جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نفت و کودتا


نفت و کودتا
گرچه سالهای مدیدی از ماجرای كودتای بیست‌وهشتم مرداد می‌گذرد و حوادث مهم دیگری آن‌ را كم‌صدا و كمرنگ ساخته است، اما همچنان رویدادی تعیین‌كننده و سرنوشت‌ساز به‌عنوان واقعه‌ای تاثیرگذار بر دیگر رخدادهای تاریخ معاصر ایران شناخته می‌شود.
در بیست‌وهشتم مرداد۱۳۳۲ دولت ملی دكتر مصدق با انجام یك كودتای نظامی از پیش‌ ‌طراحی‌شده توسط انگلیس و امریكا، سقوط كرد و شاه جوان و ناتوان ایران بزرگترین مانع استبدادستیز را با كمك استعمار از میان برداشت. این كودتا گرچه با اهداف دوردست سیاسی و ژئوپلیتیك استعمارگران طراحی و اجرا شد، اما مهمترین انگیزه و ریشه‌های آن را می‌توان در بحران نفتی غرب و مطامع نفتی آنان در ایران و منطقه خاورمیانه دانست. بحران نفتی میان ایران و انگلیس كه به محرومیت انگلیسیها از تصاحب نفت ایران انجامیده بود، آنها را در موضع انتقامجویی بیرحمانه‌ای انداخت كه نتیجه آن به‌صورت سی‌وپنج‌سال حكومت مستبد و خودكامه محمدرضا پهلوی و قرار گرفتن دولت ایران در زمره نوكران سرمایه‌داران غرب بروز كرد و این وضعیت تا سپیده‌دم انقلاب اسلامی همچنان باقی بود.
ماجراهای بحران نفتی ایران و انگلیس و اصول و معاهداتی كه در آن زمان مورد بررسی، تصویب و اجرا قرار می‌گرفت، حكایتی مفصل است كه تا رسیدن به افتخار بزرگ ملی‌شدن نفت گوشه‌ها و زاویه‌های خواندنی بسیاری دارد. یكی از زوایای مهم آن تمایل یافتن مصدق به امریكاییها بود كه براساس طرح چهارده ماده‌ای ویلسون توانسته بودند وجاهتی در بین ملتها كسب كنند، اما مصدق در كمال ناباوری از امریكاییهای آزادمنش رودست خورد و دست آشكار آنها را در یاری انگلیسیها برای ساقط كردن دولت خود مشاهده كرد. انگلیس توانست امریكا را متقاعد سازد كه ملی‌شدن صنعت نفت در ایران و قدرتمندشدن دولت ملی مصدق می‌تواند حیات اقتصادی غرب را به مخاطره اندازد و سایر كشورهای نفت‌خیز منطقه را نیز به كام آشوب و انقلاب فرو برد. امریكای جوان و قدرتمند به‌قدری از این موضوع هراسناك شد كه از انگلیس هم گامی جلوتر نهاد و خود با تمام قدرت به اجرای كودتای كذایی پرداخت. مصدق در كمال ضعف و تنهایی تازه دریافته بود كه جنگ او در نهضت نفت تنها با انگلیس نبود بلكه تمامی امپریالیسم اقتصادی غرب را به مبارزه خوانده بود كه نتیجه آن در عمل پیروزی غرب گردید.
مقاله حاضر شما را با بحران نفتی ایران و انگلیس و چگونگی عمده‌شدن سهم امریكا در ماجراهای بعدی ایران از طریق دخالت مستقیم در سرنگونی دولت مصدق به‌خوبی آشنا می‌سازد.
دخالت پیروزمندانه امریكا در جنگ جهانی دوم و آزاد‌سازی اروپا از تهدید فاشیسم ازیك‌طرف فضای بین‌المللی را برای اعمال سلطه ایالات‌متحده بر مناسبات جهانی مهیا ساخت و درنتیجه امریكا به‌عنوان قدرتمندترین كشور از درون ویرانه‌های جنگ و از لایه‌های انزوای سیاسی خود سر برآورد و ازسوی‌دیگر به دنبال تغییر نظام بین‌المللی حاصل از جنگ، امپریالیسم امریكا را با دوگونه تهدید جدید روبرو كرد:
۱ــ برخورد میان امپریالیسم و كمونیسم كه تحت عنوان جنگ سرد فضای جهانی را با بی‌ثباتی مواجه كرد.
۲ــ رویارویی امپریالیسم اقتصادی با ناسیونالیسم سیاسی یا به‌عبارت‌روشن‌تر جنگ میان سلطه امپریالیستی ــ منتها در شكل و قالبهای جدید امریكایی به جای الگوهای كهنه انگلیسی ــ با جنبشهای رهایی‌بخش ملی یا ناسیونالیستی.
به‌این‌ترتیب تاریخ جهان در نیمه دوم قرن بیستم مشحون از تجاوز امپریالیستی و دفاع ناسیونالیستی بود؛ منتها بحران نفتی ایران نخستین تجربه زشت و ننگین امریكا در این رویارویی به شمار می‌رود؛ چراكه در كودتای بیست‌وهشتم مرداد سال۱۳۳۲ در ایران، چهره بشردوستانه امریكا به‌عنوان حامی جنبشهای آزادی‌بخش و استقلال‌طلبانه (منشور چهارده ماده‌ای ویلسون) به سیمای زشت سلطه‌گرایانه بدل شد.
اما سوال مقاله این است كه نقش كدام‌یك از دو كشور در كودتا بیشتر بود: انگلیس كه در خاورمیانه و ایران به دلیل قدمت حضور امپریالیستی‌اش یك قدرت سنتی به شمار می‌رفت، یا امریكا كه به‌عنوان یك قدرت جدید جایگزین بریتانیا شده بود و پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و با تكیه بر توانمندی نظامی اینك با هدف پركردن خلأ قدرت انگلیس در منطقه پایگاههای جدید اقتصادی (نفتی) را جستجو می‌كرد؟
درواقع مقاله حاضر در پی اثبات این فرضیه است كه انگلیس به دلیل تسلط بر شبكه گسترده مناسبات سیاسی‌، اقتصادی، نظامی و مذهبی با محافل قدرت در ایران ــ كه امریكا فاقد چنین امتیازی بود ــ زمینه و شرایط كلی كودتا را فراهم كرد و صرفا بخش عملیاتی آن را بر ‌عهده ایالات‌متحده گذاشت؛ ضمن‌آن‌كه تجربه كودتاها و دخالتهای نظامی بعدی امریكا ــ از جمله كودتاهای امریكای لاتین و جنگ كره ــ نیز ثابت كرد كه این كشور برای دستیابی به منافع امپریالیستی خود مستقیما به حضور نظامی اقدام می‌‌كند. اما بریتانیا در چنین مواقعی عمدتا از نیروهای محلی بهره‌ می‌گرفت. علاوه‌براین، طبق یك سنت سیاسی، مركز اطلاعات امریكا (سیا) هر دو دهه اسناد محرمانه دولتی را از طبقه‌بندی خارج و منتشر می‌سازد و از جمله دراین‌میان اسناد مربوط به كودتای۱۹۵۲ گواتمالا به چشم می‌خورد كه نشان می‌دهد امریكا در این كودتا نقش مستقیم داشته است. اما در مورد كودتای بیست‌وهشتم مرداد۱۳۳۲/اوت۱۹۵۳ شبكه اطلاعاتی و دستگاه دیپلماسی امریكا تاكنون به انتشار كامل اسناد مربوط به این رویداد اقدام نكرده، درحالی‌كه بریتانیا بارها اسناد دخالت خود در كودتای بیست‌وهشتم مرداد را در قالب خاطره‌نویسی مقامات مسئول در این واقعه منتشر نموده است.
مقامات عالی‌رتبه سیا در سال۱۹۹۰ پس از سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد شوروی(۱۹۹۱) اعلام كردند كه پرونده كودتای ایران در سال۱۹۶۰ به‌طرز نامعلومی ناپدید شده است.[i] گرچه كودتای بیست‌وهشتم مرداد در اوج یخبندان جنگ سرد شكل گرفت و این جنگ بر بحران نفتی میان ایران و انگلیس سایه افكند و مقامات امریكایی ظاهرا علت عقلی اقدام به كودتا را ناشی از نگرانی غرب از غلتیدن ایران به دامن كمونیسم اعلام كردند، اما بعدا مشخص شد كه كودتا محصول یك توافق و ائتلاف پنهانی میان امپریالیسم و كمونیسم بوده است. درواقع استالین یك نقش دوگانه را در جریان زمینه‌سازی برای كودتا ایفا كرده است. او ازیك‌طرف برای نشان‌دادن حضور و حساسیت خود نسبت به آنچه در ایران تحت عنوان بحران نفتی می‌گذشت، از حزب توده حمایت می‌كرد و این حزب ظاهرا در راستای جلب آراء مردم در حمایت از سیاستهای عمومی دكتر مصدق به فعالیت می‌پرداخت، اما ازسوی‌دیگر شوروی تحت رهبری استالین به جمع تحریم‌كنندگان نفت ایران پیوست. بنابراین گرچه امریكا كارفرمای پروژه كودتا و انگلیس مقاطعه‌كار آن بود، اما سهم قدرتهای دیگر و از جمله شوروی را نیز نباید در این رویداد فراموش كرد؛ چنان‌كه حتی فرانسه نیز در كنسرسیوم به یك سهم چهارده‌درصدی ‌دست یافت و همین می‌تواند بر برخی مسائل پشت پرده دلالت داشته باشد.
●بحران نفت
در حقیقت ریشه كودتا را باید در پدیده بحران نفتی یا در وقایع مربوط به زمانی جستجو كرد كه مجلس شورای ملی در سال۱۳۲۷ پیشنهاد مطرح‌شده از سوی شوروی در سال۱۳۲۴ برای كسب امتیاز نفتی در استانهای شمالی ایران را به تحریك انگلیس و امریكا رد كرد. درواقع قوام‌السلطنه تصمیم داشت با كمك به ورود امریكا به صحنه سیاست ایران به‌عنوان نیروی سوم، انحصار سنتی رقابت انگلیس و شوروی را در ایران بشكند و به همین خاطر بود كه وی در یك مانور سیاسی، امتیاز نفت شمال را به امریكاییها واگذار كرد.
پس از این رخداد، وزارت انرژی انگلیس با دستپاچگی به وزارت‌خارجه آن كشور هشدار داد كه نقطه قوت بریتانیا درواقع از آنجا ناشی می‌شود كه این كشور در سراسر جهان امتیازاتی دارد، توسعه میادین نفتی را شخصا انجام می‌دهد و ضمنا توزیع و اداره نفت را در كنترل دارد، حال اگر كشورهای دیگر ــ امریكا و شوروی ــ بخواهند منابع نفتی خود را توسعه دهند این مساله به تضعیف موقعیت بریتانیا منجر خواهد شد؛ به‌علاوه، اگر ایران میادین نفتی خود را در شمال كشور توسعه دهد، طولی نخواهد كشید كه این كار را در جنوب نیز تكرار خواهد كرد و لذا دولت بریتانیا باید از ورود كشورهای دیگر به بازار نفتی ایران جلوگیری كند. این در حالی بود كه ازیك‌طرف به پیشنهاد مجلس ایران، الحاقیه موافقتنامه۱۹۳۳ ایران با شركت نفت انگلیس و ایران رد شد و ازسوی‌دیگر در سال۱۳۲۸[ii] كه بحران و جنگ نفت میان انگلیس، امریكا و شوروی برای كسب امتیاز نفتی از ایران به اوج خود رسیده بود، مبارزات مجلس به رهبری دكتر مصدق به منظور منع واگذاری امتیاز جدید و احقاق حقوق ملت ایران شكل گرفت.[iii]
مذاكرات مربوط به موافقتنامه الحاقی۱۹۳۳ كه در خفا انجام می‌شد، سهم ناچیزی را به ایران اختصاص داد. پیشنهاد این بود كه حق‌الامتیاز ایران از چهار شلینگ به شش شلینگ در هر تن افزایش یابد و سهم ایران از سود شركت نیز از هفده‌درصد به بیست‌وچهاردرصد بالغ شود. اما ایران به موافقتنامه امریكا ــ ونزوئلا استناد كرده و سهم پنجاه‌ ــ پنجاه را درخواست نمود.●نخست‌وزیری دكتر مصدق
ماكس گورنبرگ از كارشناسان برجسته نفتی و مدیر اجرایی كمپانی استاندارد اویل در بحبوحه بحران نفتی ایران و انگلیس به تهران آمد. درواقع او بود كه به دولت ایران توصیه كرد موافقتنامه الحاقی را رد كند و ایران را به پی‌گیری اصل پنجاه ــ پنجاه تشویق كرد. گورنبرگ معتقد بود كه انگلیس پیشنهاد جدید خود را عمدا نامفهوم و پیچیده به ایران ارائه داده تا هیچ‌كس به‌درستی متوجه كم و كیف آن نشود.
دولت بریتانیا شدیدا با پیشنهاد بالمناصفه (پنجاه‌ ــ پنجاه) مخالف بود؛ چنان‌كه سفیر این كشور در تهران در ملاقات با نخست‌وزیر، محمد ساعد، دولت ایران را به حریص و طماع‌بودن متهم كرد. اظهارات ماكس گورنبرگ درواقع نوعی حمایت غیرمستقیم امریكا از دامن‌زدن به بحران نفتی میان ایران و انگلیس بود. اما در آن زمان هنوز هیچ‌كس باور نمی‌كرد كه مجلس شورای ملی به‌زودی اصل ملی‌شدن صنعت نفت را مطرح و تصویب كند.[iv] دكتر مصدق در تاریخ نوزدهم آذر۱۳۲۹ به‌عنوان رئیس كمیسیون نفت طی گزارشی به مجلس اعلام كرد كه قرارداد الحاقی ساعد ــ گس (گس ــ گلشائیان) برای استیفای حقوق ایران كافی نیست. در جلسه بیست‌وششم آذرماه وی طی نطقی پیرامون محاسن ملی‌شدن نفت، پیشنهادی را به امضاء یازده‌نفر از نمایندگان، درباره ملی‌‌شدن نفت به رئیس‌مجلس ارائه داد اما این پیشنهاد به ‌دلیل نرسیدن امضاء به حد نصاب قانونی در مجلس مطرح نگردید. بالاخره پس از فشار نمایندگان به دولت و برگزاری تظاهرات بزرگی در میدان بهارستان (هشتم دیماه۱۳۲۹)، مجلس در بیست‌ویكم دی‌ماه طرحی را به امضاء چهل نماینده تصویب كرد كه مطابق آن كمیسیون نفت به دولت دو ماه فرصت می‌داد تا رویه خود را در زمینه حل مساله نفت تعیین و اعلام كند. این طرح به پیشنهاد دكتر مصدق و با امضاء نمایندگان عضو جبهه ملی تهیه شده بود. رئیس دولت در این موقع سپهبد علی رزم‌آرا بود كه یك‌بار به هنگام استیضاحش درخصوص نفت (بیست مهر۱۳۲۹) به‌صراحت با قرارداد الحاقی اعلام موافقت كرده‌بود.
پس از به‌اجرادرآمدن اصل تنصیف میان عربستان سعودی و شركت نفت امریكایی آرامكو،[v] شركت در مذاكره با رزم‌آرا موافقت خود را با همین اصل در مورد نفت ایران اعلام كرد. اما نخست‌وزیر وقت ایران هیچ‌گاه این پیشنهاد را به اطلاع مجلس نرساند؛ و اگر به چنین امر مهمی اقدام كرده بود، به احتمال زیاد مسیر مبارزات تغییر می‌كرد.[vi] احتمالا رزم‌آرا تحت تاثیر القائات امریكا به این پنهانكاری مهم دست زده بود؛ زیرا در صورت به‌اجرادرآمدن اصل تنصیف‌، دكتر مصدق احتمالا از سوی محافل داخلی نیز برای پذیرش آن تحت فشار قرار می‌گرفت. به‌هرحال اگر هم فرض شود كه دكتر مصدق از اصل پیشنهادی پنجاه ــ پنجاه انگلیس اطلاع داشته است، اولا بریتانیا هیچ‌گاه این اصل را به‌طوررسمی به مجلس و دولت پیشنهاد نكرد و ثانیا اگرهم پیشنهاد می‌كرد، دكتر مصدق به حد ایده‌آلی طرح ملی‌شدن صنعت نفت یعنی به اصل استیفای حقوق ملت ایران در راستای اثبات و استحكام حاكمیت ملی پایبند بود. اما در همان زمان برخی اظهار می‌كردند كه اصل تنصیف، یك اصل قابل قبول و نسبتا عادلانه‌ است كه موارد مشابه آن در عربستان و ونزوئلا از سوی امریكا به اجرا درآمده است؛ یعنی درواقع به مبارزه مرحله‌به‌مرحله اعتقاد داشتند؛ یعنی همان كاری كه زغلول‌پاشا، رهبر ناسیونالیست مصر، از فردای جنگ جهانی اول برای كسب استقلال كشورش به اجرا گذاشت و در نتیجه این تلاشها كشور مصر توانست در سال۱۹۳۶.م به استقلال نسبتا كاملی نیز دست یابد.[vii]
به‌هرحال، سیاستهای یك‌جانبه‌گرایانه سپهبد رزم‌آرا سرانجام به ترور او در روز شانزدهم اسفند۱۳۲۹ در مسجد شاه به ضرب گلوله خلیل طهماسبی منجر شد. پس از او، موقتا خلیل فهیمی به كفالت نخست‌وزیری منصوب گشت اما پنج روز بعد، به پیشنهاد مجلسین، فرمان نخست‌وزیری به ‌نام حسین علا صادر گردید.
همانگونه‌‌كه قبلا نیز اشاره شد، كمیسیون نفت به دولت دو ماه فرصت داد تا رویه، روش و وظیفه خود را درخصوص مساله نفت با حفظ حقوق عمومی تعیین كند. كمیسیون كه درواقع واسطه مذاكره میان دولت و مجلس بود، در روز هفدهم اسفند۱۳۲۹ گزارشی را به شرح زیر به اتفاق آرا تصویب و به مجلس تقدیم كرد:
«باتوجه به استقبال هموطنان از اصل پیشنهاد ملی‌شدن صنعت نفت و نظر به اهمیت موضوع درخصوص مطالعه و بررسی جنبه‌های مثبت سیاسی ــ اقتصادی و حقوقی آن، كمیسیون از مجلس تقاضای دو ماه تمدید زمان دارد. بنابراین‌ ماده واحده را با قید دو فوریت برای تصویب تقدیم مجلس شورای ملی می‌كند.
ماده واحده ــ مجلس تصمیم مورخ۱۷/۱۲/۱۳۲۹ كمیسیون نفت را تایید و با تمدید مدت موافقت‌ می‌نماید.
تبصره یك ــ كمیسیون مجاز است از كارشناسان داخلی و خارجی در صورت لزوم دعوت نماید.
تبصره دو ــ آقایان نمایندگان حق دارند تا پانزده روز بعد از تشكیل كمیسیون حق حضور داشته باشند.»
ماده واحده فوق در تاریخ۲۹/۱۲/۱۳۲۹ عیناً به تصویب مجلس سنا نیز رسید و به‌این‌ترتیب اصل ملی‌شدن نفت به‌صورت قانون از تصویب مجلس گذشت و از این تاریخ مبارزات حق‌طلبانه ملت ایران جنبه اجرایی یافت. پس‌ازاین بود كه یادداشتهای اعتراض‌آمیز و حتی تهدید‌آمیز دولت بریتانیا خطاب به دولت ایران آغاز گردید. از فروردین۱۳۳۰ كم‌كاری و اعتصاب در مناطق نفتی جنوب شروع شد و حتی برای جلوگیری از شورش و خرابكاری مدتی نیز در این مناطق حكومت نظامی برقرار گردید.
در ششم اردیبهشت۱۳۳۰، مجلس پیشنهاد تشكیل هیاتی مختلط و مركب از پنج نماینده مجلس شورا، پنج نماینده مجلس سنا و وزیر دارایی یا قائم‌مقام او را تصویب كرد. اهم وظایف هیات مختلط عبارت بود از: خلع ید از شركت نفت انگلیس و ایران، تشكیل شركت ملی نفت و جایگزین‌كردن نیروهای ایرانی به جای كاركنان خارجی. درهمان‌روزی كه این پیشنهاد به تصویب رسید، حسین علا با این ادعا ‌كه قوه مقننه در حوزه وظایف قوه مجریه دخالت كرده است، استعفا داد.
روز بعد مجلس، به پشتوانه هفتادونه‌نفر از صد نماینده، نسبت به نخست‌وزیری دكتر مصدق اظهار تمایل نمود اما مصدق قبول این مسئولیت را به تصویب قانون نه‌ماده‌ای (قانون خلع‌ید) مشروط كرد. بنابراین مجلس شورا قانون موردنظر را تصویب و آن را به مجلس سنا فرستاد كه با اتخاذ حدنصاب رای بالا مورد موافقت قرار گرفت و سرانجام در روز سیزدهم اردیبهشت دكتر مصدق كابینه خود را معرفی كرد. مصدق به هنگام معرفی كابینه‌اش‌، مهمترین اهداف خود را در چارچوب دو هدف به اطلاع مجلس شورای ملی رساند: ۱ــ اجرای قانون ملی‌شدن صنعت نفت در سراسر كشور و تخصیص عواید حاصله از آن به تقویت اقتصادی كشور و فراهم‌نمودن موجبات رفاه و آسایش عمومی ۲ــ اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداری‌ها.
سیاست ملی‌شدن صنعت نفت و خلع ید از انگلیس در میان مردم شور و شوق فراوانی را به‌وجود آورد كه درواقع به معنای حمایت از نخست‌وزیری دكتر مصدق نیز بود. در حقیقت مصدق اولین نخست‌وزیری بود كه با حمایت و رضایت مردم و با برخورداری از پشتوانه قاطع مجلس بر سر كار می‌آمد.
●مصدق، امریكا، شورای امنیت
دولت انگلیس علیه قانون ملی‌‌شدن نفت و اخراج سیصدوپنجاه نفر از كاركنان خود، علیه ایران به شورای امنیت شكایت كرد و ضمنا اعلام كرد كه حق مداخله نظامی را نیز برای خود محفوظ می‌داند. شوروی و یوگسلاوی تصمیم‌گیری درباره ملی‌شدن نفت و چگونگی اقامت اتباع خارجی را در حوزه صلاحیت ایران دانستند اما علیرغم این مخالفتهای پراكنده برخی از اعضاء شورای امنیت، موضوع در دستور كار شورا قرار گرفت.
در روز چهاردهم مهرماه۱۳۳۰ نخست‌وزیر وقت ایران به همراه چهارتن دیگر (متین‌دفتری، اللهیار صالح، بیات، دكتر شایگان) به نیویورك رفت. هیات ایرانی وظیفه داشت در شورای امنیت این مساله را ثابت كند كه اولا شورا صلاحیت رسیدگی به اختلاف میان ایران و كمپانی را ندارد و ثانیا از آنجاكه طرف قرارداد ایران كمپانی است، درواقع دولت انگلیس نیز اصلا حق دخالت در این مساله را ندارد. هیات همچنین قصد داشت انتظار و آرزوی مشروع ملت ایران را كه می‌خواست به استقلال سیاسی ــ اقتصادی خود دست‌ یابد و عواید نفت را صرف رفاه، آسایش و سعادت ملی كند به اطلاع اعضاء شورا برساند.
در این سفر، ترومن، واضع تئوری بازدارندگی و مهار كمونیسم، از دكتر مصدق به‌عنوان یك اشراف‌زاده دموكرات و ضدكمونیست استقبال شایسته‌ای كرد. هدف ترومن این بود كه ضمن تایید قانون ملی‌شدن صنعت نفت به‌عنوان تجلی اراده و حاكمیت ملی، اصل پنجاه ــ پنجاه را برای خاتمه‌دادن به بحران نفتی به اجرا درآورد. درواقع او معتقد بود كه ادامه مبارزه و بحران می‌تواند موجبات تحریك نظامی انگلیس در ایران و در نتیجه تضعیف محبوبیت نخست‌وزیر و ازسوی‌دیگر زمینه تقویت حزب توده و افتادن ایران به دامان شوروی را فراهم كند. بنابراین ترومن در ملاقات با دكتر مصدق كوشش كرد به مباحث كلی در حل بحران بپردازد؛ زیرا در صورت پرداختن به موضوعات جزئی سررشته بحث به دست مصدق می‌افتاد. ترومن همچنین تعمدا كوشش می‌كرد نسبت به مساله با بی‌علاقگی و بی‌تفاوتی اظهارنظر كند.
همچنین در این سفر دكتر مصدق از ایالات‌متحده تقاضای وام كرد و دولت امریكا نیز تصمیم گرفت مبلغی معادل بیست‌وسه‌میلیون‌دلار را به‌عنوان كمك اصل چهار در سال۱۹۵۲ به‌منظور اجرای پروژه‌های عمرانی در اختیار ایران بگذارد؛ كه البته هیچ‌وقت پرداخت نشد.
دكتر مصدق در بازگشت از امریكا در گزارشی به مجلس اعلام كرد كه انگلستان موضوع را به وقت‌كشی می‌گذراند تا كابینه محافظه‌كاران به رهبری چرچیل جای دولت كارگری را كه با ایران رفتار ملایمتری داشته است بگیرد؛ و این‌چنین هم شد. دولت انگلیس از همین زمان توطئه‌چینی‌هایی را در داخل ایران شروع كرد و لذا دولت ایران در یك اقدام به‌موقع دستور داد سفارت و كنسولگریهای بریتانیا در سراسر كشور تعطیل شود و لذا انگلیس مجبور شد سفیر خود را به لندن احضار كند.
دولت انگلیس پس از درك جدی‌بودن دولت ایران در اجرای قانون ملی‌شدن و حمایت توده‌های عظیم مردمی از این مساله و بی‌علاقگی ظاهری امریكا به حل بحران، تصمیم گرفت به‌هرنحوی زمینه داخلی و خارجی سقوط دكتر مصدق را فراهم آورد و لذا برای رسیدن به این هدف، دو راه را در پیش گرفت: ۱ــ برقراری رابطه با كانونهای قدرت داخلی از جمله ارتش، بازار، ایلات و عشایر و دربار ۲ــ سعی در همسوكردن امریكا با انگلیس. دولت بریتانیا به منظور نزدیك‌كردن امریكا، با اقدام به برخی تحریكات در داخل ایران سعی می‌كرد حزب توده را هرروز قدرتمند‌تر از پیش نشان دهد تا مساله برای امریكا طوری جلوه كند كه انگار این حزب در میان توده‌های شهری به‌تدریج به جایگاه وسیعتری دست می‌یابد.[viii] سرانجام طرح ترساندن ایالات‌متحده از گسترش نفوذ كمونیستها در ایران و نیز لجاجت دكتر مصدق مبنی بر رد هرگونه پیشنهادی كه از سوی امریكا برای حل مساله ارائه می‌شد، رفته‌رفته ایالات‌متحده را نیز به مواضع بریتانیا نزدیك كرد.موضوع دیگری كه واشنگتن را به لندن نزدیكتر ساخت، هشدار انگلستان بود كه اعتقاد داشت امنیت جهان آزاد به مقادیر عظیم نفت خاورمیانه نیازمند است. بنابراین اگر جنبش ملی‌گرایی در ایران با موفقیت همراه شود و این گرایش به عربستان، عراق و سایر كشورها نیز سرایت كند، آن‌گاه كل ساختار و نیز توانایی غرب را در دفاع از منابع نفت مختل خواهد كرد. درواقع خود امریكاییها قبل از بریتانیا به این موضوع پی برده بودند؛ اما هدف اصلی امریكا این بود كه انحصار بهره‌برداری از منابع نفتی ایران و سپس عراق را از چنگ بریتانیا خارج كند. ازسوی‌دیگر ترومن به دلیل دیدگاههای دموكرات‌منشانه‌اش نمی‌خواست كه ایالات‌متحده را رسما به این بازی خطرناك وارد كند؛ زیرا از یك طرف نیز پیش‌بینی می‌شد كه طولانی‌شدن جنگ و جدال میان طرفین (ایران و انگلیس) در نهایت باعث خسته‌شدن هر دو طرف خواهد شد و لذا سرانجام نقش داوری به هر حال به امریكا واگذار خواهد گردید.
ازسوی‌دیگر انگلستان سعی می‌كرد با گسترش‌دادن به حوزه‌های توطئه در داخل ایران، زمینه را برای دكتر مصدق تنگ و یاس‌آور كند؛ زیرا استراتژی بلند‌مدت و اعلام‌نشده انگلیس درواقع بر این مبنا قرار گرفته بود كه هرطور شده كنترل خود بر نفت ایران را همچنان حفظ كند؛ چنان‌‌كه حتی فرانسیس شفر، سفیر وقت بریتانیا در تهران، نیز به‌طورغیررسمی خطاب به ایران اعلام كرد كه لندن حاضر است برای باقی‌ماندن كنترل نفت در دست خود الگوی شصت ــ چهل را به جای پنجاه ــ پنجاه بپذیرد و وزارت خزانه‌داری انگلیس به سفیر اجازه داده بود كه در مذاكرات خود با مقامات ایرانی در برخی موارد حاشیه‌ای از قبیل افزایش سود سالیانه و كاهش مالیات به ایران امتیاز دهد اما درخصوص آنچه به مساله حیاتی «كنترل» مربوط می‌شود، هیچ نرمشی از خود نشان ندهد.
ایدن، وزیر امورخارجه انگلیس، به آچسن، وزیرامورخارجه امریكا، اطمینان داده بود كه مصدق بر یك موج موقت سوار شده و مدت زیادی دوام نخواهد آورد. در همین مذاكرات انگلیس برای جلب‌نظر موافق امریكا و جلوگیری از خلع‌ید و ادامه كنترل خود بر تولید، فروش و قیمت‌گذاری نفت، به آچسن پیشنهاد تشكیل یك كنسرسیوم و واگذاری بخشی از سهام خود را داد تا سیاستگذاری نفت به دست ایران نیفتد؛ زیرا اگر ایران با ملی‌شدن می‌توانست نقشی در تعیین میزان تولید و زمان تولید پیدا كند، آن‌گاه قادر می‌شد بر قیمت جهانی نفت اثر گذارد و نفت را به میزان نیاز داخلی خود تولید كند؛ كه دراین‌صورت اقتصاد و صنعت انگلیس عملا به مخاطره می‌افتاد.
خانم لمبتن، كارشناس برجسته مسایل سیاسی ــ اجتماعی ایران كه در آن موقع وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس بود و به دلیل اقامت طولانی در ایران، زبان فارسی را به‌خوبی تكلم می‌كرد و با هواداران انگلیس روابط پنهانی داشت، در پاسخ به نظرخواهی محرمانه دستگاه جاسوسی كشورش كه پرسیده بود آیا شرایط داخل ایران به‌گونه‌ای است كه به‌ناچار باید با مصدق مصالحه كرد، به‌شدت پاسخ منفی داده و اظهار داشته بود كه بایستی به جای مصالحه به تحلیل و تضعیف دائمی قدرت و محبوبیت داخلی مصدق از طریق تحریك و تحریص مخالفان داخلی پرداخت. خانم لمبتن همچنین اعتقاد داشت كه دولت بریتانیا باید سعی‌كند با گرم‌كردن بازار شایعات و جوك‌ساختن علیه مصدق، به‌راه‌انداختن كمبود مصنوعی موادغذایی و قحطی و شورشها و ایجاد برخوردها در درون مجلس و خیابانها میان موافقان و مخالفان، دائما مصدق را در حالت عصبانیت و نگرانی نگاه‌دارد. وی معتقد بود كه به‌كارگیری این سیاستها زمینه طولانی‌شدن مبارزات و در پی آن نارضایتی، خستگی و ناامیدی مردم و بدبینی آنان را نسبت به نخست‌وزیر فراهم خواهد آورد.
خانم لمبتن پیشنهاد كرد همزمان با اجرای این سیاستها، بایستی امریكاییها نیز متقاعد شوند كه دستیابی به توافق با مصدق غیرممكن است. وی به وزارت خارجه كشورش اعلام كرد كه امریكاییها به دلیل فقدان اطلاعات در قلمرو روانشناسی اجتماعی ایران قادر به درك صحیح مسائل این كشور (ایران) نیستند. بنابراین انگلیس تصمیم گرفت با به‌اجرادرآوردن استراتژی چانه‌زنی، مذاكرات را هرچه‌بیشتر طول دهد تا علاوه بر فراهم نمودن موجبات ناامیدی و عصبانیت دكتر مصدق و ایجاد اختلاف و دوری میان او و یارانش، مردم را نیز به یاس و دلمردگی و دوری از مصدق وادارد. انگلیس رفته‌رفته دیپلماسی گفت‌وگو و مذاكره را به دیپلماسی محرمانه و براندازی تبدیل كرد؛ و صرفا در ظاهر و در محافل دیپلماتیك به حل بحران از طریق گفت‌وگو و اتخاذ شیوه‌های عادلانه اظهار تمایل می‌نمود. مذاكرات میانجیگرانه امریكا با سفر هریمن، فرستاده ویژه ترومن، به تهران در تیرماه۱۳۳۰ شروع شد، با ماموریت استوكس ادامه یافت و سپس با مذاكرات شورای امنیت، دیوان داوری لاهه و مذاكرات واشنگتن پیشرفت كرد و بالاخره در اوایل سال۱۳۳۲ با تصمیم‌گیری در كمیته مشترك براندازی انگلیس و امریكا به پایان رسید. البته از اواخر سال۱۳۳۰ انگلیسیها موفق شدند با اعمال فشار از طریق شركتهای نفتی امریكا بر دولت ایالات‌متحده، این كشور را متقاعد كنند كه باتوجه به شكست مذاكرات و به‌لحاظ لجاجت و یك‌دندگی دكتر مصدق، امكان هیچ‌گونه مصالحه‌ای با او وجود ندارد.
●اعمال فشارهای اقتصادی علیه ایران
در مذاكرات بعدی میان انگلیس و امریكا، دو كشور به این نتیجه رسیدند كه وضعیت دكتر مصدق از نظر اقتصادی روز‌به‌روز رو به وخامت می‌گذارد؛ بنابراین بایستی شاه را تحت فشار قرار داد تا از هم‌اكنون برای جانشینی او یك ژنرال ایرانی مورد اعتماد را در نظر بگیرد.
در انتخابات دوره هفدهم كه در روز بیستم بهمن‌ماه۱۳۳۰ به پایان رسید، هم دربار و هم مجلسین و مردم از وضعیت ناگوار اقتصادی شكایت داشتند؛ به‌طوری‌كه مجلس سنا دكتر مصدق را به مجلس احضار كرده و در مورد سیاست اقتصادی دولت از او توضیح خواست. نخست‌وزیر در اظهارات دفاعی خود اعلام كرد كه مشكل اقتصادی كشور چیزی نیست كه در زمان این دولت بروز كرده باشد؛ زیرا كسری بودجه در نظام مالی كشور سابقه طولانی دارد، ضمن‌آن‌كه از شهریور۱۳۲۰ مقدار كاركنان دولت سه‌برابر افزایش یافته‌است؛ و لذا معتقد بود كه برای رهایی از سلطه استعمار و استثمار و كسب آزادی و استقلال لازم است كه حاكمان و مردم از خود تحمل و شكیبایی نشان دهند.
از اواخر سال۱۳۳۰ با ظهور نشانه‌های بحران اقتصادی در كشور، هم طبقه حاكم و ثروتمندان و هم مردم درخصوص به بن‌بست رسیدن مذاكرات با شركت نفت، هیاتهای اعزامی امریكا و انگلیس و نمایندگان بانك جهانی سخت نگران شده‌بودند. حتی انگلیس و به‌ویژه امریكا بیم آن را داشتند كه بحران اقتصادی موجب شود تا عناصر چپ (حزب توده) از فقر و گرسنگی توده‌های كارگری بهر‌ه‌برداری سیاسی در جهت جلب‌نظر آنان به گرایشهای كمونیستی كنند. ازسوی‌دیگر مقامات حكومتی مخالف دكتر مصدق و نیز مقامات انگلیسی و امریكایی از نارضایتی اقتصادی مردم خشنود بودند و حتی به آن دامن می‌زدند تا این بحران اقتصادی رفته‌رفته به بحران اجتماعی و شورش علیه نخست‌وزیر تبدیل شود.
اما نخست‌وزیر به‌ویژه پس از بازگشت از امریكا معتقد شده بود كه با صبر و تحمل خواهد توانست قضیه نفت را با موفقیت به پایان رساند؛ غافل‌از‌این‌كه وعده‌های اقتصادی و نرمشهای سیاسی امریكا عملا باعث شد وی روند مبارزات را بیش‌ازحد طولانی كند، درحالی‌كه این امر كاملا به نفع دشمن تمام شد؛ زیرا هرروز حلقه تحریم نفتی ایران تنگ‌تر می‌شد؛ چون انگلیس باتوجه به امكاناتی كه داشت، از جمله به پشتوانه قدرت ناوگان تجاری (نفت‌كشهای غول‌پیكر)‌اش كه تقریبا انحصار حمل و نقل دریایی نفت را در اختیار بریتانیا قرار داده بود، اجازه صدور نفت ایران را، حتی با قیمتی زیر قیمت جهانی، به خریداران نمی‌داد.
دكتر مصدق در گزارشی به مجلس سنا اعلام كرد چنانچه مدتی تامل و استقامت نشان داده‌شود انگلستان به‌ناچار به پذیرش شرایط ایران در قانون نه‌ماده‌ای تن خواهد داد. دكتر مصدق هرگاه از سوی متنفذین، ثروتمندان و طبقه حاكم تحت فشار قرار می‌گرفت، برای این‌كه قدرت خود را به رخ آنان بكشد و نشان دهد كه جای نگرانی نیست، حزب توده را در تنگنا قرار می‌داد. اما رفته‌رفته تظاهرات مردم در اعتراض به وضعیت موجود و از بین رفتن رفاه عمومی گسترش می‌یافت و آنان به‌تدریج دولت ایران و نیز ارتش امریكا و انگلیس را مورد حمله و انتقاد قرار می‌دادند.
گره اصلی بحران اقتصادی كشور درواقع در ضعف پیش‌بینیهای لازم و فقدان استراتژی در سیاست مبارزاتی دكتر مصدق علیه قدرت مسلحی مثل انگلیس نهفته بود. مضافا اینكه، نخست‌وزیر نه‌تنها با انگلیس بلكه با امریكا و شوروی نیز تمامی راههای مصالحه را مسدود كرده بود؛ زیرا مصدق فقط به نقطه انتهایی آرزوی خود، یعنی صرفا به خلع ید و خروج انگلیس از صنعت نفت و خاك كشور نظر دوخته بود،[ix] بدون‌این‌كه به پیامدهای اقدام مهم خود توجه اساسی كند و دریابد كه پس از خلع ید، به‌عنوان مثال استخراج و فروش نفت با چه مشكلات احتمالی مواجه خواهد شد؛ بدین‌معناكه آیا كارشناسان و متخصصان ایرانی قادر هستند خودشان عملیات استخراج را سامان دهند و چنانچه انگلیس سیاست تحریم علیه ایران را به كار گیرد آیا از عهده این كار برخواهند آمد و یا بازار جهانی خریدار نفت ایران خواهد بود؟
دكتر مصدق نیز مثل هر دولت دیگری، وقتی‌كه از تامین نیازمندیهای مردم عاجز شد، دیگران و از جمله روزنامه‌نگاران و نمایندگان مجلس را به وابسته‌بودن به خارج و كارشكنی و دامن‌زدن به بحران اقتصادی كشور متهم می‌‌كرد. البته این مساله تاحدی صحت داشت؛ اما اولا حتی خود مصدق هم بعدها پذیرفت كه در پیش‌بینیهایش صرفا به اظهارنظر كارشناسان اتكاء كرده و دچار اشتباه شده بوده است، ثانیا چرا باید دولت چنان ضعیف عمل كند كه زمینه‌های بروز بحران را فراهم سازد تا وابستگان‌به‌خارج امكان دامن‌زدن به آن را داشته باشند. درواقع مصدق تصور می‌كرد طرف جنگ او فقط انگلیس است و لذا آن كشور به‌زودی ناچار خواهد شد به قانون نه‌ماده‌ای او تن دهد؛ در حالی‌كه امپریالیسم یك نظام جهانی درهم‌پیچیده و غیرقابل‌تفكیك است؛ به‌طوری‌كه نمی‌توان با انگلیس دوست بود اما با امریكا جنگید و یا برعكس. اگر ترومن در مقابل دكتر مصدق از خود نرمش نشان داد، در جهت رضایت و تامین استقلال ایران نبود، بلكه او از این طریق می‌خواست از انگلیس امتیاز بگیرد و قدرت انحصاری بریتانیا بر حوزه‌های نفتی ایران را به نفع خود بشكند.
لذا گرچه اقدام دكتر مصدق فی‌حدنفسه قابل‌ستایش و تقدیر بود و گفته‌های وی در حضور نمایندگان دوره هفدهم در منزلش مبنی‌براین‌كه هر كشوری كه بخواهد از زیر سلطه استعمار رها شود و به استقلال و حاكمیت ملی دست یابد، راه پر پیچ‌وخمی در پیش دارد و ناچار است سختیها را تحمل كند نیز كاملا صحیح بود، اما بدون شك بخش بسیار مهمی از سیاستمداری نیز انعطاف‌پذیری است؛ درحالی‌كه اظهارات اولیه مصدق در شروع مبارزاتش علیه انگلیس با سخنان او در واپسین روزهای صدارتش تفاوت چندانی نداشت و مردم و مجلس هیچ‌گونه آثاری از گشایش و بهبود شرایط طی دو سال‌ونیم حكومت وی مشاهده نكردند.
مصدق به اتكاء چهل یا پنجاه نماینده جبهه ملی در مجلس و عامِه مردم طرفدار خود كه قاعدتا درك سیاسی ضعیفی حداقل نسبت به روند سیاست بین‌المللی داشتند، روی انتظارات خود در مقابل انگلیس پافشاری می‌كرد. این پافشاری به‌حدی فراتر از حد معمول ادامه یافت كه میان نزدیكان او نیز اختلاف بروز كرد و مردم نیز رفته‌رفته از كنار او پراكنده شدند.[x] در اوج محبوبیت دكتر مصدق، مجلس سنا هیچ‌وقت نمی‌توانست به خود اجازه دهد كه نخست‌وزیر را استیضاح یا استنطاق كند، اما این كار در اواخر سال۱۳۳۰ صورت گرفت. درحالی‌كه دكتر مصدق می‌توانست برای فرار از اتهامات امروزی و دوری‌جستن از اتهام خودمحوری و خودخواهی، موضوع نفت را پس از شكست كامل مذاكرات به عهده مجلس شورای ملی گذارد تا مجلس به‌عنوان تجلی‌گاه اراده ملت درخصوص چگونگی حل بحران نفتی تصمیم گیرد، اما متاسفانه هركس كوچكترین تمایلی به اتخاذ سیاست نرمش در این مساله از خود نشان می‌داد، از سوی او به وطن‌فروشی و وابسته‌به‌اجنبی‌بودن متهم می‌شد.دكتر مصدق كه خود از سوی نمایندگان مجلس برای تصدی نخست‌وزیری انتخاب شده بود، از شاه تصدی وزارت جنگ را درخواست می‌كرد اما وقتی با پاسخ منفی روبرو شد در روز بیست‌وپنجم تیرماه۱۳۳۱ استعفای خود را تقدیم شاه كرد و در روز بیست‌وهفتم تیر فرمان نخست‌وزیری احمد قوام (قوام‌السلطنه) صادر گردید. این واقعه نزدیك به دو حادثه سیاسی مهم دیگر رخ داد: یكی پیروزی حزب محافظه‌كار و نخست‌وزیری مجدد چرچیل؛ یعنی شخصی كه شدیدا ضدكمونیست و معتقد بود در صورت مماشات با دكتر مصدق حزب توده قوی‌تر و زمینه نفوذ شوروی در ایران برای كسب امتیاز نفت شمال بیشتر خواهد شد و دیگراین‌كه در امریكا نیز حزب جمهوریخواه با سركارآمدن یك ژنرال جنگ جهانی‌ دوم ــ آیزنهاور به جای ترومن ــ ریاست‌جمهوری را دراختیار گرفت. این دو حزب معمولا در مسائل بین‌المللی دیدگاههایی نزدیك به‌هم دارند و لذا این دو حادثه قطعا به زیان دكتر مصدق تمام شد.
چرچیل در نخستین اقدام، كلیه داراییهای ایران نزد بانكهای انگلیس را توقیف كرد و فروش لوازم و تجهیزات نفتی به ایران را، چه از سوی كشورش و چه از سوی دولتهای دوست، ممنوع نمود. او به كاركنان انگلیسی و تمام اتباع دولتهای مشترك‌المنافع و از جمله استرالیا و كانادا ــ كه همچنان در زمینه استخراج نفت با ایران همكاری می‌كردند ــ اطلاع داد كه دریافتی آنان از ایران قابل تبدیل به پوند نخواهد بود؛ علاوه‌براین، پرداخت وام بیست‌وپنج‌میلیونی بانك صادرات ــ واردات امریكا به ایران نیز با توطئه و دسیسه انگلیس مسكوت ماند. انگلستان پس از تحریم نفتی ایران به تمام دولتها و از جمله به شوروی اعلام كرد كه چون تاسیسات و تجهیزات و سرمایه‌ها متعلق به این كشور است و ایران به‌طورغیرقانونی اقدام به مصادره این اموال نموده، لذا هر دولتی كه به خرید نفت ایران اقدام كند، علیه او سیاست تحریم اقتصادی اعمال خواهد شد.[xi] در پی این تحریم، دكتر مصدق «اقتصاد بدون نفت» را به اجرا گذاشت و سیاست ریاضت اقتصادی را در پیش گرفت؛ كه همزمان امواج نارضایتی عمومی نیز گسترش یافت؛ به‌طوری‌كه حقوق كارمندان كاهش یافت، هزینه‌های تشریفاتی از جمله ماموریتهای داخلی و خارجی و پرداخت هر نوع اضافه‌كار ممنوع گردید، طرحهای عمرانی متوقف شد. علاوه‌براین، مصدق ناچار شد به بانك مركزی دستور دهد تا به چاپ اسكناس اقدام كند. بااین‌حال، تمام این اقدامات گرچه فشار اقتصادی بر دكتر مصدق را افزایش داد، اما موجب سقوط او نشد.
●طراحی كودتا توسط انگلیس
سقوط مفتضحانه احمد قوام[xii] در روز خونین سی‌ام تیر۱۳۳۱ و انتصاب مجدد دكتر مصدق به نخست‌وزیری سه نتیجه مهم داشت:
۱ــ افزایش قدرت سیاسی و نظامی او؛ زیرا عملا مشخص شد كه قوام به اندازه او محبوبیت و قدرت ندارد و او در قلمرو سیاستگذاری ایران در آن مقطع بی‌رقیب است. مضافااین‌كه واگذاری وزارت جنگ و اختیار ریاست ستاد مشترك ارتش به او، جایگاه وی را در حوزه نظامی تثبیت كرد. اما بااین‌همه نخست‌وزیر محبوب نتوانست از این موقعیت استثنایی بهره‌گیری مطلوب كند؛ زیرا او باآنكه می‌توانست با اقدام به سامان‌دهی سیاسی طرفداران خود در یك حزب قدرتمند و تغییر ساختار نظامی ارتش و ایجاد یك شاخه نظامی در حزب، درواقع یك سازمان مقاومت در مقابل كودتاچیان ایجاد كند، دست به چنین كاری نزد.
۲ــ در مقابل محبوبیت دكتر مصدق، ناتوانی شاه، مجلسین و امریكا و انگلیس در میان مردم و محافل قدرت و تشكلهای سیاسی قطعی شد.
۳ــ پیروزی مجدد دكتر مصدق ازیك‌سو انگلیس و امریكا را دچار یاس كرد و ازسوی‌دیگر در برابر سرسختیهای او راهی جز اقدام نظامی باقی نماند.
كاردار انگلیس در ملاقات با لویی هندرسون، سفیر امریكا در تهران، گفت: خودبزرگ‌بینی مصدق در حال تغییر و تبدیل به بی‌ثباتی روانی او و سردرگمی اوضاع سیاسی ــ اقتصادی است. كاردار به هندرسون هشدار داد كه دولت متبوع خود را آگاه كند كه فقط یك كودتا قادر است ما را از این بن‌بست نجات دهد.
در فردای سی‌ام تیر۱۳۳۱، یعنی یك روز پس‌از سقوط احمد قوام، وزارت دفاع انگلیس از وابسته نظامی خود در تهران خواست تا روحیه و شرایط نیروهای مسلح ایران و میزان وفاداری آنان را نسبت به شاه و در صورت برخورد میان او و دكتر مصدق، توانایی آنان را برای انجام یك كودتا به‌دقت بررسی و گزارش كند. وابسته نظامی كه قبلا گزارش داده بود كه یونیفورم‌پوشهای ارتش چنان مورد تنفر هستند كه مردم در خیابان به رویشان آب‌دهان می‌اندازند، اینك در گزارش جدید خود فورا چهار رهبر احتمالی برای كودتا را معرفی كرد كه در میان آنان نام ژنرال فضل‌الله زاهدی به چشم می‌خورد. او در گزارش خود اعلام كرد كه بازنشسته‌كردن صدوسی‌وشش نفر از امرای ارتش توسط مصدق موجب ناخشنودی افسران ارشد شده و آنان به دلیل‌این‌كه مورد تحقیر قرار گرفته‌اند، برای هرگونه همكاری علیه مصدق آماده هستند.[xiii]
انگلیس تصمیم داشت كودتای آینده را با همكاری شاه و به نام او سامان دهد؛ زیرا شاه بیش از پدرش دارای خوی نظامیگری بود و بر تمام مراحل و مراتب نیروهای نظامی و انتظامی شخصا نظارت می‌كرد. ازسوی‌دیگر پس از واقعه سی‌ام تیر، ازآنجاكه ارتش در مقابل مردم مجبور به عقب‌نشینی به پادگانها شده و درواقع شكست را پذیرفته بود و مهمتراین‌كه تصدی وزارت جنگ از سوی فردی غیرنظامی نیز بدنه ارتش را ناخشنود ساخته بود، درنتیجه زمینه برای طرفداری نظامیان از شاه و علاقه به ایجاد روابط پنهانی با او از سوی فرماندهان ارشد گسترش یافت.
تااین‌مرحله گرچه انگلیس زمینه روانی كودتا را در ایران و حتی در محافل سیاسی ــ نظامی امریكا فراهم آورده بود، ولی نتوانسته بود طرح جامع كودتا را با هماهنگی محافل قدرت داخلی تهیه كند. ازطرف‌دیگر ترومن به‌عنوان كسی كه تئوری بازدارندگی و مهار كمونیست را وضع كرده بود، قصد نداشت آشكارا در امور داخلی ایران دخالتی كند كه نارضایتی و تحریك شوروی را در پی داشته باشد.
با انتخاب آیزنهاور در آبان۱۳۳۱، دیپلماسی تفاهمی ترومن جای خود را به دیپلماسی تهاجمی آیزنهاور داد و انگلیس برای كودتا امیدوارتر شد. شركت نفت نمایندگی فروش خود را در امریكا انحصاراً به خانواده دالس واگذار كرد و جان فاستر دالس، وزیر امورخارجه آیزنهاور، و برادرش آلن دالس، رئیس سازمان مركزی اطلاعات سیا (C.I.A)، نیز در ازای این اقدام انگلیس، زمینه ورود امریكا را به كودتا مهیا كردند.
در همان هفته‌های اول ورود به كاخ سفید با آنتونی ایدن، وزیرخارجه چرچیل، ملاقات و درباره قضیه ایران گفت‌وگو كرد. یك هفته بعد، ایران بحران نفتی را از طریق مذاكره با كرمیت روزولت، برادرزاده فرانكلین روزولت و نماینده سیا در خاورمیانه و ایران، دنبال كرد. اما نتیجه مذاكرات میان مقامات سیاسی ــ امنیتی انگلیس و امریكا در نهایت به چراغ سبز امریكا منجر شد تا اصطلاحا «جنگ عادلانه» را علیه دكتر مصدق به راه اندازند.
انگلستان نقشه كودتا را تحت عنوان «عملیات چكمه» تدارك دیده بود و امریكا نیز پروژه «بدامن» را كه در سال۱۹۴۸ علیه احزاب كمونیست منطقه از جمله حزب توده تهیه شده بود، به كار گرفت و سپس عملیات چكمه و بدامن با هم ادغام شد و پروژه آژاكس را به‌وجود آورد؛ بااین‌تفاوت‌كه امریكا با نهادهای قدرت در ایران ارتباط كمتری داشت اما در مقابل انگلیس به‌دلیل قدمت استعماری تقریبا با تمام محافل صاحب نفوذ مثل دربار، ارتش، مجلس، ایلات و عشایر، بوروكراتهای مدرن و نیز از طریق برادران رشیدیان با بازار و اراذل و اوباش از یك ارتباط سازمانی قوی برخوردار بود. درواقع شبكه اطلاعاتی ــ جاسوسی انگلیس هدایت عملیات كودتا را به‌عهده داشت؛ چنان‌‌كه انگلیس حتی به‌تنهایی نیز قادر بود چنین كار مهمی را نهایی كند اما به دو دلیل اصرار داشت كه امریكا را نیز به این بازی وارد كند و حتی پشت‌سر این كشور پنهان شود:
۱ــ اولا انگلیس قادر نبود بدون دخالت امریكا همچنان به تسلط خود بر منابع نفتی ایران ادامه دهد؛ زیرا در پایان جنگ جهانی دوم انگلیس در برخورد با كمونیستهای یونان به دلیل ناتوانی اقتصادی و ضعف نظامی قادر به ادامه جنگ نبود و لذا رسما از امریكا درخواست كرد تا اداره یونان را بر عهده گیرد. مضافااین‌كه بریتانیا پس از جنگ برای بازسازی كشور از امریكا درخواست وام كرد و به‌این‌‌ترتیب مركز قدرت جهانی از لندن به واشنگتن منتقل شد.
نقش انگلیس در كودتا قطعا تعیین‌كننده بود؛ زیرا این كشور به دلیل حضور طولانی در ایران صاحب نیروهای متخصص در كلیه امور ایرانیان بود، از جمله لین بیمان دیپلمات مسئول میز ایران كه از اواخر سال۱۳۱۰ در وزارت امورخارجه متصدی امور سیاسی ایران بود و در سقوط رضاشاه نیز نقش مهمی ایفاء كرد، نورمن دربی‌شایر نیز از اعضاء كهنه‌كار دستگاه جاسوسی و مسلط به زبان فارسی و سرهنگ جفری ویلمز كه از سال۱۳۰۰ در داخل و خارج از ایران مستقیما با جریانهای سیاسی ــ اجتماعی ایران مرتبط بود و خصوصا روبین زاهنر وابسته مطبوعاتی و متخصص در عرفان اسلامی و زبانهای شرقی و خانم پروفسور لمبتن كارشناس در زمینه تاریخ و ادبیات ایران بود.
اما انگلیس با گماردن نیروهای پس‌مانده جنگ جهانی دوم به‌سرعت دست به كار تاسیس شبكه جاسوسی در كلیه سطوح نیروهای مسلح ایران شد. مستشاران انگلیسی با هدایت افسران محافظه‌كار و غیرملی و ژنرالهای آریستوكرات از جمله سرلشكر حسن ارفع، سرتیپ تیمور بختیار، سرهنگ هدایت‌الله گیلانشاه و خصوصا سرهنگ حسن اخوی، رئیس ركن دوم (ضد اطلاعات)، در مشاغل حساس وزارت جنگ كه تصدی آن با دكتر مصدق بود اولا ارتش را از وجود افسران ملی و متمایل به چپ پاكسازی كردند. وظیفه مستشاران و افسران وابسته به انگلیس این بود كه گزارشهای روزانه و مهم ارتش را به پایگاه جاسوسی انگلیس در قبرس مخابره كنند. خلاصه‌ای از آن گزارش‌ها به ستاد كودتا در لندن ارسال می‌شد تا توسط كارشناسان كودتا مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. قطعا امریكا از داشتن این چنین امكاناتی در ایران محروم بود. بنابراین كرمیت روزولت به سفره چیده‌شده كودتا دعوت شد تا صرفا فرمان عملیات را صادر كند.اما شبكه سیاسی بریتانیا در كلیه سطوح تصمیم‌گیری از جمله دربار و مجلسین و حتی در اداره نخست‌وزیری و درون جبهه ملی ریشه دوانیده بود. این شبكه ازیك‌طرف اطلاعات و اخبار مهم سیاسی را جمع‌آوری می‌كرد و ازسوی‌دیگر فضای ضدتبلیغاتی علیه دكتر مصدق و زمینه‌سازیهای روانی كودتا را فراهم می‌نمود. نیروهای سیاسی داخلی، از جمله ارنست پرون، دوست دوران تحصیل شاه در سوییس و از یاران مقیم دربار، آمد و رفتها و گفت‌وگوهای خصوصی دربار را با همكاری سلیمان بهبودی، رئیس كل تشریفات دربار، و شاهپور ریپورتر، گزارشگر روزنامه تایمز و معلم زبان انگلیسی ثریا، به ستاد كودتا در سفارت انگلیس مخابره می‌كردند. اطلاعات مربوط به فضای روزنامه‌‌نگاری و ایجاد جو ناامنی و شایعه‌سازی توسط سیدضیاء طباطبایی مدیر روزنامه اراده ملی و علی دشتی مدیر روزنامه رعد جمع‌آوری و به سفارت اعلام می‌شد. البته روزنامه‌های دیگری مثل داد، آتش و فرمان نیز با سیدضیاء همكاری می‌كردند. هزینه روزنامه‌ها را برادران (سه برادر) رشیدیان پرداخت می‌كردند كه نمایندگی انحصاری برخی كالاهای انگلیسی را در ایران برعهده داشتند.
جاسوسان انگلیسی برای روز مبادا حتی با رهبران ایلات و عشایر نیز مذاكرات و پیمانهای جدید منعقد كردند؛ چنان‌كه بخشی از ایل بختیاری، به‌عنوان شركاء نفتی انگلیس در جنوب، اعلام كردند با ده‌هزار تفنگ‌چی سواره آماده خدمت‌گذاری هستند.
پس از مذاكرات و دیپلماسی گسترده مقامات امنیتی بریتانیا و امریكا با مقامات حاكمه ایران و فراهم‌آوردن تداركات و تمهیدات كودتا، كودتاگران در پی آلترناتیوی بودند كه ضرورتا بایستی نظامی باشد. این شخص سرلشكر فضل‌الله زاهدی بود.[xiv] او نه‌تنها افسر لایق و خوشنامی نبود، بلكه دو برگ خیانت در پرونده سیاسی خود داشت: یكی‌این‌كه وی نخستین وزیركشور دولت مصدق بود (۱۳۳۰) و دیگراین‌كه وی در جنگ جهانی دوم از طرفداران و احتمالا جاسوسان آلمانی در ارتش به شمار می‌رفت؛ چنان كه به همین جرم پس از جنگ توسط نیروهای انگلیسی همراه با چندین‌ نفر از شخصیتهای مشهور دستگیر و مدتی در اردوگاه سلطان‌آباد (اراك) زندانی شد؛ اما اینك در خدمت اهداف سیاسی ــ نظامی بریتانیا قرار گرفته بود. او افسر لاف‌زن، پرمدعا و خودفروشی بود كه اینك ادعا می‌كرد چون مملكت با خطر فروپاشی مواجه شده، تصمیم گرفته است برای نجات كشور از هرگونه جانفشانی دریغ نكند.
اما شاه از این انتخاب ناراضی بود؛ زیرا زاهدی را افسری ماجراجو و بی‌پرنسیب می‌دانست و مدعی بود زاهدی در آینده می‌تواند حتی تهدیدی علیه خود او باشد. بنابراین با ضمانت انگلیس، زاهدی استعفانامه‌ای بدون تاریخ و امضاء‌شده به شاه داد و در مقابل، شاه موافقت كتبی خود را به كودتاچیان ابلاغ كرد؛ ولی از صدور فرمان سلطنتی برای بركناری دكتر مصدق خودداری كرد تا در صورت شكست كودتا جای انكار داشته باشد؛ لذا سرهنگ جفری ویلمز مجبور شد امضاء شاه را زیر حكم بركناری دكتر مصدق جعل كند.
وقتی سناریوی كودتا با كارگردانی بریتانیا از هر جهت مهیا شد، در ماههای منتهی به كودتا، موج جدید و سازمان‌یافته جنگ روانی و تبلیغاتی با هدف تضعیف هرچه‌بیشتر موقعیت مصدق به راه افتاد. از جمله به شایعه همكاری پنهانی دكتر مصدق با رهبران حزب توده و تصمیم او مبنی بر سكولاریزه‌كردن جامعه در پی گسترش تمایلات ناسیونالیستی دامن زده شد. همچنین كودتاگران با خرید كلان مواد غذایی و انباركردن آن، پایتخت را با كمبود مواد خوراكی روبرو كردند.
استراتژی بریتانیا ازیك‌سو طولانی‌كردن فرآیند مذاكرات به منظور سردرگمی و عصبانیت و كاهش محبوبیت دكتر مصدق و گسترش موج ناامیدی در جامعه و ازسوی‌دیگر به‌راه‌انداختن موج بی‌ثباتی اجتماعی بود. در پی این استراتژی به‌سرعت تسلیحات فراوانی میان ایلات و عشایر و پول بین اراذل و اوباش توزیع شد. یك گروه مسلح از افسران بازنشسته هوادار زاهدی، سرلشكر محمد افشار طوس رئیس شهربانی دكتر مصدق را از منزلش دزدیدند و چند روز بعد جسد شكنجه شده او را در گردنه تلو (نزدیكی لواسان) پیدا كردند. این حادثه ضمن‌این‌كه لطمه بزرگی به حیثیت دكتر مصدق وارد كرد، نشان داد كه دولت او تاچه‌حد آسیب‌پذیر است؛ به‌گونه‌ای‌كه رئیس نیروی انتظامی او به‌راحتی ترور می‌شود و یا این‌كه تاچه‌حد شبكه جاسوسی و اطلاعاتی دشمن در دستگاه حكومتی او نفوذ كرده‌است.
این عمل تروریستی فضایی از رعب و وحشت و نیز احساسی دال بر قدرتمندی دشمن را در جامعه ایجاد كرد. سپس شایعاتی منتشر شد كه برخی دیگر از مقامات مسئول كشور و از جمله خود دكتر مصدق در لیست ترور قرار گرفته‌اند. به دنبال این شایعات موج بی‌ثباتی و اعتراض علیه دولت در درون خود دولت به راه افتاد، به‌طوری‌كه دكتر مصدق مجبور شد دفتر كارش را از نخست‌وزیری به منزل منتقل كند. انگلیسیها این آدم‌ربایی را به حزب توده نسبت دادند و شایع كردند برنامه‌ای برای ترور نخست‌وزیر در حال شكل‌گیری بوده كه توسط افسران ضداطلاعات ارتش كشف و خنثی شده است. علاوه بر این حوادث كه در جامعه اضطراب عمومی و ناامیدی ایجاد می‌كرد، عوامل وابسته به انگلیس نیز به دكتر مصدق هشدار دادند كه وی هیچگونه نظارت و تسلطی بر نهادهای زیرمجموعه خود به‌ویژه در وزارت جنگ ندارد.
روزنامه‌های داخلی به نقل از جراید انگلیسی و امریكایی مطالبی منتشركردند حاكی از این‌كه حزب توده در جبهه ملی نفوذ كرده و اعضاء اصلی جبهه و دولت از جمله دكتر حسین فاطمی، وزیر امورخارجه، عبدالعلی لطفی، وزیر دادگستری، و مهدی آذر، وزیر معارف، از دكتر مصدق بریده و جذب حزب توده شده‌اند. آنها حتی شایع كردند كه دكتر مصدق برای جلوگیری از كودتای احتمالی، به شوروی و حزب توده نزدیك شده و مذاكراتی میان مقامات دو كشور صورت گرفته و قرار است حزب توده برای به‌دست‌گرفتن قدرت به یك شورش مسلحانه دست بزند. باتوجه‌به‌این‌كه حزب توده سازمان‌یافته‌ترین تشكل سیاسی ــ نظامی كشور بود و از بیست‌هزار عضو وابسته و صدوده‌هزار هوادار و نیز شاخه نظامی قدرتمند و صاحب نفوذ در ارتش و پلیس برخوردار بود احتمالا هم می‌توانست دست به شورش انقلابی بزند؛ منتها مردم ایران به دلیل تمایلات عمیق دینی هیچ‌گاه اجازه پیروزی به كمونیستها را نمی‌دادند.
بنابراین ادامه سیاست منفعلانه دكتر مصدق راهی جز كودتا باقی نگذاشت؛ درحالی‌كه اگر مصدق از همان روزهای نخست تصدی خود و درك عدم موفقیت راهكارهای دیپلماتیك، به آموزش نظامی هواداران خود اقدام می‌كرد و به موازات ارتش یك نیروی مقاومت ملی را ایجاد می‌كرد، به احتمال بسیار زیاد می‌توانست با طرح یك اولتیماتوم مدت‌دار پیش‌دستی كرده و درواقع به یك كودتای انقلابی دست بزند؛[xv] اما خوی اشراف‌‌منشانه و نیز ارادتی كه او به سلطنت (البته از نوع مشروطه) داشت، مانع او در انجام این اقدام می‌شد.
●شروع عملیات كودتا
سرانجام عملیات طراحی‌شده كودتا در آخرین ساعات بیست‌وچهارم مردادماه۱۳۳۲ به اجرا درآمد. سرهنگ نعمت‌الله نصیری، فرمانده گارد سلطنتی، با دراختیارداشتن یك نفربر زرهی،‌ شش افسر ورزیده و دو كامیون سرباز در نیمه‌شب به خانه سرتیپ ریاحی رئیس ستاد مشترك و چند تن از وزراء یورش برد و آنان را دستگیر كرد. نصیری بلافاصله برای ابلاغ فرمان تقلبی عزل نخست‌وزیر به منزل دكتر مصدق واقع در خیابان كاخ (فلسطین) رفت. او دستور داشت در صورت مقاومت، نخست‌وزیر را نیز دستگیر كند. همزمان گروهی از افسران گارد خطوط تلفن بازار را قطع كرده و مراكز اصلی و دولتی و نیز دفتر مركزی ستاد مشترك را تصرف كردند. پس‌ازآن، سرلشكر زاهدی با حمایت یك كاروان تانك ایستگاه رادیو را اشغال كرد تا فرمان نخست‌وزیری خود را كه از شاه گرفته بود به اطلاع مردم برساند.
منزل دكتر مصدق توسط سرهنگ علی دفتری، خواهرزاده مصدق، حفاظت می‌شد و این در حالی‌ بود كه فرماندهی اصلی كودتا علیه مصدق را نیز سرلشكر محمد دفتری برعهده داشت كه به‌رغم ارتباط فامیلی با دكتر مصدق مخفیانه با سلطنت‌طلبان و انگلیس همكاری می‌كرد. كودتاچیان با توجه به آرایش نظامی‌شان و زیرنظرداشتن امكانات نظامی نخست‌وزیر و نیز توافقشان با برخی از رهبران احزاب سیاسی مبنی بر آن‌كه در روز بیست وپنجم مرداد از آمدن به خیابانهای تهران خودداری كنند، پیش‌بینی می‌كردند كه به‌سرعت قدرت را به دست خواهند گرفت. همه‌چیز به‌‌خوبی پیش می‌رفت تااینكه یكی از افراد گارد سلطنتی ــ كه احتمالا از اعضاء حزب توده بود ــ رهبران این حزب را از نقشه كودتا آگاه كرد. بلافاصله موضوع به اطلاع دكتر مصدق رسید. سرتیپ ریاحی قوای كمكی را به منزل نخست‌وزیر اعزام كرد و سرهنگ نصیری دستگیر شد. دكتر مصدق فرمان عزل خود را دغلكارانه اعلام كرد و با این استدلال كه شاه نمی‌تواند این فرمان را امضاء كند آن را نادیده گرفت. او می‌گفت شاه اختیار قانونی عزل نخست‌وزیر را ندارد. درواقع نخست‌وزیری مصدق را اجلاس مشترك مجلسین پیشنهاد كرده و شاه نیز بنا به این پیشنهاد مجلسین فرمان نخست‌وزیری او را صادر كرده بود.
دكتر مصدق پس از كودتای ناموفق در ملاقات با هندرسون[xvi] سفیر امریكا در تهران اعلام كرد كه طبق قانون‌اساسی مجلس حق انتخاب نخست‌وزیر را دارد. بنابراین او تا شروع به كار مجلس بعدی (مجلس هجدهم) بر سر كار باقی خواهد ماند. سرتیپ ریاحی پس از شكست كودتا تعدادی از افراد سرشناس از جمله ارنست پرون، سلیمان بهبودی، باتمانقلیچ و سرهنگ نصیری را دستگیر كرد. زاهدی به یكی از پادگانهای تهران پناهنده شد و شاه با یك هواپیمای خصوصی به بغداد فرار كرد. كرمیت روزولت، مجری كودتا، هنگامی‌كه با روحیه شكست‌خورده عوامل خود روبرو شد، اعلام كرد هركس از شكست و ناامیدی صحبت كند تیرباران خواهد شد. درواقع تفاوت یك سیاستمدار واقع‌گرا با یك سیاست‌پیشه آرمانگرا به هنگام اتخاذ چنین تصمیماتی معلوم می‌شود؛ درحالی‌كه مصدق به سیاست نگاهی فضیلت‌مآبانه یا افلاطونی داشت. بنابراین می‌بینیم در شرایطی كه دكتر مصدق و نظامیانش شدیدا دچار تشتت و عدم ثبات شده‌اند، كرمیت روزولت، علیرغم شكست اولیه، پروژه دوم كودتا را به اجرا می‌گذارد.
كودتای دوم درواقع با حقه هندرسون به دكتر مصدق به پیروزی رسید؛ به‌این‌صورت‌كه سفیر در ملاقات خود با نخست‌وزیر به او گفت كه دولت شما نمی‌تواند درحالی‌كه مردم در خیابانهای تهران شعار «امریكایی به خانه‌ات برگرد» را سر می‌دهند و شهروندان امریكایی از هیچگونه امنیتی برخوردار نیستند از امریكا انتظار كمك (وام) داشته باشد. بنابراین دستور فرمایید مردم به خانه‌هایشان برگردند و كنترل و برقراری امنیت شهر را ارتش در دست گیرد. این فریب در مصدق اثر كرد و او از همان‌جا به سرتیپ ریاحی فرماندار نظامی تهران دستور داد تا خیابانهای شهر را از وجود مردم كه اكثر آنها طرفدار دكتر مصدق بودند (اعم از توده‌ای یا جبهه ملی) تخلیه كند. حتی دكتر مصدق شخصا طی اطلاعیه‌ای از هواداران جبهه ملی و رهبران حزب توده و سایر احزاب سیاسی خواست تا به خانه‌های خود برگردند. به‌این‌ترتیب شهر خالی از جمعیت شد و ارتش سلطنت‌طلب شهر را محاصره كرد و مراكز اصلی از جمله رادیو را اشغال نمود و كودتا با حمله بعدازظهر به خانه دكتر مصدق و زد و خورد چندساعته با گارد نخست‌وزیری به پایان رسید.
درواقع دكتر مصدق مغفول قول پرداخت وام از سوی امریكا شد به‌این‌امیدكه شاید با بحران اقتصادی مقابله كند، درحالی‌كه این عمل عجولانه و غیرمسئولانه دكتر مصدق كودتاچیان را مستحق پیروزی كرد.
دكتر علی بیگدلی*
پی‌نوشت‌ها
* استاد دانشگاه شهید بهشتی.
[i]ــ روزنامه نیویورك تایمز، در آوریل۲۰۰۰.م گزارش سیا درباره كودتای بیست‌وهشتم مرداد۱۳۳۲ را پس از چهل‌وپنج سال منتشر كرد.
[ii]ــ در سال۱۳۲۸ شركت نفت انگلیس و ایران بزرگترین پالایشگاه جهان، دومین صادركننده نفت خام و سومین ذخائر نفتی جهان را در ایران صاحب بود. این شركت بیست‌وچهارمیلیون پوند مالیات و نودودومیلیون پوند درآمد ارزی به خزانه انگلیس واریز می‌كرد و هشتادوپنج‌درصد سوخت مورد نیاز ناوگان دریایی بریتانیا را تامین می‌نمود. اكثر این سودها به سهامداران در انگلیس و نیز به سرمایه‌گذاری در كویت، عراق و اندونزی اختصاص می‌یافت.
[iii]ــ شركت از این موضع وارد شد كه ایران باید ازاین‌كه مردمش به‌خاطر حضور ماموران انگلیسی شركت در ایران متمدن می‌شوند، خرسند باشد. مضافااین‌كه شركت مبالغ هنگفتی در ایران سرمایه‌گذاری كرده و بیابانها را به شهرهای پررونق تبدیل كرده است و هفتادوپنج‌هزار شغل ایجاد نموده كه بیش از هفتادهزار آن را ایرانیها در دست دارند و تسهیلات رفاهی مثل بیمارستان، جاده، اسكله، استخر، سینما و . . . در مناطق نفتی ساخته است. این ادعاها درحالی مطرح می‌شد كه اولا انگلیس اقتصاد ایران را به حوزه لیره استرلینگ وابسته كرده بود و ثانیا فروش نفت به ایران برای مصرف داخلی به قیمت جهانی و نه به قیمت هزینه تولید داخلی محاسبه می‌شد كه تفاوت این دو قیمت بسیار بالا بود، ثالثا مقامات كمپانی از ارائه دفاتر شركت به حسابرسان ایرانی خودداری می‌كردند و بااستفاده از این پنهان‌كاری، سهم ایران را براساس محاسبات استخراج و فروش خود محاسبه می‌كردند. رابعا شركت در منطقه خود دولتی در دل دولت مركزی به‌وجود آورده بود؛ به‌طوری‌كه نمایندگان مجلس، فرمانداران و مقامات نظامی و انتظامی از طرف شركت تعیین و تایید می‌شدند.
[iv]ــ در مهرماه۱۳۲۶ مجلس قانونی را به تصویب رساند كه دولت را مكلف می‌كرد در كلیه مواردی كه حقوق ملت ایران در زمینه منابع ثروت كشور، اعم از زیرزمینی و غیره، به‌ویژه در حوزه نفت جنوب، مورد تضییع واقع شده است، مذاكرات و اقدامات لازم را به‌عمل آورد و مجلس را از نتیجه آن مطلع كند. این قانون درواقع قرارداد الحاقیه۱۹۳۳ را كه حقوق ملی ایران را تضییع كرده بود، كان‌لم‌یكن اعلام می‌كرد كه نقطه شكل‌گیری بحران نفتی بود.
[v]ــ آرامكو تلخیص حروف اول Arabian – American Co می‌باشد.
[vi]ــ معلوم نیست كه علت خودداری رزم‌آرا از اعلان این پیشنهاد چه بوده است؛ چراكه شركت حتی پرداخت پنج‌میلیون لیره وام را نیز به دولت ایران به دلیل خشكسالی۱۳۲۹ پیشنهاد كرده بود كه این هر دو مورد پس از كودتا در گزارش نورمان كمپ (Norman Kemp) ، خبرنگار روزنامه تایمز، در سپتامبر۱۹۵۳ مطرح شد. این عمل رزم‌آرا موجب نگرانی و خصومت انگلیس نسبت به وی شد‌؛ زیرا نماینده شركت در ایران در همان موقع اعلام كرده بود كه نمی‌داند چرا نخست‌وزیر بر مكتوم‌نگاه‌داشتن پیشنهاد پنجاه ــ پنجاه انگلیس اصرار دارد.
[vii]ــ البته زغلول‌پاشا در سال۱۹۲۷ فوت كرد ولی بریتانیا در سال۱۹۳۶ تعهد كرد كه بیست‌‌سال پس از انعقاد قرارداد مذكور نیروهای نظامی خود را از سواحل رود نیل خارج خواهد كرد و اداره كانال را به ارتش مصر خواهد سپرد و لذا بیست‌سال بعد، یعنی در سال۱۹۵۶، عبدالناصر كانال را رأسا ملی اعلام كرد.
[viii]ــ در سفر هریمن و هیات همراه او به تهران، حزب توده تظاهرات گسترده‌ای را در مخالفت با این سفر به راه انداخت؛ چنان‌كه درگیری پلیس با هواداران حزب توده بیست كشته و دویست زخمی برجای‌گذاشت. این حوادث هر روز بر قدرت حزب توده می‌افزود.
[ix]ــ دكتر مصدق در ملاقات با نمایندگان دوره هفدهم گفت: كمپانی قبل از خلع ید سالانه سی‌ودو میلیون تن نفت استخراج می‌كرد و ما پیش‌بینی كردیم كارشناسان ما حداقل می‌توانند سالانه پنج‌‌میلیون تن استخراج كنند اما این رقم نیز صورت نگرفت. دكتر مصدق تصور می‌كرد كه می‌تواند از كارشناسان خارجی بهره بگیرد، درصورتی‌كه این امكان نیز جزو تحریم اقتصادی قرار گرفت.
[x]ــ یكی از نمادها و نمایشهای كاهش محبوبیت دولت، فروش‌نرفتن اوراق قرضه ملی بود. نخست‌وزیر در اواخر سال۱۳۳۰ در بحبوحه بحران اقتصادی، اوراق قرضه ملی را منتشر كرد اما بعدا اعلام كرد: اوراق قرضه را جز معدودی از متمكنین، اشخاصی خریدند كه به‌هیچ‌وجه استطاعت مالی نداشتند.
دكتر مصدق با استناد به اصول قانون‌اساسی اعلام كرد كه شاه بایستی سلطنت كند نه حكومت. نخست‌وزیر غیر از تقاضای تصدی وزارت جنگ خواهان عزل و نصب رئیس ستاد مشترك نیز بود.
[xi]ــ یك فروند كشتی به‌نام «روزمری» كه حامل نهصدتن نفت ایران به مقصد ایتالیا بود توسط كشتیهای جنگی انگلیس ربوده و به بندر عدن برده شد. ایران از بابت این معامله هشت‌هزاردلار دریافت كرده بود كه ناچار شد این مبلغ را دوباره به خریدار بازگرداند.
[xii]ــ احمد قوام به‌عنوان سیاستمدار با سابقه و كهنه‌كار، شدیدا با سیاست خارجی و انعطاف‌ناپذیری دكتر مصدق مخالف بود. وی از ورود امریكا به صحنه سیاستهای ایران به‌عنوان نیروی سوم طرفداری می‌كرد؛ یعنی طرفدار سیاستی بود كه از اواخر دوره قاجار شروع شد
[xiii]ــ گزارش روزنامه نیویورك تایمز از مقاله یرواند آبراهامیان به ترجمه جعفر خیرخواهان برگرفته شده است.
[xiv]ــ زاهدی قبل از وزارت، رئیس كل شهربانی كشور در اولین دوره نخست‌وزیری دكتر مصدق بود.
[xv]ــ جمال عبدالناصر كه بارها از مقام دكتر مصدق تجلیل كرده و حتی نام خیابانی را به اسم دكتر مصدق گذاشته بود، پس از كودتا، طی یادداشتی به سفارت امریكا اعلام كرد كه این واقعه هیچ مغایرتی با منافع امریكا ندارد. جان فاستر دالس در ملاقات با او گفت: اگر مصر با اسرائیل مذاكرات صلح را آغاز كند امریكا در ساخت سد اسوان و بازسازی مصر كمك خواهد كرد. اما ناصر گفت كه نمی‌تواند با اسرائیل صلح كند ولی قول می‌دهد كه او ابتدا به سوی اسرائیل اسلحه نكشد. دالس مذاكرات را ترك كرد و مشغول توطئه‌چینی علیه ناصر شد. ناصر تهدید كرد كه اگر امریكا به دسیسه‌های خود ادامه دهد او مصر را به جبهه شوروی خواهد كشاند و همین‌طورهم شد و ناصر اولین قرارداد خرید اسلحه را با چك‌اسلواكی امضاءكرد و خروشچف عملیات ساختمانی سد اسوان را افتتاح نمود.
[xvi]ــ این ملاقات در روز بیست‌وهفتم مرداد، دو روز پس از شكست كودتا و یك روز قبل از پیروزی كودتای بیست‌وهشتم مرداد اتفاق افتاد. معلوم نیست به چه دلیل دكتر مصدق با عامل كودتا ملاقات و مذاكره كرده است. بعدا متن مذاكرات در هفته‌نامه تایم منتشر شد. سوال اصلی هندرسون از دكتر مصدق این بود كه باتوجه به صدور فرمان عزل او توسط شاه، یعنی توسط همان‌ كسی‌كه فرمان نخست‌وزیری او را صادر كرده است، آیا او هنوز هم خود را نخست‌وزیر می‌داند. نكته جالب‌تر این‌كه سفیر عمدا چند هفته قبل از كودتا تهران را ترك كرده بود تا موقع كودتا در تهران نباشد اما به محض شنیدن خبر شكست كودتا به تهران آمد و در فرودگاه از طرف پسر دكتر مصدق و فرمانده گارد نخست‌وزیری مورد استقبال قرار گرفت. ر.ك به: روزنامه نیویورك تایمز، در مقاله آبراهامیان.
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید