جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


الوداع گل ساری


الوداع گل ساری
● یادداشتی بر رمان پنین نوشته ولادیمیر ناباكوف
در رمان سفر به انتهای شب شخصیت اصلی رمان «فردینان» بعد از پشت سر گذاشتن پروسه «جنگ» به آفریقا می رود و بعد از آن به آمریكا. «فردینان» واقعاً ذهنیت مخربی دارد. یعنی كافی است تا او را به دیزنی لند یا هالیوود ببرید و به نظرها و صحبت های او دقت كنید. همه چیز تخریب شده، سیاه و چرك، احمقانه و آزاردهنده و پوچ است. خواننده همه چیز را از منظر نگاه «فردینان» می بیند. جنگ است. سلین، «فردینان» را خلق می كند (هم اسم بودن نویسنده و آدم داستان نیز قابل توجه است). «فردینان» سفیر «سلین» می شود در آمریكا و به خصوص نیویورك؛ نیویوركی كه مسلماً می تواند نقش دیزنی لند را به عهده بگیرد. «فردینان» از ته دل و با امیدی «پساجنگی» قدم به دیزنی لند نیویورك می گذارد (دقت كنیم كه «فردینان» واقعاً به آمریكا اعتقاد داشت) پس از یك طرف ذهنیت و نگاه مخرب فردینان را داریم و از طرف دیگر امید این آدم به سرزمین موعود آمریكا. فردینان وارد آمریكا می شود و البته در همان آغاز لذت، قرنطینه. به هر ترتیب فردینان به نیویورك وارد می شود و كوتاه كلام اینكه دست آخر سرخورده به فرانسه بازمی گردد. سلین، فردینان را به عنوان یك آدم پساجنگی، آدمی كه ذهنش قائم به ذات مخرب نبوده و اما حالا به هر دلیلی (كه مسلماً یكی اش همان جنگ است) تخریب شده است با آمریكا به عنوان یك موقعیت برای برون رفت از جنگ روبه رو می كند. ذهن قبلاً رمانتیك و حالا تخریب شده فردینان دیگر توان و پتانسیل تجربه رمانتیسیسم (نه به صورت آنی بلكه به صورت یك موقعیت قابل توجه ذهنی) ندارد: فردینان جنگ را چشیده است پس دیگر رمانتیك نیست. جنگ واقعیتی است كه رمانتیسیسم پیشین فردینان را متلاشی كرده است حتی اگر به سرزمین موعود برود. ظاهراً ما باید با این پیش فرض كه فردینان «جنگ را تجربه كرده است» رمان را بخوانیم و به اتمام برسانیم (هر چند كه صد صفحه نخست رمان اصلاً روایت جنگ است) فردینان نویسنده، دیگر لزومی نمی بیند در اینكه مدام با تداعی های متعدد، «تجربه جنگ» فردینان داستانی را به خواننده متذكر شود و اصلاً نیازی هم به تداعی نیست چرا كه «فردینان» راوی اصلاً علاقه ای به تداعی گذشته ندارد.
اگر كه فردینان از تمام گذشته اش نفرت دارد و تمام امیدش به USA ختم می شود، پس تداعی یا موقعیت هایی شبیه به تداعی مثل نوستالژی و خرده روایت برای چه؟ از این منظر می توان به واقعیت های صوری قصه معنا بخشید: اگر فردینان به اجبار و آن هم با گذشته ای از لذت و تفریح و خوشی و خاطره (حداقل ذهنی متعادل و لطیف) از سرزمینش كوچ می كرد می توانستیم انتظار اتفاق افتادن عنصری به نام «خرده روایت» [یا باز هم موقعیت هایی شبیه به این مثل نوستالژی یا تداعی كه البته در این یادداشت تاكید بر خرده روایت است] را داشته باشیم. آیا می توانیم خرده روایت را از عنوان كلی «عناصر تصویری» یا مباحث صوری قصه دور كنیم و این طور به قضاوت بنشینیم كه با تخریب یك «كلان ذهن» (=كلان روایت) «خرده روایت» اتفاق می افتد. وقتی یك بمب از وسط آسمان می آید و پدیده «شهر» جایی كه تمام ذهنیت شما و فرهنگتان در آن شكل گرفته است را نابود می كند، وقتی مجبور می شوید «مهاجرت» كنید، وقتی مجبور می شوید تا لوله های اكسیژن را از بینی و دهان بیماری كه دیگر امیدی به حیاتش نیست بردارید و زنده به گورشدن یكی از مولفه های شكل دهنده «كلان ذهنتان» (كلان روایت تان) را لحظه به لحظه شاهد باشید، وقتی... وقتی... آیا غیر از این است كه در این موارد تداعی و خرده روایت (نه در حد یك پدیده روزمره، مثلاً اینكه تداعی را با حافظه یكی بدانیم) اتفاق می افتد. ولادیمیر ناباكوف از خیلی جهات می تواند همان فردینان آقای سلین باشد: ذهنیتی كه تخریب می شود (در سفر به انتهای شب از طریق جنگ و ما قبل آن و در مورد ناباكوف از طریق مهاجرت و ترك وطن آن هم به اجبار): هر دو ذهنیت یعنی هم ذهن فردینان و هم ذهن ناباكوف به شكل جدی تخریب می شوند. باید دقت كنیم كه موقعیت فردینان و جنگ همان موقعیت ناباكوف است در مهاجرت. بنابراین فردینان زمانی كه به آمریكا می آید یك گام از ناباكوف پیش است به این معنا كه فردینان در حال طی كردن پروسه پساتخریبی اش یا همان امید واهی داشتن به ترمیم ذهن چندپاره در آمریكا است اما همین آمریكا پروسه تخریبی ناباكوف است یعنی همان مهاجرت. در رمان پنین [اثر ناباكوف كه اسم شخصیت اصلی نیز همین است] تمام آن خرده روایت هایی كه اتفاقاً زیاد هم از ذهن راوی و شخصیت اصلی دور نمی شوند و قرار هم نیست دور شوند و دوباره به هم برسند، واكنش یك ذهن تخریب شده است در تقابل با تلاشی همه آنچه كه یك وضعیت (آقای پنین) از آغاز تولدش تا پیش از مهاجرت (پیش از تخریب) با خود برداشته است.
روایت رمان پنین می تواند بازتاب ذهن چند پاره خود نویسنده باشد بنابراین راه رفتن فردینان در نیویورك مطابق است با نوشته شدن رمان پنین از طرف ناباكوف و تجربه خوانش این هر دو متن از طرف مخاطب. و جالب اینجا است كه هم ولادیمیر و هم فردینان در لحظه آخر یك عمل انجام می دهند: سرخوردگی. فردینان كه از آمریكا بازمی گردد به فرانسه و آن هم سرخورده و البته مگر نه اینكه ساختار كلی رمان پنین نیز سرد است و سرخوردگی در عمل روایی ذهن راوی كه اصلاً علاقه ای به باز شدن خرده روایت ها و دور شدن از ذهن متلاشی شده آدم اصلی متن ندارد بازتاب یافته است. رمان پنین نوشته ولادیمیر ناباكوف و ترجمه رضا رضایی به وسیله انتشارات كارنامه در سال ۱۳۸۳ منتشر شده است.
سیدحسن فرامرزی
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید