جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

موج سوم اسلام ستیزی غرب


موج سوم اسلام ستیزی غرب
نظام سلطه سعی دارد در موج سوم اسلام هراسی با ایجاد انفعال در مسلمانان نسبت به اهانت های مکرر به مقدسات اسلامی یا ایجاد واکنش های غیرمعقول بازی برد- برد برای خود طراحی و اجرا کند.
با چاپ مجدد کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اعظم (ص)، اظهارات موهنانه «رود پارسلی» کشیش یکی از کلیساهای بزرگ آمریکا و حامی جان «مک کین» نامزد جمهوری خواهان آمریکا علیه ذات اقدس الهی و مقدسات اسلامی، پخش ویژه برنامه ای از سوی شبکه آمریکایی فاکس نیوز مبنی بر بزرگ نمایی خطر اسلام و دست داشتن مسلمانان در انفجارهای لندن و اسپانیا و همچنین ساخت فیلم ضد قرآنی فتنه(Fitna) ساخته گریت ویلدرز هلندی، فاز جدیدی از موج سوم اسلام هراسی و اسلام ستیزی بر منصه ظهور رسیده است.
در این راستا برای تحلیل و بررسی سناریوی نظام سلطه و اهداف پیدا و پنهان آن، ابتدا می بایست به چرائی شکل گیری دو راهبرد اسلام هراسی(phodia Islam) و اسلام ستیزی(Islamism Anti) پرداخت.
● موج اول اسلام ستیزی
اگر چه اسلام هراسی و اسلام ستیزی پدیده تازه ای در غرب نیست و تقریبا ریشه در تاریخ اروپا و به ویژه جنگ های صلیبی دارد اما امواج جدید اسلام هراسی و اسلام ستیزی ، پروژه ای کاملا هدفمند و طراحی شده از سوی صهیونیسم بین الملل می باشد که با بهره گیری از ابزارهای متنوع و تاکتیک های پیچیده به صورت پر دامنه ای در حال اجرا است.
موج اول این پروژه به صورت مشخص از اواخر دهه ۸۰ میلادی آغاز شده است و چرائی عملیاتی شدن اسلام هراسی و اسلام ستیزی نیز به پیروزی انقلاب اسلامی و تحولات گسترده منبعث از آن در جهان اسلام و مناسبات بین المللی باز می گردد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، باعث به وجود آمدن و ظهور خود آگاهی دینی در میان مسلمانان و بازیابی هویت اسلامی گردید و این مهم نیز گفتمان بیداری اسلامی را به منصه ظهور رسانید و گفتمان بیداری اسلامی تدریجا به گفتمان مسلط جهان اسلام تبدیل گردید.
دامنه تحولات منبعث از انقلاب اسلامی تنها محدود به جهان اسلام نگردید و خیلی سریع مناسبات بین المللی را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران دو عنصر مسلط بر سرشت مناسبات بین المللی حاکم بود; عنصر قدرت و ایدئولوژی سیاسی سوسیالیسم و لیبرالیسم اما انقلاب اسلامی، عناصر و معادلات جدیدی را وارد عرصه مناسبات بین المللی کرد. این عناصر و معادلات عبارت بودند از هویت فرهنگی دینی و ایدئولوژی اسلامی.
برآیند وارد شدن مولفه های جدید در مناسبات بین المللی، شکل جدیدی از قواعد بازی را در محیط بین المللی بوجود آورد که در نتیجه بازی یکجانبه و یک طرفه سلطه گر و سلطه پذیر را تا حدود زیادی تحت تاثیر قرار داد و ظهور بازیگران سلطه ناپذیر و مستقل را به ارمغان آورد.
روند موصوف از یک سو و گسترش مهاجرت گسترده مسلمانان به اروپا و آمریکا و مقاومت آنان در برابر هضم شدن در هنجارها و فرهنگ غربی و همچنین تاکید و تقید مسلمانان به اعمال دینی و رشد اسلام گرایی در بین اروپائیان، غربی ها را به هراس انداخت و آنان را به چاره جویی واداشت. از این رو غرب در صدد بر آمد تا با تکیه بر راهبرد اسلام هراسی، از یک طرف تحولات ذکر شده را مهار کند و از طرف دیگر و به زعم خود مهمترین مانع جدی بر سر راه جهانی سازی و استیلای فرهنگ، سیاست و اقتصاد غرب را بدین ترتیب از سر راه بردارد. این مانع از منظر غربی ها همان خودآگاهی مسلمانان، بازیابی هویت دینی و شکل گیری بیداری اسلامی بود.
● انتشار کتاب آیات شیطانی
موج اول اسلامی هراسی همزمان با شکل گیری موج اول بیداری اسلامی در دهه ۸۰ میلادی به عنوان یک راهبرد مهم در دستور کار نظام سلطه و رسانه های وابسته به آن قرار گرفت که در این ارتباط می توان به انتشار کتاب موهن« آیات شیطانی» توسط سلمان رشدی اشاره کرد.
با فروپاشی بلوک شرق و شوروی سابق در آغاز دهه ۹۰ میلادی و خلا» بیگانه هراسی و محاصره اندیشی متداول عوام در غرب، راهبرد اسلام هراسی به صورتی جدی تر مورد اهتمام و توجه بازیگران سلطه گر قرار گرفت. در همین راستا مراکز تصمیم ساز وابسته به لابی صهیونیسم بین الملل سعی کردند برای پر کردن خلا بیگانه هراسی و محاصره اندیشی، خطر اسلام را جایگزین خطر کمونیسم نمایند.
از این رو و در فاز جدید، راهبرد اسلام هراسی را از مجاری صرف تبلیغاتی خارج کرده و به آن زیر ساخت به اصطلاح علمی و فرهنگی دادند. در این رابطه و در سال ۱۹۹۲ تئوری برخورد تمدن ها از سوی« ساموئل هانتینگتون» مطرح گردید.
هانتینگتون در تئوری برخورد تمدن ها تصریح کرد که خطوط گسل بین تمدن ها مرزهای درگیری آینده است و تمدن اسلامی بزرگترین تهدید برای تمدن غرب محسوب خواهد شد. در واقع مراکز تصمیم ساز با این تئوری پردازی در صدد القای این مفهوم بودند که مرزهای جهان اسلام خونین است.
متعاقب ایجاد زیرساخت به اصطلاح علمی و فرهنگی برای راهبرد اسلام هراسی، اسلام ستیزی نیز به موازات آن در دستور کار غرب و رسانه های وابسته به نظام سلطه قرار گرفت. ارائه تصویر غیر واقعی و مخدوش از اسلام و آموزه های آن، فاز دیگری از موج اول راهبردهای اسلام هراسی و اسلام ستیزی بود. عملیاتی شدن این فاز ذهنیت افکار عمومی غرب را به سمت برداشتن یک جانبه و غیر واقعی از اسلام سوق داد.
القای این مفاهیم که قوانین اسلامی ناقض حقوق بشر است. اسلام دینی خشونت طلب و مروج عصبیت است، دین اسلام بنیادگرا و مخالف علم و پیشرفت می باشد، اسلام مولد اندیشه تروریسم است و ... بخشی از فاز جدید اسلام هراسی و اسلام ستیزی در موج اول را شامل می شود.
● موج دوم اسلام ستیزی
دومین موج اسلام هراسی و اسلام ستیزی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و انفجارهای نیویورک و واشنگتن عملیاتی شد.
در موج دوم، رسانه های تحت کنترل نظام سلطه سعی کردند بنیان روابط جهان اسلام و غرب را دگرگون سازند، از این رو به شدت و حدت گسترده ای این عبارت که خطوط گسل تمدنی بین اسلام و غرب فعال شده است را القا می کردند. دو روز پس از انفجارهای ۱۱ سپتامبر، روزنامه هرالدتریبون در مقاله ای به قلم جان وینکور نوشت که این حوادث برخورد تمدن های اسلامی و غرب را آشکار ساخته است.
موج دوم اسلام هراسی و اسلام ستیزی توسط امپراتوری های خبری و رسانه ای نظام سلطه آن چنان ساماندهی شد که نخست وزیر وقت ایتالیا در اظهاراتی نسنجیده تمدن غرب را اصیل تر از تمدن اسلامی خواند و مسلمانان را به علت آنچه او فرودستی می نامید مورد تحقیر قرار داد.
در ادامه این روند، فوکویاما یک ماه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر در مصاحبه ای با روزنامه گاردین تاکید کرد که اسلام تنها نظام فرهنگی است که مدرنیته غربی را تهدید می کند. او تصریح کرد که که آمریکا می تواند برای شکستن مقاومت کشورهای اسلامی در برابر مدرنیته از توان نظامی خود استفاده کند.
در همین رابطه ویلیام کوهن، وزیر دفاع اسبق آمریکا و از استراتژیست های برجسته این کشور اعلام داشت جنگ آمریکا و متحدانش با اسلام، جنگ چهارم جهانی است و همچنین بوش، رئیس جمهور آمریکا نیز مدعی جنگ دوم صلیبی گردید.
موج دوم اسلام هراسی و اسلام ستیزی در غرب در وهله اول پدیده عصبیت مسلمانان را گسترش داد و رفتارهایی علیه آنان در اشکال تبعیض، انزجار، اعمال خشونت و .. شکل گرفت، ثانیا موجب رونق بخشی بیشتر بیگانه ستیزی و محاصره اندیشی عوامانه در افکار عمومی غرب شد، ثالثا به غرب و به ویژه آمریکا آزادی عمل بیشتری برای اسلام هراسی و اسلام ستیزی اعطا کرد به گونه ای که پنج کشور از هفت کشوری که نامشان در فهرست وزارت خارجه آمریکا به عنوان حامیان تروریسم قرار گرفت، از کشورهای اسلامی بودند و رابعا ساماندهی موج دوم اسلام هراسی و اسلام ستیزی این امکان را برای آمریکا و کشورهایی که دارای فرهنگ مشترک انگلوساکسنی بودند فراهم ساخت تا رویکردی سخت افزارانه و میلیتاریستی را در دستور کار خود قرار دهند.
در راستای تئوریزه کردن لزوم رویکرد سخت افزاری و نظامی در موج دوم اسلام هراسی و اسلام ستیزی،« رود پارسلی» از کشیشان مروج صهیونیست مسیحی با انتشار کتابی به نام «بیش از این نباید سکوت کرد» مدعی شد که خدا به آمریکا ماموریت داده که اسلام را شکست دهد. وی همچنین در کتاب خود نوشت که این یک حقیقت است که آمریکا تا حدودی با هدف ویرانی این دین غلط تاسیس شده است.
اما در پی ناکامی آمریکا در عراق و شکست طرح خاورمیانه بزرگ که در واقع شکست رویکرد سخت افزاری در راهبردهای اسلام هراسی و اسلام ستیزی بود و همچنین پیروزی گفتمان اصولگرایی در ایران در طی چند سال اخیر موج دوم بیداری اسلامی در منطقه پدیدار شد. این موج که با پیروزی اسلام گرایان و به قدرت رسیدن آنان در برخی از کشورهای اسلامی و به ویژه پیروزی حزب الله در جنگ ۳۳ روزه با رژیم صهیونیستی همراه بود نظام سلطه را وادار کرد تا موج سوم اسلام هراسی و اسلام ستیزی را طراحی و اجرا نماید.
این موج که از سال ۲۰۰۵ و با چاپ کاریکاتورهای موهن و اهانت آمیز به ساحت مقدس پیامبر اعظم (ص) توسط ناشران دانمارکی طراحی و اجرا شده است، با پخش ویژه برنامه شبکه آمریکایی فاکس نیوز، ساخت فیلم ضد قرآنی «فایتنا» از سوی گریت ویلدرز هلندی که دارای روابط بسیار نزدیکی با ایهود باراک و اولمرت می باشد و همچنین اظهارات موهنانه «رود پارسلی» و چاپ مجدد کاریکاتورهای اهانت آمیز، شکل و ابعاد جدیدتری به خود گرفته است.
موج سوم اسلام هراسی و اسلام ستیزی، هتاکانه تر، گسترده تر و پیچیده تر طراحی و اجرا می شود و از تاکتیک هایی همچون «القا و توهم سازی، تمسخر، تحقیر، تحریف، تخریب» علیه مقدسات اسلامی، آموزه های دینی و مسلمانان بهره گرفته می شود.
● اهداف پیدا و نهان سناریوی اسلام هراسی و اسلام ستیزی
اسلام هراسی و اسلام ستیزی در واقع ناظر بر طراحی بازی برد- برد از جانب نظام سلطه در برابر بیداری اسلامی می باشد. بدین معنا که بی حسی و بی تفاوتی مسلمانان در برابر تکرار اهانت ها، از یک سو تلاشی خواهد بود برای پیشروی بیشتر در برابر بیداری اسلامی و تفوق فرهنگ غربی در مقابل خودآگاهی دینی و بازیابی هویت اسلامی مسلمانان و از سوی دیگر با واکنش غیرمعقول مسلمانان یا به عبارتی با وادار کردن مسلمانان به اشتباه، القای مظلومیت غرب و پیشبرد اهداف مورد نظر را رقم بزند.
بخشی از اهداف پیدا و پنهان سناریوی اسلام هراسی و اسلام ستیزی را می توان اینگونه برشمرد:
۱) جلوگیری از مهاجرت مسلمانان به غرب و ایجاد مهاجرت معکوس مسلمانان: کشورهای غربی روند مهاجرت مسلمانان به غرب را تهدیدی برای رفاه اجتماعی خود تلقی می کنند که باعث اختصاص منابع و مشاغل به آنان می گردد بر همین اساس می کوشند با اتخاذ اسلام هراسی واسلام ستیزی، عملا نه تنها از روند مهاجرت مسلمانان جلوگیری به عمل آورند، بلکه این روند را معکوس نمایند. در همین رابطه می توان به انفجارهای هفتم ژوئیه ۲۰۰۵ لندن اشاره کرد که متعاقب آن اذیت و آزار مسلمانان باعث شد که حدود ۵۰۰ هزار مسلمان انگلیس را ترک نمایند.
۲) جلوگیری از رویکرد مردم غرب به اسلام: گسترش جمعیت مسلمانان از یک سو و رویکرد مردم غرب به اسلام و همچنین کاهش و یا بعضا منفی شدن نرخ رشد جمعیت در کشورهای اروپایی، احساس نگرانی عمیقی را در نزد سردمداران غربی به وجود آورده است به گونه ای که با انتشار برخی آمارها، پیش بینی کرده اند که تا چند دهه آینده اروپا قاره ای مسلمان خواهد شد. از این رو عملیاتی شدن راهبردهای اسلام هراسی و اسلام ستیزی در نزد سیاست گذاران اروپایی، در واقع ترفندی است برای مقابله و مهار روند موصوف.
۳) ممانعت از روند واگرایی اروپا نسبت به آمریکا: آمریکا با بهره گیری از القای خطر کمونیسم، موفق شده بود در طول جنگ سرد، غرب را به عنوان متحد استراتژیک در کنار خود حفظ نماید. با فروپاشی شوروی سابق و منتفی شدن خطر کمونیزم، روند واگرایی اروپا نسبت به سیاست های آمریکا تدریجا آغاز گردید. ادامه این روند آمریکا را در مناسبات بین الملل و مهار چالش های پیش رو تنها می ساخت. بر اساس اسلام هراسی و اسلام ستیزی در واقع بازار بیگانه هراسی را به عنوان یک الزام برای حفظ وضع موجود و همراهی اروپا با سیاست های آمریکا فراهم می سازد.
۴) ایجاد تقابل مسیحیت با اسلام: سناریوی اسلام هراسی و اسلام ستیزی از یک سو ممکن است مسلمانان را وادار به بازی کردن در زمین غربی ها و رفتار اشتباه نماید و از سوی دیگر باعث رویکردهای منفی مانند خشونت، انزجار و اشاعه باورهای نادرست علیه مسلمانان گرداند که در نهایت می تواند منجر به تقابل بین مسیحیت و اسلام شود.
طراحی مذکور بیش از پیش، نقش لابی صهیونیسم را در چرایی عملیاتی شدن راهبردهای اسلام هراسی و اسلام ستیزی مشخص می سازد. در این راستا به نظر می رسد لابی صهیونیسم و مسیحیان صهیونیست با ایجاد جنگ نرم صلیبی در انگاره ایجاد زمینه برای تحقق نبرد آرماگدون می باشد.
۵) مهار جمهوری اسلامی ایران: از دیگر اهداف مورد نظر نظام سلطه در سناریوی اسلام هراسی و اسلام ستیزی مهار جمهوری اسلامی ایران در ابعاد گوناگون می باشد. در واقع اسلام هراسی واسلام ستیزی در نزد طراحان سلطه گر مترادف با ایران هراسی و ایران ستیزی می باشد.
بر همین اساس مقامات آمریکایی بارها ایران را محور شرارت و بانک مرکزی تروریسم در منطقه و جهان معرفی کرده اند. از این نظر راهبرد اسلام هراسی و اسلام ستیزی در واقع ناظر بر تلاش برای مهار همه جانبه ایران از طریق انزوای جمهوری اسلامی در مناسبات بین المللی، ایجاد اجماع و محدودیت های اقتصادی علیه ایران، ایجاد شکاف و تقابل بین جمهوری اسلامی و کشورهای عربی منطقه می باشد.
۶) تداوم حضور نظامی و اشغالگری آمریکا در منطقه: عملیاتی شدن راهبرد اسلام هراسی و اسلام ستیزی، حضور نظامی آمریکا و متحدان او را در کشورهای منطقه استمرار می بخشد و باعث تداوم اشغالگری می گردد. این شرایط امکان تسلط آمریکا بر منابع کشورها را فراهم می سازد، انرژی مورد نیاز آمریکا و متحدانش تامین می گردد ضمن آنکه تداوم حضور نظامی آمریکا در واقع متضمن ایجاد امنیت برای رژیم صهیونیستی نیز می باشد.
البته اهداف دیگری نیز برای اسلام هراسی و اسلام ستیزی می توان متصور بود از جمله سرپوش گذاردن بر شکست آمریکا در عراق و خاورمیانه و شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه و ... که بر شماری آن فرصت و حوصله بیشتری را طلب می کند.
نویسنده : رضا سراج
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید