جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ماه بالای سر تنهایی است


ماه بالای سر تنهایی است
لقد جئتمونا فرادی كما خلقناكم اول مره «ما شما را تنها به نزد خود بازمی گردانیم، همچنان كه اولین بار هم شما را تنها آفریدیم.»
۱- انسان تنهاست. تنهایی در تمام معناهایش، شعور دلهره آوری است كه به قول فلاسفه اگزیستانس بر روح و جان آدمی چنگ می زند. باور این تنهایی در سه ساحت مذهب، هنر و عشق كه زیستگاه علوی انسان محسوب می شود، دارای رنجی تماشایی است.
تنهایی انسان در یك نگاه كلی به دو ساحت تنهایی فیزیكی و مادی و تنهایی معنوی تقسیم می شود كه همان گونه كه اشاره رفت، هر دو وجه چیرگی خود را بر جان انسان دارند. تنهایی فیزیكی؛ نازل ترین احساس تنهایی است كه رنج ناشی از آن نیز بستگی تام به جانی دارد كه این تنهایی را با خود حمل می كند. وقتی نتوانیم با افرادی دیگر باشیم یا ارتباط برقرار كنیم این تنهایی كه محصوریت طبیعی و فیزیكی نیز در ذات خود دارد رخ می نمایاند. انسانی كه دچار این گونه تنهایی شده از منظر روانشناسی و جامعه شناسی به فردی منزوی تبدیل می شود كه توانایی برقراری ارتباط با دیگران را از دست داده و دچار نوعی انزواجویی شده است. تنهایی در این نوع خود قابل درمان است و بالتبع رنج آن نیز درمان پذیر است و قابل انقطاع. از بعدی دیگر این تنهایی خود قابل مطالعه است چرا كه اگرچه ابتدایی ترین منظور از تنهایی به ویژه در حوزه فهم عامه، همین معنا است اما در سیر مطالعه و تدقیق پیرامون مفهوم تنهایی با این منظور ابتدایی در سطحی كلان تر نیز برخورد می كنیم كه در آنجا دیگر این منظور یك وجه خود خواسته و پراگماتیك از یك نظر و تامل عمیق است.
جدای از تنهایی فیزیكی، تنهایی معنوی را داریم، كه فصل الخطاب و اصل منظور از احساس تنهایی است. در اینجا دیگر تنهایی یك حس عمیق تلقی می شود كه البته می تواند منشأهای خاص خود را داشته باشد.
طیف های مختلفی از اندیشمندان حوزه های مختلف از فیلسوفان و دین پژوهان گرفته تا انسان شناسان، روانشناسان و جامعه شناس ها در بازكاوی مفهوم تنهایی و یافتن تأملاتی كه خاستگاه این احساس می شود بحث كرده اند. یكی از این تصویرها كه احساس تنهایی را به فرد متبادر می كند، احساس جای نداشتن در تصور و ذهن دیگران است. این كه هر انسانی دوست دارد در ذهن و خیال دیگران باشد و انگیزه شهرت طلبی و میل به خودنمایی و خودفریبا نشان دادن در تصور و آگاهی دیگران ریشه در همین احساس دارد.
تحلیل این حس در حوزه روانكاوی است و نگاه فرویدی به این مفهوم را می طلبد كه خود مجال وسیع دیگری طلب می كند.
نوعی دیگری از احساس تنهایی به مسأله حب ذات و سطوح ذهنی عافیت جویی انسان برمی گردد. این نوع انسان این احساس را عمیقاً در خود پرورش می دهد كه هیچ كس او را به خاطر خودش دوست ندارد و هركس كه كوچك ترین مراوده ای با او دارد تنها از سر میل و انتفاع ناشی از آن است كه او یا می تواند به آن شخص نفعی برساند یا ضرری را از او دور كند.
این مسأله و توجه به آن چون جزء ساختار روانی انسان قرار می گیرد و اراده و اختیاری نیز نسبت به آن در روح انسان وجود ندارد نمی تواند مورد ارزش داوری قرار گرفته و صرفاً به عنوان مسأله ای غیرارادی مطرح می شود. به تعبیر استاد ملكیان و یادآوری این كه اولین بار كانت این نكته را تذكر داد كه «هرچه روانشناسی رشد كرد ما انسان ها فهمیدیم كه چقدر خود دوست و خود خواهیم و نزدیكی ما به دیگران صرفاً از سر مطلوب بودن نتیجه حاصله برای خودمان بوده است.»
نوع سومی از تنهایی معنوی كه در تقریرات مختلف اندیشمندان آمده، حسرت از حصار گذشته و آینده ای است كه شخص را در «آن» خود محبوس كرده است.
اما تلقی از تنهایی به عنوان رنجی معنوی كه انسان آن را می چشد تا به تعالی خاص تری برسد، رنجی خدای گونه آن طور كه در اساطیر و متون مذهبی ما آمده و سمت و سوهایی كه چراغ تنهایی برای روح و جان ما می تاباند، بحثی دیگرگون است.
تا به حال تنهایی از منظر جامعه شناسی و روانشناسی آن گونه كه ذكر آن رفت چه از بعد فیزیكی و چه از منظر معنوی آن تنها مزایایی بود كه این حس را روشن می كرد. اما تنهایی خودخواسته كه احساس عمیق معنوی و فلسفی ای با آن همراه است نیز وجود دارد كه به نوعی تنهایی به سوی جمعیتی است كه اتفاقاً در آن انواع قبلی نیز اگرچه كم سو اما قابل رویت است.
ما در ازدحام تنهایان به سر می بریم- تام تیلور-
۲- انسانی كه به اعتقاد جامعه شناسان مدنی بالطبع است، در عالی ترین و عمیق ترین زوایای روح خود در جست وجوی تنهایی خویش است و این راز متناقض نمای این جمع گرای تنهاست. گفتیم كه سه ساحت مذهب، هنر و عشق به عنوان سه معبر آفتابی انسان برای تحمل رنج زیستن در بالاترین نمود خود این تنهایی را به او گوشزد می كنند. دكتر علی شریعتی كه در زوایای مختلف فرهنگ و روشنفكری این مرز و بوم به اندیشیدن پرداخته، تأملی جدی درباره مفهوم تنهایی داشته است. برای فهم و بازكاوی نگاه شریعتی به مفهوم تنهایی مقدمه ای بر انسان شناسی شریعتی و شناخت او از انسان امری ناگزیر به نظر می آید.
انسان در ساحت نگاه شریعتی با ابعاد مختلفی كه دارد سویه های متفاوتی از تفكر و تأمل را نیز برمی انگیزاند. او در نوشته ها و سخنرانی هایی كه بعد یا قبل از مرگ دریغ انگیزش از خود بر جای گذاشته؛ نوشته هایی تحت عنوان انسان و اسلام، انسان و تاریخ، انسان- اسلام و مكتب های غربی، انسان آزاد- آزادی انسان، اگزیستانسیالیسم، و همچنین بحث های استطرادی در لابه لای نوشته های مستقل دیگرش به طور كلی خطاب خود را به انسان كلی و انسان ایرانی در گذر از سنت به مدرنیته با فریادی عمیق از دل می رساند.
نگاه جامعه محور معلم فقید با تصور ایدئولوژیك او از دین، دموكراسی متعهد، طرح روشنفكری دینی با بازسازی مقولاتی چون خودسازی انقلابی و مسأله عرفان، برابری و آزادی و نقد مثلث «زر، زور و تزویر» جامعه سنتی و مدرن و بحث های روشنگر مصداقی از بازه های مهمی است كه با توسل و تمسك به آن می توان و باید انسان مورد خطاب شریعتی را شناخت. انسان مورد نظر او، انسان خودآگاه و جهان آگاه است كه از علم پرستی دیروز رها شده و اسیر اگزیستانسیالیسم الحادی امروز نیز نشده و نمی شود و با اختیار و توان گزینش گری از هبوط دچار آمده اش گریزان است. انسان در منظر شریعتی انسانی است كه مطابق گزاره های بنیادین متون مقدس خواسته شده تا جانشین خداوند در زمین بر صورت خودش باشد و «تخلقوا باخلاق الله» برنامه رسمی او در زیستن است و از همین نقطه عزیمت، مسأله اصلی مسئولیت انسان را طرح می كند كه تفاوت ماهوی با مسئولیتی كه فیلسوف اگزیستانی چون سارتر از آن دم می زند دارد.
دكتر شریعتی در گفتار و نوشتارهایش با یك دیالكتیك سلبی سقراط وار است كه منظور خود را از آنچه به آن معتقد است بیان می كند. این كه منظور او از مسئولیت انسان مسئولیت پا در هوای «بون سانس» «سارتر» كه «انسان مسئول حسن نیت خود است»، نیست و مانند گوبینو و پترس، نژاد ژرمن و آریایی را نژاد برتر و عامل تكامل تاریخ نمی داند و حتی مثل اشپینگلر فرهنگ را اصل و مبنای تكامل و تمدن قرار نمی دهد(!) او«انسان را نیروی تجلی خداوند» می داند و با نگاهی دوگانه جوهر دو بعد مادی (حماء مسنون) و«روح الهی» را در او به آشكارگی نشان می دهد كه باید برای رسیدن به انسان بودن از چهار حصار در برگرفته اش بگریزد.
در اینجا چهار زندان است، به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حفره، در هر حفره چندین مرد در زنجیر...
۳- از نگاه معلم فقید آزادی روح انسان با تمام اراده اش حصاری چهار زندان طبیعت، تاریخ، جامعه و خویشتن خویش است و با رهایی از این چهار زندان كه آخری آن نیز بسیار صعب می نمایاند، انسان به آن روح آزاد خویش پیامبروارانه می رسد. انسان رها شده از این زندان اكنون باید بر دو رنج نیز فائق بیاید: یكی رنج مادی و اقتصادی است كه معلم شهید اهمیت درخوری برای آن قائل است و غفلت از آن را ساده لوحی محض می داند. رنج دیگر رنج زیستن و تنهایی او در هبوطش است.
مرا كسی نساخت، خدا ساخت، نه آنچنان كه «كسی می خواست» كه من كسی نداشتم كسم خدا بود، كس بی كسان. او بود كه مرا ساخت، آنچنان كه خودش خواست، من یك گل بی صاحب بودم، مرا از روح خود دمید و بر روی خاك و در زیر آفتاب تنها رهایم كرد- هبوط ص۱-
۴- به رغم پیش زمینه فلسفی، جامعه شناسانه ای كه دكتر از آن در تبیین انسان و اكنون تنهایی او سود می برد، در فلسفه تنهایی دكتر به یكباره با نگاهی عرفانی آنهم نه عرفانی ایدآلیستی و شرقی (از لائوتز و تاملاصدرا) و نه ایده آلیسم فلسفی غربی (از افلاطون تا بركلی و هگل و به تعبیری هایدگر و یاسپرس) كه به تعبیر جالب خودش فرا از آلام و احلام انسان های مرفه است، بلكه نوعی نگاه غریب وارانه كه سرشار از غربت و جدایی است به مفهوم تنهایی دارد. در اینجا دكتر شریعتی این احساس تنهایی را آن گونه كه در جامعه شناسی ادیان نیز پیرامون آن بحث شده از جنس اشراف زدگی و نازك بینی فلات قاره با آن جلگه های حاصلخیز نمی بیند یا توهمات رفاه زده ای كه باز به تعبیر خودش یك نوع «تجرید از حقایق عینی» است.
معلم فقیدی كه انسان را در طبیعت بودن و نمودن نمی داند بلكه «شدنی» می داند كه آب های جهان نیز تشنگی او را فرو نمی كاهند، تنهایی انسان را ضیق هستی بر اندامش می داند؛ روح مهاجری كه مثل حسی غریب همیشه در او جاری است.
انسان خداگونه ای در تبعید
۵- پیوند روح انسان متصور شریعتی با مذهب، هنر و عرفان نیز دقیقاً با همین تعبیر است كه ارتباطی وثیق می گیرد. نوشتار پایان «كویر» با عنوان انسان خداگونه ای در تبعید كه تنهایی های شریعتی جدای از اسلامیات و اجتماعیات او در گفت وگوهای تنهایی، هبوط و فصل های استطرادی اش در مجموعه «علی »و «انسان »قابل پیگیری است، همین معنا را می رساند.
او با استفاده از شخصیت پرومته آن خدای یونانی كه آتش را كه نماد آگاهی و دانایی است به جسارت، برای انسان ارمغان آورد و از خشم خدایان در زنجیر شد و در رنج همیشگی افتاد ،تنهایی انسان را ترسیم می كند. آن چنان كه در همان ابتدای «كویر» می نویسد: «در فرار به تاریخ، از هراس تنهایی در حال، برادرم عین القضات را یافتم كه در آغاز شكفتن، به جرم آگاهی و احساس و گستاخی اندیشه، در سی وسه سالگی شمع آجینش كردند.» با این تصویر دكتر باز اشاره ای عمیق دارد كه این تنهایی فرا آمده از پس شناختی عمیق است، شناختی كرانه گرفته بر ساحل تعمق و تدین كه هیبتش پر از حیرت است و حیرت آن سرشار رنج. مثل پرومته مانند عین القضات و همه شهیدان دانایی كه در روزگار جهل تنهاترین تنهایان بوده اند و به این ترتیب دكتر علی شریعتی تنهایی اصیل را جدایی می داند و بی كسی را بی اویی.
تنهایی انسان هر چه بزرگتر باشد انسان بزرگتر است. مثل علی(ع) كه تنهایی اش را چاه ها هم تاب نمی آوردند. همام را به یاد بیاور كه نتوانست و نعره ای زد و جان داد، كمیل را نگاه كن كه هنوز زمزمه اش شعله ورتر از هر اخگری آتش می زند .شانه های افتاده مالك را ببین، چشم های سلمان پر از دانه های درشت مروارید است، استخوان شكسته درگلوی ابوذر را بشنو، اینها همه فقط لمحه ای از تنهایی علی(ع) شنیده اند. «علی تنهاست» ماه بالای سر تنهایی است.
یاسر هدایتی
Hedayati@hamshahri.org
پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید