سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


جامعه و ارتباطات انسانی در قاب سینما


جامعه و ارتباطات انسانی در قاب سینما
● پای صحبت های دكتر غلامرضا آذری
دكتر غلامرضا آذری سال ۱۳۵۰ در شیراز بدنیا آمد. وی كارشناس علوم اجتماعی، كارشناس ارشد در ارتباطات اجتماعی و دكترای تخصصی علوم ارتباطات جمعی از دانشگاه آزاد اسلامی است. آذری در حال حاضر استادیار و عضو هیات علمی گروه علوم ارتباطات دانشگاه آزاد، استادیار دانشكده صدا و سیما و دانشكده سینما و تئاتر دانشگاه تهران است.
برخی از آثار ترجمه و تالیفی وی عبارتند از: اقناع نظریه ها و تحقیق، تاریخ مطالعه علم ارتباطات: رویكردی شرح حال نگارانه، اندیشه های بنیادین علم ارتباطات، روش های تحقیق در ارتباطات جمعی و مطالعات رسانه ای، مبانی كلی ارتباطات و ...
▪ چرا در ایران امروز در واحدهای درسی دانشگاهی حوزه علوم ارتباطات بیشتر بر نظریه های ارتباط جمعی تاكید می شود تا ارتباطات انسانی؟
ببینید مشكل از دو رویكرد برمی آید، رویكرد اول این است كه ما از آغاز، علم ارتباطات را به عنوان علم روزنامه نگاری وارد ایران كردیم، در حالی كه نمی دانستیم علوم ارتباطات، یك شاخه اش روزنامه نگاری وگرایش های متعدد ومتفاوتی دارد، یك بعد قضیه این است. یعنی یك رویكرد، رویكرد كلاسیك به علم ارتباطات بوده و این چون توسط بزرگوارانی كه در دانشگاه تهران و علامه طباطبایی به این رشته، فقط از حیث تخصص روزنامه نگاری می نگریستند بوده و این توجهی بوده كه وجود داشته و ما آسیبش را در این قضیه دیدیم.
اما رویكرد دوم این بوده كه مسئولین امر، چه در قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، اصلاً ضرورتی برای ایجاد رشته های ارتباط انسانی نمی دیدند و همه چیز را در رشته های روانشناسی، روانشناسی بالینی، روانشناسی عمومی و رشته های دیگری می دیدند. یعنی رشته ارتباطات اصلاً برایشان سوال نبود، یعنی ارتباطات را دقیقاً معادل با ارتباطات انسانی نمی دیدند ومعادل ارتباطات جمعی می دیدند. من همیشه از كلمه «رستم» استفاده می كنم. ر: رادیو س: سینما، ت: تلویزیون، م: مطبوعات و سایر فن آوری های ارتباطی نوین و ... ما فكر می كردیم ارتباطات یعنی همین.
شما در خیلی از دانشگاه های بزرگ دنیا، اسم كشوری را نمی آورم كه بگویند آقا بر سر این تبلیغ كردی! ولی می بینید ارتباطات میان فردی یك گرایش است، ارتباطات انسانی یك گرایش است، ارتباطات كلامی یك گرایش است و ارتباطات غیركلامی و چه و چه و چه كه شما از من بهتر می دانید. پس می توانیم بگوییم كه این دو رویكرد، چون در آن تفاضل عقیده وجود داشته] تفاضل یعنی كاهش عقیده[ یك عده می پذیرفتند و یك عده نمی پذیرفتند و د رآن یك مقدار تشابه و تناقض وجود داشته است. اساساً ما بیشتر به سمت رسانه رفتیم، آن هم چه نوع رسانه ای؟ رسانه چاپی بنام روزنامه نگاری. حتی در زمینه رادیو، آن اندازه كه در زمینه روزنامه نگاری نظریه وجود داشته، دیدگاهی وجود نداشته است، در زمینه تلویزیون وجود نداشته است. حتی می توانم بگویم كه در زمینه سینما خیلی كم وجود داشته و اینها دلایل اش كاملاً واضح است. بخاطر این كه آن بعد دفاع از روزنامه نگاری در دانشگاه های ما، در وزارتخانه های ما و در سازمان های ما خیلی بیشتر بوده است.
▪ چرا باید نظریه های ارتباطات را مطالعه و بكار بست؟ آیا در زندگی روزمره ما ایرانیان، این نظریه ها می توانند كاربردی بیابند یا خیر؟
بله، با توجه به این پیش زمینه مقدماتی، تعریف در خصوص نظریه های ارتباطی كار دشواری است. اما اگر با این تعریف، بخواهیم به این سوال جواب دهم باید بگویم كه نظریه های ارتباطی برای توصیف نگرش ها، رفتارهای انسان ها یا مخاطبان، تفهیم روابط توام با آزمون ها، فرضیه ها، تایید و پیش بینی گرایی وضعیت فعلی یك رسانه، ارزیابی محتوایی آن چه نوشتاری، چه شنیداری، چه دیداری، اساساً ساخته و پرداخته می شود. فعالیت علمی ارتباط پژوهان در این خصوص، متضمن گردآوری شواهد تجربی مثل مشاهدات است و برای آزمون نتایج مورد انتظارشان به جز تحلیل برنامه ای كه رسانه تولید می كند، هیچ راهی ندارد.
جز اینكه قواعد منطقی یك نظریه یا كه توسط دیگران در آزمایش ها و مشاهدات قبلی اشان تست شده بپذیرند. اینها همه ضمیمه ای می شود برای این پرسش كه چرا باید نظریه های ارتباطات را مطالعه كنیم؟ كه دو بحث مطرح است:
۱) نظریه های ارتباطی به درك، شناخت دقیق، جهت گیری، برداشت و تفسیر ما از دنیای رسانه ها، رفتار انسان ها و حركات و كردار آنها معنا و مفهوم می بخشد. یعنی خیلی راحت آدم ها و رسانه ها را زیر ذره بین می برند و ما را به یك شناخت دیگری از آنها رهنمون می سازند.
۲) این كه نظریه های ارتباطی، راهنمای روش ها، كاشف حقایق پیام های رسانه ای و بطور دائم رفتار انسانی وشخصیت انسانی را زیر ذره بین می گذارند وآن را متبلور و برجسته می كنند. درست است كه شما در اینجا به من بگویید كه روانشناسی شخصیت و بحث های بالینی چه می شود؟ خوب آنها در اوضاع خودشان هستند ولی چون شما صرفاً می آیید ۳ تا عامل فرستنده، پیام و گیرنده را محمل یا مجرای اصلی بحث تان قرار می دهید و بعد ۲ عامل رمزگذاری ورمزگشایی را سر و ته قرار می دهید و بالاخره می خواهید بدانید این وسط چه فیدبك یا بازخوردی بوجود می آید، به نظریه ارتباطی معنا می دهید و سعی می كنید كه از این رهگذر، نظریه ارتباطی را در رفتار انسان و رفتار رسانه تحلیل كنید. فرقی كه علوم بالینی و علوم رفتاری با ارتباطات انسانی دارند، در همین است.
ولی ارتباط انسانی می آید و از چند علوم كمك می گیرد. یك بعدش روانشناسی رفتار است. یك بعدش تاثیری كه رسانه در جامعه می گذارد. یك بعدش نوع تاثیر است. یعنی چه بلند مدت و چه كوتاه مدت و از همه اینها مهم تر این است كه نظریه ارتباطی به برداشت شخصی شما، بعنوان ارتباط پژوه، خبرنگار، روابط عمومی یا هرچه كمك می كند. بنابراین بایست گفت كه در این خصوص، مواردی مثل شهود كه در «تحقیقات بالینی» خیلی نقش دارد، مرجعیت كه در «تحقیقات علوم الهی و فلسفی» نقش مهمی دارد، اصرارورزی كه در «منطق» خیلی نقش دارد، زیاد به نظریه ارتباطی ربطی ندارد.
یعنی شهود، مرجعیت و اصرارورزی كه در علوم دیگر خیلی پررنگ اند، در نظریه های ارتباطی خیلی كم رنگ می باشند. به این دلیل است كه نمی توانند آن چنان نقشی را كه در علوم خودشان دارند، در علوم ارتباطات به این دلیل كه متدئولوژی هایشان با هم متفاوت است، داشته باشند. بخش دیگر سوال اینكه آیا در زندگی روزمره ما ایرانیان، این نظریه ها، می توانند كاربردی داشته باشند؟ بله خیلی زیاد به این دلیل كه رفتار، حركات و اصلاً كیفیت و كمیت محتوای پیام های رسانه ای ما، اساساً رفتاری كه برتابیده حركات ما در خود رسانه ها، از یك مجری و گوینده رادیو و تلویزیونی گرفته تا یك سریال تلویزیونی، تا یك فیلم سینمایی، تا رفتار كلی ما در محیط دانشگاه، منزل، حتی خانواده یا بین اطرافیان، دوستان بین خودمان، همسرمان، بین فرزندانمان یا هر كس دیگری این نظریه های ارتباطی هستند كه می آیند دقیقا مثل یك ترازو عمل می كنند. یعنی معیار تشخیص ما از رفتار هم می شوند. معیار تشخیص ما از كیفیت یك برنامه و بحثهای اصلی می شوند، پس كاملا این بحث هم بی ربط است كه بیان كنیم كه در زندگی روزمره ما كم رنگ ند.
▪ نقش نظریه های ارتباطی اعم از انسانی و جمعی به لحاظ محتوایی در رسانه های ایران در حال حاضر چگونه است؟
اینجا باید بگویم كه خیلی اوضاع خراب است. یعنی كارگردانان سینمایی ما از نظریه پرداز ارتباطی خبر ندارند، برعكس اش هم صادق است: نظریه پرداز ارتباطی ما هم، از كارگردانان سینمایی ما هیچ اطلاعی ندارند. در تئاتر و رادیو و تلویزیون هم همین وضعیت است.
این بی خبری از چه مسائلی شروع می شود. یكی از مسائل اش مراكز تحقیقاتی ماست. مراكز تحقیقاتی رسانه یی ما این وسط خیلی مقصر هستند. چون بین خودشان و متخصصان رشته های دیگر پل نمی زنند. دومین مشكل جایی است كه من به آن «قوس و قزح» می گویم، یعنی جایی كه شما می بینید متخصص وجود دارد، تحقیق هم وجود دارد، اما اینها سعی نمی كنند به یك تعامل برسند، متخصص حرف خودش را می زند و ارتباط پژوه هم حرف خودش را می زند، رسانه هم دارد كار خودش را می كند.
این تعامل خیلی ضعیف است و بالاخره مهمترین بعدی كه وجود دارد، این است كه ارتباط انسانی ما ضعیف است كه ارتباط جمعی مان را ضعیف تر می كند.
یعنی یك گوینده یا یك مجری رادیو یا تلویزیون، قبل از هرچیزی، خوب خودش را در برنامه ای كه باید نشناخته تا بتواند در محتوای برنامه، آدم تأثیرگذاری باشد. مثالش هم بارز است، برنامه هائی كه درخصوص خانواده ساخته می شود، برنامه «هزار راه نرفته» را شما در نظر بگیرید. چرا اینقدر به قلبها نفوذ كرد؟ (البته برنامه ایراد زیادی دارد، من نمی خواهم نقد كنم، ولی می توانم بگویم یك برنامه نیمه موفقی بود در بین برنامه های دیگری كه در تلویزیون آمد. شما می توانید این را بعنوان یك مثال عملی بیاورید) به این دلیل كه متصدیان این برنامه، درد آشنا بودند. یعنی توانستند خیلی از معضلات طلاق و ازدواج و غیره و ذالك را در برنامه هایشان بعنوان یك حقیقت موجود در جامعه مطرح كنند.
ولی خوب در خیلی از زمینه ها ناموفق عمل كردند، یعنی مواردی كه انتخاب كردند، خیلی دم از ناامیدی می زدند و مواردی امیدشان خیلی كمتر از موارد ناامیدشان بود. این را هم بگویم ایراد دیگری كه وجود داشت، ایراد اصلی متصدیان این برنامه این بود كه متخصصین ارتباطی را خیلی كم لحاظ كردند و متصدیان محترم، روانشناسی بالینی را خیلی پررنگ كردند، چه بسا كه باید در این برنامه ها، یك جامعه شناس، یك روان شناس، یك مردم شناس، یك فرهنگ شناس، همه با هم در كنار هم قرار می گرفتند و هر كسی از زاویه دید خودش، قضیه را بررسی می كرد.
▪ چرا شما در بین سایر رسانه ها، برای درك بهتر نظریه های ارتباطی ما از رسانه سینما سود جسته اید؟ آیا در این زمینه مدلی وجود داشته است یا یك ابداع دانشگاهی بوده است؟
می توانم بگویم نه مدلی وجود داشته، نه یك ابداع دانشگاهی بوده است. البته ایدئولوژی آقای پروفسور «اموری گریفین» خیلی برای من آموزنده بود. ایشان آمده و در كتاب خودش «نخستین نگاه به نظریه های ارتباطات(۲۰۰۳)، ۱۳۷ فیلم سینمایی را با نظریه های ارتباطی متصل كرده و گفته هر نظریه ای ما بین ۵ تا ۷ یا ۸فیلم سینما مرتبط می باشد، چون من داشتم بخشهایی از این كتاب را كه من ترجمه می كردم برایم این مدل شكل گرفت اما مدل قطعی نبود، چرا كه قبل از این، من خیلی از این نظریه ها را با تئاتر و نمایش نامه های رادیویی، قصه های تله تئاترتلویزیون سینك می كردم تا ببینم چقدر اینها می توانند با هم همصدا و هم بیان باشند و به حق به خیلی از واقعیت ها در آن می رسیدیم. مثلا در زمینه تئاتر، ما دیدیم خیلی از نظریه ها جوابگوست، اما قطعی نیست.
اما اینكه چرا فقط رسانه سینما، به سادگی می توانم بگویم؛ برای اینكه رسانه سینما، یك رسانه همه گیر است. ما نمی توانیم بگوییم رسانه هایی مثل سینما، همه گیر نیستند. برای اینكه توده عظیمی از مخاطبان را با سلایق متفاوت در برمی گیرد. ما در تفكیك بندی مخاطبان، آمدیم و گفتیم كه مخاطب فعال داریم، مخاطب منفعل، خاموش، درگیر، آسیب پذیر، احساسی و عاطفی داریم. بعد یكی از دوستان یك روزی به من گفت كه همه اینها شبیه هم هستند!
كی گفته اینها شبیه هم هستند؟ اگر غیر از این باشد، باید در ادبیات انگلیسی هم، مثلا وقتی كه می گوییم «اكتیو ادنیز» یعنی (مخاطب فعال) یا «پسیو ادنیز» (مخاطب منفعل) پس باید همه بیایند و همین را بگویند. گفت: خوب، پس چیست؟ گفتم: پس فرقش در همین است كه هر مخاطبی یك تعریف دارد. وقتی كه می گوییم مخاطب فعال، یعنی مخاطبی كه چشم و گوش اش باز است، هر فیلمی را به سادگی نمی بیند. هر نظریه ای را به سادگی قبول نمی كند ولی اگر گفتید مخاطب خاموش یا اسیر، من از شما می پذیرم. ممكن است مخاطبی باشد كه آن قدر با درگیری های شخصی خودش عجین باشد كه هر فیلمی را ببیند. هر تئاتری را تماشا كند، حالا اگر تماشا نكرد، نكرد. می آید در دسته مخاطبان بی تفاوت قرار می گیرد.
▪ كدامین نظریه های ارتباطی را برای سینمای ایران و كدامین نظریه های ارتباطی را برای سینمای جهان لحاظ می كنند؟ چرا؟
ببینید سینمای ما سینمای چند بعدی است به لحاظ محتوایی. شما در یك دوره قبل از انقلاب با سینمای فارسی مواجه اید، با سینمای بزن بزن، بزن و بكوب و با سینمای اجتماعی مواجه اید و گونه های متفاوتی كه مورخین سینمای ایران قبل از انقلاب آوردند و مطرح كردند. در همان زمانها منتقدین در مجله های سینمایی بین سینمای غرب و سینمای داخل یك پیوند تئوریك را بوجود آوردند، (یعنی نظریه) اما ماحصل كلام چه شد؟ این است كه بازیگر حتما با یك فیلم نامه مشخص و كارگردان با یك هدف كاملا معینی دور هم جمع می شوند و یك داستانی را می سرایند و می نمایند، عده ای هم در این داستان نقشی را قبول می كنند و فیلمی هم باید به فروش برسد و گیشه هم باید تأمین بشود.
در نهایت ما به این واقعیت رسیدیم كه سینمای بعد از انقلاب، راه متفاوت تری رفت، چون هم به اعتیاد و بزه كاری (كه البته اعتیاد بخشی از بزه كاری است) طلاق، ازدواج، پول، تجملات و واقعیتهای روزمره زندگی مردم پرداخت، لذا می شود گفت كه سینمای بعد از انقلاب توجه من را از این بعد بیشتر به خودش جلب كرد كه نظریه های ارتباطی زیادی را مطرح می كند.
اما برای سینمای ایران، من دو نظریه را بیشتر تائید می كنم كه خیلی می توانستند در سینمای ما نقش داشته باشند. در یكی از مصاحبه ها به این بحث پرداختم كه فراموش نكنیم، نظریه های ارتباطی از بعد رسانه ای بودن فقط جنبه پیام شناسی و قدرت رسانه ای بودن سینما توجه داشته اند.
اولین نظریه كه بیشتر در سینمای ایران به عنوان نظریه بسیار كاربردی در بیشتر فیلم های ایران مورد نظر قرار دارد، نظریه تعامل گرایی نمادین از جورج هربرت میدو دومین نظریه، نظریه فریبكاری میان فردی از بورگن و بولر می باشد. دومین نظریه، نظریه این گروه اول (نظریه تعامل گرایی نمادین و نظریه فریبكاری میان فردی در گروه اول قرار می گیرند).
نظریه نفوذ اجتماعی از آلتمن و تایلر و نظریه هم گرایی نمادین از بورگمن می توانند در دسته نظریه های سینمای ایران باشند.
دوتا نظریه را من معرفی می كنم كه می تواند برای سینمای غرب خیلی مفید باشد، یكی نظریه نما یش گرایی از كنت بورك و نظریه پارادایم روایت از والتر فیشر كه می توانند خیلی برای سینمای غرب لحاظ بشوند.
▪ از چه بعدی؟
از بعد محتوایی یعنی هرفیلم نامه و میزان تاثیری كه این داستان قرار است روی افكار عمومی در جامعه بگذارد كه البته شأن اجتماعی، ارزشهای موجود، واقعیت زندگی روزمره مردم، خانواده و تفكری كه در این آبشخور وجود دارد، همه اینها می توانند نقش داشته باشند.
به نظر شما می توان از طریق نظریه های ارتباطی به سینمای ایران راه یافت؟ به نوعی به گونه شناسی یا تیپولوژی فرهنگی دست پیدا كرد؟
من به یك تیپولوژی فرهنگی یا گونه شناسی فرهنگی اعتقاد دارم و آن سنت در مقابل مدرنیسم است. نظریه های ارتباطی به ما كمك می كنند كه این گونه شناسی كه یك نوع رهیافت فرهنگ گرایانه است، بهتر دریافت شود. یعنی من مخاطب، من ارتباط پژوه، بهتر بتوانم با این شناخت فرهنگی با بچه خودم، با هم نسل های خودم و نسل های بعد از خودم، تعامل ایجاد كنم و برای آنها یك آبشخور فرهنگی جدیدتر باشم. اما بازهم قائل به سنت هستم و هم مدرنیسم و تركیب به روز آنها.
ارتباطات میان فرهنگی چه تفاوتی با ارتباطات بین فرهنگی دارد و در این زمینه نظریه های ارتباطات انسانی، به ویژه در سینما، تا چه اندازه كمك كننده به حساب می آیند؟
ارتباطات میان فرهنگی ترجمه «اینتركال چرال كامیونی كیشن» است. یعنی ارتباط شما با یك ژاپنی بعنوان یك ایرانی، ارتباط شما با یك آمریكایی بعنوان یك ایرانی. پس ارتباط میان فرهنگی یعنی ارتباط افراد انسانی در سراسر كره زمین با توجه به فرهنگ های متفاوتی كه این افراد دارند. برای رسیدن به اهداف مشترك. اما ارتباط بین فرهنگی، ارتباطی كه افراد مبتنی بر ارزشها، اعتقادات، باورها، سنت و آداب و رسومی كه در یك منطقه جغرافیایی معین با هم دارند، مثال: ارتباط یك كرد با یك ترك.
ارتباط یك لر با یك فارس، ارتباط یك فارس با یك قوم مرزی، چقدراینها می توانند با هم تعامل داشته باشند. اینكه پرسیدند چه تفاوتی دارند؟ این تفاوت و تعاریفش هست و آیا در این زمینه ارتباطات انسانی می توانند كمك كننده باشند؟ بله، خیلی از این نظریه هایی مثل فریبكاری میان فردی، نفوذ اجتماعی، هم گرایی نمادین و غیره هم می توانند در نوع این ارتباطات، تسریع كننده باشند یعنی یا به این نظریه ها شدت ببخشند یا از این نظریه ها كم كنند، نه اینكه تعداد نظریه ها را كم كنند. قدرت نظریه را در برخورد یا مواجه ای كه با هم دارند كم كنند. یك مثال می زنم، مثلاً خوب ما باید ببینیم فرهنگ جنوبی بیشتر می تواند در فیلم نامه های سینمای ایران مطرح شود یا فرهنگ شمالی یا فرهنگ مركزی؟
▪ آیا سینمای ایرانیان به نیازهای آینده مخاطبان از جنبه نظریه های ارتباطی، نظری خواهد داشت؟ اگر بلی چرا؟
می توانم بگویم هم بلی و هم خیر. آن دسته از آثار سینمای ایرانی كه كارگردانان اثباتی دارد، یعنی كارگردانانی كه بیشتر با مشاهده و تجربه به سراغ موضوع رفتند. من نمی دانم چقدر كارگردانان سینمای ایران مطالعات كتابخانه ای قوی دارند راجع به این مسئله به آمار روز توجه می كنند، به طلاق، ازدواج، ازدیاد نسل، شكاف نسلی توجه دارند؟ تا چه اندازه مطالعات در این زمینه ها دارند؟ آیا واقعاً به زندگی شغلی شان حرفه ای نگاه می كنند یا فقط گیشه را در نظر می گیرند.
جمع بندی و نتیجه امر نظریه ارتباطی را در پیشبرد اهداف این مصاحبه بیان كنید و اگر پیشنهادی در این خصوص دارید، ارائه بفرمائید.
من گفتم نظریه های ارتباطی در جهان كنونی به بیش از ۳۳ نظریه قابل تفكیك و تقسیم بندی است. من فكر می كنم این مصاحبه از دو جهت خیلی بتواند به یاری مخاطبان و خوانندگان محترم مصاحبه ما و مسئولین و مدیران و دست اندركاران مسائل هنری و بویژه سینمایی و تئاتر كشور ما به كار بیاید: اولین بعد این است كه به این نظریه ها اهمیت دهند و مطالعه كنند و اطلاعات خودشان را زیاد كنند و از طریق جزوه ها و وبلاگ ها و مطالبی كه روی سایت های اینترنتی هست، استفاده كنند.
واقعاً این را وارد فیلم نامه هایشان كنند. یعنی وقتی یك فیلم نامه نوشته می شود، ساختارش فقط فیلمنامه نباشد. یك مقداری نظریه دیگران، ارجاع به عقاید، رفتن به دنبال دیدگاه دیگران می تواند به غنای این فیلمنامه ها بیفزاید. بعد دیگر به نظر من در نتیجه و جمع بندی كه می خواهم خدمتتان ارائه كنم، این است كه ما آموزش سینمای مان در ایران متحول بشود، یعنی نظریه های ارتباطات را با سینما در هم بیامیزیم تا بتوانیم یك دید دیگری را از سینما و پیامی كه قرار است در یك اثر سینمایی وجود داشته باشد، آشكار كنیم و برای اهالی سینمایی مان مطرح كنیم. در آخر یك پیشنهاد بنیادی دارم كه فكر می كنم خیلی از پیشنهادها را در خودش بگنجاند. این است كه یك فیلمساز چشم جامعه است. این چشم باید خوب ببیند. خوب ارزیابی كند، خوب درك كند، خوب تفسیر كند و به سمت و سوی دریافت عینی از حقایق و وقایع روز برود.
سارا كاظمی مقدم
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید