جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نقش باورها و اطلاعات بیرونی در برداشت از آیات قرآن


نقش باورها و اطلاعات بیرونی در برداشت از آیات قرآن
کلام الهی نور است و هدایت, امّا بهره گیری ازاین نور وهدایت, نیازمند چشمانی باز و بینشی ژرفنگر است و درپرتو جست وجوگری می توان چشمه های نور وهدایتش را کشف کرد. تفاوت افراد در برخورد با محتوا وپیامهای قرآن, نکته ای است که دراین نوشتار بدان خواهیم پرداخت و روشن خواهیم ساخت که هرکس درهرمرتبه ای ازمعرفت و اطلاعات, تنها قادر است به اندازه نیاز خویش از قرآن بهره برد وبرداشت افراد از قرآن ارتباطی تنگاتنگ با اطلاعات فرد برداشت کننده دارد.
این آگاهیها که می تواند درفهم کلام و برداشت ازآن مؤثر باشد در یک طبقه بندی کلی چنین تقسیم می شود:
الف) علومی که نقش ابزاری و کلیدی برای درک مفاهیم وموضوعات وفهم ظواهر کلام دارند, مانند: لغت, ادبیات,معانی, بیان و….
ب) اطلاعاتی که با گذر ازمرحله اوّل ما را در فهم مراد متکلم یاری می دهد و نسبت به آگاهیهای مرحله(الف) درسطح بالاتری قرار دارد.
محور اصلی تحقیق ما دراین نوشتار همین اطلاعات بند (ب) است, زیرا این اطلاعات سبب دگرگونی فهم وبرداشت ازآیات قرآنی می شود و بود و نبود آن, تأثیر مهمی درفهم سخن وحی دارد, تا آن جا که موجب بروز مکتبهایی نیز در علم تفسیر شده است.
برای نمونه: علامه طباطبایی ذیل آیه: (الی ربّها ناظرة) (قیامه/۲۳) می نویسد:
(والمراد بالنظر الیه تعالی لیس هو النظر الحسّی المتعلق بالعین الجسمانیّة المادیّة التی قامت البراهین القاطعة علی استحالته.) ۱
منظور ازنظر به سوی پروردگار, نظر حسی که با چشم ظاهری صورت گیرد, نیست, چه این که دلایل قطعی و تردید ناپذیر برمحال بودن دیدن خداوند با چشم و ابزار حسّی اقامه شده است.
آلوسی نیز ذیل آیه: (… قال لن ترینی…)(اعراف/۱۴۳) می نویسد:
(… وحاصله ان یکون الکلیم دون آحاد المعتزلة علما و دون من حصل طرفا من الکلام فی معرفة مایجوز ومالایجوز وهذا کلمة حمقاء و طریقة عوجاء لایسلکها احد من العقلاء… فقد رأیت ربّی مناماً ثلاث مرّات وکانت المرّة الثالثة فی السنة السادسة والأربعین و المأتین والالف بعد الهجرة….)۲
حاصل این سخن [محال بودن دیدن خداوند به طور مطلق, دراین جهان وجهان آخرت و دربیداری… که معتزله بدان قائل شده اند] آن است که بگوییم: موسای کلیم از نظر دانش فروتر از یکایک معتزله وکم مایه تر ازهمه کسانی است که معرفت اندکی درباره بایدها و نبایدها دارند! درحالی که چنین نسبتی به موسای کلیم, سخن احمقان و شیوه کج اندیشان است وهیچ عاقلی چنین راهی را برنمی گزیند…[چگونه دیدن خداوند محال است با این که] خود من سه مرتبه پروردگارم را درخواب دیده ام و آخرین مرتبه در سال ۱۲۴۶ هجری بوده است.
ونیز ذیل آیه: (الی ربّها ناظرة) (قیامه/۲۳) می نویسد:
(ثمّ انّ اجهل الخلق عندهم المعتزلة وادناهم منزلة حیث انکروا صحّة رؤیة من لاظاهر سواه بل لاموجود علی الحقیقة الاّ ایّاه.)
جاهل ترین مردم و حقیرترین مردم نزد اهل دانش و فضل, معتزله هستند, زیرا دیدن کسی را منکر شده اند که جز او هیچ چیز ظاهر نیست, بلکه موجود حقیقی جز او وجود ندارد.
توجه دارید که پیش فرضها وتصورات پیشین فرد از مسأله تاچه اندازه درفهم وبرداشت مفاهیم وموضوعات ازآیه دخالت دارد و چه مقدار بر گسترش و محدودکردن موضوع تأثیر می گذارد, تا آن جا که منتهی به پدیدآمدن دیدگاههای متناقض می گردد.
و کلّ یدّعی وصلاً بلیلی و لیلی لا تقرّ لهم بذاکا
به هرحال برای این که گام در میدان این پژوهش بگذاریم, نخست مقدماتی را که دربرداشت از قرآن تأثیر می گذارد طبقه بندی می کنیم, آن گاه به بررسی هریک می پردازیم.
● زمینه های فزونی یا کاستی برداشتهای قرآنی
اصولی وجود دارد که پذیرش آنها باعث می شود تا برداشتهای بیشتری از آیات قرآن صورت گیرد; مثلاً اگر این اصل کلی را بپذیریم که: (احکام شرایع سابق در صورتی که دلیلی بر نسخ آنها نباشد, برای ما حجّت است), برداشتهای افزونی از آیات قرآن خواهیم داشت. نیز از وجود حکم قصاص در شرایع سابق, وجود آن را در شریعت اسلام استفاده می کنیم, یا از داستان حضرت ایوّب(ع)که برای عمل به مقتضای سوگند خویش, شاخه های گیاه به هم بسته شده را به کاربرد, جواز حد زدن با شاخه های گیاه به هم بسته شده را می فهمیم و…. این اصول را (قضایای مثبته) می نامیم ودرمقابل اینها اصولی هستند که پذیرش آنها باعث می شود, چشم از برداشتهای زیادی بپوشیم; مثلاً اگر این قضیه ثابت باشد که انبیا در کارهای خود هیچ گونه فراموشی و اشتباه ندارند, ازآیاتی که می گوید:(وعصی آدم ربّه فغوی) (طه/ ۲۰), نمی توان گناه و سرپیچی آدم را نتیجه گرفت وباید ظاهر آیه را تأویل کرد. به این اصول, (قضایای نافیه) می گوییم.
● اصول فزاینده (قضایای مثبته)
چنانکه اشاره شد, برخی از قواعد و اصول کلی پذیرفته شده, می توانند برتعداد برداشتهای قرآنی بیفزایند. اکنون برآن هستیم تا نمونه ای ازاین اصول را شناسایی کنیم:
۱) باورها و قضایای قطعی و پذیرفته شده
در هرمکتب علمی یا دینی ویا حتّی درهرمجموعه انسانی, اصولی به عنوان اصول مسلّم تلقی می شود; مثلاً در فلسفه, اصل علیّت, اصلی انکارناپذیر شناخته شده است ویا برخی قواعد منطقی مورد پذیرش آنان واقع شده, به گونه ای که آن را ثابت و تغییر ناپذیر می دانند.
درادیان آسمانی و غیرآسمانی, برخی اصول , ثابت ومسلم شناخته می شوند; مثلاً اعتبار تورات در یهودیت, اعتبار انجیل در مسیحیت, اعتبار و حجیت قرآن وسنّت پیامبر(ص) دراسلام مورد پذیرش است وتردید ناپذیر تلقی می شود.
این اصول, گاه فزاینده برداشتهای جدید و تفسیرهایی هستند که در منطوق متون فلسفی یا دینی نیامده است.
درمجموعه معارف اسلامی, برخی از باورها و قواعد, شکل ثابت و مسلّم به خود گرفته است; برخی درنزد همه فرقه های اسلامی, مثل حجیّت وحی و برخی نزد بعضی از مذاهب, مثل اصل عدل الهی, عصمت انبیاء, اصل ولایت, اصل حسن و قبح ذاتی افعال و….
برای نمونه, موضوع (حجیت احکام شرایع سابق) را مثال می آوریم.
آیا احکام شرایع پیشین, برای امّت اسلام نیز حجت است یا خیر؟
آیا حجیّت این احکام, برای مسلمانان امری مسلّم و قطعی است یا مورد تردید و درنگ؟
درصورتی که پاسخ هردو پرسش مثبت باشد, محقق قرآنی خواهد توانست در پرتو اصل (حجیّت احکام شرایع پیشین) احکام جدیدی را از قرآن برای امّت اسلام استفاده کند. خداوند درباره یهود می فرماید:
(و کتبنا علیهم فیها أنّ النفس بالنفس و العین بالعین… ) مائده/ ۴۵
ما بر یهود واجب و مقرر ساختیم که قصاص نفس به نفس و قصاص چشم به چشم است.
بر طبق اصل یاد شده, محقق قرآنی باید نتیجه بگیرد که پس همین حکم برای مسلمانان نیز هست.
مثال دیگر: در آیه:
( قال إنّی أرید أنکحک إحدی ابنتیّ هاتین علی أن تأجرنی ثمانی حجج…)
قصص/۲۷
شعیب به موسی گفت: من تصمیم گرفته ام یکی از دودخترخود را به ازدواج تو درآورم به این شرط که هشت سال خدمت من کنی….
اگر اصل (حجّیت احکام شرایع پیشین) را پذیرفته باشیم می توانیم ازاین آیه استفاده کنیم که پدر دختر, برای تزویج دخترش به مردی شایسته می تواند حقّی را مطالبه کند که سود آن متوجه خود پدر باشد. چنانکه شعیب چنین چیزی را ازموسی طلب کرد.
بلی, گاه درآیات قرآن, دلایل ویژه ای وجود دارد که نشان می دهد حکم درآیه, مخصوص یک مورد بوده و درخور تعمیم نیست. فرمان خداوند به ابراهیم درزمینه ذبح فرزندش اسماعیل و یافرمان خدا به مادر موسی در زمینه افکندن موسی به نیل: (فاذا خفت علیه فألقیه فی الیمّ…) (قصص/ ۷)از این گونه است, زیرا این موارد, اختصاصی بوده است. آزمون ذبح فرزند, برای امّت ابراهیم نبوده, بلکه برای شخص او بوده است. نیز دستور افکندن موسی به نیل, همراه با این تضمین از سوی خداوند بوده است که: (إنّا رادّوه إلیک); ما او را به تو بازخواهیم گرداند, و چنین تضمینی از سوی خداوند برای دیگران نیامده است.
۲) نقل قولهای خداوند
ییکی دیگر از مسائلی که در میزان استفاده از قرآن مؤثّر است, چگونگی دریافت مفسّر و محقق قرآنی, از نقل قولهای خداوند است.
آیا زمانی که خداوند از فرد یا گروهی نقل قول کرده وآن را به روشنی یا به اشاره مورد ردّ وانکار قرار نداده است, این نقل, دلیل حتمی بودن آن فعل یا قول است یا خیر؟
در پاسخ به این پرسش, زوایای مختلفی از موضوع مورد پرسش باید دانسته شود, از جمله این که تمایز یا عدم تمایز میان کلام مؤمنان و اولیای الهی با کلام شیاطین و فاسقان مورد شناسایی قرار گیرد.
سوگمندانه, این گونه مباحث در کتابهای علوم قرآنی مطرح نشده و در صورت طرح, به گونه مستقل تبیین نشده است, از این روی به ناگزیر باید برای پاسخ گویی به پرسشهای یادشده, از کلیات قرآن و سنّت بهره جست. یکی از کلّیات پذیرفته شده درباره قرآن, این است که قرآن کتاب هدایت و نوراست و نه کتاب قصه و تاریخ و چنین کتابی نمی تواند با نقل سخنان نادرست و ردّ نکردن آنها, زمینه بدفهمی و لغزش مخاطبان را پدید آورد. بنابراین, آنچه درقرآن نقل شده و مورد نقد و ردّ قرار نگرفته و قرینه ای بر بطلان و نادرستی آن اقامه نشده است, آن سخن یا فعل نقل شده, از نظروحی تلقّی به قبول خواهد شدو سخنی حقّ و کاری نیک شمرده می شود.
مثال: در داستان سلیمان و ملکه سبا, خداوند نقل کرده است که سلیمان به کارگزارانش روکرد وگفت:
(أیّکم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین. قال عفریت من الجنّ أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک) نمل/۳۹ ـ ۳۸
کدام یک ازشما می تواند تخت ملکه سبا را به این جا آورد, پیش از آن که به حال تسلیم نزد من آیند؟ عفریتی از نسل جنّ گفت: من آن تخت را می آورم, پیش از این که تو از جایگاهت برخیزی.
پرسشی که دراین جا مطرح می شود این است که آیا براستی آن موجود, قادر به چنین کاری بوده یا آن که ادّعای او واهی و به دور از حقیقت بوده است؟
اگراین اصل را پذیرفته باشیم که نقلهای قرآن هرگاه همراه با ردّ ونفی نباشد, به معنای صحیح دانستن آن است, می توانیم نتیجه بگیریم که بلی آن موجود(عفریت من الجنّ) چنین توانی را داشته است و به دنبال آن می توان نتیجه گرفت که توانمندیها و کارآییهای جنّیان بیش از آدمیان است. نیز می توان نتیجه گرفت که اصولاً چنین عملی, بدون داشتن ابزار فیزیکی وامکانات بشری, عملاً میسّر است.
نمونه دیگر: خداوند در سوره یوسف نقل فرموده است که یوسف برای آن که برادرش را نزد خود نگاهدارد, تدبیری اندیشید:
(فلمّا جهّزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل أخیه ثمّ أذّن مؤذّن أیّتها العیر إنّکم لسارقون. قالوا واقبلوا علیهم ماذا تفقدون. قالوا نفقد صواع الملک ولمن جاء به حمل بعیر و أنا به زعیم) یوسف/۷۱-۷۳
چون یوسف کاروان برادران را تجهیز کرد, آبخوره را در محموله برادرش جا داد, سپس ندا دهنده ای فریاد زد: ای قافله! شما دزدید! اهل قافله رو به نداکننده آوردند و گفتند: چه چیزی گم کرده اید؟ گفتند: ما پیمانه پادشاه را گم کرده ایم وآن را می جوییم. هرکس آن پیمانه را بیاورد, یک بارشتر ازآن اوست و من کفیل و ضامن آن هستم.
این آیات سراسر نقل قول است و درمورد بسیاری ازمطالب آن نه قرینه ای برردّ است و نه قرینه ای بر پذیرش آنها از سوی خداوند. بلی در اصل اقدام یوسف, تأیید الهی است, آن جا که فرموده است:
(کذلک کدنا لیوسف ماکان لیأخذ أخاه فی دین الملک) یوسف/۷۶
آنچه یوسف انجام داد, تدبیری بود که ما به او آموختیم, زیرا در قوانین وآیین پادشاه, وی نمی توانست برادر را نزد خود نگاه دارد.
بنابراین, جواز چنین کارهایی به گاه ضرورت از نصّ آیه استفاده می شود, ولی در لابه لای این نقل, سخنانی از کارگزاران و ندادهندگان یادشده است که می تواند جزء برنامه ها و رسوم دستگاه حکومتی آن زمان باشد; مثل این که:
۱) ندا دهنده, برای آورنده پیمانه, جایزه ای قرار داده است.
۲) برای اعطای جایزه, خود ضامن شده است.
جالب است که فقها در دوباب (باب جعاله وباب ضمانت) به این بخش از آیه تمسّک جسته اند واین خود نشان می دهد که آن دسته از فقها, تنها نقل قول قرآن و ردّ نکردن آن را, دلیل جایزبودن و درستی آن از نگاه شرع دانسته اند واگر جز این باشد, نمی توان ازآیه درباره درستی جعاله و ضمانت, استفاده کرد.
● نقش یافته های علمی در برداشت از قرآن
آنچه تاکنون بیان شد, درباره اصول وباورهای پذیرفته شده ای بود که به شکلی دربرداشت از قرآن, مؤثرند.
اکنون می خواهیم این نکته را آشکار سازیم که مقدّمات و کلّیات مؤثر درفهم وبرداشت ازقرآن, منحصر به علم خاصی نیست, بلکه این کلّیات و اصول, می تواند از علوم تجربی و طبیعی دریافت شود, بااین شرط که فرضیه ها ونظریه های دردست بررسی ویا درمعرض جرح و تعدیل , تحمیل برقرآن نشود.
به عبارت دیگر, برای برابرساختن نظریه ای برقرآن, یا ارائه برداشت جدیدی ازقرآن, نباید الفاظ قرآن را برخلاف ظاهر آن حمل کرد ونباید لغت و قواعد خاصّ زبان وحی را نادیده انگاشت.
شرط دیگر که به شکلی با شرط نخست مرتبط و همسوست,این است که برداشت جدید, باید قرینه ای درخود آیه داشته باشد.
▪ مثال نخست: اهل معرفت می گویند, انجام عمل صالح, به روح انسان تکامل می بخشد وانسان بینش پیدا می کند. وقتی با این معرفت وباور به این آیه می نگریم:
(رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکراللّه… لیجزیهم اللّه أحسن ما عملوا ویزیدهم من فضله…) نور/ ۳۷ـ ۳۸
مردانی که هیچ تجارت و معامله ای ایشان را از یاد خدا… باز نمی دارد تا خداوند آنان را به بهترین اعمالی که انجام داده اند پاداش دهد و از فضل خود بر پاداششان بیفزاید.
ازآیه استفاده می کنیم که (هرگاه انسانها اعمال نیک انجام دهند, خداوند نیکوترین دستاوردشان را پاداش می دهد وبرآن پاداش هم از فضل خود می افزاید, ولی از آن جا که ضمیر(هم) به ذوی العقول باز می گردد, ارجاع آن به (ماعملوا) غریب می نماید, ناگزیر باید برای آن, مرجع مناسبی پیدا کرد.
وجود این ضمیر, سبب اندیشه و جستار می شود و قرینه ای بر لزوم درنگ و تدبر بیشتر. آن گاه آن فهم عرفانی می تواند چاره ساز باشد و مرجع ضمیرمناسبی برای آیه به دست دهد. به این صورت که مراد آیه چنین باشد:
(خداوند علاوه بر پاداش نیکوترین عمل, صاحبان عمل را نیز تکامل می بخشد.)
بنابراین, وجود قرینه درخود آیه از یک سو و آن بیان وفهم عرفانی از سوی دیگر, زمینه برداشت نوینی از قرآن را پدیدآورده است.
▪ مثال دوم: دانشمندان شیمی گفته اند: آب از دوعنصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل یافته است واین مطلب آن قدر تکرار و تجربه شده که به صف یقینیات پیوسته است. از سوی دیگر می گویند هیدروژن گازی است که می سوزد واکسیژن گازی است که می سوزاند وباعث اشتعال هیدروژن می شود و می گویند آب ترکیبی است از دومولکول هیدروژن ویک مولکول اکسیژن; یعنی نسبت وجود هیدروژن دو برابر اکسیژن است. با داشتن این اطلاعات به آیه: (واذا البحار سجّرت) (تکویر /۶) (و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند) می رسیم.
باتوجه به مطالب علم شیمی می توانیم ازآیه استفاده کنیم: دریاها دارای مواد آتش زایند در صورتی که اگر علم شیمی نبود تنها می گفتیم درآستانه قیامت دریاها آتش می گیرند وسخنی از موادّ آتش زا و موادّ قابل اشتعال به میان نمی آمد.
▪ مثال سوم: درآیه:
(ومن یرد أن یضلّه یجعل صدره ضیّقاً حرجاً کأنّما یصّعّد فی السّماء) انعام/۱۲۵
وهرکس را که بخواهد در بیراهه فروگذارد, سینه اش را تنگ و فشرده می سازد چونان کسی که به آسمان بالا می رود.
درگذشته, رابطه تنگی وفشار سینه بافراز رفتن به سوی آسمان معلوم نبود وچه بسا ترس را از وجوه شباهت می دانستند تا این که در پرتو دانش تجربی, معلوم شد هرچه انسان یا هر جسم از سطح زمین بالا روند فشار وارد برآنها رو به افزایش می گذارد
دراین هنگام وجه شباهت روشن می شود ومی توان ازآیه نتیجه گرفت: صعود از سطح زمین باعث فشار بر جسم(سینه انسان) می شود.
▪ مثال چهارم: درآیه:
(کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب…) نساء /۵۶
هرگاه پوست آنان بسوزد, پوست دیگری بر آنان می رویانیم تا همواره طعم عذاب را بچشند.
ذیل این آیه پرسشهایی مطرح است که دانش جدید پاسخ گوی آنهاست; مثلاً چرا پس از سوختگی پوست, گوشتهای بدن را نمی سوزانند؟ وچرا اگر بناست پوست جدیدی بر بدن رویانده شود همان پوستهای پیشین را نمی آورند؟
پزشکی نوین می گوید:
(عصبهای انتقال دهنده حرارت, تمرکزشان در پوست است و قوه لامسه انسان در پوست او است نه در گوشت و سایر اعضا, وقتی پوست سوخته شد این عصبها از بین می روند ودیگر حرارت و برودت را منتقل نمی کنند.)
در این جا شاید گفته شود برداشت جدیدی غیرازهمان برداشتهای روشن آیه به دست نیاوردیم, ولی با این حال روشن است که وقتی می گوییم, تغییر پوست وتبدیل آن, جهت چشیدن عذاب است, این برداشت با توجه به علم جدید برای ما مطلبی وجدانی و یقینی است نه تعبدی صرف. علاوه براین می توان استفاده کرد:
(عصبهای انتقال دهنده حرارت و عذاب در پوست بدن متمرکز است) ومقدمه خارجی را براساس آن تنظیم کرد.
▪ مثال پنجم: آیه:
(والارض ذات الصدع) طارق/۱۲
و سوگند به زمین دارای شکاف و بریدگی.
با توجه به نظریات زمین شناسان که معتقدند قاره های زمین به هم چسبیده بوده اند و سپس از هم جدا گشته اند, آیه قرآن معنای روشنی پیدا می کند و می توان برداشت کرد: اجزاء و قاره های کره زمین در ابتدا متصل بوده اند و سپس ازهم جدا گشته اند.
بااین برداشت, مسأله وجود انسانها در قاره های مختلف و همانندی آنان با یکدیگر و همانندی گیاهان وحیوانات در قاره های مختلف حل خواهد شد واین برداشت زمینه مناسبی برای فرضیه های دیگری بسان اشتراک زبانها درابتدا خواهد شد. باز با توجه به این آیه می توان حرکت موسی(ع)از بحراحمر (دریای سرخ)را توجیه کرد, چون معلوم نیست دریای آن زمان همین دریای امروزی با این عرض وسیع بوده باشد. این مطلب را نظریه(حرکت کند قاره ها) تایید می کند و تجربه ثابت کرده است که قاره ها و شبه جزیره ها سالانه مقدار کمی ازهم جدا می شوند وبر فاصله میان آنها افزوده می شود.۳
لازم به یاد است که توجه به علوم جدید همواره برای ما برداشت جدیدی را به ارمغان نمی آورد, ولی سبب می شود برداشتی را که پیشتر از قرآن داشتیم و آن را تعبّداً قبول می کردیم, در پرتو دستاوردهای علمی با بینش و ادراک بهتری به آن برسیم. برداشتهای علمی و اشاره به علوم روز ویا آوردن الفاظی که به نحو کلیدی دانشمندان را به قرآن و علوم مطرح شده درآن رهنمون سازد, می تواند کمک شایانی به تبیین معجزه بودن قرآن درعصر حاضر داشته باشد. ودانشمندان را به تدبر و تفکر درآیات قرآن وادارد ونشان دهد که قرآن نه تنها درعصر جاهلی, بلکه درتمام عصرها, معجزه ای جاوید است.
در پرتو دریافتهای تجربی جدید است که ژرفای بسیاری از پیامهای کوتاه و گذرای قرآنی روشن می شود, چنانکه می توان نور و قدرت شکنندگی آن را از: (وماأدریک ما الحطمة. ناراللّه الموقدة. التی تطلع علی الأفئدة)(همزه/ ۵ ـ ۷) و قدرت تخریبی صوت از: (القارعة. ما القارعة. وما أدریک ما القارعة. یوم یکون النّاس کالفراش المبثوث. و تکون الجبال کالعهن المنفوش)(قارعه/۱ ـ ۵) استفاده کرد.
چنانکه از: (ألم نجعل الأرض کفاتاً أحیاء وأمواتاً)(مرسلات/ ۲۵ـ۲۶) با توجه به کلمه(کفاتاً) که به معنای جمع و ضمیمه کردن است می توان جاذبیّت زمین را استفاده کرد و همچنین از آیه: (والسّماء بنیناها بأید و انّا لموسعون)(ذاریات/۴۷) می توان گسترش جهان و خلق و تشکیل کهکشانهای جدید را فهمید.
● اعتدال دربهره گیری از نظریات علمی
قرآن کتاب علوم طبیعی وتجربی نیست, چنانکه کتاب ادبی, عرفانی, فلسفی وتاریخی هم نیست, ولی همان گونه که ازجنبه ادبی, دراوج فصاحت و بلاغت است, درسایر ابعاد علمی هم (آن جا که اظهار نظرکرده است) دراوج قرار دارد. بدین جهت اگر دریافتی علمی و تجربی به ظاهر در تضاد با اظهار نظر قرآن باشد, باید در درستی آن نظریه و یا درفهم خود از قرآن, تجدید نظر کنیم.
دکتر محمد حسن هیتو, در کتاب المعجزة القرآنیة, انسانها را در رودررویی با علوم جدید و برداشت از قرآن به سه دسته تقسیم کرده است: افراطیان, تفریطیان واهل اعتدال.
وی شیوه اهل اعتدال را پذیرفته و اعتدال را دراین دانسته است که فرضیه ها و تئوریهای علمی بر قرآن تحمیل نشود:
(هرگز زیانی پدید نخواهد آمد, اگر محقق قرآنی در برابر نصّ قرآن, آن گاه که دلالتش قطعی است, توقف کند و تسلیم پیام وحی شود. هرچند برخی دیدگاههای علمی رایج, با آن در تضاد باشد, چه این که به طور قطع, اشکال در نظریه علمی است نه پیام وحی.
تازمانی که یک مسأله علمی به درجه قطعی نرسد و به صورت یک قانون ثابت درنیاید, نمی توانیم قرآن را برابر میل وخواهش بشر, براساس آن آرای غیر یقیینی تفسیر کنیم.
ماحق نداریم, آیات قرآن را به بازی بگیریم, ولی زمانی که نظریه علمی به مرحله قطعی رسید, محال است که با قرآن در تعارض باشد, بلکه بی تردید, علم راستین برآستانه دین بوسه می زند وخضوع می کند.)۴
جالب است که بدانیم, این گونه تعبّد ودلبستگی به وحی و خضوع دربرابر پیام الهی, ازآن کسی است که درفهم آیات وحی به وفور ازدریافتهای علمی و تجربی بهره جسته است واین نشان می دهد که تعبّد و تسلیم وی نه ازباب علم ستیزی یا ناآگاهی, بلکه به جهت اعتدال فکری اوست.
وی در جایی دیگر می نویسد:
(آیا قرآن به عنوان کتاب جغرافی یا علم هیئت واخترشناسی ویا… نازل شده است؟ بدون شک جواب منفی است.… قرآن نازل شده است تا کتاب هدایت و رهنمای بشر وقانون زندگی انسان باشد… ولی با این حال درلابه لای معارف خویش بسیاری ازحقایق هستی و زندگی را که تاآن زمان برای بشر مجهول بوده, یادآور شده است, تا توجه انسان را به هستی و مسأله حیات جلب کند وروح علم ومعرفت را در مخاطبانش بدمد ودرکنار همه اینها, معجزه ای باشد و گواهی دهد که آن کلام, کلام بشر نبوده است.
بنابراین, اجازه نخواهیم داشت که از وظیفه اصلی قرآن که همان هدایت وارشاد است منحرف شویم, همان گونه که صحیح نیست برمعارف کهن و یافته های منسوخ شده و پرتنگنا, جمود ورزیم و در تفسیر پیام وحی به مباحث جزئی و محدود بپردازیم.)۵
براستی این شیوه, شیوه اعتدال و روش بهینه در استفاده از نظریات علمی برای فهم و تفسیر قرآن است, نه چشم فروبستن بر همه ادراکها و دریافتهای جدید و نه خودباختن در برابر فرضیه ها وتئوریها وایسمها. نه کنار نهادن دانش تجربی ودریافتهای عقلی بشر ونه تفسیر قطعی کلام خدا براساس آرایی که در گذرگاه تغییر و تحوّل ودگرگونی قراردارد.
آنچه تا بدین جا مطرح کردیم, اصول و کلیّاتی بود که توجه به آنها و پذیرفتن آنها می تواند برداشتها وفهم جدیدی را از آیات قرآن, به ما هدیه دهد, ولی چنانکه گفتیم,همه باورها و اصول فزاینده, پیامدار برداشتهای جدید نیستند, بلکه در کنار اصول فزاینده, اصول کاهش دهنده وباورهایی وجود دارند که در مواردی مانع برداشت وفهم نکات جدید ازآیات می شوند. امید است که به یاری خداوند وحی, اصول کاهش دهنده را در مجالی دیگر مطرح کنیم.
۱. طباطبایی, سید محمد حسین, المیزان, ۲۰/۱۱۲.
۲. آلوسی, روح المعانی, ۹/۵۲.
۳.هیتو,محمد حسن, المعجزة القرآنیة / ۲۲۴.
۴. همان / ۱۵۳ـ۱۵۴.
۵. همان /۱۴۹ـ۱۵۰
منبع : مجله پژوهش هاي قرآني


همچنین مشاهده کنید