شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تک صدایی عامل سقوط سلسله پهلوی


تک صدایی عامل سقوط سلسله پهلوی
با الهام از سخنان شاهنشاه آریامهر در روز یازدهم اسفند ۱۳۵۳، مرام نامه حزب رستاخیر ملت ایران اعلام می‌گردد.‌ جمله مذكور در ابتدای مرام‌نامه حزب رستاخیز بود كه به دستور شاه پس از افزایش قیمت نفت مطرح گردید. تا پیش از افزایش افسانه‌ای بهای نفت در سال ۱۳۵۲ش. چندین حزب در عرصه سیاسی ایران فعالیت می‌نمودند. این احزاب، شامل احزابی چون پان ایرانیست، ایران نوین و مردم بودند كه دو حزب اخیر، احزابی كاملاً حكومتی بودند و كادرهای نظام را تشكیل می‌دادند.‌ در دهه چهل خورشیدی، شاه بارها ضمن حمایت ( به طور زبانی) از احزاب، به اهمیت و نقش آنان در جامعه پرداخت.
او در كتاب مأموریت برای وطنم در خصوص این كه باید در كشورش حزب باشد، نوشت:‌ من چون شاه كشور مشروطه هستم، دلیلی نمی‌بینم كه مشوق تشكیل احزاب نباشم و مانند دیكتاتورها از یك حزب دست‌نشانده خود پشتیبانی كنم. شاه در ادامه نوشته‌اش به شبهات و سؤالات احتمالی كه در ذهن بعضی از مردم درباره فلسفه و كاركرد احزاب دست‌نشانده در آن زمان (ملیون و مردم) به وجود آمده است، پاسخ می‌دهد. او می‌نویسد:‌ بعضی ازافراد، از احزاب ما انتقاد می‌كنند با این عنوان كه این دو حزب، از طرف مردم بنیان‌گذاری نشده و از طرف مقامات عالیه كشور تحمیل گشته‌اند.‌
حتی برخی از بدبینان مدعی‌‌اند كه این احزاب دست نشانده مقام سلطنت و دولت هستند...(اولاً افراد باد بدانند كه) هرگاه افراد احزاب اراده نمایند، می‌توانند بدون هیچ مانعی مؤسسین اولیه حزب را بركنار ساخته و حزب را طبق منویات خویش مجدداً تشكیل دهند و رهبران دیگری انتخاب نمایند. حضور و استمرار دو حزب عمده حكومتی، تا پیش از افزایش بهای نفت ( و كمی پس از آن) در جامعه سیاسی كشورمان ادامه یافت، با این تفاوت كه حزب ملیون، جای خود را به حزب ایران نوین سپرد. چندی قبل از افزایش بهای نفت (پاییز ۱۳۵۲ش.)، شاه بر سر عقیده خود (مبتنی بر ادامه حیات دو حزب در كشور) پافشاری نمود.
وی درمصاحبه با نمایندگان مطبوعات اعلام كرد كه كشور ایران براساس سیستم تك‌حزبی كه معمولاً به دیكتاتوری منجر می‌شود، اداره نخواهد شد.۵ البته نباید این موضوع را از نظر دور داشت كه شاه، بارها به زمامداران و مقامات بلند پایه سیاسی جهان گفته بود كه مردم ایران، آمادگی پذیرش دموكراسی واقعی را ندارند و چنان كه این حق به آنها داده شود، مملكت را به بی‌نظمی و نابودی می‌كشانند. شاه تا پیش از بهای نفت،‌ اجازه داده بود كه یك دموكراسی نیم‌بندی (ولو صوری و نمایشی) وجود داشته باشد، ولی سرازیر شدن دلارهای نفتی و افزایش توان شاه، آنچنان وی را قدرتمند كرد كه همه احزاب را منحل نمود و حزبی تازه( كه متناسب با وضع جدید وی و حكومتش بود) برپا ساخت.
با توجه به این موضوع، وی ناگهان به ادغام حزب ایران نوین (به رهبری هویدا) و مردم (به ریاست دوست مورد اعتماد خود، علم) در حزب واحد رستاخیز تصمیم گرفت. استدلال غیر طبیعی شاه در توجیه این حركت نابهنگام این بود كه از همه قشرهای جامعه و همه‌گروههای فكری در یك حزب واحد حضور داشته باشند تا این حزب، بتواند به عنوان یك مكتب بزرگ سیاسی و عقیدتی عمل كند. وی در لزوم تشكیل حزب رستاخیز چنین گفت:‌ ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا كنیم.
كسانی كه به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و كسانی ندارند. به آنهایی كه دارند من امروز پیشنهاد می‌كنم كه برای این كه رودربایستی در بین نباشد... ما امروز یك تشكیلات جدید سیاسی را پایه‌گذاری كنیم و اسمش را هم بد نیست بگذاریم رستاخیز ایران.
البته شاه، منكر قابلیت‌های دو حزب ملیون و مردم كه در گذشته آنها را بهترین نمودهای تبلور مشاركت مردم در امور خودشان دانسته بود، نشد ولی معتقد بود این احزاب، دیگر كارایی لازم را (یعنی آن چه كه او می‌خواست) نداشتند:‌ تمام احزابی كه در این اواخر فعالیت داشته‌اند، صد در صد نسبت به كشور وفادار بوده‌اند احزاب وفادار نیازی به منحل شدن ندارند منتها شكل و فرم آنها دیگر كارایی نداشت زیرا حزبی كه به قدرت می‌رسید، از ثمرات پیشرفت برخوردار می‌شد و احزاب اقلیت صد در صد بازنده بودند، اما اكنون با ایجاد حزب جدید سیاستمداران اقلیت نیز امكان آن را دارند كه با دولت به همكاری بپردازند. به گفته شاه در حزب جدیدی كه به تازگی ابداع شده بود، راه برای نضج گرفتن سلیقه‌ها و اندیشه‌های مختلف و تشكیل آنها در جناح‌های مختلف حزبی البته در زیر لوای سه ركن بنیادی و تغییرناپذیر حزب یعنی نظام شاهنشاهی و قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت كاملاً فراهم گردیده است.
از آنجا كه قرار بود حزب رستاخیز حزبی فراگیر باشد، در اولین قدم همه كارمندان دولت مجبور شدند به صورت اجباری در آن حزب عضو گردند. همچنین، برای تبلیغات بیشتر در خصوص شناساندن رستاخیز، پنج روزنامه: رستاخیز یومیه، رستاخیز كارگران، رستاخیز كشاورزان، رستاخیز جوانان و اندیشه رستاخیز، ارگان حزب گردیدند كه در جهت تبلیغ منافع رستاخیز و اقدامات شاهنشاه گام بر می‌داشتند.‌ از طرفی برای پاسخ به فرمایشی بودن حزب و این كه مردم نپندارند كه حزب از بالا می‌باشد، برای حزب دو جناح محافظه‌كار و ترقی‌خواه ایجاد گردید كه هوشنگ انصاری و جمشید آموزگار رهبران دو جناح مذكور بودند.‌ می‌توان گفت حزب رستاخیز در عمل مانند همه سیستم‌های تك‌حزبی تحت رژیم‌های خودكامه، فقط دنباله اجرایی صورت حاكم گردید.
این حزب كه به گفته علم (حزب شاه می‌باشد) به صورتی كاملاً منفعلانه شروع به كار نمود، آن هم در راستای آن چه اعلی حضرت عنوان نموده بود. علم در خاطرات ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۴ خود می‌نویسد:‌ به دستور شاه در نخستین كنگره حزب جدید به نام رستاخیز، حضور یافتم. در حدود ۴۴۰۰ نماینده از سراسر كشور شركت كرده و آماده بحث درباره اساسنامه موقت حزب بودند. همه مراسم، خوب كارگردانی شده بود، اما توخالی بود. به كلی توخالی و ساختگی. شاه در نظر داشت كه با تأسیس حزب رستاخیز، یك دموكراسی هدایت شده را (آن چنان كه خود می‌خواست) در سراسر كشور برقرار نماید.
به عبارتی هدف شاه این بود كه مردم در امور خود مشاركت داشته و به این طریق نمونه‌ای از دموكراسی متجلی گردد،‌ولی مشاركتی كه مردم در آن حضور نداشته باشند.‌با توجه به آن چه گذشت بسیار طبیعی بود كه مردم در حزب رستاخیز هیچ‌گونه مشاركتی نداشتند و آن دسته از مردم كه اسم خود را در حزب به ثبت رسانیده بودند، فقط اسمشان عضو حزب بود، تصمیم از بالا اعمال می‌شد و آنان فقط گوش به فرمان بودند.‌ حزب رستاخیز كه فقط به گسترش و نقش بیشتر شاه در كشور كمك می‌كرد مردم كشور را از ایفای نقش فعال در جامعه سیاسی كشور محروم می‌نمود.
طبق آماری كه محسن دها (یكی از مسؤولین حزب رستاخیز) ارایه می‌دهد، تا پایان سال ۱۳۵۴ دو میلیون و چهارصد هزار نفربه عضویت كانون‌های حزبی درآمده بودند. رقم مذكور در یك سال بعد (۱۳۵۵) به ۴/۵ میلیون عضو رسید. به نظر می‌رسید كه تنها هدف حزب بالا بردن كمیت اعضای آن بود و عملاً نمی‌توانست گامی در جهت حضور واقعی مردم در صحنه‌های سیاسی بردارد.‌ آخرین سفیر شاه در انگلیس در خاطرات خود می‌نویسد:‌ گرچه فقط در عرض چند ماه، عده‌ زیادی ظاهراً به عضویت حزب رستاخیز در آمدند، اما گفتنی است كه رستاخیز، علی‌رغم تعداد كثیر اعضایش از كمترین حمایت مردمی برخوردار بود.
در حقیقت حالت انجمن فرصت‌طلبان سیاسی را داشت كه در آن، عده‌ای دور هم می‌نشستند و كاری جز تدوین وظایف حزب و ستایش از اعمال شاه انجام نمی‌دادند. در واقع می‌توان گفت نقش حزب این بود كه هیچ نقشی در تصمیم‌گیری‌ها نداشته باشد. نقش حزب چنین بود كه دستورات را از مراجع بالا (در را‡س آن شاه) می‌گرفت و به اعضای خود اعمال می‌نمود. راجی، خاطره‌ای جالب در این زمینه نقل می‌كند:‌ امروز با سرگرد بهرامی ناهار خوردیم.
او گفت: در كنگره اخیر حزب رستاخیز نمایندگانی از سراسر كشور درتهران گرد آمدند و به همه آنها نیز اطمینان داده شد كه با برخورداری از آزادی كامل می‌توانند فرد دیگری را به جای جمشید آموزگار، به عنوان دبیر كل حزب انتخاب نمایند. ولی هنوز ۳ روز به پایان كنگره و انجام انتخابات برای گزینش دبیركلی باقی نمانده بود كه شاهنشاه طی نطقی اعلام داشت: دو مقام دبیركلی حزب رستاخیز و نخست‌وزیری از هم قابل تفكیك نیست و حالا شما بی‌اعتنایی و سرخوردگی ۱۵۰۰ نفر را مجسم كنید كه پس از ۳ روز بحث و تبادل نظر برای انتخاب دبیركل جدید چگونه كوشش خود را به كلی بی‌فایده دیده و موظف به اجرای تصمیمی شدند كه ا صلاً در آغاز آن دخالتی نداشته‌اند. گرچه درداخل و خارج، نظام تك‌حزبی شاه منتقدینی را به دنبال خود آورد ولی شاه به این موضوع بی‌توجه ماند.
۱۹ از دید شاه موضع خود او و ملتش در نتیجه وجود نفت و رهبری موفقیت آمیزش آنچنان نیرومند بود كه هرگونه انتقاد از سیاست‌هایش یا سركوب می‌شد و یا بی‌نتیجه می‌ماند.‌ با توجه به آنچه عنوان شد می‌توان گفت كه مردم ایران متوجه گردیدند كه حضورشان در صحنه مشاركت سیاسی نقش كاملاً فرمایشی داشته و آنها تابع متغیری از خواسته‌ها و تمایلات نفسانی شاه تازه به دوران رسیده در قالب یك حزب نمایشی به نام رستاخیز هستند كه این حزب فقط رهنمودهای شاهانه را اجرا كرده و هیچگونه نقشی را به آنان واگذار نمی‌نماید.‌
‌غ‌ كتاب سقوط - مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی
منبع : روزنامه همبستگی


همچنین مشاهده کنید