جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نوستالژیا، من از تو سرشارم


نوستالژیا، من از تو سرشارم
در صفحه ۱۳۳ رمان «دختر پرتقالی»، در یکی از آن سطر های پایینی، کلمه «سنتی» نوشته شده و روی «نون» آن تشدیدی قرار دارد که دل آدم برایش غنج می رود. از بس که کوچک و خوشگل است. به نظرم همان «سنتی» کوچولوی خوشگل معرفی کاملی از این رمان است. یک رمان سنتی قرن نوزدهمی با حجمی قرن بیستمی و البته شگردها و حرف هایی از جنس زمان. اما با همان تفکر و همان بازی کردن ها با عواطف خواننده. خیالتان راحت که اصلاً با عقل آدم کاری ندارد و همه چیز این رمان حسی است.
در آن صفحه ۱۳۳ پدر و مادر راوی بعد از شرکت در مراسم کریسمس در کلیسا راهی را که یک سال پیش چون دو غریبه پیموده اند، دوباره از نو می روند. از این رفتن دوباره است که هر دو به وجد می آیند و می گویند که وه چه سنتی هستند. شاید نویسنده ها هم، چون قاتلان، در اثر خود جایی برای شناسایی خود به جا می گذارند. جایی که بتوان از رد آن آنها را بازشناخت. حالا «یوستاین گاردر» (در این کتاب با این املا از نام او آشنا می شویم) آمده و کلیدی برای شناختن خود به ما داده است. به نظرم این «سنتی» آن کلید است. چراکه در تمام کتاب ما با همه نشانه های یک عاشقانه سنتی روبه رو می شویم. قصه آدم هایی که عاشق هم می شوند.
هر دو به دنبال هم هستند و هر دو در لحظه جرقه اول عشق مشغول عشق دیگری نیستند. هر دو در بچگی هم را می شناختند و از هم خوششان می آمده. (فرویدی هم شد) بچه یی از این عشق حاصل می شود و هر دو دوستش دارند.
از زندگی راضی هستند. مثل قهرمان های رمان های خوش خوان قرن نوزدهمی خانه یی ویلایی هم هست که چندتایی درخت میوه هم دارد. هیچ دو میوه یی که درختان می دهند هم به یک رنگ نیست و احتمالاً خیلی باغچه رمانتیکی داشته اند. همه چیز خوب و خوش است و این وسط یک قربانی هم می خواهیم تا با رفتن او همه دلشان بگیرد. بعد هم منتظر باشیم تا از یک گوشه یی از زیر درختی یا از پشت کوهی دوباره پیدایش شود و همه چیز خوب شود. متوجه هستید که اصولاً حس ترحم ما درباره آدم های متمولی که به مشکل برمی خورند بیشتر از دردمندان است.
این نشانه ها برای شما که لابد آدم اهل ادبیاتی هستید و این صفحه را می خوانید، نشانه های قابل درکی است که خیلی زود متوجه شوید با چه اثری روبه رو هستید.
اما این رمان لحظه ها و بافتی دارد که همان طور که پیش از این هم گفتم شما را با قرن اخیر پیوند می زند. از «نات کینگ کل» گرفته تا «اسپایس گرلز» از تلسکوپ هابل گرفته تا پرتو نگاری. با اجازه بزرگ ترها می خواهم بگویم که استفاده از این عناصر هم مانند باقی عناصر در این رمان به شکلی است که از آنها احساسات آدم به غلیان (چیزی مثل قلیان) می افتد. همچنین در ته دلمان قل قل می کند که آه این آدم معصوم متوفی چطور به علم و کائنات علاقه داشته است. چطور از میان این همه موسیقی خوب در دنیا به رمانتیکی چون «نات کینگ کل» علاقه داشته است. کامپیوتر هم در این رمان داریم اما باورتان می شود چه کامپیوتری؟ کامپیوتری که با سیستم عامل DOS کار می کند. نوستالژیا من از تو سرشارم.
حالا این کتاب به چه دردی می خورد؟ به این درد که آن را بخوانید و بی خیال این همه مشکل شوید. یعنی که بخوانید و احساس کنید که حالا زیاد هم مهم نیست. ان شاء الله همه چیز خوب می شود. ببینید این کتاب درست مانند فیلم های هالیوودی و سریال های ایرانی و کانادایی است که مدام داریم تماشا می کنیم. خب چه ایرادی دارد که یک نمونه کاغذی از این محصولات حال خوب کن را هم بخوانیم؟ شاید هم بتوان آن را به آدم هایی که با این طور چیزها خوشحال می شوند هدیه داد.
سام فرزانه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید