جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مرد شگرف بی متابعت


مرد شگرف بی متابعت
● خلاصه ای از دیباچه کتاب در دست انتشار «فصوص الحکم» ابن عربی
«فتوحات مکیه» و «فصوص الحکم» از جمله آثار ماندگار و دوران ساز ابن عربی است که در زبان فارسی نیز توجه زیادی به این دو اثر شده است.
اخیرا به همت بلند استاد بزرگوار محمدعلی موحد و برادر دانشمندش صمد موحد، «فصوص الحکم» ابن عربی ترجمه و توضیح و تحلیل شده است که به زودی از سوی نشر گزیده کار کارنامه منتشر خواهد شد. استاد محمدعلی موحد ضمن دیباچه ای مفصل و پرمحتوا، به نکات و مسائل ظریفی درباره ابن عربی، فصوص و دستگاه فکری و میراث معنوی وی پرداخته و ماجرای این ترجمه را نیز باز گفته اند. در این فرصت مغتنم، بخشی از نوشته حضرت استاد را به نظر خوانندگان عالیقدر می رسانیم.کوهی بود کوهی، نیکو همدرد بود، نیکو مونس بود، شگرف مردی بود شیخ محمد، اما در متابعت نبود.
▪ شمس تبریزی
یادی که شمس تبریزی از ابن عربی می کند در عین حال که از علاقه باطنی و دل بستگی شخصی میان آن دو بزرگ حکایت دارد بر اختلاف و جدایی میان خطوط فکری آن دو نیز تاکید می گذارد، و این یکی از دلمشغولی های مدام من بود در آن ایام که سرگرم تصحیح و چاپ مقالات شمس بودم. شمس تبریزی هیچ کس دیگر را جز مولانا قبول ندارد و چنین تجلیلی از زبان او عظمت و شخصیت ابن عربی را نمایان می سازد. لحن سخن شمس آنجاها که از ابن عربی یاد می کند و تعبیرهایی که برای بیان داوری خود درباره او به کار می برد، بی مانند و شگفتی آور است.
دلم می خواست با این «شگرف مرد» آشنایی بیشتری به هم رسانم و بتوانم مدتی پای صحبت او بنشینم. ارتباط ما با بیشتر دوستان مان یک آشنایی سطحی و بیرونی است که از حدود سلام علیک و احوال پرسی های گه گاهی تجاوز نمی کند. آن آشنایی عمقی و درونی که در آستانه انس و الفت قرار دارد دولتی است که کمتر دست می دهد. در بسیاری از موارد کوتاهی از خود ماست که علاقه و تمایلی باطنی برای نزدیکی بیشتر احساس نمی کنیم.در مواردی هم علاقه و تمایل هست اما فرصت و موقعیت مناسب پیش نمی آید تا آن احساس درونی را از قوه به فعل برساند.
ارتباط ما با بزرگان علم و ادب و معرفتی که به حال آنان داریم نیز کمابیش از همین الگو پیروی می کند. در هر حال سخن شمس مرا گرفته بود و دلم هوای ابن عربی کرده بود.
در میان آثار ابن عربی دو کتاب فتوحات و فصوص جایگاه خاص دارند. فتوحات را وی در سال ۵۹۸ در مکه شروع کرد و تحریر اول آن را در سال ۶۲۹ و تحریر نهایی را در سال ۶۳۶ به پایان برد. این کتاب عظیم دارای ۵۶۰ باب است. من در آن ایام بیشتر در سفر بودم و نمی توانستم چنان کتاب بزرگی را با خود حمل کنم. از آن گذشته تفصیل و تکراری را که در مطالب آن کتاب هست مناسب حال و حوصله خود نمی یافتم، اما تصمیم داشتم اگر آب دریا را نمی توانم بکشم دست کم به قدر تشنگی از آن بچشم پس سراغ فصوص رفتم که آن را وصیت نامه فکری و عقیدتی ابن عربی خوانده اند.
و در جریان سفر و حضر که همت بر خواندن و اندیشیدن در مضامین آن گماشته بودم، به مرور، هر ۲۷ فص آن را به فارسی برگرداندم.این ترجمه که البته سردستی و صرفا به قصد یادداشت کردن آنچه در نگاهی مشتاقانه از عبارت های پیچیده فصوص می فهمیدم فراهم آمده بود سالیان دراز در انبوه اوراق و یادداشت های پراکنده من تقریبا گم شده بود.
▪ بارورترین ایام زندگی ابن عربی
ابن عربی به سال ۵۹۸ اندلس را ترک گفت و به زیارت مکه رفت. پیش از آن هم دوبار دیگر از اندلس بیرون آمده بود ولی هیچ گاه فراتر از مراکش نرفته بود. سفر مکه فرصتی بود تا او با بزرگان عالم شرق اسلام از نزدیک آشنا شود. مکه مرکزی بود که مشعله داران فرهنگ اسلامی از همه سوی جهان در آن گرد می آمدند و بسیاری از آنان پس از ادای مراسم حج یکی دو سال یا بیشتر در آنجا می ماندند. سال ۵۹۸ از چند جهت مقطع زمانی مهمی در زندگی ابن عربی بود. وی تا آن زمان که مردی ۳۸ ساله بود، به گفته خود، هیچ تمایل جنسی در خود احساس نمی کرده و از زن و نزدیکی با او بیزاری می نموده است.
در آن سال تحول بزرگی در وضع روحی او پیدا شد. نسیم عشق وزیدن گرفت و مهر زن در دل او راه جست و تمایل جنسی که در او بیدار گشت تا آخر عمر دوام داشت. سفر مکه آخرین وداع او با خاک اندلس بود که دیگر به آنجا بازنگشت و بقیه عمر را در شرق بسر برد. ابن عربی پس از انجام مراسم حج دوسالی در مکه ماند و در آن مدت با دو ایرانی اهل علم آشنایی یافت و این آشنایی ها در زندگی او اهمیتی درخور توجه داشت. یکی از آنان شیخی بود به نام مکین الدین زاهربن رستم اصفهانی که ابن عربی در درس حدیث او حاضر می شد و از او اجازه عام گرفت و این شیخ خواهری داشت که او هم از اساتید علم حدیث به شمار می آمد.
شیخ اصفهانی دختری داشت زیباروی به نام نظام که ابن عربی سخت دلباخته او شد و دیوان غزلیات خود ترجمان الاشواق را به خاطر او سرود. از ایرانی های دیگری که ابن عربی در سفر مکه با آنان آشنا شد شیخی به نام مجدالدین اسحاق که موردتوجه و ارادت ملک غیاث الدین کیخسرو قلیج ارسلان فرمانروای قونیه بود و این ملاقات به دوستی آن دو و دعوت ابن عربی به قونیه انجامید. شیخ مجدالدین پدر صدرالدین قونوی عارف بزرگ معاصر مولانا در قونیه است. ظاهرا ابن عربی پس از وفات شیخ مجدالدین بیوه او را به زنی گرفت و بدینگونه صدرالدین قونوی مقام فرزندی وی را نیز پیدا کرد.
دوستی با شیخ مجدالدین ابن عربی را به زندگی در نواحی آناتولی (بلاد الروم) و سوریه علاقه مند ساخت و او پس از چند سالی گشت و گذار در بغداد، موصل، قاهره، سیواس، ملطیه، قونیه، بیت المقدس و حلب سرانجام رحل اقامت در دمشق افکند و نزدیک به بیست سال آخر ایام عمر را در آن شهر گذرانید.
سال ۵۹۸ را از چند جهت مهمترین مقطع زمانی در زندگی ابن عربی دانستیم. او اندک زمانی پس از ورود به مکه کار تالیف بزرگ ترین کتاب خود فتوحات مکیه را آغاز کرد و نوشتن این کتاب و تجدیدنظر در آن، چنان که اشاره کرده ایم، تا دو سال پیش از مرگ ابن عربی ادامه داشت.برخلاف شمس تبریزی که می گوید؛ من عادت نبشتن نداشته ام هرگز. سخن را چون نمی نویسم در من می ماند، و هر لحظه مرا روی دگر می دهد، نویسندگی برای ابن عربی به نوعی اعتیاد تبدیل شده بود. او در نامه ای که به سال ۶۳۲ از دمشق برای کیکاوس اول، پادشاه قونیه، می نویسد ۲۴۰ عنوان از تالیفات خود را برمی شمارد. شماره نوشته های او را شعرانی در حدود ۴۰۰ و جامی بیش از ۵۰۰، عثمان یحیی ۸۴۸ و ویلیام چیتیک بالغ بر ۹۰۰ دانسته اند.
▪ صدرالدین قونوی
بخت بلند ابن عربی یار بود که او در مکه با شیخ مجدالدین اسحاق دوستی پیدا کرد و صدرالدین پسر مجدالدین مجذوب آراء و افکار او گردید. ابن عربی در زمان حیات خود هیچ گاه شهرت و آوازه ای را که پس از درگذشت پیدا کرد نداشت و نام و اعتبار وی تا حد زیادی مرهون صدرالدین قونوی است. صدرالدین در علوم معقول و منقول سرآمد زمان خود بود و مجلس درس معتبری داشت. در کتابخانه کنار مرقد او در قونیه نسخه ای از جامع الاصول فی حدیث الرسول ابن اثیر جزری نگهداری می شد که اکنون از آنجا به کتابخانه موزه شهر انتقال یافته است.
در جایی از این نسخه نوشته ای هست مشتمل بر اسامی یک دسته از کسانی که آن کتاب را در محضر قونوی سماع کرده اند و در جایی دیگر از همان نسخه باز نوشته دیگری هست شامل اسامی دسته کوچک تری که جزء دوم و جزء سوم کتاب را نزد شیخ سماع کرده اند و این دسته هفت نفر بیشتر نبوده اند و در صدر آنها نام معین الدین پروانه وزیر مقتدر سلجوقی - که به مولانا جلال الدین هم ارادت می ورزید - دیده می شود.
پنج نفر دیگر که اسامی شان پس از نام معین الدین پروانه ذکرشده با عناوین و القابی از قبیل ملک الصدور، جلال الدوله، مجدالدوله و سیدالدوله مشخص شده اند که معلوم است از معاریف و اعیان دولت سلجوقی بوده اند و می توانسته اند با معین الدین پروانه هم زانو باشند. نفر ششمی با القابی چون امام الحافظ الفاضل کمال الدین معرفی گردیده که به احتمال زیاد از روحانیان نزدیک به دولت بوده است.
از این نوشته ها دو چیز پیداست؛ اول آنکه شیخ قونوی مانند بسیاری از مدرسین آن زمان دوگونه مجلس درس داشته است که یکی را درس عام می گفتند و در آن به روی همه طالبان علم باز بود و درس دیگر که هرکس در آن راه نداشت و تنها عده معدودی با تشخیص و اجازه استاد در آن حاضر می شدند. دوم آنکه شیخ صدرالدین تنها مدرس عرفان و تصوف نبوده بلکه سنت مدارس دینی را در سماع حدیث و دیگر رشته های متعارف علوم ادامه می داده است.
چنین به نظر می رسد که از میان متون عرفانی فصوص ابن عربی و «قصیده تائیه» معروف ابن فارض در حوزه درسی قونوی مقام و منزلت خاصی داشته اند. چه مویدالدین جندی و عفیف الدین تلمسانی و سعیدالدین فرغانی که سه تن از مبرزترین شاگردان قونوی بودند، دو نفر اول به تشویق استاد شرح بر فصوص نوشتند و سومی شرح بر «تائیه» نوشت. شرح فرغانی بر «تائیه» به نام مشارق الدراری الزهر فی کشف حقایق نظم الدرر به فارسی است که آن را به عربی هم ترجمه کرده است. جندی نیز قصیده ای عربی به عنوان «جوابیه تائیه» ابن فارض به نظم آورده است.
از همین جا دخالت و تاثیر ایرانی ها در تدوین اصول مکتب ابن عربی آشکار می گردد. فرغانی و جندی ایرانی بودند. قونوی خود نیز به هر دو زبان فارسی و عربی سخن می گفت و چیز می نوشت. جامی از شمس الدین ایکی - که او هم از شاگردان صدرالدین قونوی بود - نقل می کند که در مجلس درس شیخ صدرالدین «در انواع علوم سخن می گذشت» و در آخر مجلس بیتی از «قصیده تائیه» ابن فارض خوانده می شد و صدرالدین خود به فارسی در پیرامون آن سخن می گفت و فرغانی تقریرات او را یادداشت می کرد.شاگرد مبرز دیگر قونوی عفیف الدین تلمسانی که از او نام بردیم، عرب بود. او گذشته از شرح فصوص شرحی هم بر منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری نوشته است.
▪ کهن ترین شرح ها بر فصوص
شرح فصوص تلمسانی هیچ گاه شهرت و مقبولیت و اعتبار شرح جندی را پیدا نکرد. تلمسانی و جندی هر دو در سال ۶۹۰ درگذشتند. تلمسانی پس از صدرالدین قونوی به ابن سبعین پیوست. جندی هم چندی با کمال الدین عبدالرزاق کاشانی مصاحبت داشت. ابن عبدالرزاق کاشانی را باید پس از صدرالدین قونوی، و شاید همتراز با او، تاثیرگذارترین عامل ترویج افکار ابن عربی به شمار آورد. تاویلات القرآن، که به نام تفسیر ابن عربی شهرت یافته، و شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری و اصطلاحات الصوفیه ازجمله تالیفات اوست.
شرحی که او بر فصوص نوشته شاید محققانه ترین و روشن ترین شرح این کتاب باشد که ظاهرا باید آن را سومین شرح به حساب آورد و در این صورت شرح قیصری چهارمین شرح فصوص خواهد بود.قیصری (درگذشته به سال ۷۵۱) در ابتدای کتاب از درک محضر عبدالرزاق کاشانی و جماعتی که پیش او درس فصوص می خواندند سخن می گوید، اما نگرش مستقل و شیوه خاص او در پرداخت مطالب کاملا محسوس و ممتاز است و احاطه علمی و اعتماد به نفس بی چون و چرای او در مواردی که با نظر استاد مخالفت می ورزد، نمایان می گردد. کاشانی شرح خود را به درخواست شمس الدین محمد تبریزی نوشته است.
محمدعلی موحد
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید