جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


داستان تکراری آدمهای تکراری!


داستان تکراری آدمهای تکراری!
● نگاهی به فیلم «رئیس» ساخته مسعود كیمیایی
● نویسنده و كارگردان: مسعود كیمیایی
● بازیگران:
فرامرز قریبیان، امین تارخ، پولاد كیمیایی، لعیا زنگنه، مهناز افشار و داریوش ارجمند
● خلاصه داستان:
«رضا» برای نجات پسرش- سیامك- كه به خاطر قاچاق مواد مخدر گرفتار شده، به ایران می آید. او همراه با دوست قدیمی اش كه حالا یك سرهنگ پلیس است، جستجویی را برای یافتن «سیامك» كه به شدت تحت تعقیب رئیس است، شروع می كند. سیامك هم با دختر معتادی كه باعث ترك او شده، در حال فرار است...
«رئیس» بیست و چهارمین فیلم مسعود كیمیایی است كه این روزها- و حتی پیش از اكران- بیشتر از اندازه اش سروصدا به پا كرده. اما بیشتر این سروصداها بیش از آن كه بر سر خود فیلم بوده باشد، در حاشیه آن مطرح شده. البته بخشی از آن، همان جنگ زرگری است كه در نهایت به بعد تبلیغاتی فیلم مبدل خواهد شد (كه شده است). بخشی دیگر بحثهای مطرح شده پیرامون جدیدترین فیلم مسعود كیمیایی نیز به دعوای میان مخالفان و موافقان خود كیمیایی تبدیل شده كه در نهایت كلیت سینمای كیمیایی را به بحث گذاشته است.
در هر صورت، آنچه مهم است این كه مسعود كیمیایی در سینمای ایران فیلمساز بزرگی است و اهمیت حضور او به عنوان یك سینماگر به اندازه ای است كه به این راحتی ها نمی توان از كنار نامش، سینمایش و فیلمش عبور كرد.
این كارگردان دست كم در مقطعی از تاریخ سینمای ایران، كاملاً تأثیرگذار بوده و حتی اگر سینمای امروز او هیچ نكته قابل اعتنایی هم برای مطرح شدن نداشته باشد، (كه این طور نیست) باز هم نمی توان كلیت كار او را نادیده گرفت و به سادگی از كنار آن گذشت.
سخن را به درازا نمی كشانم. نگاهم به تازه ترین فیلم «مسعود كیمیایی» را با این فرضیه آغاز می كنم؛ كیمیایی برای پرداختن به جامعه و سینمای امروز، به دنبال سینمای جدیدی است.
مسیر جدیدی كه كیمیایی برای سینمایش انتخاب كرده، از «سربازهای جمعه» شروع شده، اما تمایل او به آزمودن شیوه ای دیگر را می توان در فیلم شلخته و بلاتكلیف «حكم» نیز مشاهده كرد. اما در این فیلم چند پاره و واژگون، می شد تلاش كارگردان خبره ای به نام كیمیایی را برای ورود به عرصه ای جدید مشاهده كرد. كیمیایی با «حكم» خودش را در معرض یك تجربه متفاوت قرار داد و حالا یك سال بعد از آن، با فیلم دیگری به تكوین آن تجربه پرداخته است.
به نظر من، «رئیس» با همه معایب و نقایصی كه از پرداخت و روایت قصه اش دارد، در كارنامه سالهای اخیر كیمیایی یك تجربه مهم محسوب می شود؛ تجربه ای كه به مراتب پررنگ تر و موفق تر از «حكم» است.
كیمیایی می خواهد فیلمی اجتماعی بسازد كه از فیلتر جهان بینی خودش گذشته باشد و نشانه های سلیقه ای او را هم به همراه داشته باشد. در ضمن، قصد دارد این فیلم را در معرض قضاوت عموم تماشاگران سینما قرار بدهد. در یك كلام، او قالب سینمای تجاری/اجتماعی را انتخاب كرده است.
اما در همین قالب نیز هنوز قادر به ایجاد توازن میان قواعد ساختاری سینمایش نیست. او قصه را انتخاب كرده، قهرمان سنتی اش را در بستر داستان قرار داده و مضمون اجتماعی را هم چاشنی كارش كرده و همه اینها در كنار هم قرار گرفته اند، اما قالب پیدا نكرده اند. به همین خاطر، شلخته به نظر می رسند. كیمیایی برای جور كردن ارتباط میان این لایه های ساختاری و محتوایی فیلمش، نمی تواند و نمی خواهد كه به ساختار معمول سینمای داستانی و اجتماعی اكتفا كند. بنابراین، دست به ساختار شكنی زده است، اما هیچ سقفی را نمی توان بدون ستون سرپا نگه داشت. می توان معماری ستونها را عوض كرد و پایه ها را با پایه های جدیدی جایگزین نمود، اما نمی توان همه ستونها را برداشت!
مسعود كیمیایی، در تجربه ساختار جدید سینمایش، پیش از طراحی ساختار جدید، اقدام به ساختار شكنی و از بین بردن قواعد و فرمهای معمول كرده است!
«رئیس» شروع خوبی دارد. تیتراژ متفاوت فیلم فضایی توأم با وحشت، هیجان و معما را به وجود می آورد و تصویر سیاه و سفید و پرسه نامفهوم سوژه در چارچوب تصویر، همراه با موسیقی نه چندان ایده آل، زمینه ورود به فضای فیلم را ایجاد می كند. شروع داستان از میان آن همه زباله و آشغال كه غیرمستقیم به اصلاح و قیام قهرمان كنایه می زند (سیامك، از گروه مرموز جدا شده و از تباهی ای كه گرفتار آن بوده فاصله گرفته و علیه آن بر می آشوبد) هم انتخاب و پرداخت بجایی است.
ضمن این كه این نقطه آغاز، به خوبی با ورود به مطب دكتر و معرفی نسبی قهرمان، و همزمان با روایت موازی ورود رضا (پدر سیامك) به ایران، در نهایت ایجاز و با پرداختی حرفه ای و زیبا، پیش می رود. در این مدت، سیامك و طلا و در روایتی دیگر رضا و فرشته معرفی می شوند و در ضمن ساختار گروتسكی همراه با وحشت و خون و تمسخر و خنده نیز (كه به نظر می رسد سینمای مورد علاقه كیمیایی باشد) شكل می گیرد.
این فضای گروتسك وار یكبار در ابتدای فیلم (مطب دكتر) و یكبار در پایان آن (اتاق رئیس) مورد توجه قرار گرفته و اتفاقاً در این دو مقطع، موفق هم بوده است. اما در میانه داستان، سبك روایت و تعریف قصه شكل دیگری پیدا كرده است.
فیلم با وجود این كه شروع خیلی خوبی دارد و در معرفی و طرح معماری آغازین موفق عمل كرده، در پرده دوم- بعد از سكانس متفاوت، خوب و اكشن فرار سیامك از مطب دكتر- دچار آشفتگی و بلاتكلیفی می شود. و به اصطلاح كم می آورد.
ایجاد مسأله اصلی، همكاری رضا با دوست سرهنگش؛ ماجرای زندگی رضا و فرشته، طلا و سیامك و مثلث كمرنگی كه با آرش درست می كنند و از همه مهمتر اهمیت و پرداخت ضعیف نقش ضدقهرمان (رئیس) در داستان، باعث می شود فیلم كیمیایی در ادامه مسیر روایتش پریشان به نظر آید.
در این میان، تعلیق و درگیریهای موقتی و كم ارزش بدون توجه به خط اصلی داستان، طرح و تحلیل می شوند.
كشمكشهای كم ارزش و مقطعی مثل محكومیت رضا، اعتیاد فرشته و رقابت آرش، هیچ كدام ارزش قرار گرفتن در محور اصلی داستان را ندارند. این موضوعات تنها به صورت موقعیتهای كم ارزش طرح می شوند و پس از مدتی هم گره گشایی شده و از میان می روند. در این میان، نقطه اتكای داستان باید یك دفترچه مرموز باشد كه آن هم هیچ گاه ارزش و اعتبار لازم را پیدا نمی كند.
موضوع دفترچه اولاً خیلی دیر به میان می آید و تا پیش از آن تماشاگر در كشف موضوع و علت رویدادها سرگردان است و دوم این كه هیچ گاه اهمیت لازم را در مركزیت حوادث داستان پیدا نمی كند. در این میان، حتی حضور كمرنگ رئیس نیز قادر به ایجاد تعلیق و كشمكش لازم در داستان نیست، حال آن كه ظاهراً مبنای پیشبرد روایت در ساختار فیلم، كشمكش، درگیری، تعلیق و معما تعریف شده است.
رئیس در فیلم كیمیایی آن قدر مهم و بزرگ نیست كه به خاطر وجودش نگران قهرمان فیلم باشیم. شاید كیمیایی خواسته باشد با درگیریهای موقت ( مثلاً در آپارتمان رضا یا در خیابان) قدرت عوامل او را در مقابل قهرمان به نمایش بگذارد. اما مسلماً این موقعیتها ارزش و اهمیت لازم برای بزرگنمایی حضور قهرمان را نخواهند داشت. این موقعیتها به همان سرعت كه پیش می آیند، از ذهن تماشاگر پاك می شوند.
در كنار جزییات و عناصر مستقل و پراكنده سینمای كیمیایی، شاید مهمترین آنها تصویر باشد. دوربین كیمیایی و علیرضا زرین دست با حركت برای سوژه یابی و انتخاب زیبایی شناسانه قابها و حركات، تصاویر دیدنی خوبی را- بخصوص تا نیمه اول فیلم- به وجود آورده است.
طراحی صحنه نیز در بخشهایی از فیلم در كنار این زیبایی تصویر قرار می گیرد و در انطباق با موضوع موفق به نظر می رسد.
به عنوان مثال، سكانس زیبای برخورد نخست فرشته و رضا و آنجا كه فرشته در زیر پارچه قرمز و نور سرخ، سرنگ را در دستش فرو می كند را به خاطر بیاورید. كنتراست رنگ این موقعیت و سوژه با بیرون پارچه سرخ رنگ و پرده های سفید كه رو به صورت رضا در باد می رقصند را با لحن شاعرانه مورد علاقه كیمیایی انطباق دهید...
كیمیایی در برخی از فصول به سینمای مورد علاقه اش نزدیك می شود. شعر، حادثه و رابطه در فیلمهای این كارگردان حضور برجسته ای دارد و شاید بتوان ادعا كرد كه رفته رفته دارد جایگزین چاقو و رفاقت محسوس و مستقیم فیلمهای قبلی اش می شود.
در كنار همه این ویژگیها و عناصر، باید اعتراف كنم همچنان زبان متن آثار كیمیایی را بیشتر از همه وجوه كارش می پسندم. هر چند كه این زبان ممكن است كامل، مناسب و ایده آل نباشد.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید