جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


یکصد سال نفت ایران و یک قرن توهم


یکصد سال نفت ایران و یک قرن توهم
درست یکصد سال پیش یعنی در سال ۱۹۰۸ (اردیبهشت ۱۲۸۷ هجری شمسی) یا دو سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه بود که نخستین چاه نفت در ایران در مسجدسلیمان به نفت رسید. ظرف این یک قرن، نفت در ابتدا به آهستگی وارد اقتصاد ایران شد. فی الواقع در سال های نخست کشف نفت در ایران، اعضای دولت ایران متوجه نشده بودند که چه گنج گرانبهایی در جنوب کشورشان پیدا شده. نخستین بار طی سال های جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۱۴) بود که ایرانیان به تدریج متوجه شدند نفت چه نقش بسزایی در صنعت کشورهای پیشرفته دارد. آنقدرها طول نکشید تا ایرانیان حتی دریافتند نفت ایران چه نقش استراتژیکی در پیروزی انگلستان و متحدینش در جنگ با آلمان داشته است.
از این مقطع به بعد بود که ایرانیان به تدریج به فکر منافع و درآمد بیشتر از این گنج سرشار افتادند. نخستین مشکل ما پیرامون نفت آن است که فکر می کنیم دولتمردان و مسوولان گذشته در عصر پهلوی و قبل تر از آن در عصر قاجار همگی مشتی افراد جاهل، خیانتکار و وطن فروش بودند که یا اساساً ارزش نفت را نمی دانستند و نمی دانستند که این ماده چه نقشی در به حرکت درآوردن چرخ صنایع کشورهای پیشرفته دارد، یا می دانستند اما به دلیل وابستگی به استعمار و قدرت های بیگانه و گرفتن مزد و پاداشی از آنها مصالح ملی را به آنان فروختند. قدر مسلم آن است که رجال و شخصیت های سیاسی ما در گذشته جملگی «فرشته» و سمبل ایثار و فداکاری در راه کسب منافع ملی و استیفای حقوق ملت نبودند، اما بسیاری از ایرانیان نیز در حد توان خود تلاش کردند تا بتوانند درآمد بیشتری از نفت را نصیب ملت کنند، اما واقعیت آن است که نمی توانستند، چون ناتوان بودند و با قدرت عظیم امپراتوری بریتانیای کبیر طرف بودند. برخلاف تصور رایج از نخستین سال هایی که رجال ما، که آن زمان دولتمردان قاجار بودند، متوجه شدند که انگلستان چه ثروت عظیمی را دارد از دولت ایران می برد، شماری از آنان تلاش کردند سهم ایران را از درآمد هنگفتی که انگلستان می برد افزایش دهند، اما مشکل این بود که رابطه میان ما و انگلستان در چارچوب قراردادی به نام امتیاز دارسی مشخص شده بود. طبق امتیاز دارسی دولت ایران هیچ گونه سرمایه گذاری نمی کرد و در ضرر و زیان دارسی هم شریک نبود. دولت ایران فقط در سود دارسی به میزان ۱۶ درصد شریک بود.
دیگر آنکه ما تصور می کنیم مسوولانی که قرارداد دارسی را بستند و امتیاز کشف، استخراج و بهره برداری از نفت را به مدت ۶۰ سال به دارسی واگذار کردند، جملگی مزدور، خائن، سرسپرده، ناآگاه، فاسد و ... بودند. ممکن است بسیاری از رجال قاجار همه اینها بودند، اما برخی نیز انسان هایی وطن پرست، شریف و با شخصیت بودند که مصالح و منافع ملی برایشان در صدر اولویت ها قرار داشت. از دید بسیاری از مسوولان ایران که وارد مذاکره با نمایندگان دارسی در ایران شدند، اتفاقاً آن امتیاز یا آن معامله خیلی هم بد نبود. قبل از دارسی چندین خارجی دیگر، روسی، هلندی و ... هم به جست وجوی نفت در ایران برآمده بودند و جملگی یا همه ثروت و دارایی شان را روی جست وجوهای بی حاصل برای نفت در ایران گذاشتند یا پس از چند سال تلاش و هزینه بالا دست خالی ایران را ترک کردند یا آنکه با مقداری قرض و به حالت ورشکسته کار را رها کردند. از نظر امنای دولت ایران هیچ معلوم نبود که دارسی هم به سرنوشت قبلی ها گرفتار نشود؛ همه چیزش را ببازد و ورشکسته از ایران خارج شود. تصوری که خیلی هم پرت نبود. فی الواقع از سال ۱۹۰۱ که دارسی امتیاز نفت در ایران را از شاه قاجار گرفت تا سال ۱۹۰۸ که نخستین چاه به نفت رسید، دارسی بسیار در ایران خرج کرده بود.
مقدار زیادی هم به دولت انگلستان بدهکار بود، مقدار دیگری هم به بانک های انگلیسی بابت وام هایی که از آنان گرفته بود، بدهکار شده بود. برای جلوگیری از ورشکستگی و به دست آوردن پولی که بتواند کار را در تپه ماهورها و در بیابان های خشک و سوزان و بی آب و علف خوزستان ادامه دهد، مقدار زیادی از سهام شرکتش را به دولت انگلستان فروخته بود اما هفت سال در بیابان ها و تپه ماهورهای شنی و داغ خوزستان به دنبال نفت گشتن و از حفر یک چاه به حفر چاه دیگر رفتن، رمق دارسی را کشیده بود. سرانجام نیز در اوایل سال ۱۹۰۸ او تصمیم می گیرد که ادامه فعالیت را در ایران متوقف سازد. به پرسنل شرکت در ایران تلگراف می شود که احداث چاه جدید را متوقف کنند، چاه هایی را که تازه آغاز به احداث شده رها کنند و ابزار و وسایل شخصی شان را جمع آوری کرده و به تدریج آماده خروج از ایران شوند. فی الواقع نخستین گروه از پرسنل شرکت هم از ایران خارج شده بودند و مابقی هم در انتظار نوبت برای خروج از ایران به سر می بردند. چند ماه بعد از دریافت تلگراف خروج از ایران بود که از قضای روزگار آخرین چاه حفر شده در عمق نزدیک به ۳۰۰ متری زمین به سفره عظیمی از نفت رسید و نفت و گاز در اردیبهشت سال ۱۲۸۷ به ارتفاع چند ده متری هوا فوران کرد.از این رو از نظر دولت ایران قرارداد دارسی خیلی هم بد نبود. ایران نه هزینه یی می پرداخت، نه سرمایه گذاری می کرد و نه در ضرر و زیان شریک بود. اگر هم شرکت به نفت می رسید ایران ۱۶ درصد از سود خالص شرکت را دریافت می کرد. از نگاه «توهم توطئه» کار امنای دولت ایران در امتیاز دارسی جنایت عظیم و ظلم فاحشی در حق ملک و ملت بود. از همان منظر کسب امتیاز دارسی یکی از توطئه های پیچیده، سازمان یافته و کاملاً حساب شده استعمار، استکبار و صهیونیسم بین الملل بود. اما از منظر واقعیت های آن زمان امتیاز دارسی صرفاً یک جور معامله ریسک پذیر تجاری بود. ممکن بود می گرفت ممکن هم بود که نمی گرفت؛ همچنان که در عالم واقعیت تا پای نگرفتن هم پیش رفت.
از زمانی که ایرانیان متوجه شدند نفت ثروت عظیمی عاید انگلیسی ها کرده به تکاپو افتادند تا سود ایران را از این گنج شایان بیشتر کنند. وقتی نخستین مراجعات و تقاضا برای افزایش سهم سود یا درآمد بیشتر ایران از نفت مطرح شد، انگلیسی ها ایرانیان را حوالت دادند به مفاد امتیازنامه دارسی. شاید بسیاری از ایرانیان برای نخستین بار که آن قرارداد را به گونه یی جدی مطالعه می کردند، نتیجه مطالعه شان روشن بود، طبق اصول یا مفاد قرارداد، شرکت صرفاً موظف بود ۱۶ درصد از سود حاصل از عملیاتش را به ایران بدهد و نه هیچ چیز بیشتر. به علاوه شرکت پس از ۶۰ سال کلیه تاسیسات را به دولت ایران واگذار می کرد. مشکل دیگر آن بود که محاسبه میزان سود خالص امر ساده یی نبود. به عنوان مثال شرکت مدعی می شد که وامی دریافت کرده و از بابت آن بهره بانکی می بایستی بپردازد.
شرکت میزان بهره را از سود خالص کسر می کرد و در نتیجه سود شرکت پایین می آمد و ۱۶ درصد ایران نیز کاهش پیدا می کرد. نخستین اعتراض ایرانیان به نحوه محاسبه سود خالص بود. جدای از ضعف دولت ایران در برابر دولت بریتانیا، مشکل دیگر فقدان ثبات در ایران بود. به دلیل بی ثباتی سیاسی که در نتیجه شرایط پرهرج و مرج اقتصادی و اجتماعی به همراه ضعف دولت مرکزی که در دو دهه نخست قرن بیستم در ایران ایجاد شده بود، دولت ها به سرعت در ایران در آن سال ها تغییر می یافتند. سه، چهار یا شش ماه میانگین عمر دولت ها بود. با تغییر دولت، مسوول مذاکرات نفت که در آن سال ها وزیر اقتصاد و دارایی بود نیز تغییر می یافت و چه بسا وزیر جدید خیلی توجهی به موضوع نفت نمی کرد. مقامات دولت ایران به تدریج دریافتند که در خصوص خیلی از اختلاف نظرهایی که با مدیران شرکت پیدا می کنند، می توانند به قوه قضائیه انگلستان شکایت کنند. در میان بهت و ناباوری مقامات ایرانی، در چندین مورد دادگاه حق را به دولت ایران داد و تصمیم گیری اش به ضرر شرکت انگلیسی بود.
پندار دیگری که ما به آن دچار هستیم پیرامون نقش رضاشاه در انعقاد قرارداد ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) است. تصور و اعتقاد ما بر آن است که این قرارداد توطئه دیگر استعمار انگلستان بود برای تاراج بیشتر نفت ما. انگلستان به عامل خود (رضاشاه پهلوی) دستور می دهد امتیاز دارسی را لغو کند و به دنبال یک جنگ زرگری میان تهران و لندن، قرارداد جدیدی بسته می شود که به مراتب از دارسی بدتر بود. از جمله اینکه مدت امتیاز دارسی که ۶۰ سال می بود و در زمان انعقاد قرارداد ۱۹۳۳ (تقریباً نیمی از آن سپری شده بود) سی سال دیگر به مدت آن اضافه می شود.
هر چند مدت قرارداد از ۶۰ سال در قرارداد قبلی به ۹۰ سال در قرارداد بعدی افزایش یافت، اما از جهاتی هم قرارداد ۱۹۳۳ بر امتیاز دارسی ارجح بود. از جمله یکی از مهم ترین مسائلی که از نظر دولت ایران در قرارداد جدید آمده بود موضوع آموزش و به کارگیری پرسنل ایرانی در رده های مهندسی و مدیریتی صنعت نفت بود. فی الواقع یکی از مشکلاتی که ایرانیان متوجه شده بودند گرفتار آن هستند این بود که آنان علم و اطلاعی از وضعیت و عملکرد شرکت نداشتند.
اگر فی المثل شرکت می گفت در فلان سال ضرر کرده، ما می پذیرفتیم چون هیچ طور نمی توانستیم بفهمیم که آیا شرکت درست می گوید یا خیر، چرا که ایرانیان در صنعت نفت اغلب کارگران ساده، باغبان، آشپز، نگهبان و حداکثر راننده بودند. بنابراین در قرارداد ۱۹۳۳ بندی گنجانده شد که براساس آن شرکت مقید شد ایرانیان را آموزش داده و هرسال یک درصد مشخصی از ایرانیان وارد امور فنی، مهندسی و مدیریتی شرکت شوند. ایجاد دانشکده نفت آبادان که امروزه یکی از مهمترین واحدهای تربیت کادر فنی و متخصص در صنعت نفت و گاز و پتروشیمی در کشور است، محصول این بند بود که در قرارداد ۱۹۳۳ آورده شد. نکته دیگر این بود که به توصیه مشاوران انگلیسی دولت ایران بهتر بود ایران مبنای محاسبه درآمدش را از سود خالص که گنگ و نامشخص بود، به حجم فروش تغییر دهد. ایران یک درصد مشخصی بر مبنای کل حجم نفتی که شرکت استخراج و از کشور خارج کرده بود می گرفت. صرف نظر از آنکه شرکت چه میزان سود یا زیان کرده باشد. مزیت مهم دیگر قرارداد ۱۹۳۳ بر دارسی آن بود که حق انحصار انگلیسی ها در خصوص کشف و استخراج نفت در ایران از بین می رفت و قلمرو شرکت نفت مشخص می شد و دولت ایران حق داشت با شرکت ها و کشورهای دیگر در خارج از قلمرو شرکت نفت همکاری داشته باشد. اختلاف و برخورد میان شرکت نفت و به تبع آن دولت انگلیس با رضاشاه نیز بر سر نفت ساختگی نبود. رضاشاه ابتدا به دنبال ملی کردن نفت برآمد و قرارداد دارسی را یکجانبه لغو کرد اما نتوانست در برابر قدرت انگلستان بایستد و به قرارداد ۱۹۳۳ تن داد. اما همان طور که گفتیم آن قرارداد از برخی جهات بهتر از قرارداد دارسی بود.
شاید بزرگ ترین توهمی که نفت در ایران به وجود آورد دیدن دست انگلستان در پشت پرده هر رویداد و اتفاقی در کشور بود. ظرف یکصد سال گذشته، مسوولان و رهبران سیاسی در ایران یکی پس از دیگری مخالفان خود را به انگلستان نسبت داده اند و پشت سر هر مخالف و مخالفتی، شبح نامرئی لندن را می بینند. پهلوی ها، هم پدر و هم پسر مصداق کامل این «بیماری» بودند. رضاشاه به شدت نسبت به انگلیسی ها بی اعتماد بود و علی الدوام بر این تصور بود که آنان دارند علیه وی توطئه می کنند. این ارث و میراث بعدها به ولیعهد و جانشینش محمدرضا پهلوی رسید. اگر رضاشاه تصور می کرد که انگلیسی ها علیه وی هستند، محمدرضا با همه وجود یقین داشت که انگلیسی ها علیه وی هستند. خاطرات علم را که انسان می خواند نمی تواند از این احساس شاه دچار حیرت و شگفتی نشود. او نه تنها بسیاری از اتفاقات داخل کشورش را که خوشایند نبودند به انگلیسی ها نسبت می داد، بلکه بسیاری از تحولات منطقه و جهان را هم به تحریک و اراده انگلیسی ها می پنداشت. تصور شاه نسبت به انگلیسی ها و بدبینی عمیق و گسترده وی به آنها به حدی بود که علم در بسیاری از مواقع احساس می کرد که شاه واقعاً دچار نوعی بیماری شده است. این فقط علم نبود که از احساس ترس و بی اعتمادی شاه به انگلیسی ها به ستوه آمده بود. آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران نیز از این احساس و اعتقاد شاه که همه مشکلات و ناملایمات کشورش، همه شورش ها و ناآرامی ها زیر سر انگلستان است، کلافه شده و به ستوه آمده بود. پارسونز در خاطراتش می نویسد؛ من دیگر به گلایه های تمام نشدنی شاه در خصوص نقش انگلستان در ایجاد آشوب ها و ناآرامی های دوران انقلاب عادت کرده بودم. در ابتدا سعی می کردم با او بحث کنم و مجابش نمایم که آخر انگلستان چه نفعی از این می برد که کشور شما دچار آشوب و التهاب شود یا شما از قدرت سرنگون شوید؟ اما به تدریج پی بردم که بی فایده است و این اعتقاد که انگلستان پشت سر آشوب ها و ناآرامی ها در ایران است و در خفا با مخالفان شاه زد و بند کرده، آنچنان در شاه ریشه دوانیده که به هیچ روی نمی توان در آن تزلزلی به وجود آورد.
در جریان ناآرامی های دوران انقلاب در آبان ماه سال ۱۳۵۷ یک بار تظاهرکنندگان با پرتاب مواد آتش زا سعی می کنند سفارت انگلستان را آتش بزنند. عصر آن روز پارسونز به ملاقات شاه می رفته و طبیعی است که از حوادث آن روز صبح هم به شدت ترسیده بوده، هم دلخور. اما شاه با لحن نیشدار به پارسونز می گوید؛ «دیدید در آتشی که خودتان روشن کرده اید نزدیک بود بسوزید.» پارسونز که دیگر تحملش از نیش و کنایه های شاه طاق شده بود، عرف و ادب دیپلماتیک را به کنار گذارده و با خشم به شاه می گوید اگر کسی به راستی فکر کند که دست انگلستان با دست مخالفان شما در یک کاسه است، جایش در تیمارستان است. (زیباکلام، مقدمه یی بر انقلاب اسلامی، چاپ هفتم، روزنه، ۱۳۸۶، صص ۱۷-۱۵)
نفت فقط در محمدرضا پهلوی این روحیه را به وجود نیاورده بود که انگلیسی ها در ایران آن قدر بانفوذ هستند که هیچ امری بدون اراده آنان تحقق پیدا نمی کند. این باور همچون روح سرگردانی تا به امروز با بسیاری دیگر از ایرانیان همراه بوده و کم نیستند ایرانیانی که دست پنهان انگلستان را در هر امر ریز و درشتی در این کشور دخیل می دانند.
صادق زیباکلام
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید