جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نقش اروپا و آمریکا در حیات سیاسی اسراییل‏


نقش اروپا و آمریکا در حیات سیاسی اسراییل‏
صهیونیسم، مولود دوران تحول و انتقال سرمایه‏داری غرب به مرحله امپریالیسم به شمار می‏رود. در این دوره، همه قدرت‏های بزرگ، برای تأمین منافع استعماری، فعالانه در پی یافتن جای پایی محكم، در خاورمیانه شدند. برای دست‏یابی به این هدف، نخستین بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همكاری یهودیان علیه امپراتوری عثمانی دست زد كه البته در این كار، توفیق به دست نیاورد؛ سپس بیسمارك (صدراعظم سابق آلمان)، برای پاسداری از خط راه‏آهنی كه قرار بود از برن - شهری در آلمان - به بغداد كشیده شود، به جذب یهودیان پرداخت‏۱؛ اما سرانجام، این انگلیس بود كه به آرزوی دیرینه‏اش، یعنی خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان اروپای شرقی و غربی و روسیه، برای مهاجرت به فلسطین و تشكیل یك دولت یهودی كه حافظ منافع آن كشور باشد، دست یافت.۲
یهودیان تنها نامزد تشكیل دولتی حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژیك خاورمیانه بودند؛ زیرا به عقیده لرد ارل شافتسبری هفتم، - كه از رجال سیاسی بریتانیا و یك صهیونیست مسیحی بود - اسكان یهودیان در فلسطین، نه تنها برای انگلستان كه برای سراسر دنیای متمدن (غرب) سودمند خواهد بود. هرتصل نیز بر آن بود كه یهودیان می‏توانند حلال مشكل غرب در خاورمیانه باشند. نتیجه این كه نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب، به ویژه انگلیس و آمریكا، موجب پدید آمدن جریان فكری صهیونیسم، اسكان یهودیان در فلسطین و تشكیل و تداوم اسراییل گردید؛ جریانی كه با سیاسی كردن یهودیت، در پی تحقق و حفظ منافع استعماری در خاورمیانه برآمد.۳
● نقش اروپا
اندیشه صهیونیسم در بستر عواملی چون بزرگ‏نمایی یهودآزاری، حمایت قدرت‏های اروپایی، پشتیبانی سرمایه‏داری یهودی، حمایت ادبیات صهیونیستی و تأثیر شخصیت‏های صهیونیسم، اندیشه‏های ماركسیستی، ایده برگزیدگی یهودی و عده‏های مذهبی و نیز برخی حوادث تاریخی، در كنفرانس بال سوئیس و در سال ۱۸۹۸م. به رهبری هرتصل، زاده شد و پس از آن، تلاش وسیعی از سوی صهیونیست‏ها، برای برپایی یك دولت یهودی در ارض موعود، انجام شد كه سرانجام آن، تأسیس دولت اشغال‏گر قدس، در سرزمین فلسطین بود. آن چه به تأسیس رژیم صهیونیستی انجامید، تنها اندیشه صهیونیسم نبود؛ بلكه عوامل دیگری در اروپا به تحقق این امر كمك كردند كه عبارتند از:
الف) جنگ و فرصت؛
جنگ جهانی اول یا جنگ بزرگ، فرصتی طلایی برای جنبش صهیونیسم بود؛ زیرا امپراتوری عثمانی، یعنی مهم‏ترین مانع تأسیس دولت یهودی، فروپاشید و در مقابل، انگلیس پر حرارت‏تر از گذشته، به حمایت از خواسته‏های نهضت صهیونیسم پرداخت. در سال ۱۹۱۴م. انگلیسی‏ها مذاكراتی را با حسین، شریف مكه برای بسیج اعراب علیه تركان عثمانی آغاز كردند. این مذاكرات، با آغاز جنگ جهانی اول، با شدتی بیشتر پی‏گیری شد. یك ماه پس از آغاز جنگ و اندكی پس از آغاز مذاكرات میان انگلستان و اعراب، وایزمن با بالفور و تنی چند از چهره‏های دولتی انگلیس، ملاقات كرد و حمایت آنان و دولت انگلیس را از اهداف صهیونیستی به دست آورد.۴
در ماه مه ۱۹۱۶م. دولت‏های انگلیس و فرانسه، با انعقاد پیمان سری «سایكس پیكو»، نقشه تقسیم بلاد عربی و منطقه آسیایی دولت عثمانی را ترسیم كردند. در این نقشه، فلسطین تحت سرپرستی یك گروه بین‏المللی قرار می‏گرفت. با این حال، یك ماه بعد، شورش اعراب با فرماندهی فیصل فرزند شریف حسین، با تیراندازی، محاصره، اشغال پادگان‏های نظامی و تصرف شهرهای مكه، طائف و جده، وارد مرحله جدید و حساسی شد.۵
در نوامبر ۱۹۱۷م. اعلامیه شصت و هفت كلمه‏ای بالفور، مبنی بر تصمیم دولت انگلیس برای ایجاد یك دولت یهودی در فلسطین صادر گردید. مذاكرات صهیونیست‏ها و انگلیسی‏ها كه منجر به صدور اعلامیه مذكور شد، به دور از چشم متحدان انگلیس (فرانسه و اعراب) صورت می‏گرفت؛ در حالی كه در همان زمان، فرانسه با ادامه همكاری و اعراب با اشغال مناطقی چون عقبه، وفاداری خود را برای تداوم اتحاد با انگلیس و پیروزی متفقین، به نمایش گذاشته بودند.۶
انگلیس با وجود وعده‏های گذشته، دو ماه پیش از پایان جنگ ۱۹۱۸م. به یك گروه صهیونیستی به ریاست وایزمن، اجازه بازدید از فلسطین را داد و بی‏درنگ، پس از آن، اداره فلسطین را به یك حكومت نظامی تحت ریاست ژنرال اللنبی سپرد. با این حال، در ماه نوامبر، با ارسال تلگرامی به شریف حسین و صدور بیانیه مشتركی با فرانسه، همچنان به اعطای استقلال به اعراب تأكید ورزید.۷
حاصل حمایت‏های بی‏دریغ انگلیس از صهیونیست‏ها، افزایش شمار یهودیان مهاجر به فلسطین بود كه از ۵% در ۱۸۹۷م. به ۱۰% در ۱۹۱۸ م. یعنی به رقم ۵۶۰۰۰ نفر رسید. از دیدگاه صهیونیسم، افزایش جمعیت یهودیان در فلسطین، برای تشكیل دولت یهودی، امری اجتناب‏ناپذیر بود.۸
ب) قرارداد سه جانبه؛
در آوریل ۱۹۱۴م. نخستین دور ملاقات و مكاتبات میان انگلیسی‏ها و عرب‏های مخالف عثمانی صورت گرفت كه نتیجه آن، آغاز مكاتبات هشت‏گانه شریف حسین و مك ماهان بود؛ اما انگلیس بدون توجه به تعهدی كه درباره كمك به تشكیل حكومت مستقل عربی داده بود، مذاكرات محرمانه‏ای را نخست با فرانسه و سپس با روسیه و فرانسه آغاز كرد كه سرانجام منجر به دست‏یابی انگلیس و فرانسه به یك فرمول موقت و سپس تصویب فرمول دائم (پیمان سایكس پیكو)، میان سه كشور روسیه، انگلیس و فرانسه، درباره تقسیم سرزمین‏های عربی امپراتوری عثمانی گردید.۹
بر اساس موافقت‏نامه سایكس پیكو، جهان عرب به چند بخش تقسیم و هر بخش به كشوری بزرگ واگذار شد.
این تقسیم‏بندی به شرح زیر بود:
۱) اردن، جنوب عراق و سوریه تا مرزهای ایران و خلیج‏فارس و نیز بندرهای عگا و حیفا به انگلیس واگذار شد.
۲) قسمت اعظم سوریه، نوار شمالی عراق و بخش‏هایی از آناتولی جنوبی، در اختیار دولت فرانسه قرار گرفتند.
۳) آناتولی شرقی و بخش وسیعی از شمال كردستان، به روسیه سپرده شدند.
۴) تمام سرزمین فلسطین به جز بندرهای عكا و حیفا، منطقه‏ای بین‏المللی شمرده شدند.۱۰
ج) خیانت بالفور؛
صدور اعلامیه بالفور، كه در تولد دولت یهودی - صهیونیستی اسراییل، سهمی بسیار داشت، ناشی از اشتراك منافع صهیونیست‏ها و انگلیسی‏ها بود؛ زیرا از یك سو انگلیس برای حفظ منافع خویش در كانال سوئز و مصر و به پاس قدردانی از كمك‏های مادی و معنوی یهودیان جهان به انگلیس و اهداف جنگی آن كشور در جنگ جهانی اول و در پاسخ به تلاش‏های یهودیان آمریكا برای پیوستن آن كشور به انگلیس در جنگ بزرگ و به منظور كسب حمایت یهودیان روسیه برای جلوگیری از تسلیم شدن آن كشور به متحدین و نیز برای خنثی كردن توطئه آلمان در جذب و جلب پشتیبانی صهیونیسم و سرانجام برای قدردانی از خدمات وایزمن در پیشبرد اهداف جنگی دولت‏های متفق، به حمایتی جدی از هدف‏ها و خواسته‏های صهیونیستی پرداخت.۱۱
از سوی دیگر، در جریان جنگ جهانی اول، امید صهیونیست‏ها به مستعمره كردن فلسطین از طریق امپراتوری عثمانی و آلمان، از آن رو كه آن دو كشور به تحقق خواسته‏های صهیونیسم علاقه‏ای نشان نمی‏دادند، به یأس مبدل شد.
به این مناسبت، صهیونیست‏ها در پی آن بودند تا به جانب قدرتی جهت‏گیری كنند كه در صورت سقوط عثمانی، نقش عمده‏ای‏ در تصمیم‏گیری برای سرزمین‏های عرب به ویژه فلسطین داشته باشد. این قدرت، از نظر جنبش صهیونیسم، امپریالیسم بریتانیا بود.۱۲
سرانجام، لرد آرتور جیمز بالفور، وزیر امورخارجه انگلیس در دولت دیوید لوید جورج، نامه و اعلامیه‏ای خطاب به بارون ادموند جیمز روچیلد، ثروتمند یهودی و سرپرست فدراسیون صهیونیسم در انگلیس صادر كرد. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «دولت اعلی حضرت، تأسیس یك موطن ملی برای مردم یهود در فلسطین را به دیده مساعد می‏نگرد و بهترین تلاش‏های خود را برای تسهیل وصول به این هدف، به كار می‏برد».۱۳
اعلامیه بالفور، با وجود این كه به دلایلی گوناگون، چون تناقض با تعهدات انگلیس در برابر اعراب و تعارض با قرارداد سایكس پیكو، دارای اعتبار قانونی نبود و نیز با وجود مخالفت‏های عربی (چون مخالفت هفت شخصیت عرب ساكن قاهره) و مخالفت‏های غربی (چون مخالفت مجلس اعیان و عوام انگلیس) در توافق نامه ژانویه ۱۹۱۹م. امیر فیصل - فرزند شریف حسین - و دكتر وایزمن و در كنفرانس آوریل ۱۹۲۰م. سان ریمو - شورای عالی متفقین - و در قرارداد اوت ۱۹۲۰م. سورس - منعقد شده میان تركیه و متفقین - و سرانجام در ژوئیه ۱۹۲۲م. در مقدمه حكم قیومیت انگلیس بر فلسطین از سوی شورای جامعه ملل، مورد تأیید و تأكید قرار گرفت و بدین سان، یكی دیگر از سنگ بناهای نخستین پیدایش اسراییل نهاده شد.۱۴
● نقش آمریكا
موضوع بسیار با اهمیتی كه در سال‏های پس از جنگ جهانی دوم در سیاست خارجی آمریكا پدیدار شد، پیدایش دولت صهیونیستی در سرزمین فلسطین، قلب خاورمیانه و جهان اسلام بود. در نیمه دوم قرن بیستم، بخش مهمی از استراتژی سیاست خارجی آمریكا، به تثبیت، حفظ و توسعه نفوذ این رژیم اختصاص یافت. در سال‏های پیدایش و اعلام استقلال اسراییل، آمریكا اولین كشوری بود كه آن را به رسمیت شناخت و در تمامی سازمان‏ها و مجامع بین‏المللی، از آن دفاع كرد. روند تاریخی این سیاست را مرور می‏كنیم:
۱) نظام سرپرستی؛
گر چه نظام قیمومیت انگلیس بر فلسطین، در سال ۱۹۲۲م. به تصویب رسید و از سال ۱۹۲۲م. به مرحله اجرا درآمد، ولی انگلیسی‏ها از ۱۹۱۸م. بر فلسطین سلطه داشته‏اند.
انگلیسی‏ها، با وجود جانب‏داری جامعه ملل از خواسته‏های اعراب، و نیز دگرگون شدن مبارزه ضدیهودی و ضدانگلیسی اعراب از مخالفت‏های مسالمت‏آمیز به قیام مسلحانه و همچنین نیاز به كسب حمایت اعراب در جنگ احتمالی آینده علیه متحدین و بی‏نتیجه كردن تلاش‏های متحدین در این باره، حاضر به پذیرفتن خواسته‏های فلسطینی‏ها نشدند.
در سومین دوره حكومت قیمومیت در فسلطین (۱۹۳۹-۱۹۴۸م) كه با جنگ جهانی دوم همزمان بود، انگلستان برای حفظ منافع خود در جنگ و جلب حمایت اعراب، به تدریج از تقویت صهیونیست‏ها دست كشید و سعی كرد میان دو گروه متخاصم در فلسطین، نوعی سازش ایجاد كند. در این دوره، صهیونیست‏ها كه بی‏مهری انگلستان را مشاهده می‏كردند، به سوی قدرت نوظهور جهانی، یعنی ایالات متحده آمریكا روی آوردند.۱۵
آمریكاییان برای گسترش نفوذ و همچنین برای برخورداری از حمایت‏های مالی و سیاسی صهیونیست‏های آن كشور، به پشتیبانی از خواست صهیونیست‏ها و تجهیز گروه‏های تروریستی، به منظور گسترش فعالیت‏های ضد فلسطینی و انگلیسی پرداختند و شبه‏نظامیان یهودی، با بهره‏گیری از خلاء تبعید رهبران فلسطینی و حمایت آمریكا، به منافع انگلیس و اعراب، آسیب رسانیدند.بدین خاطر، بوین (وزیر امورخارجه انگلستان) در مجلس عوام اعلام كرد كه نظام قیمومیت، قادر به حل مسئله فلسطین نیست؛ زیرا یهودیان تقاضای پذیرش میلیون‏ها مهاجر را دارند و این به زیان اعراب است...؛ به این جهت، انگلستان در این مسئله، به بن‏بست رسیده و دولت اعلی حضرت تصمیم گرفته است كه تمام قضیه را به سازمان ملل متحد ارجاع دهد.۱۶
۲) طرح دو ایالتی؛
در ژوئیه ۱۹۴۵م. حزب كارگر كه علاقه‏ای كمتر به ادامه سلطه امپراتوری انگلیس بر جهان نشان می‏داد، در انتخابات آن كشور، به پیروزی رسید. این حزب، در نوامبر همان سال، با تشكیل یك كمیسیون آمریكایی - انگلیسی موافقت كرد و این كمیسیون، خواستار جانشینی قیمومیت سازمان ملل متحد بر قیمومیت انگلیس شد. در ژوئیه سال بعد، انگلیس پیشنهاد تقسیم فلسطین به دو ایالت عرب و یهود را مطرح ساخت. در ۱۹۴۷م. سازمان صهیونیسم جهانی نیز پیشنهادی مشابه را تصویب نمود. اما همه این طرح‏ها به علت مخالفت برخی جناح‏های صاحب منفعت، به كنار گذاشته شد. بنابراین، انگلیس در آوریل ۱۹۴۷م. تصمیم خود مبنی بر واگذاری مسئله فلسطین به سازمان ملل متحد را به آن سازمان اعلام كرد.۱۷
سازمان ملل متحد پس از دریافت درخواست رسمی دولت انگلیس، كمیته‏ای به نام «كمیته ویژه سازمان ملل متحد درباره فلسطین»، تشكیل داد. این كمیته، دو طرح برای حل مسئله فلسطین به شرح زیر پیشنهاد كرد:
الف) سه عضو كمیته، شامل كشورهای ایران، هند و یوگسلاوی، به تأسیس یك حكومت فدرال مركب از دو حكومت عربی و یهودی به مركزیت اورشلیم با اقتصاد واحد و مشترك رأی دادند. (طرح اقلیت).
ب) بیشتر اعضای كمیته، ایجاد دو دولت عربی و یهودی مستقل از هم و نیز تشكیل یك رژیم بین‏المللی را برای اداره منطقه حایل (بیت‏المقدس)، پیش‏بینی كردند. (طرح اكثریت).
سرانجام، آژانس یهود، به نمایندگی از یهودیان و صهیونیست‏ها، با طرح اكثریت موافقت كرد؛ اما شورای عالی عرب، به نمایندگی از فلسطینی‏ها و عرب‏های دیگر، با طرح دو كمیته، با این استدلال كه تمام فلسطین متعلق به عرب‏های آن منطقه است، مخالفت ورزید.۱۸
در پی مخالفت شورای عالی عرب با طرح‏های گروه اكثریت و اقلیت، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، كمیته‏ای دیگر به نام «كمیته موقت مسئله فلسطین» تشكیل داد. این كمیته نیز طرح اكثریت و طرح شورای عالی عرب مبنی بر تأسیس یك فلسطین مستقل عربی را به دو كمیته فرعی سپرد. پس از مدتی، آرای كمیته نخست، به تصویب كمیته موقت رسید. مجمع عمومی نیز تحت فشار آمریكا، طرح اكثریت را با اندكی تغییر، به تصویب رساند و آژانس یهود، بی‏درنگ، این قطع‏نامه را كه ۵۶ درصد خاك فلسطین را به یك جمعیت سی‏درصدی واگذار می‏كرد، پذیرفت.۱۹
پس از تصویب قطع‏نامه ۱۸۱، آژانس یهود برای ایجاد یك كشور یهودی، بر دامنه اقدامات خود افزود و حتی در تلاش برای اجرای قطع‏نامه تقسیم فلسطین كه آن را به عنوان اعطای استقلال به یهودیان تفسیر می‏كرد، به زور متوسل شد. هدف صهیونیست‏ها از به كارگیری زور، ترساندن عرب‏ها و خالی شدن مناطق عربی از اعراب فلسطینی بود. در این راه، گروه‏های شبه نظامی یهودی، چون ایرگون و هاگان به فرماندهی مناخیم بگین و بن زیون، فجایعی چون قتل عام دیریاسین را آفریدند، و ۳۰۰ هزار فلسطینی را تا اواسط مه ۱۹۴۸م. مجبور به ترك خانه‏هایشان كردند. و در نتیجه، زمینه برای اعلام حكومت موقت، استقلال و تأسیس مدینات سراییل (كشور اسراییل)، یك روز پیش از اتمام قیومیت بریتانیا بر فلسطین، یعنی در ماه مه ۱۹۴۸م. پدید آمد. پس از آن، جنگ میان ارتش‏های عربی و اسراییل در گرفت كه با پیروزی یك جمعیت ۶۵۰ هزار نفری یهودی - با پشتیبانی قدرت‏های بزرگ - بر ۳۰ میلیون عرب پایان یافت.۲۰
۳) اصل لایتغیر سیاست خارجی؛
حمایت آمریكا از اسراییل، یكی از اصول تغییرناپذیر سیاست خارجی آمریكا می‏باشد. كارگزاران سیاست خارجی آمریكا - اعم از حزب دموكرات یا جمهوری‏خواه - حمایت از اسراییل را سرلوحه كار خویش قرار داده‏اند. در دوره‏ای كه گذشت، آمریكایها به تنهایی و باتكیه بر برتری نظامی خود در عرصه‏های دیپلماتیك، اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیكی، برای حفاظت از كیان صهیونیست‏ها، درباره سه مسئله، با اجماع بین‏المللی مخالفت كرد و كوشیده تا در بالاترین سطح، منافع اسراییل را تأمین كند. این مسائل عبارتند از:
الف) عقب‏نشینی اسراییل از مناطق اشغالی.
ب) به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت مظلوم فلسطین.
ج) به رسمیت شناختن آرمان‏های سازمان ملل در زمینه ضرورت پایداری و مقاومت در برابر هر نوع استیلای سلطه‏طلبانه. رابطه آمریكا و اسراییل، بر مبنای پیوندهای استراتژیك و ضرورت‏های دوران دو قطبی شكل گرفت و در دهه‏های ۶۰، ۷۰ و ۸۰ گسترش یافت و به شكوفایی رسید. برخی از تحلیل‏گران، اسراییل را در دوران دو قطبی، یك مانع اساسی در مقابل توسعه‏طلبی شوروی می‏دانستند. پس از فروپاشی شوروی، این وظیفه از دوش اسراییل برداشته شد؛ اما از نقش استراتژیكی اسراییل كاسته نشد. از این رو، آمریكا در منطقه خاورمیانه، درصدد ایجاد ثبات و از بین بردن هر گونه واكنش در مقابله با الگوهای امنیتی آن كشور می‏باشد.
به هر روی، دلایل استراتژیكی حمایت آمریكا از اسراییل، به شرح زیرند:
۱) رژیم صهیونیستی اسراییل، به دلیل حمایت سیاست تسلیحاتی آمریكا به یك قدرت منطقه‏ای در خاورمیانه تبدیل شده است. اسراییل در چارچوب استراتژی نظامی خود همواره تلاش كرده تا با استفاده از ابزارهای نظامی، برتری خود را بر كشورهای عرب منطقه افزایش دهد و در بین كشورهای منطقه، همواره از برتری نظامی برخوردار باشد.
۲) اسراییل از نظر استراتژیكی، در خاورمیانه، دارای ارزش است و این در حالی است كه كشورهای عربی، متحدین غیر قابل اعتمادی هستند. از نظر آمریكایی‏ها، اسراییل، تنها دموكراسی واقعی در خاورمیانه است و تنها كشوری است كه مردم آن به عنوان تحصیل‏كرده‏ترین مردم جهان، حتی با ژاپن رقابت می‏كنند و با این كه از منابع طبیعی محروم هستند، اما یك اقتصاد ملی قوی را بنا كرده‏اند كه می‏تواند نقش خود را در اقتصاد جهانی ایفا كند. نیروهای مسلح این كشور، جزء بهترین نیروها در جهان هستند و این عوامل، اعتماد آمریكایی‏ها به اسراییل را پدید آورده است.۲۱
۳) یكی از مهم‏ترین مسائل حیاتی برای آمریكا در منطقه خاورمیانه، تعادل قوا در منطقه است. اگر آمریكا از اسراییل حمایت می‏كند، به خاطر جلوگیری از تغییر این موازنه قواست. از این رو، آمریكا با هر گونه تهدید نظامی كه امنیت اسراییل را به خطر بیندازد، مقابله خواهد كرد.
۴) نقش اسراییل در طرح خاورمیانه بزرگ؛ رژیم صهیونیستی از آن جا كه مورد حمایت بی‏چون و چرای غرب، به ویژه آمریكا قرار دارد، در طرح خاورمیانه بزرگ، با آمریكا همنواست؛ زیرا پیاده شدن این طرح - كه به زعم آن دو كشور، به فراگیر شدن دموكراسی در منطقه خاورمیانه می‏انجامد - برقراری صلح آمریكایی و اسراییلی را نوید می‏دهد؛ یعنی اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، علاوه بر منافع آمریكا، تضمین امنیت اسراییل را نیز در پی خواهد داشت. از این رو، اسراییل با اهداف از پیش طراحی شده، از این طرح استقبال كرد و نهایت تلاش خود را در راستای تحقق آن به عمل آورده است. رژیم اشغال‏گر قدس با این همنوایی، درصدد است تا امنیت، موقعیت و مشروعیت خود را بیش از پیش تثبیت كند و از آن‏جا كه فلسطین، سرزمینی است كه فاقد منابع زیرزمینی كافی می‏باشد، با پیاده شدن این طرح، اسراییل می‏تواند مشكل انرژی، مواد خام و...، خود را از طریق منطقه خاورمیانه، تأمین كند.۲۲
اسراییل نیز همچون آمریكا بر آن است كه پیاده شدن دموكراسی در منطقه خاورمیانه، به ریشه‏كنی تروریسم، آن هم تروریسم مذهبی منتهی می‏شود؛ زیرا كشورهای موجود در محدوده خاورمیانه بزرگ، مسلمان هستند و در دین اسلام، مفاهیم مقدسی مانند جهاد و شهادت وجود دارد و مسلمانان بر این اعتقادات دینی خود، پایبند هستند و پایبندی به این عقاید، موجب شكل‏گیری مبارزات علیه دشمن می‏شود و انجام علمیات‏های شهادت‏طلبانه علیه دشمن را به دنبال می‏آورد؛ چیزی كه آمریكا، اسراییل و... در جهت مقابله با آن، ذلیل و خلع سلاح شده‏اند. از این رو، منشأ تروریسم را مفاهیم مذهبی دانسته و مركزیت آن را خاورمیانه قلمداد می‏كنند و تنها راه خلاصی از این خطر بزرگ را، سست كردن اعتقادات مردم منطقه می‏شمارند و در این باره، از هر گونه تلاش در جهت تحقق طرح خاورمیانه بزرگ، دریغ نمی‏كنند؛ زیرا تغییر فرهنگ دینی مردم منطقه، روحیه استكبارستیزی را از بین خواهد برد و در این صورت، آمریكا و اسراییل، راحت‏تر می‏توانند به غارت منابع منطقه بپردازند و از طرفی با تسلط بر منطقه - به لحاظ موقعیت استراتژیكی و دارا بودن قسمت عمده منابع مورد نیاز صنعت غرب و اروپا - از شكل‏گیری قطب‏های قدرت دیگر، چون روسیه، چین، اتحادیه اروپا و...، جلوگیری می‏كنند۲۳.
وجود كشور اسراییل در منطقه، یك ذخیره استراتژیك برای آمریكا است و اصلاً انتظار آمریكا از اسراییل، به این دلیل است كه رژیم صهیونیستی، مدافع منافع آمریكا در این منطقه باشد. از این رو، طرح خاورمیانه بزرگ، حداقل از نظر جغرافیایی، شباهت بسیار زیادی با ایده اصلی صهیونیست‏ها، یعنی شعار از نیل تا فرات دارد. در این طرح، سوریه، لبنان، عراق، بخشی از جنوب تركیه، بخشی از كویت و شمال غرب عربستان سعودی، جزء اسراییل بزرگ می‏باشند. تشكیل امپراتوری اسراییل، از نیل تا فرات، از جمله اهدافی است، كه در پروتكل‏های صهیونیسم دیده می‏شود و رهبران اسراییل در گفتار و كردار خود، تلاش برای رسیدن به این آرمان را ابراز داشته‏اند.
بن گورین، اولین نخست‏وزیر اسراییل، در مقابل گروهی از دانش‏آموزان و دانشجویان صهیونیستی، چنین گفت: «... میهن اسراییل باید از نیل تا فرات را در برگیرد». وی چنین ادعا كرد: «این امپراتوری، هم از راه تهاجم بنا خواهد شد و هم از راه سیاست». هم‏چنین بر روی درب ورودی پارلمان رژیم صهیونیستی، دو خط موازی آبی رنگ كه ستاره‏ای در بین آن‏هاست، رسم شده كه گفته می‏شود این دو خط آبی، نمایان‏گر رودهای نیل و فرات است. اسراییل با تلاش در تحقق خاورمیانه بزرگ، در پی اهدافی است كه یكی از آن‏ها، ایجاد اسراییل بزرگ است.
اسراییل در پروژه خاورمیانه بزرگ، علاوه بر تهیه نفت و گاز فراوان و ارزان، در پی آن است كه كشورهای مسلمان و عربی، دست‏نشانده آمریكا باقی بمانند؛ تا برای حفظ امنیت و موجودیت خود، دست به دامان آمریكا باشند و برای حفظ تخت حكومتی، خود را مجبور به پیروی از سیاست‏های آمریكا بدانند و این امر، كمك بزرگی برای دست‏یابی به اجرای هر چه سریع‏تر طرح آمریكا و سلطه بر خاورمیانه است. همچنین، از بین بردن اسلام‏گرایی و از میان برداشتن تهدید علیه غرب و آمریكا، در گرو تحقق این ایده است.۲۵
۱. پیش از جنگ جهانی اول، صهیونیست‏ها به آلمان دل بسته بودند؛ ولی با مشاهده شكست قریب‏الوقوع آلمان و پیروزی انگلیس، به آن روی آوردند.
۲. یوری ایوانف، صهیونیسم، ص ۱۳، ۴۵، ۴۸ و ۵۴.
۳. المسیری، صهیونیسم، ص ۲۹.
۴. زعیتر، سرگذشت فلسطین یا كارنامه سیاه استعمار، ترجمه اكبر هاشمی رفسنجانی، ص ۸۱.
۵. همان، ص ۸۳-۸۷.
۶. همان، ص ۸۴-۹۶.
۷. ش. دولاندلن، تاریخ جهانی، ترجمه احمد بهمنش، ج ۲، ص ۳۹۷.
۸. وزیری كرمانی، اسراییل فاشیسم جدید، ص ۱۶۳.
۹. احمدی، ریشه‏های بحران در خاورمیانه، ص ۱۴۹.
۱۰. عبدالوهاب كیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمدجواهر كلام، ص ۹۵.
۱۱. همان ص ۹۸-۹۶.
۱۲. ریشه‏های بحران در خاورمیانه، ص ۱۵۴.
۱۳. ریشه‏های بحران در خاورمیانه، ص ۴۳.
۱۴. همان، ص ۸۵.
۱۵. همان، ص ۲۲۰.
۱۶. همان، ص ۲۳۶.
۱۷. ژان پی‏یر ارینیك، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، ص ۱۸۲-۱۸۳.
۱۸. ریشه‏های بحران در خاورمیانه، ص ۲۳۷-۲۴۰.
۱۹. كوئیلگی، فلسطین و اسراییل، رویارویی با عدالت، ص ۵۳-۵۷.
۲۰. علی بابایی، فرهنگ تاریخی - سیاسی ایران و خاورمیانه، ج ۳، ص ۵۲.
۲۱. ریچارد نیكسون، پیروزی بدون جنگ، ترجمه فریدون دولت‏شاهی، ص ۲۱۲.
۲۲. مسعود عبدالمحمدی، آمریكا، اسراییل و مدل‏های رفتاری مشابه، نشریه پگاه حوزه، شماره ۱۱، ص ۸.
۲۳. محمد سلمان‏زاده، مبانی صهیونیسم و شناخت آن، خلاصه مقالات همایش بین‏المللی انتفاضه (مرداد ۸۲)، ص ۲۰۴.
۲۴. همان، ص ۱۰۹.
منبع : پرسمان


همچنین مشاهده کنید