها و نیز در رژیم های تحت سلطه آنان در بسیاری از كشورهای مسلمان كمترین كارایی را دارد و گرایش به «اسلام» حرف اول را حتی در آمریكا و اروپا می زند) بلكه عملكرد نامناسب و تبلیغ دیدگاه های قشری به نام اسلام است كه اجازه می دهد صداهای مجازی بیگانگان به جلب مخاطبان فراوان در ایرانیان امید بندد. از نظر اصلاح طلبان چنانچه جمهوری اسلامی پرچمدار استقرار دموكراسی، رعایت حقوق بشر و حمایت از صلح در عمل و نظر شود و همچون امام كه پرچمدار مبارزه با هر نوع بی عدالتی در رژیم شاه شد و در عمل و نظر مدعیان را پشت سر گذارد و با ارائه گفتمانی برتر زمینه رشد «ماركسیسم» و «التقاط» را گرفت (تمام گروه های چریكی در سال ۵۷ اعتراف كردند كه رهبری نهضت كاملاً از دست آنان خارج شده است) امروز نیز تحقق مطالبات مردم، بهترین راه تبلیغ اسلام و بزرگترین مانع رشد معاندان اسلام و مخالفان برانداز جمهوری اسلامی است. فراموش نكنیم در غرب نیز «ماتریالیسم» به طور اعم و جریان ضدمذهبی به طور اخص بیش از آن كه متكی به طرح مباحث عمیق فلسفی، منطقی و علمی باشد از رویكرد و رفتار غلط كلیسا تغذیه كرد و فراگیر شد.
۶- این روزها نیز عده ای به این كشف بزرگ نائل شده اند كه مانع اصلی «گسترش و تعمیق دموكراسی خواهی» در ایران «اسلام» است. چنانچه این سد بزرگ شكسته شود، «دموكراسی ناب» همچون ققنوسی از خاكستر اصلاحات به پرواز خواهد آمد. این جماعت نیز همچون اسلاف خود كه با هدف «علمی كردن مبارزه» اسلام را نفی كردند و به حذف جریان نواندیش دینی و مبارزان مسلمان همت گماشتند، اخلاقشان نیز به قصد استقرار «دموكراسی ناب» با اسلام، روشنفكران مسلمان و سیاستمداران اصلاح طلب به مقابله پرداخته اند و تنها رسالت خود را نقد «اسلام» و اثبات عدم سازگاری آن با دموكراسی (و اخیراً با مدرنیته) می خوانند. آنان دیر یا زود «دموكراسی» را كنار خواهند زد، اما مقابله با اسلام عقلانی، رحمانی و صلح طلب دموكرات را هرگز فراموش نخواهند كرد. برای این كه صداقت و اصالت این جریان روشن شود، توجه كنید كه آنان هرگز به سوءاستفاده بنیادگراهای مسیحی در ایالات متحده از «مذهب در خدمت جنگ» انتقاد نمی كنند، به آنان خوشامد هم می گویند. از منظر آنان مذهب همسو با دموكراسی و صلح و گفت وگو و جامعه مدنی «غیرعلمی» است و باید افشا شود. آنان قبل از آن كه به كشف «پایان اصلاح طلبی» نایل آیند، ضمن تقدیس خشونت گری راست افراطی در آمریكا به عنوان پدیده ای «آزادیبخش» نشان دادند كه گفتمان اصلاحی عدم خشونت را امری «تمام شده» می دانند. درست به دلیل همین ویژگی هاست كه جریان مذكور را در مقایسه با اسلاف اسلام ستیزشان می توان «پیكاری های بی شهامت» خواند. زیرا «پیكار» به نام «مبارزه مسلحانه خلق» به «اسلام» تاخت، اما پیروان امروزی همان شیوه ها «تهاجم مسلحانه آمریكا» را راهگشای شكست انسداد داخلی می دانند و برای این كه انفعال و بی عملی از پیمودن راه طولانی اصلاحات را به جایی دیگر فرافكنی كنند آسان ترین مسیر را كه همان توهین و برخورد غیرمدنی با رهبران و بازیگران فعال اصلاح طلبی باشد برگزیده اند.این جریان به جای آن كه با تحلیل روشن از ساخت قدرت و جامعه مدنی در ایران راهكاری مناسب كه بتواند مردم را دلگرم، آزادیخواهان و عدالت طلبان را منسجم، اقتدارگرایان را متفرق و همدلی افكار عمومی جهانی را برای استقرار مردمسالاری در ایران جلب كند با فرافكنی و فرار به جلو و به قصد عدم نقد «عملكرد» خود و ضعف پیوند با مردم، اسلام را مانع پیشرفت دموكراسی می خوانند بی توجه به آن كه «انگیزه های دینی» یكی از بزرگترین پشتوانه های جلب مشاركت سیاسی ایرانیان است و حذف اسلام، عملاً به معنای حذف قشرهای عظیمی از شهروندان از شركت در عرصه تعیین سرنوشت است.
۷- تهدیدات دوره حاكمیت «گفتمان انقلابی»، «جهان دو قطبی و جنگ سرد» و «حكومت اختناق» در جهان سوم با تهدیدات دوره «دموكراسی خواهی»، «جهانی شدن» و «عصر انفجار اطلاعات» در جوامع در حال پیشرفت متفاوت است. به همین علت راهبرد ایالات متحده و اروپا درباره این كشورها و نیز شیوه اعتراض های مردمی جوامع مذكور جدید است (برای مثال امروزه آمریكا مدعی صدور دموكراسی در این كشورهاست. از سوی دیگر عده ای از صاحبنظران از «اصقلاب» (تلفیق اصلاحات _ انقلاب) یا انقلاب مخملی، آرام و سریع در برابر انقلاب های خشن، پرهزینه و زمان بر كلاسیك سخن می گویند كه در گذشته امكانپذیر نبود). در چنین فضایی نباید نیروی خود را مصروف حوادث مرده و موضوعات فرعی كرد بلكه شناسایی روش های كارآمد مقابله با تهدیدات بزرگ داخلی و خارجی لازم است. برای مثال باید ضمن رعایت حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی شهروندان، راه های گسترش و تعمیق رقابت و مشاركت سیاسی برای پیشرفت میهن مورد بحث قرار گیرد و به نتیجه آنها عمل شود. دقت كنیم شیوه های سطحی نگرانی كه از درك تحولات عمیق اجتماعی و فرهنگی ملی و نیز تحولات گسترده و سریع بین المللی عاجزند و نیز پیشنهادهای طرفداران روش های استالینیستی و فاشیستی كه شكست آنها در همان دوره نیز اثبات شد، پاسخگوی چالش های بزرگی نیست كه ایران با آن مواجه است. به علاوه قشری نگری اقتدارگراها به نوبه خود و به عنوان محصول طبیعی عملكردهای انسدادطلبان، تنگ نظری مشابهی در اردوی عرفی گراهای تمامت خواه و فاشیست مشرب پدید می آورد.براین اساس اصلاح طلبان ضمن مرزبندی فكری و سیاسی با كسانی كه پا در مسیر اسلام گریزان سال ۵۴ گذاشته اند نباید در دام «دشمن شناسی وارونه» بیفتند و مسائل اصلی دوران حاضر را در ابعاد ملی، منطقه ای و جهانی فراموش كنند. همچنین نباید سهم تنگ نظران داخلی را در زمینه سازی برای رویش نسلی تازه از اسلام گریزان نادیده انگارند و از تشابه فاجعه بار نگرش های قشری و جامد قبل از بهمن ۵۷ یا دوران پس از خرداد ۷۶ غافل مانند.
۸- با اینكه ذوق زدگی بسیاری از لائیك های كنونی از هر اقدامی كه «اسلام» را هدف قرار می دهد، تا حدود زیادی شبیه خشنودی درصد عظیمی از ماركسیست ها از ماجرای تغییر ایدئولوژی در «مجاهدین خلق» است كه جز افزایش بدبینی مسلمانان نواندیش به این افراد و گروه ها حاصلی نداشت، نباید از نظر دور داشت كه چه در آن زمان و چه اكنون اقلیتی از «دگراندیشان» با این روش ها موافق نبوده و نیستند. از نظر آنان تقابل با اسلام و اعتقادات مردم اصل نیست، بلكه دیروز «مبارزه» محور بود و امروز «دموكراسی». اقلیت بودن این عده تلاش مضاعف و موانع صریحتر آنان را در نقد كودتاگری می طلبد تا دوقطبی های فرعی نظیر «اسلامی- عرفی» جای معضل اصلی ایران یعنی «استبدادطلبی- دموكراسی خواهی» را نگیرد.
۹- نسلی از متحجران مسلمان كه پیش از انقلاب «حسینیه ارشاد» را «یزیدیه اضلال» می خواندند، به یمن دسترسی به امكانات و سرمایه های ملی در حال بازتولید و تكثیر در ابعاد مضاعف و در اشكال جدیدند. به این اعتبار مسئله امروز ما فقط احتمال تكرار تجربه تلخ سال ۵۴ از طرف چپ گراهای سطحی نظر نیست بلكه مسئله مهم تر تجدید قوای جریانی است كه پیش از انقلاب جمع پذیری «اسلام» و «انقلاب» را كفر و الحاد می خواند و اكنون با بهره وری از برخی از تریبون ها و امكانات عمومی نفسی تازه یافته و همسو با جهانخواران و جنگ افروزان بیگانه با تمام قوا می كوشد تا به زعم خود ناممكن بودن جمع «اسلام» و «دموكراسی»را به گوش جهانیان جار بزند.تجربه تاریخی انقلاب اسلامی به ما نشان داد كه راه مبارزه با همسویی و اتحاد نامیمون متحجران مسلمان و سكولارهای ضداسلام فاصله گیری از هر دو دسته است كه در جنبه اثباتی خود انقلابی گری عمیق پیش از انقلاب و اصلاح گری گسترده پس از پیروزی را در پی دارد. جنبش اصلاحات، به ویژه در مراحل نخست خود نیز نشان داد كه دموكراسی خواهی بیشتر و مدنیت افزونتر و اثبات عملی سازگاری آن با اسلام و فرهنگ ملی، انزوای یكسانی برای هر دو دسته بنیادگرایان مذهبی و بنیادگرایان سكولار رقم می زند و اگر می بینیم كه دوباره همان «پیكار»گری ها از گوشه هایی سربرآورده اند و در اشكال دیگر از همان نگرش ها و روش های افراطی پیروی می كنند، باید به خود آییم و به جای ناكام خواندن اصلاحات یا «كهنه» شمردن آن، كوتاهی هایمان را در مسیر تحقق مطالبات اصلاحی ملت كه محصول جانبی اش فرصت عرض اندام به هر دو جریان اصلاح ستیز داده است به نحو بی امان و سازنده نقد كنیم.
منبع : باشگاه اندیشه