پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سیاست مسیحی در لبنان


سیاست مسیحی در لبنان
توافقنامه «طائف» در سال ۱۹۸۹ نیز نمایندگی مسیحیان در پارلمان را به نصف کاهش داد و منصب ریاست جمهوری را نیز به نفع نخست وزیری سنی ها تضعیف نمود. لیکن، نارضایتی مسیحیان در طول دوران اشغال این کشور بیشتر از این که به دلیل قرارداد طائف باشد، از بابت ناتوانی خودشان برای تشکیل یک جبهه متحد، حداقل بر مبنای اصول حاکمیت و دموکراسی بود.
همزمان با کمرنگ و بی اهمیت شدن تنش های شیعه – سنی و همچنین ناپدید شدن خطوط اختلاف میان مسلمانان و مسیحیان، رسانه های غربی اختلافات موجود در درون جامعه مسیحیان لبنان را به عنوان تهدیدی برای پاره پاره کردن لبنان توصیف کرده اند. (۱) البته شکافی که اتحاد ملی لبنان را تهدید می کند عمدتاً میان دو اردوگاه سیاسی – که مرزها و حدود فرقه ای را جدا می کنند – و نه در میان مسیحی ها ایجاد شده است.
بیشتر مسیحیان لبنان از رهبران خود بی چون و چرا اطاعت نمی کنند. بویژه، آنها بر سر یک معمای اصلی با یکدیگر دچار اختلاف می شوند؛ کدام راه بهتر است: گره زدن سرنوشت خود و کشور به واشنگتن و مخالفت با رهبری سیاسی شیعیان لبنان (به عنوان بزرگترین، و البته محروم ترین گروه مذهبی این کشور از نظر حق رأی)، و یا نیل به نوعی از هماهنگی که صلح داخلی را به بهای تضعیف حاکمیت دولت (بواسطه لزوم حضور تمام گروه ها در بدنه حاکمیت) حفظ می کند؟ واقعیت این است که با وجود پیامدهای دردسرساز این تفکرات، در هر دو طرف این بحث معتقدان دوآتشه ای وجود دارند، و همین امر نشاندهنده یک پیچیدگی و اختلاف جدی است.
● پیشینه
منطقه لبنان برای مدت بیش از یک هزاره، برای مسیحیان و همچنین اقلیت های فرقه ای مسلمانان در حال گریز از آزار و اذیت، جایگاه مقدسی بوده است. راهبان مسیحی مارونی در قرن هفدهم میلادی به این منطقه وارد شده و آنچه امروز بزرگ ترین فرقه مسیحی لبنان به شمار می رود را تأسیس نمودند. دیگر فرقه های مسیحی که لبنان را به عنوان خانه خود برگزیدند عبارتند از ارتدوکس های یونانی، "ملکیت" ها یا کاتولیک های یونانی، و جدیدتر از همه، مسیحیان آمریکایی. اگر چه همه این گروه ها در آنچه "حبیب مالک" آن را «یک احساس موروثی ناامنی در شرایط موجود» می نامد سهیم هستند (۲)، اما جماعت مارونی های "فرانکوفون" [فرانکوفوب یا بیزار از فرانسه] نسبت به دیگر گروه ها در جهان عرب دور و برشان کمتر جذب شده و تمایل بیشتری برای اتخاذ یک ذهنیت نظامی – در مواجهه با تهدیدهای واقعی یا احتمالی – از خود نشان می دهند.
دولت جدید لبنان بر اساس یک فرمول فرقه ای تقسیم قدرت، که به دوران قیمومت فرانسه باز می گردد، پیش می رود. میثاق ملی سال ۱۹۴۳ ریاست جمهوری لبنان را به مارونی ها تخصیص داد و یک نسبت ثابت ۶ به ۵ را در کرسی های پارلمانی برای مسیحیان و مسلمانان تعیین نمود. طبق این پیمان، دفتر نخست وزیری به سنی ها اعطا شد، و ریاست پارلمان نیز نصیب شیعیان گردید. این پیمان همچنین یک موازنه و توافق دیگر را هم در خود داشت: مسیحیان پذیرفتند که از وجه غربی خود صرفنظر کرده و وجه عربی لبنان را بپذیرند، در مقابل مسلمانان نیز با کنار گذاشتن درخواست خود برای اتحاد با سوریه یا پیوستن به یک دولت پان عربی موافقت نمودند.
اگر چه مسیحیان به واسطه برتری ها و مزایایشان در آموزش و روابط نزدیک تجاری با غرب منتفع می شدند، اما این نظام تقسیم قدرت – که هدف از آن برقراری ثبات سیاسی بود – به تدریج متزلزل شد و سپس همزمان با تبدیل مسلمانان از یک اقلیت به اکثریت جمعیتی در کشور فروریخت، و تقاضاها برای افزایش قدرت سیاسی آغاز گردید. این تحولات با جنبش بیداری سیاسی مهاجران و پناهندگان فلسطینی ساکن لبنان و ظهور "سازمان آزادیبخش فلسطین" – به عنوان یک جنبش مسلح عمل کننده از خاک لبنان – مقارن شد.
جرقه جنگ داخلی ۱۹۹۰ – ۱۹۷۵ لبنان در ابتدا توسط همین تنش های فرقه ای میان مسیحیان و مسلمانان و البته طرفداری گروه های فلسطینی ساکن این کشور از گروه دوم زده شد، اما این جنگ داخلی پس از مدتی به یک منازعه منطقه ای تبدیل شد که گروهی از نیروهای خارجی هم وارد آن شدند. نیروهای سوری در سال ۱۹۷۶، اسرائیلی ها در سال ۱۹۸۲ و با بهانه برخورد با سازمان آزادیبخش فلسطین، و پس از آن نیز صلح بانان آمریکایی و اروپایی در سال ۱۹۸۳ وارد این کشور شدند. هر سه دسته نیروهای مذکور به دعوت رهبران برجسته سیاسی یا مارونی وارد کشور شدند، اما نتیجه در هیچ کدام از موارد مطابق خواست و انتظار مسیحیان نبود. در میانه این آشوب، شبه نظامیان مسلط "نیروهای لبنانی مسیحی" ( LF) نیز در عین حمایت از یک نظام حکومت فدرالی که خودمختاری مسیحیان را حفظ کند، یک دولت درون دولت را تشکیل دادند.
مسیحیان لبنان در طول جنگ داخلی، از نظر نظامی، سیاسی، و جمعیتی به شدت آسیب دیدند. در اواخر دهه ۱۹۸۰، این مجموعه دچار شکاف شد و به دو گروه وفادار به LF و وفادار به ارتش – تحت هدایت "میشل عون " – تقسیم گردید. در نهایت نیز هر دو گروه خود را به نیروهای سوری تسلیم کردند، و بدین ترتیب جامعه مسیحیان با قدرت و نفوذی اندک، در مورد جایگاه خود در نظم پس از جنگ، بر سر میز مذاکره با سایر گروه ها نشست.
توافقنامه "طائف" در سال ۱۹۸۹ نیز نمایندگی مسیحیان در پارلمان را به نصف کاهش داد و منصب ریاست جمهوری را نیز به نفع نخست وزیری سنی ها تضعیف نمود. لیکن، نارضایتی مسیحیان در طول دوران اشغال این کشور بیشتر از این که به دلیل قرارداد طائف باشد، از بابت ناتوانی خودشان برای تشکیل یک جبهه متحد، حداقل بر مبنای اصول حاکمیت و دموکراسی بود. مسیحیان لبنان هرگز در سیاست های خود متحد نبوده اند. آنها سکولار و چند فرقه ای هستند، و بدین ترتیب هیچ چشم انداز جدی برای ایجاد اتحاد مذهبی و سیاسی و مسئولیت مشترک در میان آنها وجود ندارد. در عوض، برای مثال، امروز شیعیان از طبقات مختلف پشت سر حزب الله به هم نزدیک شده اند؛ سنی ها هم عمدتاً پشت سر خاندان حریری جمع شده اند.
● رهبری مسیحی
در زمان خروج نیروهای سوریه از لبنان در سال ۲۰۰۵، چهار گروه در رهبری مسیحیان به چشم می خورد:
۱) مسیحیان طرفدار سوریه
دولت سوریه در دوران حاکمیت حافظ و بشار اسد، همواره از یک اقلیت قوی دنباله رو در میان مسیحیان لبنان برخوردار بوده است. برخی تحلیلگران این اتحاد میان دولت سوریه و مسیحیان را به دلایل فرقه ای ارتباط می دهند، با این استدلال که در مواجهه با فرایند اسلامی سازی، علوی های سوریه متحد طبیعی مسیحیان به شمار می روند. دسته ای دیگر از تحلیلگران برای اتحاد سوریه و لبنان مبنایی ایدئولوژیک قائل هستند. در دهه ۱۹۴۰، "آنتوان سعد" به تأسیس «حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه» ( SSNP) اقدام نمود؛ یک جنبش ناسیونالیستی با هدف ویژه جذب لبنان (همراه با فلسطین و اردن) به درون سوریه بزرگ. اگر چه مارونی های اندکی به این جنبش پیوستند، اما حزب موفق شد پیروان و طرفداران جدی را در میان ارتدوکس های یونانی – دومین جماعت بزرگ مسیحیان در لبنان و البته اولین در سوریه – به دست آورد. بخش قابل توجهی از شاخه لبنانی حزب بعث سوریه نیز مسیحی هستند. در رسانه های لبنان نیز روزنامه نگاران و مفسران مسیحی چپ گرای زیادی وجود دارند که طرفدار سوریه بوده و مخاطبان محلی و منطقه ای نسبتاً گسترده ای را هم پوشش می دهند.
از دیگر متحدان مسیحی سوریه می توان به نخبگان سیاسی سنتی دارای ارتباطات تجاری طولانی مدت و قدیمی با دمشق نیز اشاره کرد؛ افرادی همچون "سلیمان فرنجیه" (پسر ارشد رئیس جمهور سابق لبنان) و خانواده و شبکه گسترده اطرافیانش. رئیس جمهور بعدی، یعنی "امیل لحود" و افراد دیگری که در طول اشغال لبنان به قدرت رسیدند نیز بخشی دیگر از رهبران مسیحی طرفدار سوریه (اما اکنون نسبتاً ضعیف) را تشکیل می دهند.
۲) مسیحیان غرب گرا
این مسیحیان گروهی متفاوت از سیاستمداران سنتی، بازرگانان، و دیگر اصناف هستند که به دلایل فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی، به شدت از برقراری یک رابطه قوی با غرب حمایت می کنند. دوران ورود نیروهای سوری به لبنان بهترین دوران فعالیت های آنها بود، چرا که با تلاش فراوان و البته عمل به توصیه های مقامات فرانسوی و آمریکایی، توانستند به شکلی معتدل در پارلمان حضور پیدا کنند، اما در طول دهه ۱۹۹۰ عمدتاً به حاشیه رفتند. آنها در طول سال های پایانی اشغال لبنان یک گروه اپوزیسیون پوششی را تحت عنوان "انجمن کورنت شهوان" تشکیل دادند. اکنون، حزب فالانژ به رهبری "امین جمیل" – رئیس جمهور سابق، و حزب ملی لیبرال به رهبری "دانی شامون"، از متحدان نزدیک این اردوگاه به شمار می روند.
۳) ملی گرایان مسیحی / نیروهای لبنانی
جریان ملی گرایی مسیحی توسط گروه نیروهای لبنانی نمایندگی می شود. اساساً در نتیجه اقدامات شبه نظامیان فالانژ به رهبری "بشیر جمیل" فقید، گروه نیروهای لبنانی به رهبری "سمیر جعجع" در دهه ۱۹۸۰، به سمت فرقه گرایی حرکت کرد. نظریه پردازان این گروه معتقدند (یا شاید بهتر است بگوییم معتقد بودند) که مسیحیان در نهایت نمی توانند تفاوت ها و اختلافات خود با مسلمانان را زیر چتر یک هویت ملی مشترک، بی اهمیت فرض کنند؛ همچنین آنها به حاکمیت یک دولت فدرال با نواحی فرقه ای خودمختار در لبنان اعتقاد دارند. آنها همچنین معتقدند که یک رابطه قوی با غرب و بویژه ایالات متحده، برای تحقق آرزوهای سیاسی شان ضروری و حیاتی است.
۴) ملی گرایان سکولار / جنبش میهن پرست آزاد
جریان ملی گرایی سکولار توسط "جنبش میهن پرست آزاد" ( FPM) به رهبری "میشل عون" نمایندگی می شود. جنبش میهن پرست آزاد از نظر ایدئولوژیک با مواردی همچون فرقه گرایی سیاسی، فدرالیسم، و دیگر فرمول هایی که مناسبات شکننده قدیمی را محفوظ می دارد، مخالف است. این رهبر محبوب و ستیزه جو در آرزوی بزرگ (و از نظر برخی بزرگ نمای) خود برای اصلاح نهادهای دولتی فاسد و ناتوان لبنان، از تعقیب منافع کم اهمیت جامعه مسیحیان دست کشیده و به اصلاحات مثبت فرقه ای فکر می کند، اگر چه در برخی مواقع به دلایل سیاسی وی از زبان فرقه ای نیز استفاده می کند.
جنبش میهن پرست آزاد در زمان خروج نیروهای سوری از خاک لبنان در آوریل ۲۰۰۵، به مراتب محبوب ترین نیروی سیاسی این کشور به شمار می رفت. محبوبیت شخصی عون عمدتاً از شورش شوم (ولی محبوب) سال های ۱۹۹۰ – ۱۹۸۹ وی علیه سوری ها و همچنین نقش جنبش میهن پرست آزاد در مخالفت شدید با حضور سوریه – پس از تبعید عون – ناشی می گردد. لیکن، همین امر شاید باعث گردید او بیشتر از تمام سیاستمداران مسیحی لبنانی آماج توهین های متنوع قرار گیرد. این تنش ها در دوران حضور نیروهای سوری کاملاً محسوس بود. در این دوران، طرفداران عون تحریم انتخابات را هدایت می کردند، در حالی که غرب گرایان به شدت در تلاش بودند تا چند کرسی که سوری ها به واگذاری آنها رضایت دادند را تصاحب کنند. هیچ کدام از طرف ها واقعاً به نتیجه دلخواه خود نرسید، و همه آنها تنها توانستند از وزیدن باد به بادبان دیگری جلوگیری کنند. پس از پیمان طائف نیز اگر چه رؤسای جمهور رسماً توسط پارلمان انتخاب می شدند، اما عملاً منصوب سوریه بودند، درست همانند هدایت مقامات مسیحی در بخش های امنیتی. شاید مؤثرترین نشانه ضعف مسیحیان در طول دوران اشغال این واقعیت بود که تنها یک فراکسیون حدوداً ۱۵۰ هزار نفری از مسیحیانی که در طول جنگ، کشور را ترک کرده بودند به خانه هایشان بازگشتند.
عون از فرانسه به لبنان بازگشت تا نظر مسیحیان غربگرا و ملی گرایی که به منظور خنثی کردن برنامه های او در انتخابات پارلمانی ماه های می و ژوئن ۲۰۰۵، پشت سر "سعد حریری" و "ولید جنبلاط" ( رهبر دروزی های لبنان) قرار گرفته بودند را به سوی خود جلب کند. ایجاد ائتلاف بسیار دشوار بود. مرگ تراژیک "رفیق حریری"، نیروی جنبش فراگیری را در حمایت از خانواده اش در میان سنی ها و مسیحیان ایجاد کرد، و این در حالی بود که جنبلاط نیز آشکارا آراء دروزی ها را از دست داد. علاوه بر این، رهبران ائتلاف موسوم به ۱۴ مارس موفق شدند همراهی حزب الله را نیز جلب کنند.
عون در یک حرکت فرصت طلبانه موفق شد از طریق ائتلاف با مسیحیان طرفدار سوریه – به عنوان متحدانی کوچک تر و تازه نفس تر – جناح ۱۴ مارس را در اکثر حوزه ها شکست دهد. با وجود پیروزی انتخاباتی جنبش میهن پرست آزاد، در دولت ائتلافی پس از انتخابات جایی برای آن در نظر گرفته نشد. به دلیل لفاظی های قبلی وی در مورد تحقیق درباره سوء استفاده از قدرت، هیچ یک از دلالان قدرت تمایلی به حضور او در حکومت نداشتند. حتی برخی رهبران سنی و دروزی خواستار این بودند که هیچ رهبر قدرتمند مسیحی در دولت حضور نداشته باشد. در طول دو سال بعد از این انتخابات، حزب الله از ائتلاف خارج شد و این موضوع به تحریم دولت از سوی شیعیان لبنان انجامید. جنبش میهن پرست آزاد با استفاده از این فرصت طلایی، یک جبهه اپوزیسیون متحد را با همراهی بلوک شیعیان – تحت رهبری حزب الله – و مسیحیان طرفدار سوریه تشکیل دادند و مشترکاً کناره گیری "فوأد سنیوره" و کابینه اش را خواستار شدند. اگر چه هر نوع ائتلاف سیاسی بطور عام و ائتلاف عون و حزب الله بطور خاص (همانند پیمان سابق ائتلاف ۱۴ مارس با حزب الله) نوعی فرصت طلبی سیاسی است، اما نکته مهم این است که جنبش میهن پرست آزاد و حزب الله، در مسائل داخلی لبنان همواره اصول و نظرات مشابهی داشته اند. این ژنرال سابق (عون) روی این نکته اصرار دارد که اصلاحات داخلی باید مقدم بر خلع سلاح باشد. وی قصد دارد در نهایت به عنوان یک شخصیت مورد اعتماد شیعیان عمل کرده تا از این طریق بتواند شبه نظامیان حزب الله را در درون ساختار دفاعی کشور جذب کند.
● عموم مسیحیان
اگر چه بحث های زیادی در مورد وجود یک شکاف در میان جامعه مسیحیان لبنان بر سر طرفداری از ۱۴ مارس یا اپوزیسیون وجود دارد، اما حقیقت این است که تعداد بسیار زیادی از مسیحیان با لفاظی های هر دو طرف و بویژه جناح ۱۴ مارس همراهی نمی کنند. در حالی که بیشتر مسیحیان منتقد جدی محور حریری – جنبلاط (بواسطه فساد آشکارش) به شمار می روند، بخش بزرگی از آنها نیز ضمن عدم پذیرش ایدئولوژی اسلامی حزب الله، از احترام به اقتدار دولت نیز امتناع می کنند.
لیکن توجه به این نکته بسیار مهم است که بسیاری از مسیحیان لبنان، بویژه پس از شورش خونین گروه موسوم به "فتح الاسلام" در تابستان سال ۲۰۰۷، بنیادگرایی سنی را به عنوان بزرگ ترین خطر و تهدید داخلی کشورشان تعریف می کنند. در حقیقت، علی رغم عدم موافقت و همراهی بسیاری از مسیحیان با ایدئولوژی حزب الله، طبق یک نظرسنجی صورت گرفته در اکتبر سال ۲۰۰۷ توسط مؤسسه اطلاعات بین المللی، ۴۳ درصد از مارونی ها معتقدند که سلاح های حزب الله، به منظور رویارویی با اسرائیل تا آزادسازی کامل مزارع شبعا و اسیران دربند، باید حفظ شود. (۳)
بدین ترتیب، نگرانی عمده مسیحیان از این نیست که ممکن است حزب الله به آنها آسیبی برساند یا بخواهد این کشور را به شیوه ای اسلامی اداره کند (نکته جالب توجه این است که در سرتاسر تاریخ لبنان به ندرت می توان از بروز خشونت میان مسیحیان و شیعیان سراغی گرفت)، بلکه نگرانی عمده آنها صلح، پیشرفت و سعادت کشور است. صلح و ثبات سیاسی، اساسی ترین نیاز برای پیشرفت اقتصادی (بویژه بخش های صنعت و جهانگردی) و ایجاد زمینه برای ورود سرمایه های خارجی در لبنان – و البته هر کشور دیگری – است.
با این حال مسیحیان لبنان بخوبی بدین نکته واقفند که هر نوع تکیه بر دلگرمی ها و سیاست های خارجی – به جای دستیابی به توافق و هماهنگی داخلی – راهی است که جز فاجعه پایانی ندارد. علی رغم فشار سنگین اقتصادی پس از تجاوز اسرائیل به لبنان در جولای و آگوست سال ۲۰۰۶، حزب الله از محبوبیت بالایی در میان اقشار مختلف لبنانی ها و از جمله شیعیان برخوردار است.
بد نیست در خاطر داشته باشیم که بواسطه وجود زمزمه هایی در مورد توطئه طرح بومی سازی پناهندگان از سوی عربستان، سنی ها، و غربی ها، آینده مبهم تقریباً ۴۰۰ هزار پناهنده فلسطینی به عامل نگرانی مسیحیان و شیعیان تبدیل شده است. البته منافع و تفکرات اقتصادی متفاوتی به این دو گروه حاکم است: بیشتر مسیحی ها طرفدار یک اقتصاد بازار آزاد هستند، اما اکثر شیعیان دارای تفکرات چپ میانه اند؛ و این در حالی است که هر دو گروه منتقد جدی فساد دولتی به شمار می روند.
پیچیدگی های مشابهی نیز در دیدگاه های مسیحیان در مورد رهبرانشان وجود دارد. برخی مسیحیان و بویژه گروهی که چندان تمایلی به میشل عون ندارند، اکنون متقاعد شده اند که تنها یک رهبر با محبوبیت و جایگاه وی می تواند در کنار سید حسن نصرالله قرارگرفته و ائتلاف تشکیل دهد. برخی اساساً عون را تحسین کرده و از انتخاب او به عنوان رئیس جمهور طرفداری می کنند، اما احساس می کنند که تعقیب این هدف در حال حاضر چندان محلی از اعراب ندارد. مسیحیان "عرب گرا " نیز در هر دو طرف وجود دارند – برخی سعودی ها و رژیم های محافظه کار عرب را دوستان خود می دانند، و برخی هم سوریه و نیروهای حزب الله را برادران عرب خود به حساب می آورند.
موثق ترین اطلاعات در مورد افکار عمومی مسیحیان را می توان از نتایج انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۵ و انتخابات میان دوره ای آگوست سال ۲۰۰۷ در منطقه "متن" ( Metn) استخراج کرد. جنبش میهن پرست آزاد موفق شد اکثریت قابل توجهی از آراء مسیحیان تحریک شده علیه ائتلاف ۱۴ مارس را در انتخابات سال ۲۰۰۵، به خود اختصاص دهد؛ اگر چه در کسب اکثریت کرسی های مسیحی در پارلمان لبنان کامیاب نبود. این که آیا دلیل اقبال قابل توجه مسیحیان به این جنبش تنها حمایت محکم آنان از عون بوده یا تنفر شدید از حریری و جنبلاط – بواسطه مخالفت آنها با اصلاح قانون اساسی ضد مسیحی لبنان – خود جای بحث مفصلی دارد؛ نکته مهم این است که آراء مذکور اکنون به پایه اصلی ادعاهای عون مبنی بر نمایندگی افکار اکثریت مسیحیان تبدیل شده است.
انتخابات میان دوره ای سال ۲۰۰۷ در منطقه ای برگزار شد که عمدتاً مارونی، و از نظر سیاسی محافظه کار بوده و موطن "امین جمیل" به شمار می رود؛ در این انتخابات نیز جمیل برای پر کردن کرسی پسرش – که چندی قبل ترور شده بود – فعالیت می کرد. حمایت از خاندان جمیل در منطقه "متن" چنان قوی است که جنبش میهن پرست آزاد در انتخابات سال ۲۰۰۵ این یک کرسی را مورد اعتراض قرار نداد (در واقع رأی دهندگان اجازه یافتند این یک کرسی را به نام "پیر جمیل" ثبت کنند). لیکن، در انتخابات میان دوره ای، رئیس جمهور سابق توانست با یک اختلاف بسیار ناچیز رقیب خود، یک فیزیکدان گمنام را شکست دهد. رهبران ۱۴ مارس برای توجیه این پیروزی دشوار، و به عنوان شاهدی بر رد ادعای عون مبنی بر حمایت عمومی، به این واقعیت استناد می کنند که اکثریت ناچیز مارونی ها به جمیل رأی داده اند. برخی حتی از این هم فراتر رفته و مدعی هستند که عون برای برنده شدن آراء یک ناحیه عمدتاً مارونی نشین، از حمایت مسیحیان ارمنی (و حتی "میشل مور" یونانی ارتدوکس طرفدار سوریه) بهره برده است (البته در طرح این ادعا، تحریک عصبانیت ارمنی ها هم مد نظر بوده است).
اما طرفداران عون ادعا می کنند که بسیاری از مسیحیان، با هر نوع گرایش و جهت گیری سیاسی، حتی در خواب هم نمی دیدند که در این منطقه و در شرایط حساس کنونی، اینچنین علیه یک دولتمرد محترم – که برای پر کردن کرسی خالی پسر کشته شده اش فعالیت می کرد – رأی داده شود. طبق استدلال آنها، این واقعیت که یک اکثریت قابل توجه – اگر چه ناموفق – تمایل داشت کرسی سنتی خاندان جمیل را پس گرفته و صرفاً بر اساس ارتباط یک کاندیدای بی نام و نشان با جنبش میهن پرست آزاد، در اختیار وی قرار دهد، نشان از رشد حمایت عمومی از این جنبش دارد.
در مورد امکان ایجاد یک موازنه پایدار در افکار عمومی مسیحیان، انتخابات میان دوره ای فقدان اجماع و همدلی را – حتی در صورت حمایت یکپارچه و دائمی اکثریت از جنبش میهن پرست آزاد – به نمایش گذاشت. با وجود آشکار بودن تقسیم مسیحیان لبنان، و علی رغم این واقعیت که "پاتریاک نصرالله بوتروس سفیر" ( کشیش ارشد مارونی ها) با جناح ۱۴ مارس همفکر است، «شورای کشیش های مارونی» هنوز هنوز برای اتخاذ یک خط ثابت به طرفداری از ۱۴ مارس یا اپوزیسیون، به نتیجه نرسیده است.
● انتخابات ریاست جمهوری
نقطه مرکزی و کانون مشاجره میان دولت و اپوزیسیون در ماه های اخیر چیزی نبود جز انتخاب یک جانشین برای "امیل لحود"، رئیس جمهور سابق لبنان، که دوره ریاست جمهوری اش در روز ۲۴ نوامبر سال ۲۰۰۷ به پایان رسید. در لبنان رئیس جمهور نه توسط مردم، بلکه توسط پارلمان انتخاب می گردد. اما در زمان انتخاب جانشین لحود، شرایط خاصی بر پارلمان حاکم بود: بواسطه لزوم حد نصاب دوسوم سنتی، اکثریت شکننده ائتلاف ۱۴ مارس برای انتخاب یک جانبه یکی از نامزدهای مورد نظر خودش ناتوان بود؛ همین امر جناح اپوزیسیون را قادر می ساخت تا از طریق امتناع از رأی دادن، نظرات اکثریت را وتو نماید.
جناح اپوزیسیون با تأکید بر پیروزی های انتخاباتی جنبش میهن پرست آزاد، از پیشنهاد عون برای کسب کرسی ریاست جمهوری حمایت نمود. اگر یک انتخابات مستقیم برای ریاست جمهوری برگزار می شد، عون قطعاً پیروز میدان می بود، چرا که اکثریت مقاومت ناپذیر شیعیان، حداقل نیمی از مسیحیان، و شاید یک چهارم از سنی ها و دروزی ها را پشت سر خود داشت و بدین ترتیب هیچ کس را یارای مقاومت در برابر او نبود. اگر چه اپوزیسیون که بیشتر به صرفنظر کردن عون از ورود به این عرصه تمایل داشت، اعلام کرد که تنها در صورتی در جلسه پارلمان برای انتخاب رئیس جمهور شرکت می کند که یک نامزد میانه رو و بیطرف مد نظر باشد.
ماه ها مذاکره بر سر انتخاب یک نامزد بیطرف (و مسائل متعدد دیگر همچون ترکیب کابینه) بدون هیچ گونه موفقیتی پیش رفت. حتی یک بحث نیز وجود داشت که آیا می توان راهی برای پیشدستی بر این لزوم حدنصاب پیدا کرد یا نه، اما در نهایت ائتلاف حاکم این بحث را کنار گذاشت. هر زمان که مسیحیان لبنان ضرورت تقویت نهادهای حکومتی و بویژه ریاست جمهوری را احساس کنند و در این راه گام بردارند، یک رئیس جمهور "پنجاه + یک" به دلیل پشتوانه ضعیف نمی تواند کمکی به این فرایند نماید.
در نهایت و پس از بحث ها و جدل های فراوان، ژنرال "میشل سلیمان" بر دیگر نامزدهای بیطرف پیروز شد. اگر چه سلیمان روابط خوبی با سوریه دارد، اما اعتبار و شهرت وی ناشی از کفایت و کارآمدی و نیز بیطرفی سیاسی او در دوران پس از خروج سوریه بوده است. واشنگتن و پاریس نیز بواسطه موفقیت جنگی او در برخورد با شورش گروه فتح الاسلام، برای او احترام ویژه ای قائل هستند. البته دو طرف منازعه (ائتلاف حاکم و اپوزیسیون) در اواخر سال ۲۰۰۷ روی انتخاب سلیمان به عنوان رئیس جمهور توافق پیدا کرده بودند، اما پس از این توافق، سر صورتبندی یک دولت اتحاد ملی و برخی موضوعات دیگر با بن بست مواجه گردید.
با وجود گزارش هایی مبنی بر این که هم مسیحیان طرفدار ائتلاف ۱۴ مارس و هم جناح های مسیحی حامی اپوزیسیون در حال مسلح کردن افراد خود هستند، بسیاری از مسیحیان لبنان انتخاب صلح آمیز هر رئیس جمهوری را بهتر از خالی بودن طولانی مدت این منصب ارزیابی می کنند. هر نوع خلاء قدرت گسترده (و یا خدای ناکرده، وقوع یک جنگ داخلی دیگر) می تواند راه را برای اضمحلال نظام تقسیم قدرت پیمان طائف، هموار کند. هر گونه بی توجهی به وضعیت و خواست مسیحیان نیز موجب دلسردی بیشتر آنان خواهد شد. همچنین گسترش یک بحران سیاسی و در نتیجه آغاز رکود اقتصادی نیز حاصلی جز مهاجرت بیشتر مسیحیان و ضعف فزاینده آنهایی که باقی می مانند، در پی نخواهد داشت.
چگونگی حل بحران کنونی احتمالاً روی منازعه رهبری مسیحی تأثیر گذار خواهد بود. موفقیت های عون، برتری سیاسی جبهه میهن پرست آزاد را تضمین می کند، در حالی که شکست او شخصیت های مسیحی طرفدار جناح ۱۴ مارس را خوشحال می کند. از آنجا که منافع کوتاه مدت به آسانی می تواند مزایای سیاسی بلند مدتی را برای یک طرف در بر داشته باشد، احتمالاً مذاکره بر سر حصول یک توافق سیاسی جامع صورت خواهد گرفت؛ اما در هر حال تفرقه میان مسیحیان پدیده ای است که همچنان ادامه خواهد یافت.
نویسنده: غسان - میشل روبیز
مترجم: مهدی - کاظمی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از Mideast Monitor، سال سوم، شماره ۱، ژانویه / مارس ۲۰۰۸
یادداشت ها
۱) « شکاف میان مسیحیان در لبنان، رؤیای وقوع یک جنگ داخلی را تقویت می کند»، The New York Times، ۶ اکتبر ۲۰۰۷
۲) حبیب سی. مالک، Between Damascus and Jerusalem: Lebanon and Middle East Peace (مؤسسه مطالعات خاور نزدیک واشنگتن، ۱۹۹۷)، ص ۹
۳) Opinion Poll، ماهنامه اطلاعات بین المللی، دسامبر ۲۰۰۷، شماره ۶۵.
منبع : باشگاه اندیشه