جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


رییس‌جمهور کسینجر


رییس‌جمهور کسینجر
ـ نویسنده: رابرت دالک
در کتاب تازه و شگفت‌انگیز رابرت دالک، جنگ عراق تنها یک بار مورد اشاره قرار می‌گیرد، اما خواننده به ناچار هنگام مطالعه «نیکسون و کسینجر: شرکای قدرت»، روایت چگونگی برخورد کاخ سفید دوران نیکسون با مساله ویتنام را به ناچار تمثیلی از دوران ریاست‌جمهوری جورج بوش و پافشاری بوش برای ادامه حضور نظامی در عراق قرائت خواهد کرد.
همین پیش‌زمینه و منطق نهفته است که باعث می‌شود نگاه دالک به دو سوژه دستمایه شده، نیکسون و مشاور امنیت ملی و بعدها وزیر امورخارجه‌اش، هنری کسینجر، چنین تازه و خواندنی بنمایاند. این نگاه دالک از همان سطور پایانی مقدمه خواندنی کتاب، پیدا است: «بحث‌هایی که درباره وجود توجیه منطقی برای جنگ عراق و چگونگی پایان حضور آمریکا در این کشور، رابطه با چین و روسیه، رویکرد سازنده در جهت حل تنش میان اعراب و اسرائیل در خاورمیانه و غیره صورت می‌گیرد، به اعتقاد من در سایه نگاه تازه‌ای به نیکسون و کسینجر و قدرتی که آنها در جهت خیر و شر اعمال کردند، از معنای تازه‌ای برخوردار خواهند شد.
هر چند بخش اعظم نوارهای صوتی و اسناد کاغذی مربوط به دوران ریاست‌جمهوری نیکسون سال‌ها است که در دسترس محققان قرار دارد و افراد پشت‌پرده‌ای مانند اچ. آر هلدمن، رییس دفتر نیکسون، حال و هوای کاخ سفید در آن سال‌ها را به دقت توصیف کرده‌اند، اما دالک با اتکا به آرشیوهای تازه منتشر شده سال‌های ریاست جمهوری نیکسون که از قضا شامل متن کامل مکالمات تلفنی کسینجر و یادداشت‌های الکساندر هیگ، قائم‌مقام کسینجر و سپس رییس‌دفتر نیکسون نیز می‌شود، نکات تازه‌ای را از سال‌های ریاست‌جمهوری نیکسون و رابطه او با کسینجر برای خوانندگان روشن می‌کند. هر چند کتاب دالک تا حد زیادی متکی به آثار نویسندگان گذشته و مولفان آثاری مانند «پرزیدنت نیکسون: تنها در کاخ سفید» اثر تکان‌دهنده ریچارد ریو و «کسینجر» اثر والتر ایزاکسن و نیز نگاه ساختارشکنانه دیوید گرینبرگ در کتاب «سایه نیکسون» است، اما او موفق می‌شود در عین تحلیل پیامدهای شگرف تصمیمات این دو در زمینه سیاست خارجی بر آمریکا و جهان، تصویر قانع‌کننده‌ای از این زوج قدرت به دست دهد. اما آن چه در کتاب دالک تازه است، تمرکز او در رابطه شخصی میان کسینجر و نیکسون و شیوه‌هایی است که خلق و خوی شخصی این دو ــ اراده، پارانویا، عطش قدرت و کنترل ــ بر عملکرد سیاسی‌شان و تصمیماتی که در زمینه سیاست خارجی اتخاذ کرده‌اند، تاثیر گذاشته است.
هم کسینجر و هم نیکسون خود را در زمینه سیاست خارجی رئالیست و واقع‌گرا می‌پنداشتند، اما تصمیمات‌شان تنها با تصمیمات ایدئولوگ‌های نومحافظه‌کار دولت بوش قابل مقایسه است. در هر دوی این موارد، انگیزه‌ای قوی برای بسط قدرت اجرایی، بی‌اعتمادی به نخبگان دستگاه دیپلماسی که منجر به تصمیم‌گیری‌ در خارج از حلقه کارشناسان وزارت امور خارجه و سیا شد، انزوایی عمیق در کاخ سفید به سبب ادامه جنگی فلاکت‌بار و بلندپروازی‌های زیادی برای تغییر نظم حاکم بر جهان وجود داشته است. هر چند دالک نشان می‌دهد که این جاه‌طلبی‌های زوج قدرت، نیکسون و کسینجر پیامدهای مثبتی چون آغاز روابط سیاسی با چین و ادامه سیاست کج دار و مریز در مورد شوروی داشته است، اما در عین حال نتایج دهشت‌بار سیاست‌های این دو در ویتنام، هند، پاکستان و شیلی را نیز نشان می‌دهد. اراده نیکسون در زمینه رتق و فتق مسائل سیاست خارجی از کاخ سفید به معنای خارج ماندن کارشناسان کنگره و وزارت امور خارجه از حلقه تصمیم‌گیری می‌شد. برای مثال نیکسون دستور بمباران سنگین هانوی و های‌فونگ را دسامبر ۱۹۷۲، هنگامی که کنگره تعطیلات کریسمس را می‌گذراند، صادر کرد و به کسینجر گفت: «قشنگی قضیه اینجاست که این‌طوری دیگر لازم نیست با کنگره هم مشورت کنیم.»
اما به رغم گسترش احساسات ضدجنگ و کاهش محبوبیت قابل ملاحظه رییس‌جمهور در نظرسنجی‌ها، به رغم هشدار فرماندهان نظامی در زمینه عدم وجود چشم‌اندازی برای پایان جنگ، نیکسون و کسینجر همچنان اعتقاد داشتند که می‌توان با استفاده از قدرت نظامی، ویتنام شمالی‌ها را به تسلیم واداشت و استقلال ویتنام جنوبی را تضمین کرد. این دو رسانه‌ها را به ارائه تصویری غلط و بدبینانه از اوضاع ویتنام متهم می‌کردند و اصرار داشتند که عقب‌نشینی آمریکا در وضعیت کنونی موجب خدشه دار شدن اعتبار آمریکا در سطح جهانی خواهد شد. اما نیکسون همچنان به جنگ ادامه داد، دامنه آن را به کامبوج گسترش داد و با ایجاد ناآرامی در این کشور، موجب سر کار آمدن خمرهای سرخ و مرگ ۲‌میلیون کامبوجی در دوران حکومت آن‌ها شد. در واقع از سال ۱۹۶۶، پس از دو سفر به ویتنام کسینجر به این نتیجه رسیده بود که «دستیابی به پیروزی نظامی برای ارتش آمریکا غیرممکن است.» اما آتش‌بسی که در نهایت در سال ۱۹۷۳ میان آمریکا و ویتنام شمالی برقرار شد، اساسا با آتش‌بسی که چهار سال پیش هم قابل دستیابی بود، تفاوتی نداشت. به این ترتیب می‌شد از مرگ بیهوده هزاران سرباز آمریکایی، هزاران ویتنامی، گسترش جنگ به کامبوج و لائوس و ایجاد تفرقه میان مردم آمریکا جلوگیری کرد.
همان‌گونه که دالک نشان می‌دهد، نیکسون تلاش می‌کند تا از پیروزی‌های سیاسی خود در چین و اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان ابزاری برای جلب توجه مردم از شکست ویتنام استفاده کند؛ نیکسون در مورد ماجرای واترگیت نیز همان‌گونه که دالک نشان می‌دهد، رویکرد مشابهی را در پی خواهد گرفت. دالک می‌نویسد: «توسل نیکسون به روابط خارجی برای مقابله با تهدیدهای استیضاح خود از سوی کنگره در سال‌های ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴، یکی از صفحات تاریک تاریخ آمریکا است.» تاثیر ماندگار این مساله بر سیاست خارجی آمریکا و نیز استفاده گسترده از روابط بین‌المللی برای دستیابی به اهداف داخلی در دوران حکومت نیکسون، از جمله دیگر مسائلی است که به نوشته دالک شایان توجه و بررسی هستند. نیکسون پس از خروج مفتضحانه از کاخ سفید در سال ۱۹۷۴، بیست سال آتی زندگی خود را صرف تلاش برای بازگشت آبروی از دست رفته‌اش کرد و تا حد زیادی هم موفق شد، چنان که در نهایت در مراسم تشییع جنازه‌اش در سال ۱۹۹۴ از او به عنوان تصمیم‌سازی با بصیرت در زمینه سیاست خارجی یاد شد که به پایان جنگ سرد کمک کرده است. کسینجر نیز همچنان در میان ما است و با نگارش مقاله و کتاب نقش و شهرت خود در دولت نیکسون را دستخوش تغییر و گاه تحریف می‌کند. سال گذشته نیز تونی اسنو، مسوول روابط عمومی کاخ سفید، اعلام کرد که کسینجر یکی از کارشناسان طرف مشورت بوش است که «جهت و دورنمای کلی سیاست‌های دولت آمریکا در عراق» را تایید کرده است.
منبع : دیپلماسی ایرانی
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید