دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا
چه راه دور چه پای لنگ
آیا جنگ در همهجای دنیا آثار یکسانی دارد؟ شاید بهتر باشد قبل از طرح این پرسش بپرسیم: آیا همه مردم دنیا بهطور یکسان با پدیده جنگ برخورد میکنند؟ همانطور که زبان، فرهنگ، جهانبینی و نوع حکومتها در نقاط مختلف دنیا دارای تفاوتهای آشکار و پنهانی است، واکنشها نسبت به جنگ نیز دارای تفاوتهایی چند است جز اینکه همه در یک مقوله اتفاق رای دارند؛ «جنگ بد است». این شعار را چه آنها که تحت هجوم بیگانگان هستی خود میبازند و چه آنها که تحت سلطه مهاجم زیست میکنند و معمولا هیزمبر آتش جنگ هستند، به عنوان ترجیعبند روزگارشان میسرایند. نمایش «پای پیاده» نوشته اسلاومیر مروژک، نویسندهای لهستانی است که سالهای زیادی دور از موطناش زیسته و نمایشنامههای بسیاری نگاشته است. او در نمایشهایش بیش از اینکه به متولیان و بانیان جنگ و استبداد بپردازد، همواره به مردماش نشتر انتقاد و اعتراض وارد میکند؛ چراکه چرخاننده آسیاب جنگ و خشونت و خفقان را همانا مردمی میداند که ناشیانه دست به اسلحه میبرند و همنوعان خود را در گور یا زندان میافکنند. به همین خاطر است که خود مجبور میشود در زمان جنگ جهانی دوم برخلاف علاقهاش مدتی کوتاه در رشته زبانهای شرقی مشغول تحصیل شود تا به این بهانه لباس رزم نپوشد و به واسطه آن هیچگاه نمیتواند بهطور آکادمیک تحصیل کند. مروژک در نمایش «پرتره»- که سال گذشته محمدرضا خاکی آن را در تهران روی صحنه برد- به زوال مردمی میپردازد که هنوز چشم به راه رسیدن مدینه فاضله کمونیسم هستند و هنوز با نام استالین و پرتره نصب شدهاش بر دیوار عشقبازی میکنند و روشنفکران و مبارزان آزادیخواه را به سخره میگیرند. آنجا که ناقهرمان نمایش دفتر شعر «ابرک تنباندار» سروده مایاکوفسکی را به استهزا میگیرد (ابر شلوارپوش کنایه به استالین است) علاقه و نگاه مروژک به جدایی و فاصله روشنفکران و مردم عادی را نمایان میکند. همین نگاه در «پای پیاده» گستردهتر میشود. وجود «سوپریوس» شخصیت فراواقعی و نماینده «خواص» جامعه جنگزده لهستان که متطورانه در لباس اشرافی، ژنرالی و شاعری و قبای روشنفکری نمایان میشود، به مثابه یک دانای کل حرف میزند و علامهگونه پند میدهد نشان از دلخوری و اعتراض نویسنده نسبت به مردمی دارد که سالها از آنها دور بوده است و تنها رابطه خویشاوندیاش را در زبان مشترک مییابد که آن هم دستخوش تغییرات بسیاری شده است اما او همچنان «لهستانی خود»اش را حرف میزند و مینویسد.
«پای پیاده» از لحاظ ساختار ناارسطویی و غیرکلاسیکاش و همچنین فضای حاکم بر نمایش شباهت زیادی به «در انتظار گودو» دارد؛ روح انتظار که بر سرتاسر نمایش سایه گسترده، تضاد رفتاری و شخصیتی پرسوناژها و آدمهایی که پای ارادهشان تناسه بسته و همواره در خوف و رجای رخوتآلود در حال آمد و شد هستند و تنها از بیم جان و بوی نان وادار به حرکت میشوند و همه به نوعی دست در جیب دیگری دارند. زمان نمایش در آخرین روز یا آخرین روزهای جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد. مردی دائمالخمر از طبقه پرولتاریا با لباسی مندرس و تفکر دهقانی که دائما به پسر نوجواناش «شریف زیستن» را گوشزد میکند، «سوپریوس» که در سطرهای بالا معرفی شد به همراه همسر جوانی که او را رها میکند و با معلمی که همسرش را از دست داده ازدواج میکند، معلمی ظاهرالصلاح اما کممایه، زنی که در یک کالسکه کودک انواع مشروبات الکلی حمل میکند به همراه دختری که بارها مورد تجاوز قرار گرفته و باردار شده، یک نظامی دونپایه و شیاد که به اخاذی میپردازد و با پایان یافتن جنگ برای جلب توجه و آرای دیگران خود را «شهروند» مینامد به همراه دستیار فرمانبردار و ناداناش شخصیتهای تشکیلدهنده این نمایش هستند. در پشت زمینه صحنه (بکگراند) تصویر دشت و صحرایی غروب غمانگیز را میبینیم که حسی غمگنانه و حزنآور را بر تماشاگر تحمیل میکند، در حالیکه درونمایه نمایش سعی دارد بیشتر انزجار و استبراء از جنگ را اعلام کند بنابراین بهطور مثال اگر کف خالی صحنه با عناصر و وسایل مزاحم و شلوغکننده که میتواند در یک منطقه جنگزده و مصیبتزده یافت شود، پوشیده میشد. آن احساس هماهنگ با متن نمایش میتوانست به راحتی به وجود آید. بازی بازیگران با توجه به توانایی بالاشان در حد انتظار و عالی نیست. گاهی جملهها فقط ادا میشوند بدون آنکه برخوردار از روح معانی باشند و این از تاثیر بر شنونده میکاهد. در این میان تنها «سوپریوس» (بیژن افشار) از عهده نقش خود به خوبی برمیآید. نقشی که به نظر میرسد مورد توجه و علاقه نویسنده است و کارگردان با علم به این علاقه بار اصلی تاثیرگذاری نمایش را برعهده این نقش گذاشته است. از این رو جملات مانیفستگونه و روشنفکرانه از زبان او بیان میشود: «فقط جنگ میتونه به مردم عادی آزادی ببخشه...» و همه تقصیرات عالم را بر گردن همین مردم عادی میاندازد.
آنجا که سوپریوس به همراه فرشته زیبایی که بر او حلول کرده وارد صحنه میشود و حضور خوشحال و خوشبخت خود را بر دیگران تحمیل میکند، به نوعی انسان آرمانی مروژک را نمایان میسازد. در اینجا این سوال پیش میآید که روشنفکرانی که دائما در حال نک و نال کردن و غرزدن هستند و در اضطراب خدمت یا خیانت به مردمشان به سر میبرند، آیا بر مردمی عادی که از سر ناآگاهی و به واسطه نیازشان خود را برای گرفتاری نوع بشر وسیله میسازند، ارجح و سرورند؟
اصغر نوربخش
تیتر بر گرفته از شعری از احمد شاملو
تیتر بر گرفته از شعری از احمد شاملو
منبع : روزنامه کارگزاران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب شورای نگهبان مجلس صادق زیباکلام مجلس شورای اسلامی انتخابات انتخابات مجلس مجلس دوازدهم انتخابات مجلس دوازدهم دولت دولت سیزدهم
هواشناسی شهرداری تهران بارش باران قتل تهران حج تمتع سیل زلزله سلامت سازمان هواشناسی پلیس وزارت بهداشت
قیمت دلار خودرو قیمت طلا قیمت خودرو سایپا بازار خودرو حقوق بازنشستگان مسکن گاز نمایشگاه نفت بانک مرکزی ایران خودرو
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران کتاب تئاتر سالار عقیلی تلویزیون سینمای ایران رضا عطاران دفاع مقدس نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران سینما نمایشگاه
دانش بنیان کره زمین
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه جنگ غزه حماس روسیه آمریکا افغانستان سازمان ملل نوار غزه اوکراین
فوتبال استقلال مهدی طارمی پرسپولیس لیگ برتر فولاد خوزستان رئال مادرید هوادار لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس بازی
هوش مصنوعی شفق قطبی نوآوری ایلان ماسک تبلیغات ناسا اپل طوفان خورشیدی گوگل
سازمان غذا و دارو کودک شیر رژیم غذایی پسماند خواب فشار خون واکسیناسیون تجهیزات پزشکی درمان ناباروری بارداری