سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


فلسفه تطبیقی و عبور از سد ترجمه


فلسفه تطبیقی و عبور از سد ترجمه
متن حاضر سخنرانی دکتر حسین غفاری محقق و مدرس فلسفه است که در جلسه نقد کتاب ایشان با عنوان «بررسی انتقادی و تطبیقی فلسفه نظری کانت» روز پنج شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷ در محل انجمن حکمت و فلسفه ایران ایراد شد.
ابتدا درباره ی محتوا و اهدافی که این کتاب متکفل ارایه آن بوده است توضیحی می دهم. این کتاب از چند جهت برایم اهمیت داشته است. از طرفی آن را یک رسالت فرهنگی و عقلانی برای خود می دانم. شرح بر فلسفه نقادی کانت در غرب و به زبان انگلیسی کم است. البته هزاران اثر درباره کانت به انگلیسی وجود دارد، منتها این آثار یا آثار توصیفی است که به منظور آشنایی دانشجویان و علاقه مندان نوشته شده است که بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ صفحه اند و گاهی در عناوین و موضوعات کانت بحث کرده اند، مثلا" ایده آلیسم استعلایی و یا آثاری در شرح کانت اند. در انگلیسی شرح کامل خیلی خیلی کم داریم. بیش از ۳ یا ۴ شرح مبسوط درباره کانت به زبان انگلیسی دیده نمی شود. در زبان آلمانی مبسوط ترین و کامل ترین شرح که در قرن ۱۹ به چاپ رسید شرح فایهنگل است. او مقالات و نوشته های کانت را جمع کرد و علاوه بر تک نگاری هایی که راجع به کانت دارد شرح مبسوطی هم نوشت.
در زبان انگلیسی شرح جامع نداریم تا اولین شرحی که توسط ادوارد کرت به تقریر درآمد. کرت فیلسوفی درجه دوم و محققی فلسفی است. او راجع به کانت دو اثر دارد. او بعد از چاپ شرح فایهنگل تفسیر مفصل دو جلدی به انگلیسی به چاپ رساند. فایهنگل فرد قدرتمندی بود که در عین شارح بودن با دیدگاهی انتقادی به کانت پرداخت. کرت در اثر خود خواست ناظر به مطالب فایهنگل به او پاسخ دهد. او بسیار انسان معتدلی است و جانبدارانه در بحث ها پیش نمی رود. مهمترین شرح انگلیسی بر کانت شرحی است که مترجم بزرگ آثار کانت به انگلیسی یعنی کمپ استرید نوشته است. تا امروز و تا آنجا که بنده اطلاع دارم ۶ ترجمه از کانت به انگلیسی وجود دارد. اولین ترجمه مایکل جان است، سپس مولر و گایر و دیگران است. ولی همه متخصصین ترجمه ای را که مأخذ معرفی می کنند ترجمه کمپ اسمیت است. یعنی او در قله مترجمین و کانت شناسان معروف قرار دارد. شرح او بر کانت بیشتر از ۵۰۰ صفحه است. من شرح او را که خواندم بسیار به شخصیت او احترام می گذارم. من شخصیت کمپ اسمیت را بسیار قابل مقایسه با شخصیت مرحوم مطهری می دانم. یعنی وقتی شرح کمپ اسمیت را می خوانم فکر می کنم فردی با قوت فکری مرحوم مطهری و با انصاف و دقت علمی ایشان منتها در فضای غرب است. قوت فکری، انصاف فکری و جامعیت فکری کمپ اسمیت در این شرح قابل توجه است. فردی که این طور قوی باشد کم است. البته اگر کتاب را ملاحظه کرده باشید می بینید که من خیلی به کمپ اسمیت هم انتقاد کرده ام ولی کار علمی خود را نشان می دهد.
کمپ اسمیت آمده و جمله به جمله و فصل به فصل کانت را شرح کرده است و شرح او فقط توضیح گفته های کانت نیست. در مقام یک فرد نقاد و با اطلاع، تمامی آثار کانت را از دوره پیش از نقادی کاملا" ملاحظه کرده است. آثار منتشره و غیر منتشره تا زمان خودش را ملاحظه کرده است. نوشته های دیگران راجع به کانت را خوانده است. سخن او بسیار جامع است. البته بهره فراوانی هم از فایهنگل برده است. من از باب ارجاعات و اراداتی که می بینم او از نظر علمی به فایهنگل دارد می فهمم که فایهنگل چقدر از نظر علمی فردی قوی بوده است. من به واسطه کمپ اسمیت با فایهنگل آشنا شدم.
جامعیت کمپ اسمیت سبب شده که نه فقط کانت را شرح دهد بلکه در مقام داور درباره مشکلات کانت قضاوت کرده است. او نظریه ای را ابراز می کند که نقد کانت یک کتاب واحد نیست. یعنی کتابی نیست که به صورت تألیف یک دست نوشته شده باشد. کانت در طول ۱۱ سال بخش های مختلف این کتاب را نوشت. این نظریه می گوید مبانی این کتاب متضاد است. کمپ اسمیت می گوید هیچ بخشی نیست که با بخش دیگر متضاد نباشد. البته بعضی دیگر به طور خیلی افراطی گفته اند هیچ صفحه ای نیست که با صفحه دیگر متضاد نباشد. این نظریه معتقد است که کانت دائما ً با خودش ناسازگار است و البته اعتقاد کانت به هیچ وجه چنین نیست. کانت در مقدمه نقادی خود می گوید اگر شما بتوانید کوچکترین اشکالی چه در قضایا، چه در دلایل و چه در پلان کلی و چه در صورت این پیدا کنید نه تنها کل این سیستم به هم می ریزد، بلکه عقل بشر به طور کلی در هم می ریزد. این عین عبارت کانت است. کانت کوچکترین نقضی را در کار خودش نمی بیند و معتقد است نمی تواند وجود داشته باشد. ولی شارحین او مثل کانت فکر نمی کند. فایهنگل و کمپ اسمیت هر دو معتقدند در کتاب نقادی کانت مبانی متضادی دیده می شود و آن را دائما ً نشان می دهند. البته دیگر شارحانی هم هستند که این نظریه را قبول ندارند و به آن پاسخ می دهند؛ مثل کرت.
کمپ اسمیت با این دیدگاه دائما ً قضیه را نقادانه بررسی می کند که این حرف با کجاها اشکال و تناقض دارد، جوابش می تواند چه باشد، جوابِ جوابش می تواند چه باشد. یعنی شما با کرّ و فرّ بسیار زیادی در این شرح مواجه هستید.
بعد از کمپ اسمیت شارح بزرگ دیگری از کانت که البته همدلی خیلی بیشتری با کانت دارد، پِیتون است. ایشان در هیچ موردی ایرادات را وارد نمی داند. البته نه متعصبانه، بلکه در همه جا و با استدلال ایرادات را منتفی و البته بسیار جانبدارانه کانت را بررسی می کند. پیتون سعی می کند به اشکالات کمپ اسمیت جواب دهد. متأسفانه شرح پیتون تا نیمه کتاب نقادی کانت پیش نرفت؛ با وجودی که دو برابر شرح کمپ اسمیت و ۲ جلد است. البته مقتضای پاسخ دهی هم حجم زیاد است. شرح روان و خوبی هم هست.
منظور بنده این است که جریان حاضر در مورد کانت شناسی را مطرح کنم که ما شرح جامع سومی نداریم. من تا به حال ندیدم که کانت شناسی شرح دیگری بر کانت بنویسد. یو وینگ استاد فلسفه امریکایی شرح مختصر ۳۰۰ صفحه ای بر نقد عقل محض نوشته است. او در این کتاب نوشته و متذکر شده است که در زبان انگلیسی شرح مبسوط از کانت همین دو شرح است که ذکر شد. ولی هیچ شرح مختصر از کانت نداریم. بنابراین من می توانم اطمینان داشته باشم که گفته ایشان حقیقت دارد. ایشان با توجه به شرح کمپ اسمیت و پیتون شرح مختصری نوشته و موضع حد واسط و معتدلی هم اتخاذ کرده است.
در چنین فضایی که در کانت شناسی وجود دارد ما می بینیم که شرح جامع در زبان انگلیسی بسیار کم است. حال ما در فضای فرهنگی و فلسفی زبان فارسی برای شناخت فلسفه غرب اصلا ً کارهای اساسی صورت ندادیم. بعد از انقلاب تولید کمیّ ما در زمینه ترجمه آثار غربی بسیار زیاد شده است، گر چه نه رضایت بخش است و نه کیفی ولی جای شکر دارد. زیرا بدون حمایت خاصی صورت گرفته است یعنی با برنامه ریزی فرهنگی صورت نگرفته است. البته ما هنوز تا ترجمه کامل و دقیق خیلی فاصله داریم چه برسد به مرحله بحث و نقد و شرح.
اغلب ترجمه ها هم ترجمه کتاب های توصیفی از کانت است. یعنی ما به هیچ وجه هنوز وارد شرح و توصیف هیچ فیلسوفی نشده ایم. یعنی ما هنوز درباره هیچ فیلسوف غربی کار جدی نکرده ایم؛ از افلاطون و ارسطو که سنت فلسفی ما وامدار آن است گرفته تا فیلسوفان معاصر وضعیت اینگونه است. البته شاید انتظار بی جایی هم باشد.
به هر حال مواجهه با فرهنگ فلسفی غرب مواجهی است که باید از حد ترجمه فراتر رود. یعنی ما باید به اینجا برسیم که با این فلسفه ها وارد گفت و گو شویم. لازمه این کار عبور از سد ترجمه و زبان است. بنده به جهت اهمیتی که فلسفه کانت در فضای کلی فلسفه غرب دارد، یعنی اگر از افلاطون و ارسطو صرف نظر کنیم، فیلسوف دیگر غرب کانت است به کانت پرداختم. یعنی فیلسوفی که سرنوشت فلسفه غرب را رقم زد کانت است. البته دیگران همه متأثر از او شاخه هایی را بوجود آوردند. به قول یک شارح می شود مخالف کانت بود ولی هرگز نمی شود بدون کانت بحث کرد.
با توجه به این امر ما باید وارد محتوای فلسفه او شویم. متأسفانه این فضا در کشور ما هنوز راجع به هیچ فلسفه ای ایجاد نشده است. از این رو بنده بهترین کار را دیدم که وارد این کار شوم. کاری که من شروع کردم سه منظوره است. یکی از منظورهای اصلی اش این است که فلسفه کانت را در یک بُعد آن چنان که هست با گرایش های مختلف تفسیری که در آن وجود دارد ابتدا مطرح کنم. یکی از اهداف بنده در این اثر این بوده است که هر مطلبی را که بیان می شود ابتدا شرح جامعی از آن بیان شود. بنابر این از ابتدا تا انتهای کار، بنده همین سنت جامع نگری در شرح را در نظر دارم. یعنی سه شرح اصلی را که ذکر کردم شاخص اصلی قرار می دهم. یعنی در هر موردی اولا ً رجوع به خود متن کانت و برخورد آزاد با خود متن کانت است. دوما ً اینکه مفسرین درباره این متون چه نظری ابراز می کنند. علاوه بر این از اقوال فرعی و تک نگاری ها هم استفاده خواهد شد. بنابراین اولین کار این است که ببینیم حرف شارحین در آن مسئله ای که بحث می کنیم چیست. به نظر بنده هیچ مطلبی نیست که من در اینجا طرح کنم و از خلاصه جریان های زنده، له و علیه راجع به آن مسئله غفلت شده باشد. به علاوه که کلیه احتمالات و تفسیرهای ممکن را که به طور آزاد از خود عبارت و بحث به نظر می رسید را مورد نظر قرار داده ام. مسئله دوم این است که این شارحین وقتی له و علیه هم حرف زده اند، باز حرف آنها رها نشود و حرف آنها در یک فضای منطقی جمع شود. بفهمیم که اقتضای منطقی حرف چیست؟یعنی قضاوت منطقی راجع به نظر آنها. کار سومی که بسیار مهم است و می شود گفت رسالت اصلی این کار بوده این است که ما با توجه به سنت فلسفه اسلامی خودمان و مواردی که در فلسفه اسلامی داریم بتوانیم به طور موازی راجع به همین مطالب اظهار نظر کنیم. بنده اساسا ً از این جهت موضوع را فراتر از کانت می دانم. در واقع کانت بهانه است. یعنی اگر سنت فلسفه اسلامی ما حرفی برای گفتن داشته باشد که دارد، این از مواردی است که ما حرف قوی برای گفتن داریم. متأسفانه فضای فرهنگی نه در بین عموم که اهل این حرفها نیستند، بلکه در بین اهل تخصص غفلت از این سرمایه است.
جای درد و ناراحتی است که ما از سنتی بسیار قوی در فلسفه برخورداریم و خودمان از آن اطلاعی نداریم. بیشترین مشکل سنت فلسفی ما بی اطلاعی است. البته مشکل دومی هم هست و این است که به فرض اگر کسانی هم اطلاع پیدا کنند، سبک و سیاقی که بر این سنت فلسفی حاکم است، با زبان متعارف فلسفه در جهان به لحاظ تفاهم خیلی تناسب ندارد. یعنی ما مطالب فلسفی خود را در فضای دیگری گفتیم، ولی وضعیت فرهنگی فلسفه در جهان به گونه ای است که به طور دیگری گفته شده است. این دو فضا مثل دو زبان بیگانه می مانند. یکی آلمانی و دیگری یونانی سخن می گوید. چون زبان هم دیگر را نمی دانند فکر می کنند راجع به چیزهای مختلف سخن می گویند. در صورتی که بشر هر چه که باشد یک چیز می گوید.
در سنت فلسفی ما فضای فرهنگی وجود دارد که نوع نگاه، نوع بینش و نوع فضا اساسا ً غیر از نوع نگاه، فضا و بینشی است که حداقل در عصر جدید بر جهان حاکم است. این اختلاف فضا نمی گذارد زبان فلسفی شما ولو اینکه زبان ترجمه هم باشد، به هم نزدیک شود. اینجاست که مسئله ای تحت عنوان فلسفه تطبیقی مطرح می شود. البته بعضی از صاحب نظران ممکن است این حرف را جعلی بدانند. ولی فلسفه تطبیقی نه تنها ممکن و مهم است بلکه تنها راه برای حیات و عرضه فلسفه اسلامی به جهان فلسفه است.
امروز اگر ملاصدرا بیاید و زبان آلمانی و انگلیسی را به طور مادری فراگیرد، ایشان در یک کنفرانس فلسفی خطاب به فیلسوفان غربی سخن بگوید کسی اصلا ً نمی فهمد ایشان چه می گوید. راهکار این است که زبان و فلسفه غرب را بشناسیم و مسائل و موضوعات مورد بحث آنها را بشناسیم. بعد بگوئیم ما هم راجع به آن موضوع حرف داریم. تا مبادی خودمان را با مبادی آنها تطبیق ندهیم و تا مسائل را با توجه به آن مبادی مطرح نکنیم، اصلا ً کسی نمی فهمد داستان چیست و حرف ما فهم نمی شود. بر عکس اگر کسی مبادی فلسفه اسلامی و غرب را بفهمد درخواهد یافت در بسیاری مسائل یک سنت واحد فلسفی وجود دارد.
مثلا ً بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت را در سنت فلسفه اسلامی در نظر بگیرید. شاید شما بگوئید این بحث متعلق به فلسفه ملاصدراست که در حکمت متعالیه به آن پرداخته است. من معتقدم اساسا ً در تاریخ فلسفه هیچ فیلسوفی نیست که بتواند بدون روشن کردن موضع خودش راجع به این بحث، مسئله ای فلسفی را به جایی برساند. می خواهم ادعا کنم که تمامی فلاسفه غرب با استثنائاتی اصالت ماهیتی هستند و در فلسفه غرب کانت در اوج اصالت ماهیت است. هیچ فیلسوفی در فلسفه اسلامی به اندازه کانت اصالت ماهیتی نیست. البته شما در کانت و آثارش نمی توانید یک جا پیدا کنید که شبیه مطرح شدن اصالت ماهیت در فلسفه اسلامی باشد. من در این اثر نشان خواهم داد که تمامی حرف هایی که کانت در بحث هایی چون شناخت و مباحث دیگر مطرح می کند اساسا ً مبتنی است بر تفکر اصالت ماهیت. وقتی به ریشه حرف های او می رویم می بینیم که این حرف ها محصول نگرش اصالت ماهیتی است. یعنی شما باید اصالت ماهیت و وجود را عمیقا ً متوجه شوید و نقش آن را در فلسفه در یابید تا آن وقت متوجه شوید که مقولات کانتی اساسا ً اصالت ماهیتی اند. اساسا ً براساس نادیده گرفته شدن وجود است. یعنی اساسا ً عالم را ماهیت تصور می کند. یعنی تمام مقولات کانتی به لحاظ ضابطه معقول اول هستند نه به لحاظ عنوان. یعنی او صحبت از معقول ثانی، وجود، امکان و وحدت کرده است ولی جایگاهی که به آن ها داده جایگاه معقول اول و ماهیت است.
درستی یا نادرستی این سخنان را نمی شود در اینجا بررسی کرد. قصد من این است که بگویم فلسفه تطبیقی تا کجا می تواند برود. یعنی ما باید ببینیم مبانی دعاوی ما در فلسفه چه می تواند باشد. فلسفه و تفکر، شرقی و غربی ندارد و نمی تواند متعلق به یک منطقه باشد. دستگاه فکری بشر هر جا که باشد با یک اقتضائات معین کار می کند. هر مشکلی که در فلسفه غرب باشد در فلسفه اسلامی هم وجود خواهد داشت و بالعکس. ولی رسیدن به مبادی و مسائل ورود و خروج آنها کاری است که فقط برای کسانی که به عمق این فلسفه رسیده باشند ممکن است.
به عنوان نمونه در در جلد اول کتابی که مورد بحث امروز است، یکی از مهمترین مباحث، بحث قضیه ترکیبی پیشین است. کسانی که با کانت آشنایی دارند می دانند که در کانت این مسئله مهمترین مبدأ مباحث کانت است. خود کانت قلب تفکر انتقادی را در یافتن این موضوع می داند. یعنی موضوع امکان قضایای ترکیبی پیشینی. کانت در سه بخش کتاب نقادی پاسخ امکان قضیه ترکیبی پیشینی را در علوم طبیعی در عقل و در ریاضیات بیان کرده است. در تمهیدات هم این امر را صریحا ً بیان کرده است که اثر من پاسخگویی به امکان قضیه ترکیبی پیشینی در سه حوزه ریاضیات، علوم طبیعی و فلسفه است. مسئله قضیه ترکیبی پیشینی در واقع ایده اصلی کانت را در طرح ریزی نظام فلسفی خودش تشکیل می دهد. اهمیت این قضیه تا آنجا است که کانت می گوید هر کس آن را درک نکند وارد مرحله نقادی نمی شود. در زمان چاپ کتاب نقادی مخالف هایی با کانت شد. یک فیلسوف درجه دوم لایب نیتسی ـ ولفی به نام اِوِل هارت به شدت مخالف کانت بود. او و جناح او در یک مجله فلسفی شروع کردند به مخالفت با کانت و طرفداران کانت هم شروع کردند به پاسخگویی در مجله ای دیگر. مخالفان کانت معتقد بودند او حرف جدیدی نزده است و حداکثر حرف هایش، حرف های لایب نیتس است و می گفتند تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی که کانت مدعی ابداع آن بود، متعلق به لایب نیتس است. کانت در رد این ادعا رساله "کشف" را نوشت. کانت می گوید آنها فکر می کنند هر فکر جدیدی حتما ً قبلا ً بیان شده است. کانت می گوید مسئله این است که اساسا ً صورت مسئله ای که من می گویم هنوز برای کسی کشف نشده است نه پاسخ آن. او می گوید علت اینکه من مبدع هستم این است که این فهم من از مسئله برای آنها هنوز جا نیفتاده است. پس در مقام پاسخ به لایب نیتس و طرفداران آن بر می آید.
من در این کتاب بیشتر از صد صفحه درباره این قضیه بحث کرده ام و در این بحث از جنبه تطبیقی به اهمیت این کار اشاره کرده ام. دقیقا ً نشان داده ام که با همان حساسیت و اهمیت کانتی، در ابن سینا و خواجه نصیر دقیقا ً این صورت مسئله مطرح بوده است و آنها دقیقا ً در حل این صورت مسئله پاسخی را بیان کرده اند و من این پاسخ را به عنوان پاسخ نهایی پذیرفته و راجع به آن استدلال کرده ام.
من صریحا ً شما را به عبارات خواجه نصیر توجه می دهم که می گوید اگر ما این بحث را نکنیم قضایای مربوط به علوم مکتسبه (اکتسابی) را نمی توانیم توجیه کنیم. یعنی تشکیل علوم به این مطلب وابسته است و این چیزی است که کانت خطاب به منتقدانش می گوید که شما اصلا ً صورت مسئله را نفهمیدید و ما می بینیم این صورت مسئله دقیقا ً نزد فلاسفه ما مطرح است و به این صورت مسئله پاسخی داده اند که به عقیده بنده که در این کتاب آن را با استدلال آورده ام پاسخ درست است و پاسخ های دیگر از جمله پاسخ کانت پاسخ درستی نیست.
منظورم این است که این شکل بحث فلسفه تطبیقی است. این کتاب اگر تنها کارش در عرصه فلسفه تطبیقی نشان دهد که منظور از فلاسفه تطبیقی چیست در کارش موفق بوده است. یکی از اهداف من ارائه توانایی های فلسفه اسلامی در مواجهه با مسائل فلسفی زنده در جهان و سنت فلسفی غربی است از طریق مواجهه با یکی از قوی ترین فیلسوفان سنت غربی یعنی کانت. اگر برگزیده شدن این کتاب به عنوان کتاب سال برای من خوشحالی آورده باشد فقط از این جهت است که بگویم در این اثر این بحث را کرده ام که فلسفه اسلامی می تواند وارد عرصه فلسفه تطبیقی شود و فلسفه کانت به عنوان یک فلسفه قوی دنیای جدید هماورد مناسبی است به لحاظ چالش فلسفی با آن برای فلسفه اسلامی و اینکه در فلسفه به جز برهان و استدلال، هیچ مرز و ضابطه ای وجود ندارد.
سخنران: حسین - غفاری
خبرنگار: مرضیه - بابایی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید