جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ماموران ساواک در امریکا


ماموران ساواک در امریکا
بیش از ۳۰ سال از سرنگونی سلطنت می گذرد. امروز بخش اعظم جمعیت کشور کسانی هستند که در این ربع قرن اخیر به دنیا آمده اند. طبیعی است که نسبت به مناسبات قبل از انقلاب ذهنیتی نداشته باشند. اما طبیعی نیست نسلی که در آن روزگار حضور داشته با وجود همه امکانات خود نتوانسته مشاهدات، تجربیات خود و واقعیات را چنان که بوده به فرزندانش منتقل کند تا آنها با عبور آگاهانه از گذشته گامی به پیش بردارند. اندوهبار است که شاهد باشیم با دلزدگی از پیرامون خود گاه بازگشت به گذشته در اذهان بعضی مطلوب می نماید و نسل رابط هم خود حافظه تاریخی را از دست داده است. مقاله زیر گزارشی است از یک روزنامه نگار امریکایی گرگوری اف .رز که ۱۰ روز پس از واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در مجله نیویورک امریکا به چاپ رسیده است و ما را به فضای آن زمان می برد. این گزارش وضعیت ساواک را در امریکا نشان می دهد.
کارگزاران ساواک با مصونیت کامل در امریکا فعالیت می کنند. آنها مواظب همه هستند و تمام مخالفان و کسانی را که بر ضد رژیم هستند، به ستوه می آورند.
پیاده رو جلوی کنسولگری ایران گویی مرکز تجمع تمام پلیس های نواحی کلمبیا، پلیس پارک ملی، پلیس های محافظ ایالتی و پلیس های مخفی شده بود. آنها گاهی به گفت و گو و خنده مشغول می شدند و زمانی با نگاه های عصبی و نگران به امتداد خیابان ماساچوست و به صف مرتب پلیس های واشنگتن می نگریستند که سه مرد ایرانی را دربرگرفته بودند در حالی که دانشجویان تظاهرکننده ایرانی با خستگی مفرط در اطراف ماشین پلیس روبه روی ساختمان کنسولگری برزیل در حرکت بودند.
«شاه دست آموز امریکا است، مرگ بر شاه» این را ۶۰ نفر از تظاهرکنندگان با آهنگی موزون و مرتب می خواندند. چهره آنها بیش از آنکه خشمگین باشد، از خستگی مفرط حکایت می کرد که ناشی از پیمودن راه دراز پارک لافایت تا محل استقرار پلیس در چندصد متری سفارت ایران بود. شاید تنها خطری که آن روز توده پلیس را تهدید می کرد، آفتاب بود. چون تظاهرات خاتمه یافت، دانشجویان پرچم های شعار خود را جمع کردند تا بار دیگر در تظاهرات از آنها استفاده کنند. آن وقت در گروه های کوچک راهی منازل خود شدند و در این موقع پلیس های محافظ سفارت نفسی به راحتی کشیدند.
ناگهان یک اتومبیل بزرگ و تشریفاتی به رنگ آبی با پلاک واشنگتن دی سی به شماره (دی پی ال) ۳۸ از خیابان ماساچوست به طرف مدخل سفارت رانده شد. درهای اتومبیل به سرعت باز شدند و چهار مرد - یکی از آنها در لباس سفید - از آن پیاده شدند. یکی از محافظان به سرعت نظری به اطراف و آن طرف خیابان افکند و چون دید که عکاسی مشغول عکسبرداری است، به سرعت مرد سفیدپوش را چنان چرخاند که پشتش به طرف خیابان باشد. مرد سفیدپوش در حالی که کماکان پشتش به دوربین بود، با سرعت به طرف در ورودی محل اقامت سفیر که در منتهی الیه ساختمان مقر سفیر قرار دارد، رفت. به محض اینکه به در ورودی رسید، یک ایرانی در حالی که به تندی نفس می زد از مقر بیرون آمد. آنها به هم پیوستند و مرد سفیدپوش دسته یی کاغذ از کیف دستی خود بیرون آورد که به او بدهد. لحظه یی بعد مرد دوم به سرعت سوار ماشین سفارت شد و مرد سفیدپوش نیز با دو قدم دیگر وارد اقامتگاه سفیر شد. چند لحظه بعد سرپرست های پلیس هم از راه رسیدند و از در مخصوص سفیر وارد شدند.
مردی که لباس سفید به تن داشت، منصور رفیع زاده پلیس مخفی شاه و رئیس عملیات ساواک در امریکا بود. «ساواک» مخفف ایرانی «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» از شهرت شومی برخوردار است. سازمان های بین المللی از جمله سازمان عفو بین الملل مکرراً ساواک را به خاطر فشار و شکنجه مخالفان در ایران مورد حمله قرار داده اند. بعضی از مقامات آگاه در غرب تا آنجا پیش رفته اند که می گویند کنترل ساواک بر زندگی اکثریت مردم ایران خیلی بیشتر از کنترل سازمان مخفی «کاگ ب» بر مردم روسیه است.
شمه یی از اعمال روش شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی توسط ساواک - سانسور مطبوعات و عقاید - خودداری از اجرای مراحل قانونی بازجویی است و نیز عملیات دستگیری کسانی که مظنون به مخالفت با رژیم شاه هستند و توسط کمیته اجرایی حقوق بشر گزارش شده و به چاپ رسیده است. در حالی که دولت ایران ادعا دارد که تعداد زندانیان سیاسی در ایران چیزی کمتر از هزار است،پرویز ثابتی معاون کل ساواک به گزارشگران غربی گفته است فقط در یکی از زندان های سیاسی ایران (که خارج از شهر اصفهان قرار دارد) هزار زندانی سیاسی وجود دارد و نیز گفته است ساواک تعداد قابل ملاحظه یی از این زندان ها در سراسر ایران دارد.
صحیح ترین رقم ارائه شده مبنی بر تعداد ماموران ساواک در ایران ۲۰ هزار است. رقم ادعایی پرویز ثابتی بین ۳۵۰۰ تا ۴هزار و هویدا نخست وزیر سابق ایران تا ۲۵۰۰ نفر بوده است. رقم مورد تایید شاه ۱۵۰۰ نفر است ولی قدرت واقعی ساواک در ایران همانند سرنوشت زندانیان بی شمار ایرانی اسرارآمیز است. باید دانست برای کشوری که در آن وسایل ایجاد اختناق اینچنین گسترده و پیشرفته است، مخالفتی اینچنین اگرچه مخفیانه است ولی بسیار نیرومند تلقی می شود.
مخالفت با رژیم ایران ابعاد وسیعی دارد که در آن از چپ گرفته تا راست همه را دربرمی گیرد. در این میان اکثریت با آن دسته از مسلمانان محافظه کاری است که با برنامه های به اصطلاح مدرنیزه کردن ایران توسط محمدرضاشاه تحت عنوان «انقلاب سفید» (ترکیبی از مدرنیزه کردن و توسعه اقتصادی) که خسارات زیادی به پیکر اقتصاد و فرهنگ کشور زده مخالفت می ورزند.
کارشناسان دولتی و نمایندگان در جلسات کنگره اقرار کرده اند سلسله پهلوی بدون دخالت قدرت نظامی و تکنولوژی امریکا که ۲۵ سال رابطه نزدیک بین «سیا» و اداره دفاع امریکا با شاه به آن تحکیم بخشیده، مضمحل خواهد شد. به این علت است که شاه و پلیس مخفی اش توجه فوق العاده یی به رهبران مخالفان و دانشجویان تبعیدی در امریکا نشان داده و رهبران مخالفان در امریکا مکرراً به ماموران ساواک در درون مرزهای امریکا اشاره کرده اند.
بازرسی و تحقیقات وسیع نشان داده است که ساواک و مامورانش (که در محافل پلیس مخفی امریکا به نام «ساواکی» مشهورند) با مصونیت کامل در امریکا به فعالیت مشغولند. از میان این فعالیت ها می توان به موارد زیر اشاره کرد.
۱) پرداخت یک میلیون دلار از حساب شخصی شاه در سوئیس توسط ساواک به کمیته انتخاباتی ریچارد نیکسون برای انتخاب مجدد نیکسون در ۱۹۷۴.
۲) استفاده از فواحش و مواد مخدر در پارتی های آنچنانی که غالباً بعضی از اعضای کنگره در آن شرکت دارند.
