جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


چشم دل باز کن که جان بینی... (نگاهی به فیلم رئیس - مسعود کیمیایی)


چشم دل باز کن که جان بینی... (نگاهی به فیلم رئیس - مسعود کیمیایی)
در تاریخ سینمایمان هیچ کس را به یاد نمی آورم که همچون مسعود کیمیایی قربانی شاهکارهایش شده باشد. بسیاری از آثار قدرتمندش زیر سایه ی قیصر و گوزن ها رنگ می بازند و این نهایت بی انصافی است در حالی که بدترین آثارش حداقل از لحاظ ساخت با بهترین فیلم های سینمای ما برابری می کنند. امروز با رئیس مواجهیم. اما بیایید قبل از این که برای رئیس حکم صادر کنیم یک بار دیگر فیلم را ببینیم. اما این بار چشم دل باز کنیم و جور دیگر ببینیم؛ فارغ از خاطره ی خوش قیصر و خاطره ی بد سربازهای جمعه. خودی خود را به فیلم بسپاریم که هر جا می خواهد ما را ببرد. به دور از تعصب های افراطی قضاوت کنیم و به هنگام دیدن فیلم اجازه ندهیم عناصر فرامتنی نگاهمان را آلوده کند. بیایید خاطرات سینمایمان را از آغاز تا امروز مرور کنیم. چند اثر می توانیم به قدرت و استحکام رئیس پیدا کنیم؟ فیلمی که در بالاترین سطح سینمای ایران ساخته شده است؛ چه به لحاظ کارگردانی و چه به لحاظ تصویربرداری. شیوه ی روایت داستان به افزایش جذابیت موضوع داستان کمک کرده است و در این مسیر دیالوگ های آشنای ادبیات کیمیایی هم به کلیت اثر زینت بخشیده است.
حرکات چشم نواز دوربین زرین دست هم همه جای فیلم دیده می شوند. مگر ما از یک فیلم چه انتظاراتی داریم؟ آیا رئیس انتظارات ما را برآورده نمی کند؟ سکانس های به یاد ماندنی فیلم را به یاد بیاورید که همه از شکوه کارگردانی استاد، سخن می گویند: سکانس سوء قصد به جان سیامک پس از خروج از مطب ( به یاد ندارم در سینمایمان چنین سکانس قدرتمندی به لحاظ پرداخت در به تصویر کشیدن حادثه دیده باشم )، سکانس فوق العاده ی سینما رکس را؛ « ویترین‌های خالی، آینه‌های شكسته، نیمكت‌های چوبی انتظار كه خاك، سفیدشان كرده، سكوت. » با آن نور پردازی فوق العاده، همه چیز از تباهی می گفت: از گذشته و خاطرات رضا و رضا، از ساندویچ هایی که حالا بدون هیچ مشکلی به سینما می آورند، از سیامک که حالا باید او را نجات دهند و از رئیس که خودش نیست اما سایه ی سنگین حضورش همه جا هست. با گذر زمان لحظه به لحظه بر اشتیاق تماشاگر برای دیدن رئیس افزوده می شود اما تا پایان فیلم از رئیس خبری نیست. سکانس پایانی فیلم بی نظیر است.
مونولوگ رئیس تمام ابعاد شخصیتی او را آشکار می سازد و اینجاست که رضا سر می رسد و در این بزم پر از درنده، می شود آفتاب صبح امید فرزندش. سیامک بر شانه های پدر گناهان گذشته را فراموش می کند و دوباره متولد می شود و به اندازه ی کودکی همه ی ما بر شانه های پدر آرام می گیرد و کیمیایی چه زیبا بدون به تصویر کشیدن هر گونه درگیری، رئیس را از عرش به فرش می آورد تا این گونه حقارت را نثارش کند و تنها روسیاهی است که به ذغال می ماند.
قصدم نقد فیلم نبود و آن چند خط را قلمم ناخودآگاه بر صفحه ی کاغذ نگاشت تا شاید خواننده ای این بار با رویکردی جدید فیلم کیمیایی را ببیند و به یاد بیاورد که کیمیایی هر قدر هم بد فیلم بسازد ( بد فیلم می سازد؟ ) حضورش غنیمتی است در سینمای رو به زوال ما. حکم و رئیس به عنوان تجربه هایی نو و خلاقانه ثابت کردند که هنوز هم می شود به کیمیایی اعتماد داشت و حالا فیلم های کیمیایی با پختگی حاصل از رنج سالیان همراه است. همه می توانند داوری عادل باشند، حتی مغرورترین ها.
نویسنده : مصطفی انصافی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید