چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا


ارزش شناسی ـ بخش ۲


ارزش شناسی ـ بخش ۲
از جمله پژوهشگرانی که درباره ارزش نظریات متفاوتی ارائه کرده‌اند، روانشناسان هستند. یکی از مکاتب عمده‌ی روانشناسی که توجه عمده‌ای به ارزش نموده است، مکتب انسان‌گرایی ( humanism) است که پس از ارائه‌ی تعاریف ارزش از دیدگاه روانشناسی، به آن خواهیم پرداخت.
● برداشت‌هایی از مطلوبیت‌ها
تری یاندیس Triandis از جمله روانشناسانی است که به تعریف ارزش پرداخته است. او با قائل شدن به تمایز میان ارزش و مطلوبیت، معتقد است مطلوبیت‌ها موقعیت ممکن جهان هستند، ارزش‌ها اصولی هستند که زندگی ما را هدایت می‌کنند. جهت‌گیری‌های ارزشی برداشت‌هایی از مطلوبیت‌ها هستند. ارزش‌ها انسان‌ها را به سوی جنبه‌هایی از محیط که باید به آن‌ها توجه شود و همچنین اهدافی که باید به آن‌ها برسند، هدایت می‌کنند. ارزش‌ها در عین حال ملاک‌هایی فراهم می‌کنند که مر دم می‌توانند برای ارزیابی رفتار خود و دیگران از آن بهره گیرند(‌تری یاندیس، ۱۳۷۸).
● نگرش‌هایی معطوف به اهداف و نه وسیله‌ها
میلتون روکیج ارزش را نگرشی بنیادی درباره برخی شیوه‌های گسترده رفتار از قبیل شهامت، شرافت و دوستی یا بعضی حالات شبه هدف هستی مانند رستگاری، آزادی و خودشکوفایی (Self – fulfillment) می‌داند. از این قرار، ارزش‌ها نوعی نگرش‌اند اما به هدف‌ها اطلاق می‌شوند نه به وسیله‌ها. مثلا فردی که نگرش مثبتی نسبت به پول دارد ممکن است در توجیه آن بگوید که با داشتن پول می‌توان بازنشسته شد و بازنشستگی به او این امکان را می‌دهد که درس موسیقی بیاموزد و موسیقی بنا به تعریف روکیج ارزش محسوب نمی‌شود زیرا در حکم وسیله‌است نه هدف، یعنی وسیله‌ای برای رسیدن به ارزش خودشکوفایی.
● توجیه گر چرایی رفتار
مورای، ارزش‌ها را در کنار نیروهای عاطفی یکی از عوامل تحرک‌بخش شخصیت تلقی می‌کند و مفهوم ارزش‌ها را قدر و قیمت یا قدرتی می‌داند که هر کس ممکن است در امور ببیند. در نظر مورای "نیروهای عاطفی توجیه‌گر چگونگی رفتار هستند و ارزش‌ها توجیه‌گر چرایی آن." از جمله مصداق‌هایی که وی برای ارزش‌ها عنوان می‌کند عبارتند از: سلامت بدن، قدرت اراده و تصمیم، صحبت دوسویه، ارزش‌های هنری و ... که با نیروهای عاطفی مانند ساختن و آفریدن، نگاه داشتن، به دست آوردن و نظایر آن آمیخته شده و در شکلدهی رفتار، موثر واقع می‌شوند(مورای، ۱۳۷۹).
● هادی گزینش یا ارزیابی رفتار
شوارتز(Schwartz) با الهام و الگوبرداری از روکیج ارزش‌ها را هم‌چون مفاهیم یا باورهایی تعریف می‌کند که به رفتارها و یا موقعیت‌های پایانی مطلوب منجر می‌شوند، به موقعیت‌های خاص برتری می‌بخشند، گزینش یا ارزیابی رفتار و حوادث را هدایت می‌کنند و به واسطه اهمیت نسبی منظم می‌شوند(‌تری یاندیس، ۱۳۷۸).
● نیازهای اساسی
مازلو که نظریه پرداز بزرگ مکتب روانشناسی است و نظریه‌ی او پایه و اساس بسیاری از نظریات در عرصه روانشناسی اجتماعی و انواع گرایش‌های جامعه‌شناسی ست، ارزش‌ها را برآمده از نیازهای اساسی انسان می‌داند و آن‌ها را در سرشت آدمی جستجو می‌کند. او ارزش‌ها را سلسله مراتبی می‌داند که هر یک نسبت به دیگری در اولویت قرار دارد.
وی درک حیات انسانی را اساسا در گرو توجه به ارزش‌ها و والاترین آرزوهای انسانی مانند کمال‌جویی، خودشکوفایی، سلامت، هویت، استقلال و تعالی می‌داند که در قالب نیازهای اساسی در درون سرشت انسان نهفته است و با ارضاء این نیازهای اساسی در صورت همراهی با نوعی ایمان و تعهد، نظامی از ارزش‌های فردی متبلور می‌گردد. همان‌طور که گفته شد سلسله مراتب نیازهای مازلو منشا الهام بسیاری از نظریه‌پردازی‌ در زمینه سلسله مراتب ارزش‌ها گردیده است، آلپورت در حوزه روانشناسی و اینگلهارت در حوزه سیاسی. در شکل زیر هرم طبقه‌بندی نیازهای مازلو آمده است (مازلو، ۱۳۷۲)
برحسب نظر مازلو، ارضای هر یک از نیازهای عاطفی، شناختی، بیانی و زیبایی‌شناختی انسان یک ارزش به شمار می‌رود. مازلو از جمله کسانی است که ارزش را مترادف نیاز می‌داند، از این منظر ارزش اساس بیولوژیک دارد و بر نیازهای اساسی مبتنی است و نیازهای اساسی همان چیزهایی هستند که ارگانیسم و نظام انتخاب‌های او را شکل داده و تعیین می‌نماید و به مثابه ارزش‌های زیستی است که به مرور، هم‌زمان با رشد فرد به ارزش‌های اجتماعی تغییر می‌یابد.
● بازنمایی شناختی نیاز‌های فرد یا جامعه
روکیج و برخی دیگراز روانشناسان از جمله منتقدان مازلو بودند، که معتقدند ارزش‌ها در واقع بازنمایی‌های شناختی نیازهای فرد یا جامعه هستند و تنها در نزد انسان دیده می‌شوند.
● انگیزه
در برخی مکاتب روانشناسی ارزش مترادف انگیزه نیز به کار رفت. ارزش به مثابه آرمان‌، هدف یا حقیقت از بعضی جهات جدا از شخص است، خصوصا وقتی که ارزش جنبه‌ی جمعی داشته باشد زیرا به عنوان یک محرک می‌تواند و یا باید بر انگیزه‌های افراد موثر واقع شود، اما انگیزه برعکس، خود محصول مجموعه‌ای از نیازها، فشارها، خواست‌ها، آگاهی‌ها و ناآگاهی‌هایی است که شخص را به حرکت و جنبش وا می‌دارد. با وجود این تفاوت برخی از روانشناسان ارزش را به مثابه انگیزه می‌دانند. بنکستن و فدر(۱۹۹۷) از جمله این افراد هستند. فدر ارزش‌ها را به مثابه ساختاری متضمن و وجدان و موقعیت کنونی فرد و مشتمل بر چیزهای خوب یا بد و مثبت و منفی می‌داند و معتقد است که با فرضیه شناختی انگیزش، همخوانی دارد؛ مبنی بر این‌که انگیزه‌های افراد، آنان را به سوی آن‌چه مثبت است سوق می‌دهد و از آن‌چه منفی است دور می‌سازد. فدر معتقد است «تصور ما از ارزش‌ها» در واقع گروهی از انگیزه‌هاست (خلیفه، ۱۳۷۸).
در مقابل این دیدگاه‌ راک. ایچ. ام معتقد است که ارزش‌ها مانند انگیزه‌ها صرفا فشارهایی برای جهت‌دهی به رفتار خاص نیستند، بلکه نظامی از افکار و تصورات جهت دهنده رفتار در پس انگیزه‌هاست. برخی افراد مک کله لند را نیز پیرو این دیدگاه می‌دانند و می‌گویند که انگیزه‌ی موفقیت در نظریه مک کله لند یک ارزش است در حالی که انگیزه موفقیت مک‌کله‌لند به عنوان جنبه‌ای از شخصیت تلقی می‌شود، تئوری وی نه موفقیت را به عنوان ارزش مورد سنجش قرار می‌دهد و نه نیاز به موفقیت را در ارتباط با مسائلی خاص ارزیابی می‌کند، بلکه تئوری مذکور وضع روانی عمومی فرد را در کلیه وضعیت‌های رقابتی، به منظور دست‌یابی به موفقیتی برتر مورد بررسی قرار می‌دهد (روشه، ۱۳۶۶).
● رفتار‌های مطلوب
چارلز موریس و آدلر (۱۹۵۶) از جمله کسانی هستند که در مکتب روانشناسی، ارزش‌ها را به منزله‌ی رفتار در نظر می‌گیرند به طوری که چارلز موریس ارزش‌ها را رفتارهای گزینشی و مطلوب می‌داند. رفتارهایی که از انسان سرمی‌زند اگر از درجه مطلوبیت برخوردار باشد ارزش است، همچنین آدلر معتقد است که ارزش‌ها را می‌توان در یکی از معانی زیر تصور کرد:
ـ چیزهای مطلقی که دارای هویت مستقل هستند.
ـ مفاهیمی که از راه‌های نیازهای زیستی فرد و باورهایی که به آن پایبند است، حاصل می‌شوند.
ـ شامل موضوع یا اشیاء مادی و غیرمادی هستند.
ـ مساوی و همگن با فعل یا رفتار هستند.
همان‌طوری که آدلر در تعریف بالا نشان داده است، وی ارزش را مساوی رفتار می‌داند.
اسکات (۱۹۶۵) از جمله کسانی ست که به نقد دیدگاه آدلر پرداخته است. او معتقد است اگر ارزش‌ها مفهومی مترادف با رفتار تلقی شوند، مشخص نمی‌کند که نوع رفتاری را که فرد انتخاب می‌کند بر چه اساسی است، آیا عملی است یا صرفا یک لفظ است. بنابراین ارزش‌ها مفهومی تجریدی تر از رفتارها هستند و متضمن معیارهایی بوده که موجب ترجیح دادن بر اساس آن‌ها می‌شوند. بدین ترتیب گرایش‌ها و رفتارها هر دو حاصل رویکردهای ارزشی‌اند و نمی‌توان ارزش‌ را همگون و مساوی رفتار دانست.
● میل
در مکاتب روانشناسی برخی از افراد هستند که ارزش را به مثابه میل در نظر گرفته‌اند. پری (۱۹۸۲) با طرح فرضیه عام در ارزش‌ها، ارزش‌ها را در تطابق با مفهوم میل یا گرایش می‌بیند و در این‌باره معادله زیر را مطرح می‌سازد:
▪ ارزش میلی = میلی که آن را مورد توجه قرار می‌دهد؛ یعنی آن‌جا که ارزش، نتیجه وجود یک میل به چیزی خاص است اگر آن چیز موضوع میل باشد، دارای ارزش است.
در نظر آلپورت و فرتون نیز ارزش‌ها چیزی جز کشش‌های خاص به سوی چیزها یا موقعیت‌ها و یا اشخاص نمی‌باشند. فروندیزی در موافقت با پری معتقد است «ارزش‌ها هم‌خوانی و همگنی با آن چیزی است که آن را ترجیح می‌دهیم و یا به آن میل و رغبت داریم و نمایانگر کانون علاقه و میل ماست.»
● ترجیحات اجتماعی
آیزنک H.Eysench در نقد نظرات پیش‌گفته در مورد مترادف بودن ارزش با میل معتقد است که میل آن چیزهایی را شامل می‌شود که برای فرد جاذبه است، اما ارزش‌ها در واقع نمایانگر آراء و ترجیحاتی است که به موضوع‌های اجتماعی مربوط هستند. چایلد نیز همین اعتقاد را دارد. او میل را غالبا به ترجیحات شغلی مرتبط می‌داند و ارزش را امری می‌داند که به موضع‌های اجتماعی، سیاسی، دینی و اخلاقی ناظر است. بنابراین میل یکی از جلوه‌های متعدد ارزش است و محدودتر از ارزش و به ندرت می‌توان گفت که میل دارای ویژگی وجوب و معیار که از وجوه ممیزه ارزش‌هاست، می‌باشد. همان‌طور که در تعاریف و نظریات فوق مشاهده می‌شود، در مکتب روانشناسی ارزش در فرد تحلیل می‌شود یعنی کانون توجه‌ی آن‌ها فرد است، لذا در مکتب روانشناسی وقتی سخن از ارزش گفته می‌شود بیشتر ارزش‌های فردی مدنظر است. برخلاف جامعه‌شناسان که بر ارزش‌های اجتماعی تاکید دارند، روانشناسان توجه خود را به ویژگی‌های فردی ارزش متمرکز می‌کنند (خلیفه، ۱۳۷۸).
تدوین: مختار نائیجی
دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعی سرویس مسائل راهبردی ایران
منبع : خبرگزاری ایسنا