۳) عملیات وسیع و گسترده به منظور تحت نظر گرفتن و آزار مخالفان ایرانی و امریکایی شاه.
بسیاری از این اعمال با تایید غیرمستقیم سازمان «سیا» صورت گرفته است و در حالی که دادستان کل آقای گریفین بل از اوایل سال جاری توجه هر چه بیشتر ماموران اف بی آی را به مساله زیر پا گذاشتن قوانین ایالات متحده توسط سازمان های جاسوسی معطوف کرده، آنها با مقاومت ناچیزی که از طرف مقامات امریکایی اعمال می شود، کماکان به عملیات خود ادامه می دهند.
● استخدام افراد ناراضی
والاس گفت؛ «ما صحبت را به پلیس مخفی شاه کشاندیم که ترکیبی است از سازمان سیا و اف بی آی ایران. آنها «ساواک» نامیده می شوند و به بی رحمی مشهورند. شاه اقرار کرد که ماموران ساواک او در امریکا به فعالیت مشغولند. آیا حضور آنها به خاطر نظارت بر اعمال دانشجویان ایرانی است؟
شاه گفت؛ نظارت بر هر کس که به نحوی با انجمن های مخالف کشور من وابستگی داشته باشد؛ کاری است که هر سازمان اطلاعاتی و جاسوسی باید انجام دهد.»
احمد مسن تر از سنش که ۳۰ساله است، می نماید. پیشانی اش پوشیده از چین های عمیق است و موهایش که به وضوح کم شده، به خاکستری زده است. چشم هایش با رطوبتی که حاکی از ترس است، مواظب اطراف رستوران است که در آنجا به ملاقاتش رفته ایم. ترس او بیجا نیست. او یکی از صدها ایرانی است که در مورد فعالیت های ایرانیان و امریکاییان برای ساواک جاسوسی کرده است و می ترسد که اگر ساواک بفهمد او صحبت کرده، جابه جا کشته شود.
«من در تهران به استخدام ساواک درآمدم.» احمد در حالی که سیگار دیگری را با سیگار تمام شده قبلی اش روشن می کرد، چنین شروع به صحبت کرد؛ «من را در یکی از مساجد در حال گرفتن یک اعلامیه ضدشاه دستگیر کردند. بعد از دستگیری کارم را از دست دادم تا ماه ها هر کجا شروع به کار کردم روز بعد بیرونم می کردند و هیچ دلیلی نیز ارائه نمی دادند. می خواستم کشور را ترک کنم و به امریکا بیایم تا به کاری مشغول شوم ولی به من پاسپورت و اجازه خروج نمی دادند و هر بار به سابقه ام اشاره می کردند. یک شاهی پول نداشتم. بالاخره ساواک با من تماس گرفت و به یکی از مامورانش گفت؛ «می خواهی به امریکا بروی، بسیار خب ما به تو کمک می کنیم که بروی ولی باید با ما همکاری کنی.» او به من گفت باید جاسوسی دانشجویان ایرانی در امریکا را قبول کنم و چاره دیگری نیز نداشتم.
● ساواک امریکا
وقتی به امریکا رسیدم در یک رستوران خیلی لوکس و گران استخدام شدم و گزارش هایم را به منصور رفیع زاده در سفارت ایران می دادم. او به ظاهر و به طور رسمی در سازمان ملل کار می کند ولی در واقع یک ساواکی بسیار قدرتمند است. هر وقت می خواست مرا ببیند،از سفارت تلفن می شد و مردی فقط می گفت؛ «بیا به سفارت» و من می رفتم.
وقتی احمد از رفیع زاده صحبت می کند به سختی می تواند خشمش را کنترل کند «او یک حیوان تمام عیار است، یک خوک. برای او هیچ چیز مهم نیست. من تقاضاها و استغاثه های مامورانی را شنیده ام که از او می خواستند راحت شان بگذارد. آنها به او التماس می کردند، ولی او کماکان آنها را وادار به جاسوسی می کرد. مردی را می شناختم که به همراه همسرش به سفارت رفته بود تا به رفیع زاده بگوید دیگر نمی خواهد برای او کار کند. رفیع زاده او را به طبقه پایین فرستاد و سعی کرد به زن او تجاوز کند. رفیع زاده یک حیوان است. برای او هیچ چیز مهم نیست.»
از احمد صرفاً برای گزارش فعالیت گروه های ایرانی مخالف شاه استفاده می شد. او با آب و تاب هراسناکی عملیات بسیار سازمان یافته و منظمی را تشریح می کند که هدف از آن نفوذ در گروه های مخالف و ایجاد اختلال، تشنج و تشتت است. من وظیفه داشتم در مورد گروه های دانشجویی گزارش هایی بدهم. ساواک بعضی وقت ها به ما می گفت در جلسات دقیقاً چه بگوییم. آنها به ما جمله یا جملاتی می دادند که باید پس از شنیدن جمله خاص در آن جلسه ایراد می کردیم. حضور من در جلسات گروه های رادیکال خیلی مسخره می نمود. به خاطر می آورم یک بار قرار بود من بعد از شنیدن جمله خاصی جملاتی را ایراد کنم. یکباره خشن ترین مخالف شاه و دوآتشه ترین دانشجوی کمونیست جلسه ایستاد و جمله مورد نظر را عنوان کرد. من متوجه شدم جمله یی که منتظرش بودم، همان است. او یک مامور ساواک بود و من کاملاً حیرت کرده بودم.
این نطق های دستوری و آماده شده به اقرار احمد اغلب دارای مطالبی بودند که دانشجویان را به خشونت و خرابکاری تحریک می کرد. ساواک از این نوع خشونت ها در صورت وقوع برای راضی کردن مقامات امریکایی به دستگیری رهبران دانشجویان استفاده می کرد. بعضی اوقات احمد موظف بود به دستور ساواک، به نیویورک مسافرت کند؛ «یک بار به من دستور دادند برای گزارش یک اجتماع بزرگ از دانشجویان در نیویورک به آنجا بروم. من به همراه یک دختر ایرانی که از سانفرانسیسکو می آمد به آنجا رفتیم. او هم مامور ساواک بود. ما از واشنگتن به نیویورک پرواز کردیم و در شبانه روزی یک کالج اقامت کردیم. در تمام طول روز در جلسات شرکت داشتیم و هر کس هر چه می گفت یادداشت می کردیم. شب هنگام در یک آپارتمان امن در محله ۸۰ شرقی گزارش ها را به رفیع زاده دادیم. آن شب بعضی از دانشجویان حدس زدند دختری را که با من بود قبلاً دیده اند. آنها در اتاق او یادداشت هایی پیدا کردند و به زودی تمام کالج طغیان زده شد. آنها فریاد می زدند «همه اتاق ها را جست وجو کنید.» من به سرعت خودم را به اتاقم رساندم. یادداشت هایم را در چمدانم پنهان کرده بودم و باید قبل از آنکه کشف شوند خودم را به آنها می رساندم. چنان می دویدم که تصورش هم مشکل است. خودم را به داخل اتاق انداختم و در را از تو قفل کردم. نمی دانستم چه کار کنم. می خواستم دزدکی بیرون بروم ولی صدایشان را شنیدم که به طرف اتاقم می آمدند. بالاخره یادداشت ها را در جاسیگاری سوزاندم و خاکسترش را روی قالی پخش کردم. دانشجوها در همین موقع سر رسیدند و به اتاق هجوم آوردند. من یادداشتی نداشتم ولی آنها بوی دود را حس کرده بودند. اتاقم پر از دود بود و آنها هم مظنون بودند. من سعی کردم توضیح دهم که قالی را با سیگار سوزانده ام. درست در همین موقع عده یی دیگر از دانشجویان، دختر ساواکی را گرفتند. بقیه از اتاق من بیرون دویدند تا از او بازجویی کنند. او را به سختی کتک زدند. چیزی نمانده بود، کشته شود.»
هدف های دیگر احمد عبارت بودند از شخصیت های دولتی و تجارتی امریکایی که در رستوران هایی که وی کار می کرد، غذا می خوردند. او از یک شبکه گارسون های ایرانی و صاحبان رستوران در واشنگتن دی سی صحبت می کند که همه گزارشگران ساواک هستند؛ «هر هفته یک مامور ساواک می آید و سر میز شما می نشیند. از شما می پرسد که آیا به پول یا کمک دیگری احتیاج دارید یا نه. بعد از شما می پرسد آیا خبر به دردبخوری از مشتریان شنیده اید یا خیر. این شبکه توسط سرهنگ فریوری اداره می شود. او یکی از ساواکی های خیلی مهم سفارت است و از همه ایرانیان در واشنگتن پرونده دارد.» توجه ساواک برای استخدام مامورانی مثل احمد بیشتر معطوف به دانشجویانی بود که تازه وارد دانشگاه های امریکا شده اند. بین ۲۲ تا ۵۰ هزار ایرانی در موسسات آموزشی امریکا تحصیل می کنند و سیاست شاه مبنی بر حمایت مادی از تعداد کثیری از این موسسات این سوال و استنباط را به وجود می آورد که موسسات مزبور به منظور اخذ پول بیشتر به طور ضمنی تفتیش دانشجویان ایرانی را تایید و تقبل کرده اند. گزارش های منتشرشده در مورد رضا زنجانی فر خطرات این قراردادهای شرم آوری را که ناشی از این نوع حمایت های مادی است، روشن می سازد.
زنجانی فر که در ابتدا یکی از دانشجویان بی طرف دانشگاه جرج واشنگتن بود طی اولین و تنها تظاهراتش علیه رژیم در مارس ۱۹۷۶ توسط ساواک به وسیله عکس شناسایی شد. در ماه آگوست همان سال استاد راهنمای وی به نام پروفسور فیلیپ د.گراب که امریکایی است از طرف سفارت به زنجانی فر اطلاع داد که بورس تحصیلی وی قطع شده است. مقامات دانشگاه در مورد نقش گراب به عنوان پیام آور سفارت اظهار بی اطلاعی کردند، ولی او به عنوان پروفسور آریامهر در مدیریت چندملیتی، شغل خود را مدیون کمک های مادی شاه به دانشگاه جرج واشنگتن بود و همیشه به روابط حسنه خود با اعضای کابینه ایران می بالید.
تلفن های ناشناسی در پی قطع بورس زنجانی فر می شد که طی آن شخصی می گفت؛ «اگر می خواهی بخشوده شوی نام دوستانت را به تفصیل بنویس. گزارشی در مورد همه ملاقات هایی که رفته یی و افرادی که در جلسات دیده یی تهیه کن.» زنجانی فر قبول نکرد. تلفن ها ادامه یافت؛«اگر می خواهی بورس تحصیلی ات دوباره برقرار شود باید با ساواک همکاری کنی، باید به داخل گروه های ایرانی دانشگاه خودت نفوذ کنی و درباره آنها گزارش دهی.» زنجانی فر بار دیگر مخالفت کرد. ساواک تا دو ماه بعد از این موضوع سه بار دیگر سعی کرد با وی تماس برقرار کند اما زنجانی فر کماکان مخالفت کرد. در اینکه ساواک فعالانه در پی استخدام هر چه بیشتر ماموران برای جاسوسی علیه مخالفان رژیم ایران است، تردیدی وجود ندارد. اسناد مهم تری که در حمله دانشجویان ایرانی به کنسولگری ایران در ژنو به دست آمد حاکی از این است که تجسس محرمانه خانه های مخالفان یکی دیگر از روش های عمومی ساواک است.
یکی از مدارک به دست آمده که «مهر محرمانه» دارد، تلگرافی است که از مقر فرماندهی ساواک در ژنو به این مضمون مخابره شد. «قبل از ورود مخفیانه به خانه های مخالفان نقشه عملیات (اطلاعات کامل درباره موضوع، محل زندگی شخص، ساعات ورود و خروج او از منزل، خیابان های اطراف و موقعیت آنها برای خروج در صورت بروز حوادث پیش بینی نشده و...) باید کاملاً مشخص شود. خواهشمند است به ماموران خود توضیح دهید که در آینده برنامه کامل چنین تجسس هایی باید قبلاً به سازمان مرکزی ارائه شده باشد و اجازه لازم کسب شود.»
این تلگراف توسط پرویز ثابتی معاون کل ساواک امضا شده و دو صفحه دستورالعمل در مورد چگونگی نمونه برداری از کلید با استفاده از ماده یی به نام «پلاتیلین» و ساختن کلیدهای جدید و همچنین وسایل مختلف باز کردن قفل ضمیمه آن است؛ «اگر شما عکس هایی از قفل ها و کلیدهای مختلف یا نمونه های کلید بفرستید راهنمایی های بیشتری ارسال خواهد شد.»
مدرک ذیل نیز موید اظهارات احمد در مورد استفاده از ماموران «تحریک کننده» ساواک علیه گروه های مخالف است. تلگرافی که مهر بسیار محرمانه دارد و به امضا پرویز ثابت رسیده، چنین می گوید؛ «شما باید این اختلافات را تشدید کنید.» (اختلافات مابین گروه های مخالف به هر طریقی که ممکن باشد تا حدی که آنها به جان هم بیفتند.)
در تلگراف دیگری به ماموران ساواک در سراسر دنیا مخابره شده تمام اطلاعات ممکن را درباره «تظاهرات مخالفان ایرانی، اعتصاب ها، تلفن های دانشجویان به سفارت ها و کنسولگری ها، برپا کردن جلسات، انتشار نشریه ها و مجلات، قراردادها و سمینارها و همچنین فعالیت های دانشجویان موافق رژیم» به دست آورند. گزارش ها باید توسط پست دیپلماتیک به تهران ارسال شود.
پروفسور ریچارد کاتم یک متخصص ایرانی الاصل در دانشگاه پیتسبورگ و کارمند سابق وزارت خارجه در تهران درباره این مدارک چنین می گوید؛ «اگرچه این مدارک همه در ژنو پیدا شده ولی مشخصاتی دارند که نشان می دهد در تمام دفاتر نمایندگی ساواک قابل اجرا بوده است. صحت آنها غیرقابل انکار است.
موید میزان این نوع آزارها و بازجویی ها در ایالات متحده یکسری وقایعی است که در اواخر سال ۱۹۷۶ در شمال ایالت نیویورک به وقوع پیوست. دانشجویان ایرانی که از خبر خرید یک مزرعه بزرگ در «بونویل» توسط مقامات ایرانی مطلع شده بودند، برای دیدن مزرعه یی که صاحبانش آن را «بزرگ ترین مزرعه پرورش دام» می نامند، به آنجا روانه شدند. در میان خریداران مزرعه که به نام مزرعه سهامی منصور معروف شده بود، نام هوشنگ نامور تهرانی نیز به عنوان یک دکتر داروساز اهل نیوجرسی به چشم می خورد. تهرانی در ضمن شوهرخواهر منصور رفیع زاده است. گفته می شود رضا براهنی شاعر و نویسنده مخالف دولت ایران در آوریل ۱۹۷۷ به ماموران تحقیق سنای امریکا گفته است تصور می کند تهرانی یکی از ساواکی هایی باشد که او را در زندان ایران مورد شکنجه قرار دادند. مخالفان ایرانی اعلام کردند ساواک مزرعه «بونویل» را برای ایجاد یک مرکز شکنجه در امریکا خریداری کرده است. در آن زمان دلایل کافی برای اثبات این مدعا وجود نداشت.
اکنون به هر صورت ساواکی های سابق و منابع دولتی امریکا ماجرای پشت پرده مزرعه بونویل را افشا کرده اند. طبق گزارش این منابع تهرانی مزرعه مزبور را با پول ساواک که توسط رفیع زاده تهیه شده بود، خریداری کرد. قرار بود از این محل به عنوان مرکزی برای اجرای پروژه عملیات «امریکا - کانادا» (بایگانی پرونده های مخالفان ایرانی و امریکایی شاه با استفاده از سیستم های مدرن کامپیوتری و نیز مرکز ارتباطات جهت ایجاد تماس های فوری بین پایگاه های ساواک و دفتر فرماندهی در تهران) استفاده شود. برای خرید وسایل الکتریکی مورد لزوم با موسسه بین المللی «راک ول» تماس های اولیه برقرار شده بود. (سخنگوی مرکز راک ول از اظهارنظر خودداری کرد.) وقتی وجود چنین مزرعه یی به اطلاع عموم رسید، تهران با انجام پروژه فوق مخالفت کرد.
پرستو بزازی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید