پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوف ترس ؛ جاسوس خدا؟


فیلسوف ترس ؛ جاسوس خدا؟
اگر ماركس خواهان آزادی،عدالت و زیبایی شد، كیركگارد خواهان آزادی انتخاب؛ نوع كلیسا، دین و خدای انسان گردید. اگر ماركس یك هگل گرای چپ بود، كیركگارد ضد هگل شد و علیه او قد علم نمود. كیركگارد به علت دشمنی مطبوعات جنجال برانگیز، سالها با نام مستعار مقاله و كتاب نوشت. بعدها با افشاشدن نام‌اش،او را "سقراط شمالی" نام گذاشتند.
كیركگارد، فیلسوف دانماركی، دلیل فلسفه خود را در دو واقعه عجیب در زندگی اش میداند؛ شكست عشق در سالهای جوانی و برهم زدن نامزدی اش، و دیگری، لعنت و نفرین خدا به سبب كفری كه پدرش در حال مستی مرتكب شده بود. به نظر همعصرانش، او به سبب این دو اتفاق به بیماری افسردگی مالیخولیایی مبتلا گردید. به ادعای مورخین، اگر قرار است اثر نویسنده ای را نتیجه زندگی او بدانیم، كیركگارد یكی از آنها است، چون او برای فرار از بیماری افسرده گی اش سراغ ادبیات، فلسفه و الهیات رفت. كیركگارد فلسفه اگزیستانسیالیسم را با ترس و فریاد مذهبی شروع نمود و به انتقاد از فرهنگ اروپا در آن دوره پرداخت و نوشت كه اروپا در حال ورشكستگی اخلاقی است. او گروهی از روشنفكران میانه قرن ۱۹ اروپا را نمایندگی میكرد كه احساس پوچی، بدبینی و ترس خصوصی می نمودند. بعضی از صاحبنظران، او را در كنار افلاتون و نیچه، با استعدادترین نویسنده فیلسوف درغرب بشمار می آورند. كیركگارد همعصر ماركس بود، او پنج سال قبل از ماركس بدنیا آمد، ولی جوانمرگ شد و در ۴۲ سالگی درگذشت. اگر ماركس خواهان آزادی، عدالت و زیبایی شد، كیركگارد خواهان آزادی انتخاب؛ نوع كلیسا، دین و خدای انسان گردید. اگر ماركس یك هگل گرای چپ بود، كیركگارد ضد هگل شد و علیه او قد علم نمود. كیركگارد به علت دشمنی مطبوعات جنجال برانگیز، سالها با نام مستعار مقاله و كتاب نوشت. بعدها با افشاشدن نام اش، او را “سقراط شمالی“ نام گذاشتند.
او سقراط را معلم خود میدانست. اگزیستانسیالیستهای قرن ۲۰ كوشیدند نظراتشان را بر اساس فلسفه كیركگارد بنا كنند. احترام كیركگارد برای سقراط به این دلیل بود كه به نظر او، سقراط فلسفه را بخاطر استفاده عملی آن در كردار و رفتار تبلیغ میكرد و نه بخاطر عشق به دانش و حكمت. كیركگارد، سقراط را برخلاف رمانتیكها، یك فیلسوف اگزیستانسیالیست میدانست، چون رمانتیكها به نظر او عملگرا نبودند. به نظر كیركگارد، چنانچه حقیقت نتواند تغییری در هستی و وجود و زندگی روزانه انسان بدهد، هیچ فایده ای ندارد. كیركگارد همچون الهیون قرون وسطا میگفت؛ اعتقاد یعنی عقل را كنارگذاشتن، تا خود را یافتن. او مینویسد ، خدا عشق است، گرچه من در تمام عمر رنج كشیدم. بنظر او، قدری مذهبی بودن غیرممكن است، انسان باید با تمام وجود مذهبی باشد.
به نظر مورخین ادبی، هنریك ایبسن نمایشنامه “ دشمن خلق “ خود را در رابطه با كیركگارد نوشت. مورخین چپ در باره او مینویسند، او یكی از پیشگامان اگزیستانسیالیست مذهبی، شاگرد و مخالف هگل بود. او با كمك یك فلسفه ارتجاعی و متعصب فردگرایانه و خردگریزانه، قصد تبلیغ اعتقاد به خدا را داشت. او فلسفه ارتجاعی پرخاشگر بورژوازی را علیه كوششهای الهیات لیبرالیستی و دمكراسی بورژوازی كه از عصر روشنگری تا زمان هگل بعمل آمده بود، نمایندگی میكرد.
مسیحیت شخصی و فردگرایانه كیركگارد موجب اختلاف او با كلیسا و كاركنان اداری اش گردید. او مینویسد، هركس باید به تنهایی به دیالوگ و مصاحبه با خدا بپردازد و انسان احتیاج به سازمان كلیسا و دین ندارد.او به این طریق به كلیسای رسمی و اسقف ها و پدران مقدس اش اعلان جنگ نمود.
به نظر او خدا یك آنتی تز، تضاد و مفهومی ابزورد است كه هیچگاه نمیتوان آنرا با كمك منطق یا خردگرایانه ثابت كرد. او انسان رانیز یك سنتز میدانست، سنتزی از محدودیت و بینهایت، ابدیت و زمانی محدود، آزادی و ضرورت.
سورن كیركگارد (Soren Kierkegaard)، فیلسوف مذهبی و اگزیستانسیالیست خداشناس، درسال ۱۸۱۳ در دانمارك بدنیا آمد و در سال ۱۸۵۵ درگذشت. پدرش یك بازرگان مسیحی درونگرا بود. تظاهر به مدگرایی و جنجالهای فلسفی، برای مخفی كردن افسرده گی روانی اش، موجب شد كه مطبوعات به دشمنی با او بپردازند و كاریكاتورهایی تمسخرآمیز از او منتشر نمایند. او میگفت، تمسخرشدن، سرنوشت ضروری كسانی است كه حرفی برای گفتن به همعصران خوددارند. او برای تحریك جامعه آنزمان شهر كپنهاگ، با آرایش و لباس خاص مد روز در میدانهای شهر ظاهر میشد.
كیركگارد در رابطه با انتقاد از هگل نوشت، باید فرد را در مقابل سیستم قرار داد. نه روح مطلق بلكه انسان در فلسفه مهم است. به نظر او هگل كوشید با كمك یك سیستم فكری غول آسا، طبیعت و تاریخ را توضیح دهد، ولی انسان را فراموش كرد. هگل باید می نوشت كه او خود نیز انسان است و نه بخشی از یك پاراگراف یا قانون اجتمایی. به نظر كیركگارد، تاریخگرایی هگل و فلسفه تك گرایی رمانتیكها از مسئولیت فرد، سلب وظیفه میكند و احساس مسئولیت انسان برای زندگی خود را از او میگیرد. كیركگارد در رابطه با هگلی ها نوشت؛ جمع، انجمن، توده، خلق، مفاهیمی غیرواقعی هستند، فرد حقیقت است، آزادی فرد مهم است و نه نجات بشر یا طبقه. همانطور كه لایبنیتس صدسال پیش دربرابر فلسفه تك گرای اسپینوزا مقاومت كرد، كیركگارد نیز مانند شوپنهاور به مخالفت با فلسفه هگل پرداخت.
روانشناسان شوپنهاور را فیلسوفی بدبین و كیركگارد را متفكری افسرده و مالیخولیایی میدانند. كیركگارد با طعنه به هگل گفت، انسان پشت میز تحریر نمیتواند شاهد هستی و وجود خود باشد. بر اساس نظر منتقدین چپ ، فلسفه فردگرایانه، خردگریزانه كیركگارد اجبارا به ایمان به خدا ختم میشد. كیركگارد فلسفه رمانتیكها را فاقد تنوع تفكر و راهیابی لازم دانست. كیركگارد درخاتمه نوشت كه تمام هستی و وجود و جهان در او ایجاد ترس میكنند، از پشه كوره گرفته تا زندگی ابدی درآن دنیا.
او تاثیر مهمی روی زندگی و فلسفه اگزیستانسیالیست های بعد از خود گذاشت. درقرن بیستم فیلسوفانی مانند، یاسپر، هایدگر، سارتر، كامو باعث مشهوریت این فلسفه شدند. در مورد آثار او میتوان گفت كه كیركگارد در ۲۸ ساله گی مقاله ای با عنوان، مفهوم طنز در رابطه با سقراط را نوشت. او در این مقاله با طنز رمانتیك مرسوم آنزمان تصویه حساب نمود.
از جمله كتابهای او : مفهوم ترس – بیماری تا مرگ –این یا آن – قطعات فلسفی- یادداشتهای روزانه یك گناهكار- ایستگاههای مسیرزندگی- ترس و لرز- هستند. صاحبنظران بزرگترین خلاقیت تئوریك او را حمله : در شرایط ترس، انسان فواید و امكانات آزادی را كشف میكند، میدانند. چون ترس ، انسان را وادار میكند كه به انتخاب و جستجوی راهی بپردازد. به نظر كیركگارد، وحشتناك ترین محدودیتی كه میتوان برای انسان قایل شد، این است كه آزادی انتخاب را از او سلب كنیم. به نظر كیركگارد، انسان زیر فشار ترس با سه مرحله ممكن هستی روبرو میشود : مرحله زیباشناسی- مرحله اخلاق گرایی- و مرحله خداپرستی. او نماینده تئوریك سه مرحله فوق را بترتیب : هگل- سقراط- و مسیح معرفی می نماید. و چون در مرحله زیباشناسی و اخلاق گرایی انسان ارضا نمیشود، او اجبارا به مرحله خداپرستی و دین جویی میرود. درمرحله زیباشناسی، انسان اسیر ظاهر، لذت و ارضا نیازمندیهایش میشود و بعد از مدتی احساس خلاء میكند. در مرحله اخلاقگرایی، به دلیل مسئولیتهای زیاد، انسان به ناتوانی و تردید می افتد و دچار یاس میشود، چون به علت نامحدودبودن آنها دچار شكست میشود. به توصیه كیركگارد، انسان باید در مرحله مذهبی به دیالوگ با خدا یا مسیح بپردازد. در این مرحله، یعنی پروسه مذهبی است كه انسان به وجود و هستی مذهبی میرسد و به خدا اعتقاد پیدا میكند. ترس و ایمان كیركگارد به خدا به مرحله ای رسید كه او به طنز نوشت كه؛ فیلسوف ، جاسوس خدای قادر لایزال است!
ع. سلطانی
منبع : زندگی