جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

شاه و وزیر


شاه و وزیر
تصور رایج در مورد رابطه امیركبیر و ناصرالدین شاه این است كه امیر كوشش داشته جلوی دخالت های شاه را در امور كشورداری بگیرد. این تصور را دو جریان كاملاً مخالف ترویج كرده اند. مورخان قاجاری دوران ناصرالدین شاه كه آثار خود را پس از عزل و قتل امیر نوشته اند، این تصویر را برای توجیه تصمیم شاه برای بركناری وزیر نامدارش مناسب یافته و بازتاب داده اند. از سوی دیگر دوستداران شخصیت امیركبیر نیز در سال های اخیر آن را برای تقویت تصویر مقتدرانه او و به نشانه مخالفتش با ناصرالدین شاه و درباریان فاسد او ترویج كرده اند.
اما واقعیت چیز دیگری است. در واقع مشكل جدی امیر سهل انگاری شاه در انجام وظایفی بود كه به عهده داشت. نامه های خصوصی میان شاه و امیر كه به جا مانده، نشان می دهد روابط آن دو در این زمینه پرتنش، اما توأم با علاقه بوده است. به عنوان نمونه امیر در یكی از این نامه ها از شاه گلایه می كند كه چرا به بهانه بیماری صدراعظم از حضور در مراسم بازدید سپاهیان تن زده است: «به این طفره ها و امروز و فردا كردن و از كار گریختن در ایران به این هرزگی حكماً نمی توان سلطنت كرد. گیرم من ناخوش [شدم] یا مردم! فدای خاك پای همایون! شما باید سلطنت بكنید یا نه؟ اگر شما باید سلطنت بكنید بسم الله! چرا طفره می زنید؟ موافق قاعده كل عالم پادشاهان سابق چنان نبوده كه همگی در سن سی ساله و چهل ساله به تخت نشسته باشند، در ده سالگی نشستند و سی چهل سال در كمال پاكیزگی پادشاهی كردند.
هر روز از حال شهر چرا خبردار نمی شوید كه چه واقع می شود و بعد از استحضار چه حكم می فرمایید؟ از در خانه و مردم و اوضاع ولایات چه خبر می شود و چه حكم می فرمایید؟ قورخانه و توپی كه بایست به استراباد برود رفت یا نه؟ این همه قشون كه در این شهر است از خوب و بد و سركرده های آنها چه وقت خواستید و از حال هر فوج دائم خبردار شدید؟... بنده ناخوشم و گیرم هیچ خوب نشدم، شما نباید دست از كار خود بردارید یا دائم محتاج به وجود یك بنده ای باشید. اگر چه جسارت است اما ناچار عرض كردم. باقی الامر همایون.» («زندگانی میرزا تقی خان امیركبیر»، حسین مكی، نقل شده در «قبله عالم» امانت)
•واكنش
امانت در توضیح این نامه می نویسد: «اصرار امیركبیر كه شاه بیشتر دست اندركار امور دولت باشد، با تصویری كه شیل از صدراعظم می دهد و او را انحصارطلب وسلطه جو می خواند آشكارا مغایرت دارد. قطعاً مثال تاریخی مورد نظر صدراعظم در این یادداشت نمونه برجسته ای از ابراز وجود شاهانه است. پادشاهی كه در ده سالگی به تخت نشست بی شك اشاره ای است به شاه عباس اول كه در اوایل سلطنتش به مراتب محدودتر و مقیدتر از ناصرالدین بود و در حقیقت آلتی ناتوان در دست سران قزلباش كه او را به قدرت رساندند به شمار می رفت. ولی بعدها - و از قضای روزگار، پس از آنكه اتابك خود را كشت- قدرتش را تثبیت كرد و یكی از بزرگ ترین زمامداران در تاریخ ایران شد. اشاره تلویحی امیركبیر در هر حال به قصد تشویق كفایت و كارایی در شاه بود و نه برانگیختن خشم ملوكانه علیه خودش.»
اصرار امیر در دخالت دادن بیشتر شاه در امور مملكتی و بیدار كردن حس مسئولیت او (كه بیشتر اوقات خود را در شكار و سواری و اندرون می گذراند) به تدریج نتیجه داد. امیر برای دخیل كردن شاه از تشویق او دریغ نمی كرد. مثلاً در نامه ای به او نوشته بود: «اگر دو ماه این طور دماغ در كار بسوزانید جمیع خیالات فاسد از دماغ مردم بیرون برود، كارها چنان نظم بگیرد كه همه عالم حسرت بخورند و وجود امثال این غلام باشد یا نباشد به فضل خدا همان ذات مبارك دوای هر دردی باشد و چنان محیط بركار شوند كه بی مشاوره احدی خدمات كلیه به یك اشاره خاطر همایون انجام گیرد زیرا كه جمیع عالم از خوب و بد از تشر و كارسازی اول است كه ببینند سرخود به خود از واهمه سلطنت راه می رود.»
●قدرت
هشدارها و تشویق های امیر سرانجام شاه جوان را به امكانات قدرت وسیعی كه در اختیار داشت آگاه كرد (این آگاهی البته برای امیر خوش یمن نبود!). كم كم كار به جایی رسید كه امیر از بازخواست های شاه كلافه می شد. نمونه این وضع در یكی از یادداشت های امیر كاملاً دیده می شود. او در پاسخ به بازخواست شاه در مورد عدم پیشرفت كار ساختمان دارالفنون می نویسد: «سبب معلوم! از جهت بی پولی است و نوشته جاتی كه هر روزه می رسد همان است كه به نظر همایون می رسد. آه و ناله در باب پول و اینكه تا به حال قریب چهار هزار تومان قرض كرده اند [موردی ندارد]. و در اینجا هم اگر وجهی است چنان نیست كه معیر (معیرالملك، خزانه دار) به خاك پای همایون عرض ننماید. این غلام به اعتقاد خود اگر عرض نماید كه مخارج عید و دو قافله گرگان و خراسان و تدارك و مواجب قشون و همراهان اردو را به چه زحمت سرانجام كرده، گمانم در عرض خود بی صداقت نباشد.»
میل فزاینده شاه برای دخالت در امور و به كار گرفتن قدرت فراوان سلطنت به تدریج كار را به جایی كشاند كه امیر مدام ناچار بود او را به دقت و حوصله بیشتر در كارها فرا خواند. این امر از جمله عواملی بود كه سرانجام به برخورد نهایی ناصرالدین شاه با امیركبیر انجامید.
امید پارسانژاد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید