جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

دکتر سید جعفر شهیدی


دکتر سید جعفر شهیدی
دکتر شهیدی استاد استادان بود. بسیاری از اساتید شناخته شده ادبیات و تاریخ شاگردان او بودند. من هم شاگرد ایشان بودم و رساله دکترایم «بررسی سیرتحول اندیشه سلمان فارسی» را با ایشان گذراندم. مهمتر از آن با دکتر شهیدی دوست بودم. به گمانم این بخت خوشیست که دانشآموز یا دانشجویی مجال آشنایی و دوستی با معلم و استاد خود را پیدا کند.
آقای افشار معلم کلاس پنجم ابتدایی در دبستان خیام با من دوست بود. به مناسبتی خودنویس پلیکانش را به من داد. در داستان «کفش عید» همین را نوشته ام. آقای داعی رییس دبیرستان ما بود. دبیرستان پهلوی بعدا امام علی ابن ابیطالب (ع) او دوست و معمار شخصیت نسل ما بود...
آقای کیوان در دوران دانشجویی در دانشگاه اصفهان دوستم بود و هست. نگاه رندانه ای که همیشه سرشار از ناگفتههاست...
دکتر شهیدی، استاد و دوستم بود و چیز دیگری بود. «ای جان جان جانان، جانی و چیز دیگر.» شاید دلیلش این بود که از بعد گرایش دینی به او احساس نزدیکی بیشتری میکردم. همان نماز اول وقت.
همان که هیچوقت امام جماعت نمی شد. همان خندههای دلنشین. همان نکتههای ماندگار.
چشمان او و علامه طباطبایی و آیت الله شفیعی اصفهانی آینههای غریبی بود. چه بخت خوشی داشتم که در این آینهها نگریستم.
اکنون برایم همان برق آسمانی چشمانی مانده است که صیقل خورده بود. انگار هزاران بار در پرتو آفتاب اشک شست وشو شده بود. آن غم عمیقی که در چشمان علامه طباطبایی بود. آن شوخ و شنگی نگاه دکتر شهیدی، آن نگاه آرام و برنده آقای شفیعی...
دکتر شهیدی از میان ما رفت. از درد کشیدن هم راحت شد. ماییم و آینههایی که در برابرمان نهاده است. یک بار سخن از ترجمه نهج البلاغه به میان آمد که کتاب سال شد و با شمارگان بسیار بارها منتشر شده و میشود. دوستی از حق التالیف پرسید. برق اشک در چشمان دکتر شهیدی درخشید. زمزمه کرد: «حق التالیف؟ آن کار عشق بود...»
عاشقانه زندگی کرد. و نامش تا همیشه، خاطر ما را معطر میکند. متبرک باد نام او...



نویسنده : سید عطا» الله مهاجرانی
منبع : مکتوب
منبع : روزنامه مردم‌سالاری


همچنین مشاهده کنید