چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

آمریکا و احیای افراط گرایی در افغانستان


آمریکا و احیای افراط گرایی در افغانستان
اوضاع امنیتی و سیاسی افغانستان در پایان ششمین سال اشغال این کشور پیچیده تر از آن است که به آسانی بتوان از کنار تحولات این کشور عبور کرد. آرامش نسبی در اوضاع امنیتی عراق و تلاش های موفق دولت مالکی در برقراری ثبات باعث شده تا ناتو و آمریکا، افغانستان را محور تلاش های بین المللی خود در راستای آنچه جنگ بر ضد تروریسم خوانده شده قرار دهند.
یک خوشبینی مفرط در زمینه زوال طالبان موجب شد که استراتژی مدیریت بحران طرف های غربی دراین بحران نتایجی معکوس ببار آورد. برای تحلیل واقعیت های بحران افغانستان باید قدری در حوادث ۷ سال دوران اشغال این سرزمین تأمل کرد.
سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ و عقب نشینی طالبان در فواصل۲۰۰۵- ۲۰۰۱ناتو و آمریکا را به شکست جریان افراط در افغانستان خوشبین ساخت. تاحدی که شدت اعتقاد به پیروزی کامل در افغانستان به اندازه ای بود که ایالات متحده را به آغاز جنگ دیگری در عراق تشویق کرد.
شش سال پیش وعده های دولت موقت افغانستان و سپس دولت منتخب کابل برای بازسازی و رفع آلام مردم این کشور در سالیان دراز جنگ عاملی شد در راستای گرایش مردم به فرایند دموکراتیک این کشور. اما زمان چندانی طول نکشید که همه معادلات سیاسی در این سرزمین به هم ریخت. از بهار ۱۳۸۵ افغانستان وارد فازجدیدی از درگیری و تنش شد. طالبان در وضعیتی که وعده های غرب و ناتو محقق نشد و دولت جدید کابل در یک بلاتکلیفی عمیق قرار گرفت آرام آرام به بازسازی و احیای جبهه نظامی خود پرداخت و حوزه نفوذ و منطقه عملیاتی اش را از سطح روستاهای جنوب به سایر مناطق گسترش داد.
به این صورت است که جریان افراط اینک نه در جنوب بلکه در جنوب غرب و حتی شمال این کشور نیز حضوری قابل تأمل دارد و به عاملی در تهدید امنیت و ثبات افغانستان تبدیل شده است. در ۳-۲ سال اخیر حوزه ناامنی های افغانستان از مشرق به جنوب و جنوب غربی این کشور گسترش پیدا کرده است. برای نخستین بار طی شش سال گذشته ما شاهد بیشترین حجم انفجار ها در هرات بوده ایم. موج ربایش ها در این مناطق اسباب توقف سرمایه گذاری ها و به تبع آن ضربه به اقتصاد از هم پاشیده افغانستان را فراهم آورده است. در منطقه فراه هم اینک مهمترین استانداری ها از کنترل دولت مرکزی کابل خارج وکمابیش تحت الشعاع نفوذ جریان افراط قرار گرفته است. کلیه راه های مواصلاتی در حوزه جنوب غرب، جنوب و شرق پاکستان از کنترل دولت خارج و هر تدارکی صرفاً از طریق هوایی امکان پذیر است. جریان افراط اینک حوزه عملیاتی خود را تا شمال و غرب افغانستان گسترش داده و توانسته عملیات ترور مصطفی کاظمی در این مناطق را با محاسبات تازه انجام دهد. بر این اساس به نظر می آید در تحلیل چرایی قدرت یابی و احیای جریان افراط در افغانستان دلایل فراوانی شمرده شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
۱) ناکارامدی جامعه بین الملل و آمریکایی ها در اجرای تعهدات خود در دو حوزه بازسازی و تأمین امنیت. هم اکنون حدود ۳۷ کشور در افغانستان نیروی نظامی دارند اما متأسفانه حضور ۴هزار نیروی نظامی در این کشور تاکنون نتوانسته است کوچکترین دستاوردی در دو زمینه مذکور داشته باشد.
۲) دومین عامل تجدید قوای جریان طالبان در افغانستان را باید در ناکامی های دولت کرزای جست وجو کرد. شعار برقراری امنیت در ابتدای دوران حکومت کرزای در حالی از سوی وی سر داده شد که این امر تاکنون با چالش های جدی روبه رو بوده است و چشم انداز روشنی برای آن دیده نمی شود. دولتمردان کابل در بکارگیری نیروهای تحت امر خود دو اشتباه بزرگ مرتکب شدند که عمده ناکامی های دولت وی را می توان تحت تأثیر این دو عامل دانست. اشتباه اول، بر سرکار آوردن نیروهایی بود که تعصبات قومی ویژه ای داشتند و این امر مانع از اجرای عدالت قومی توسط آنان شد. مراجعه مکرر برخی سران قبایل و قومیت ها به سران کابل و اعتراض به عملکرد متعصبانه برخی دولتمردان شاهدی بر این ادعا است.
اشتباه دوم روی کار آوردن افرادی بوده که کمترین شناخت را از افغانستان داشتند. آنها اکثراً تحصیلکرده های خارج از افغانستان و چهره هایی غریب برای مردم افغانستان بشمار می آمدند. سالیان دراز جنگ با کمونیسم شوروی و سپس جنگ داخلی آنها را از وطن دور نگاه داشته بود و در یک کلام باید گفت؛ طیف مذکور تکنوکرات هایی بودند که بیش از زندگی با واقعیات جامعه افغانستان با آرزوهای خود زندگی می کردند. هنوز هستند در کابینه فعلی کابل وزرایی که نه زبان دری را بلد هستند و نه زبان پشتون را.
۳) طی سال های گذشته رشد جریان افراط در افغانستان آن هم با موتور سلفی گری به اوج رسید. این جریان دیگر در افغانستان محصور نبوده و با ضعف دولت مرکزی اسلام آباد خود را به داخل زادگاه ایدئولوژیک اش یعنی پاکستان هم کشاند. اوج رشد جریان افراط را در سه حادثه بزرگ ترور بی نظیر بوتو رهبر فقید حزب مردم پاکستان ، لال مسجد و سپس درگیری های سوات شاهد بوده ایم. جریان افراط هم اینک شرکتی تعاونی با شرکت طالبان، القاعده، جریان حکمتیار و بخشی از نهادهای امنیتی پاکستان تشکیل داده است. شدت این خطر تا آنجاست که اگر فرض را براین بگذاریم که شکست های متوالی نیروهای بین المللی با جریان افراط در افغانستان ادامه پیدا کند و جریان افراط محلی ثابت و مشخص برای خود بیابد آن وقت باید در انتظار گسترش تفکرات افراطی به همه کشورهای همجوار افغانستان و پاکستان و حتی کشورهای آن سوی منطقه باشیم.
۴) رشد تضادهای قومی در افغانستان را باید چهارمین عامل رشد جریان افراط دانست. برخی چهره های حاضر در تشکیلات سیاسی و امنیتی افغانستان نیز به این امر دامن زده اند. هم اکنون در مرکزیت سیاسی افغانستان چهره هایی که پشتون افراط گرا نامیده می شوند ، حضور دارند. این دسته بشدت معتقد هستند که هر قومی باید به زادگاه خود بازگردد و به عنوان مثال در مورد ازبک های افغانستان می گویند که باید آنها را به ازبکستان بازگرداند. لذا هم اکنون مهمترین و در عین حال بهترین اتفاقی که می تواند برای افغانستان بیفتد تشکیل جبهه ملی است. تشکیل جبهه ملی ساز وکاری است که درچارچوب قانون اساسی افغانستان ضمن تمرین دموکراسی بتواند تضمینی برای آینده این کشور نیز باشد.
هم اینک مهمترین دغدغه محافل سیاسی- امنیتی منطقه و جهان، بومی شدن جریان افراط در افغانستان است. ناشناس بودن جریان های جدید افراط هم از دیگر دغدغه هاست که این ناشناخته بودن به همان میزان امکان مقابله با آنها را نیز کاهش داده است. اگر در روزگاری نه چندان دور طالبان تنها جریان شناسنامه دار افراط بود و محافل کارشناسی و سیاسی تقریباً همه چند وچون آن را می دانستند اما اینک جریان هایی همانند تشکیلات محسود یا مولانا فضل الله بروز یافته اند که شناسنامه ای از آنها وجود ندارد . برخی معتقدند جریان افراط ۱۷ استوانه در حد و اندازه های جریان افراط پاکستان دارد که تحلیلی از آنها در دسترس نیست. به باور برخی محافل امنیتی جریان افراط اینک ظرفیتی بالای ۱۰ هزار نفر در پاکستان دارد و حتی برخی محافل پیش بینی کرده اند که آنها تا سقف ۱۰۰ هزار نفر نیز در افغانستان قدرت سربازگیری داشته باشد. اگر روزگاری تحلیل همه محافل بر وارداتی بودن جریان افراط افغانستان صحه می گذاشت اما اینک این باور شکسته شده است. جریان افراط افغانستان در حال اوج گیری است. هنوز در میان استراتژیست های منطقه و جهان بسیارند افرادی که معتقدند جریان افراط افغانستان به واسطه حضور نیروهای بیگانه در این کشور قابلیت بومی شدن را ندارد اما در جواب چه می توان گفت جز آنکه غیب گویی در دیپلماسی کار افراد ناوارد است.
در سال های ابتدایی اشغال افغانستان نگرانی چندانی از احتمال رشد جریان افراط احساس نمی شد. اما چه شد که ناگهان ورق برگشت و جریان افراط در لایه های اجتماعی افغانستان نفوذ یافت در ذکر این امر تنها می توان چند نمونه را مثال زد:
۱) رفتار نامناسب آمریکایی ها با مردم افغانستان
۲)بازرسی متوالی زنان افغانستان توسط سربازان مرد آمریکایی
۳) آتش زدن مردگان افغانی توسط سربازان آمریکایی
۴) بی احترامی نیروهای ائتلاف به شعائر مذهبی
۵) اقداماتی چون پوشیدن تی شرت کوتاه و دویدن در جلوی انظار عمومی مردم افغانستان.
حضور نیروهای خارجی در افغانستان تبدیل به موتور تشدید افراط گرایی گردید. اینگونه است که اینک می توان تحلیل کرد که در افغانستان بیش از همه تهدیدات باید نگران افراط گرایی بود. القاعده و جریان افراط اینک به دنبال جغرافیایی برای خود می گردد و در این میان بدون تردید افغانستان به واسطه زمینه سازی های ایدئولوژیک کم هزینه ترین مکان است.
احسان تقدسی
منبع : روزنامه ایران