جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


جنگی بود، جنگی نبود


جنگی بود، جنگی نبود
● نگاهی به مجموعه داستان سه دختر گلفروش نوشته مجید قیصری
مجموعه داستان «سه دختر گلفروش» تلاشی است برای بازنمایی وقایع جنگ. تلاشی كه به زعم «مجید قیصری» گریزی از آن نیست. تمام مصالح را به كار می گیرد تا داستانی بیافریند و از دل آن، قصه گویش را به روایت نادیده های جنگ وادارد. گویی اوست و انبوهی از وقایع ناگفته، خاطرات ناشنیده و تكلیفی كه تاب سرتافتن از آن را ندارد:
«به گذشته كه نگاه می كنم می بینم فقط از جنگ نوشته ام و آدم های جنگ. هر چه سعی می كنم خودم را بند موضوعی دیگر كنم می بینم نمی توانم... فكر می كنم كار ما كتاب سازی نیست. برای این كار آدم زیاد داریم. نویسنده خلاق كم داریم، نویسنده با جسارت، نویسنده ای كه هر بار... خودش را از دریچه تازه ای ببیند... چیزی كه كم داریم داستان جنگ است». جنگ بس است
داستان های این مجموعه عموما از یك ساختار مشابه پیروی می كنند و در شیوه روایی تفاوت چندانی نمی بینیم. موقعیت، گره های داستانی و اتفاق. هر چه هست به همین عناصر ختم می شود و نویسنده با ایجاد یك فرم كلی، كوچك ترین بهانه را برای خلق روایت رها نمی كند.
این بهانه روایت در اكثر داستان ها تنها به یك تداعی كوچك متكی است در «بوم غلتون» دستگاهی مخوف روایت را به سمت گورستان های دسته جمعی جنگ می كشاند، در «نفر سوم از سمت چپ» عكسی یادگاری، در «نیستان» جاده هایی كه زمانی بستر باروت و آتش بوده است و دست آخر در «یك اسم عربی» تنها یك نام.
تداعی هایی كه در جریان روایت ظهور می یابند و گوشه ای از مصائب جنگ را به نمایش می گذارندگاهی در قصه مستحیل می شوند چیزی كه بوده و دیگر نیست و گاهی با روایت ثانوی رابطه ای ناگسستنی پیدا می كنند. نقش نعش البته گاهی هم در حد همان تداعی صرف باقی می مانند. برای حالت سوم می توان به «یك اسم عربی» اشاره كرد كه گویی نویسنده از تعریف قصه موقعیت تنها به شرح یك موقعیت بسنده كرده است.
اما هرجا نویسنده در بند این تداعی ها نبوده، قصه نقطه اتكای درونی تری یافته و بسیار موفق تر بوده است. به عنوان مثال می توان به «پدر ساكت ما» اشاره كرد. قصه روایت پدری كه سال ها در جبهه بوده و پس از آن، در توهم نوستالژی سال های جبهه و جنگ، خانه و زندگی را رها كرده، خود را به جنگل می سپارد. نویسنده در این قصه دیگر دست به دامن تداعی ها و ارجاعات نمی شود تا قصه ای خلق كند بلكه این قصه است كه اتفاق را در درون خود تعریف می كند. ضمن اینكه در بعد شخصیتی، پدر مفهومی می شود برای تمامی باورهای بسیاری از انسان های پس از جنگ. جنگ مدت ها است تمام شده و تنها چیزی كه از آن باقی مانده فضایی است بدون جنگ كه پدر به آن پناه می برد تاریكخانه ای كه شخصیت را در بهترین حالت درونگرایی و توهم توصیف می كند.
جدای از ساختار مشابه، نوعی رئالیسم میانه رو در تمام داستان ها حضور دارد. مقصود از این میانه روی، روایت جنگ است از دیدگاه نویسنده ای كه نه دوست دارد فضایی تیره و تاریك بسازد و نه چشم بر تمام این تیرگی ها و نقاط قابل تٲمل آن ببندد. اگر تاریخ ۸ساله جنگ، مردانی را به خود دیده كه مجروحان خودی را بر زخمی های دشمن ترجیح دهند بار، از ترس و گریز بسیاری از انسان های عادی برف نیز خالی نبوده است. این رئالیسم در ادبیات جنگ ما قابل تقدیر است. گاهی در توهمی مبهم فرو می رود كه «پدر ساكت ما» از نمونه های موفق آن است، گاهی در آن اغراق می شود نقش نعش و گاهی نیز دوربین وار هر چه هست به تصویر می كشد. جنگی بود، جنگی نبود
«جنگی بود، جنگی نبود» كه از جمله داستان های بلند این مجموعه به شمار می رود كمی متفاوت است. داستان با شماره گذاری فصل بندی شده است اما مقصود من از این تفاوت بیشتر پایان داستان است. جملات پایانی فصل ها، روایت ساده و بی غل و غش شخصیت جوان داستان و پایان كار، كلیت دیدگاه نویسنده را به روشنی نشان داده است.
داستان، روایت جوانی است كه به رغم میل پدر و مادرش به جبهه آمده. خلوص نیتی قهرمان وار ندارد و اهل رنگ و ریا نیز نیست و با چنین دیدگاهی در دلهره ها و اتفاقات جنگ به نوعی پختگی زودرس می رسد. موتیفی كه هر بار تكرار می شود، نمایانگر بسیاری از واقعیت ها است. زیر آتش توپ و تانك، تنها به یك جمله كفایت می كند: «جنگ بود دیگر» و در نهایت در فضایی مملو از جنگ به دركی عمیق می رسد حس زیستن.
البته دغدغه اصلی نویسنده نه این رئالیسم است و نه روایت خالی از غرض ورزی. در بسیاری از داستان ها نوعی ترس از فراموشی است كه قصه می سازد. شخصیت هایی كه هر نگاهی آنها را به جنگ و جبهه می كشاند، انسان هایی نیستند كه تنها چند سالی از عمرشان را جنگیده باشند. فضای سرب و خون زندگی آنها را رها نمی كند و شاید تا پایان عمر نیز با آن دست به گریبان باشند. چیزی كه نویسنده شاید فراموش كردن آنها را به مثابه پاك كردن پاره ای از تاریخ یك مرز و بوم، گناهی نابخشودنی بداند.
یاسر نوروزی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید