یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

نقشه اسرائیل برای دنیا


نقشه اسرائیل برای دنیا
این نامه در ماه می و به قصد اعلام خطر تهاجم اسرائیل و آمریكا به ایران نوشته شده بود. اگر چه بدلایلی تقدیم آن به تعویق افتاد، اما حملات از پیش برنامه ریزی شدهء اسرائیل به فلسطین و لبنان نشان داد كه آمریكا و اسرائیل قصد دارند هدفهای خود را خیلی زودتر از آنكه در این نوشته آمده است عملی سازند. نیز معلوم شد "چه نقشه های خطرناكی برای دنیا در سر داشته باشند و "پچ پچها در گوش رئیس جمهور" آمریكا چه نتیجه ای ببار بیاورد" (صفحه ۳ همین نامه).. بنابراین دیگر نباید "منتظر ماند و دید" (همانجا) . لذا این نوشته را به همان صورتی كه آخرین تاریخ آن (۲۵ جون ۲۰۰۶) بوده است (بدون كم یا زیاد كردن كلمه ای)، تقدیم مینمایم. خواهشمند است خط به خط آنرا مطالعه فرمائید، وقتی به صفحهء سوم رسیدید پاراگراف زیر را نیز بخاطر بیاورید:
"اگر من رئیس جمهور بودم، سریترین تكنولوژیها را از آزمایشگاههای مخفی دولت بیرون می آوردم و تمامی زیرساختهای هسته ای و نظامی ایران را براحتی نابود میكردم. بعد به حامیان ایران اخطار میكردم كه ما هنوز، هم بُرّندگی داریم و هم وقت آن را".
این اظهار نظر یكی دیگر از "مشاوران" و یا "رؤسای جمهور آمریكا" در نظرخواهی های سایت فاكس نیوز جمعه ۲۸ آپریل ۲۰۰۶ است.
▪ عالیجناب:
متعاقب نامهء ۳۱ ژانویه (۱۱ فوریه) ۲۰۰۶، مایلم بعنوان یك فعال حقوق بشر اما قربانی جنایت علیه بشریت، نكات زیر را به عرض جنابعالی بعنوان رئیس جمهور دنیا برسانم و تقاضای اقدام فوری و مؤثر نمایم.
برای شروع، فكر كردم بد نباشد كه با مورد خودم آغاز نمایم و توجه شما، همچنین خوانندگان، را به پاسخهای غیرمسؤلانهء مؤسسات حقوقی بین المملی به شكایتم از دولت نروژ جلب كنم. سپس با ارائهء اسناد و شواهد معتبر مبنی بر خصومت دولتهای آمریكا، بریتانیا، و اسرائیل نسبت به مردم ایران، عجلهء آنان در افزایش تنش میان ایرانیان، و در نتیجه ممانعت از دستیابی ملت ایران به دمكراسی مورد علاقهء خودشان، حقایقی مستند را به عرض برسانم.
پیش از آن اما امید است كه طولانی شدن این متن را بر من ببخشید. همچنین اگر زبانی كه در نوشتن آن بكار رفته است ناخوشایند یا احیاناً نارسا و مبهم بنظر برسد عفو نمانید. نیز بخاطر اشتباهاتی كه ممكن است رخ داده باشد تقاضای بخشش میكنم.
۱) مورد خودم:
من به اصالت انسان معتقدم. فارغ از جنسیت انسان كه زن باشد یا مرد؛ فارغ از دین و مذهب انسان، یهودی، مسیحی، مسلمان، بودائی، بی دین یا بادین؛ فارغ از رنگ پوست یا موی انسان، سیاه، سفید، قهوه ای، یا زرد؛ فارغ از اینكه انسان به چه زبانی سخن بگوید؛ و فارغ از اینكه انسان در كجای دنیا زندگی بكند، در شاخ آفریقا، یا دُم نروژ. آنچه مهم است شأن، منزلت و رعایت حقوق انسانی انسان است.
بموجب جرایم! مزبور، دولت نروژ مرا مقصر دانسته و از ۳۱ ژانویه ۱۹۹۱ تا امروز از حق زندگی محرومم كرده است. من جز گناهان نابخشودنی فوق الذكر، و اینكه حاضر به "انجام شرایطی" كه معنای آنها خیانت به میهن و هم میهنانم، نیز همكاری در نقض منشور سازمان ملل بود، گناه دیگری مرتكب نشده ام. اگر چه بمراتب گفته و نوشته بودم كه "من ایرانی هستم و به ایرانی بودن خودم افتخار میكنم و چنانچه شما این را نمی پسندید، از نروژ میروم"؛ در همان موقعی كه آمادهء ترك این كشور میشدم تمام هستیم را نابود و در میان معتادان به هروئین و قاچاقچیان محبوسم نمودند. امروز (۲۵ جون ۲۰۰۶) ۵۶۱۱ روز است كه من را از حق حیات و زندگی محروم نگه داشته اند. اینها همه حقایقی انكار ناپذیرند.
در پاسخ به شكایاتم و این سؤال ساده كه "آیا منهم حق حیات دارم یا ندارم؟" تمام مسؤلین، بارها و بارها، گفتند و نوشتند كه: "ما نمی توانیم به سؤالت جواب دهیم" یا اینكه "ما مقام صالح نیستیم". این نیز حقیقت انكار ناپذیر دیگری است.
دادگاه حقوق بشر اروپا نیز یا نخواست و یا نتوانست كاری صورت دهد. این هم حقیقت انكار ناپذیر دیگر است.
‌دادگاه جنائی بین المللی كه در واقع فلسفهء وجودیش بر "اطمینان از اجرای عدالت است، وقتیكه مؤسسات محلی مجری عدالت [همچنین دادگاه حقوق بشر اروپا (من اضافه كرده ام)] نمی توانند و یا نمی خواهند عمل نمایند" از زیر مسؤلیتهایش شانه خالی میكند. اینهم مسلماً حقیقت انكار ناپذیر دیگری است.
تمام حقایق فوق، مستند و اثبات گردیده است. در خواست من هم اجرای قانون بوده و هست. همان قوانینی كه خودشان، مسؤلان داخلی و بین المللی، ساخته اند و تنظیم و تصویب نموده اند. اینهم حقیقتی است البته انكار ناپذیر.
حقیقت انكار ناپذیر دیگر اینكه من تحت حمایت سازمان ملل متحد بوده ام. لذا آخرین راه چاره را در توسل به جنابعالی دیدم. متأسفانه تا كنون نتیجه ای حاصل نشده. حال آنكه فشارهای گوناگون بر فرد فرد ایرانیان دقیقه افزون گردیده است.
البته در رابطه با دادخواهی از جنابعالی، دفتر سازمان ملل در ژنو نوشته بودند كه موضوع "به كمیساریای عالی احاله گردید"، لیكن تا كنون كه ۱۴۴ روز از آن میگذرد، هیچ خبری نشده است.
▪ عالیجناب:
من یك فرد هستم، یك انسان، یك ایرانی. اگر وفاداری به وطن و هموطنانم و احترام به قانون جرم نباشد، هیچكس نمیتواند كوچكترین عمل خلافی، حتی بكوچكی یك اپسیلون، پیدا كند كه من در این كشور مرتكب شده باشم. با این حال نگاه كنید و ببینید از ۵۶۱۱ روز گذشته تا حال با من چه میكنند! من بهیچ وجهی نمیتوانم به "انجام شرایطی" گردن بگذارم كه معنایش خیانت به میهنم، هم میهنانم و مشاركت در نقض منشور سازمان ملل است. حال اگر قرار باشد كه تحت آنچنان فشارهای ضد بشری بمیرم چرا به تنهائی؟ چرا هر تعداد كه بتوانم از ظالمان و متجاوزان به حقوق طبیعیم را با خودم نبرم؟ این حقی است كه قوانین بین المللی و اعلامیهء جهانی حقوق بشر بمن داده است؛ بموجب:
"از آنجا كه اساسا ً حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت كرد تا بشر بعنوان آخرین علاج بقیام برضد ظلم و فشار مجبور نگردد"؛ تقاضا دارم با اجرای قانون، نسبت به حمایت از حقوق انسانیم اقدام فوری و مؤثر بعمل آورید و بر اساس حكم دادگاه آمریكائی مذكور در نامهء ۳۱ ژانویه (۱۱ فوریه) ۲۰۰۶، دولت نروژ كه بطور غیرقانونی و نامشروع حق زندگی را از من سلب نموده است، ملزم به پرداخت غرامت نمائید.
این درست است كه كسی مثل من هرگز دست به انتحار و یا صدمه رساندن به دیگری نمی زند. اما چنانچه این تنها راهی باشد كه بنظر میرسد دارند برنامه ریزی می كنند تا پیش پای ایرانیان هم بگذارند (همچنان كه پیش پای مردم فلسطین قرار داده اند)، آنوقت چی؟ ما نمیتوانیم به این صورت ادامه بدهیم كه هركس در هركجا از حسن اخلاق ایرانیان سوء استفاده كند، و با تهدید به "جنگ" و "بمباران اتمی با صدها هزار كشته" و وحشت آفرینی و تروریسم، حق حیات را از ما سلب نمایند و حق دفاع از خود را هم برایمان قائل نباشند! در این خصوص لطفاً به مطالب زیر دقت بفرمائید:
۲) خصومت نسبت به ملت ایران در كل
در نامهء پیشین (ژانویه ۲۰۰۶)، نوشته بودم:
"هنگامیكه ملت ایران در حال سوق دادن مسیر به راه درست است، شاهد هستید كه قدرتهای غربی و اسرائیل دارند با ما چكار میكنند. این البته اولین مرتبه نیست. بلكه چهارمین دفعه در ظرف قرن بیستم است؛ هر ۲۵ سال یك بار."
در این خصوص فعالیتهای سازمانهای مخفی اسرائیل (موساد) در اهواز، مركز خوزستان، كه منجر به كشته و مجروح شدن تعدادی از شهروندان بیگناه گردیده بود را از باب واقعیتی عینی بیان نمودم. "كه دقیقاً كپی استراتوژی ادوارد جی براون انگلیسی مبتنی بر تحریك "اقلیتهای قومی و مذهبی" در ایران میبود. این حقایق را "مشاور دولت" آمریكا نیز تأئید كرده است. چنانكه آقای سایمور هرش در مجلهء نیویوركر شمارهء ۱۷ آپریل ۲۰۰۶ می نویسد:
"مشاور دولت، نزدیك به غیر نظامیان پنتاگون، به من گفت واحدهائی با گروههائی از اقلبتهای ایرانی از جمله آذریها در شمال، بلوچها در جنوب شرقی، و كردها در شمال شرقی كار میكنند. او همچنین گفت كه آن واحدها ’نواحی را بررسی میكنند، و به اقلیتهای قومی پول و حق قدم میدهند، و در میان قبایل و چوپانان مأموران شناسائی استخدام میكنند‘. مشاور دولت گفت ’یكی از اهداف، زیر نظر گرفتن اوضاع است... اما هدف مهمتر ایجاد تنش در میان اقوام میباشد".
اگرچه آقای سایمور هرش "مشاور"مزبور را معرفی نكرده، اما "تنش" در مناطق مورد نظر "پنتاگون" به جریان افتاد و علاوه بر آنكه تعدادی كشته و زخمی برجای گذاشت، موجبات سركوب مطالبات برحق مردم را نیز فراهم نمود.
بنابراین تردیدی باقی نمی ماند كه اسرائیل و حامیانش مصمم هستند، با هر قیمت ممكن به تنشهای قومی در ایران دامن بزنند، جنگ دیگری به منطقه تحمیل كنند و از دستیابی ملت ایران به آزادی و استقرار دموكراسی مورد علاقهء خودشان ممانعت به عمل آورند. چگونه؟ لطفاً به مطالب زیر دقت فرمائید:
رادیو دولتی اسرائیل همه روزه تا هشتم آپریل ۲۰۰۶ مرتباً تبلیغ میكرد كه: بین دو تا پنج سال آینده ایران به بمب اتمی دست خواهد یافت. لذا آمریكا نباید در خصوص بمب باران تأسیسات ایران وقت تلف كند، وگر نه اسرائیل این كار را خواهد كرد.
از روز نهم آپریل كه اعلام شد ایران توانسته است اورانیوم را تا ۵/۳ در صد غنی سازی نماید، همان رادیو شروع كرد به تبلیغ اینكه: "ایران تا دسیابی به بمب اتم راه بسیار درازی در پیش دارد" بنابراین "بمباران ایران با صدها هزار كشته بهتر است از آنكه ایران به تكنولوژی هسته ای دست یابد"(رادیو دولتی اسرائیل، بخش فارسی، شنبه ۱۵ آپریل ۲۰۰۶ بین ساعت ۴:۴۰ و ۴:۵۵ همچنین یكشنبه ۱۶ آپریل بین ساعت ۵:۰۰ تا ۵:۲۵ بعد از ظهر بوقت اروپای غربی)
سایت "فاكس نیوز" هم در شماره ۲۸ آپریل ۲۰۰۶ خود از خوانندگانش خواسته بود كه: "در گوش رئیس جمهور پچ پچ كنید"، "به او مشورت دهید"، "خب، این فرصتی برای شماست كه بدنیا بگوئید اگر بجای رئیس جمهور آمریكا بودید، چه میكردید"
حال ببینید "علاقمندان فاكس چه میگویند":
"اگر من رئیس جمهور بودم،... با بمبهای دقیق خدمتشون میرسیدم. این تروریستا میخوان همهء ما را بكشن. پس به همون راه خودشون برو و كارشون را بساز. مقتدر باش رئیس جمهور بوش"
"نمیشه بنشینیم و هیچ كاری نكنیم به امید آنكه اسرائیل مسائل را حل می كنه. بگذار اسرائیل به كارهای خودش برسه ... جنگ جهانی سوم را راه بندازه... راستی خیال میكنید برای چی ما در عراق هستیم؟... من میگم تأسیسات اتمی ایران را بمباران كنیم، اگر آنها تلافی كردند ما هم آنجا را اشغال میكنیم"اینها خلاصهء دو نمونه از نظرات آن "مشاوران" و یا "رؤ سای جمهور آمریكا" است. (بقیه را در پیوست ملاحظه نمائید.)
ملاحظه میفرمائید كه نقشه عیناً همان كاری است كه اسرائیل در روز جمعه نهم جون ۲۰۰۶ در ساحل غزه انجام داد. او هشت نفر زن و كودك فملسطینی را طعمهء توپ نمود و بیش از ۳۰ نفر را هم زخمی كرد. اگر فلسطینیها دست به اقدام تلافی جویان بزنند، اسرائیل خانه هاشان را بر سرشان خراب خواهد كرد. اگر نزنند همچنانكه دارد به كشتار آنها ادامه میدهد، ادامه خواهد داد تا روح اسلامی (عرب و غیر عرب) را از روی ارض (= كره زمین)، جارو" كند و "تمدن اروپائی را بر علیه بربریت آسیائی برقرار" سازد (به این موضوع به زودی باز خواهم گشت).
بوضوح ملاحظه میكنید كه اظهار نظرهای تمام "مشاوران" و "رؤسای جمهور آمریكا" پژواك همان گفتارهای رادیو دولتی اسرائیل است و بیان كننده سیاستهای جنگ افروزانه "اسرائیل" در طول تاریخ. بخاطر داشته باشیم كه "در سخن گفتن از بوش، بقول نمایندهء مجلس، ’نگران كننده ترین امر اینست كه این آقا دیدگاهی منجیانه دارد‘ " (سیمور هرش، مجله نیویوركر، ۱۷ آپریل ۲۰۰۶)
حال اگر گفتارهای رادیو اسرائیل و پژواكهای آن، سخنانی باشند كه علناً در رسانه های گروهی اعلام میكنند، در ملاقاتهای خصوصی چه چیزهائی در "گوش رئیس جمهور" و سایر مقامات آمریكا"پچ پچ" میكنند و چگونه آنها را تحریك می نمایند؟ خدا میداند! و اینكه چه نقشه های خطرناكی برای دنیا در سر داشته باشند و "پچ پچها در گوش رئیس جمهور" آمریكا چه نتیجه ای ببار بیاورد، باید منتظر ماند و دید.
همهء ما میدانیم لابیهای پرقدرت صهیونستهای اسرائیل نفوذ فوق العاده ای در سیاستهای خارجی آمریكا حتی امور داخلی آن كشور دارند، پس منطقی است كه بدنبال ایجاد آنهمه مسائل و فجایع در خاور میانه، اسرائیل خیلی هم مایل باشد ایران را بمباران اتمی كند و بقول "مشاوران" یا " رؤسای جمهور آمریكا"، "همهء این تروریستها" یعنی ایرانیان! را بكشد. شاید هم بخاطر آنكه ایرانیان از جمله اولین ملتها بودند كه حملات ۱۱ سپتامبر را محكوم كردند، به خانواده های قربانیان تسلیت گفتند، شمع روشن كردند و با مردم آمریكا همدردی نمودند. وگر نه هیچكس نمیتواند یك مورد هم نشان دهد كه ایرانیان مرتكب عملی تروریستی شده باشند.
بر عكس اما موارد زیر اموری هستند اثبات شده:
▪ در صورت بمباران ایران، حتی آنطور كه رادیو دولتی اسرائیل میگوید "با بمبهای دقیق"، ایرانیان تنها كسانی نیستند كه صدمه خواهند دید. بلكه تمام شهروندان منطقه، همچنین آمریكائیان صدمه خواهند دید. زیرا همانطور كه "یك مشاور ارشد پنتاگون گفت ’این یك آزمایش هسته ای زیر زمینی نیست كه شما میبیند فقط یك مقداری خاك به هوا بلند می شود. حرف از ابرهای قارچ مانند است و اشعه و كشتار جمعی و سالهای سال آلودگی" (همانجا)
▪ بدون شك اسرائیل میداند كه "آوارگی مجدد آنها (یهودیان) امری اجتناب ناپذیر خواهد بود. آنهم نه توسط فلسطینی ها و نه مسلمانان و نه هیچ كس دیگر بلكه همان "اسرائیل" سازان؛ البته هرگاه تشخیص بدهند و صلاح بدانند." این موضوعی است كه من بعنوان یك ایرانی، نگرانی خودم را پیش از پیش در نامهء ۳۱ ژانویه (۱۱ فوریه) ابراز داشته بودم.
▪ شاید ایرانیان تنها ملتی در دنیا باشند كه تاریخاً سمپاتی خود نسبت به یهودیان را حفظ كرده اند. در جنگ جهانی دوم نیز این سفارت ایران بود كه برغم مشكلات عدیدهء خودش از هر تعداد یهودی كه میتوانست حمایت و حفاظت نمود.
▪ در رابطه با روابط حسنه ایرانیان نسبت به یهودیان هم صد البته اسرائیل بیشتر از هركس دیگر اطلاع و آگاهی دارد.
خُب، با اینهمه آگاهی، چرا اسرائیل خواستار بمباران ایران با صدها هزار كشته است؟ و چرا در اجرای این هدف، آنقدر عجله دارد؟ طلب خون كدام پدرش را از مردم ایران دارد؟ پس بگذارید ببینیم اول "اسرائیل" كی و یا چی است؟
۳)"اسرائیل" كی و یا چیست؟
باید باز هم این نكته را تكرار نمایم كه "اسرائیل و یهودیان دو چیز متفاوت هستند". یهودیت دین است. اما "اسرائیل" اسم شخص مذكر است. كتاب پیدایش او را " یعقوب رئیس قبیله" معرفی میكند. یعقوب در متون اسلامی پیغمبر شناخته می شود. در قرآن از "بنی اسرائیل" زیاد نام برده شده است. و "اسرائیل" در زبان عبری بمعنای "مشاجره كننده با خدا" است.
همچنین گفته می شود كه "اسرائیل" نام حكومتی سلطنتی در شمال فلسطین، متشكل از ده قبیلهء یهودی، بوده است. در هیچ كجای تاریخ هم از كشوری بنام "اسرائیل" خبری نیست. البته سلسله های پادشاهی زیادی با اسامی مختلف در بیشتر نقاط دنیا بوده و هست كه پس از انقراض آنها نام كشور ثابت مانده و تغییر نكرده است. مانند: فرانسه، آلمان، ایتالیا، تركیه و خیلی بیشتر.
به هر روی، چنین بنظر می رسد كه "دوریان"، "صهیونیسم"، "اسرائیل" و اسامی جعلی دیگری كه احتمالاً بكار رفته باشند، همگی اسم مستعار یك گروه و یا سازمان است متخصص در: فریبكاری، دو بهم زنی، و جنگ افروزی. نیز خبره در قربانی كردن یهودیان در راه اهداف خودش. در این نوشته "اسرائیل" رجوع میشود به آن گروه. در حقیقت كلمهء بهتری هم بذهنم نرسید.
بهر جهت، اگر سند مكتوبی از ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد در دست نباشد كه این نظر را تأیید كند. با مراجعه به متون ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد به این سو، میتوان رد پای "اسرائیل" را در هر فاجعه ای كه در تاریخ رخ داده است مشاهده كرد. هرچه به امروز نزدیك و نزدیكتر می شویم آن رد پا واضح و واضح تر نمایان میگردد. عجبا كه اولین و مهمترین قربانیان در تمام وقایع گذشته یهودیان بوده اند و تقریباً سرنوشتهائی داشته اند همانند آنچه در جنگ جهانی دوم بر آنان گذشت. انگاری از هزاران سال پیش "اسرائیل" كشف كرده بوده است كه چگونه خودش را (شاید هم بعنوان "اسرائیل" پدر قوم یهود) به روح یهودیان تزریق كند، و با ایجاد احساسات ویژه ای در وجودشان، آگاهانه آنان را "خلص بمنظور اهداف تبلیغاتی" قربانی نماید، و سپس به اماكن امن بخزد و خودش را برای دفعهء بعد آماده كند. حال آنكه همین عمل را، بعنوان مثال، نتوانست در مورد مردم یونان تكرار نماید.
بگذارید از قرن شانزدهم قبل از میلاد (۱۵۸۰ــ ۱۳۵۰) كه مقارن با "سلسلهء هجدهم مصر"، "عصر طلائی كرت"(Crete) و "مهاجرت" یهودیان از مصر به فلسطین است را در نظر بگیریم. میبینیم كه اگر دوریان ادعا میكردند "فرزندان هلن" هستند، به جوامع پیشرفته (مانند آتن قدیم) حمله میكردند، پس از غارت و چپاول و تخریب، بقول جرج سارتن: "وحشت، نگرانی، و آوارگی بی پایانی " به جا میگذاردند، امروزه بطور واضح تری می بینینم یك گروهی خودش را به چیزی مقدس چسبانده و آن كار " را تا امروز" پیگیرانه دنبال میكند.
به جهت ملموستر شدن قضیه، و ملاحظهء اینكه چگونه "اسرائیل" با الگو برداری از یك داستان افسانه ای، از یهودیان بهره كشی كرده، آنها را قربانی نموده و با موفقیت كامل دنیا را فریب داده است، اجازه فرمائید از اولین "مهاجرت" یهودیان شروع كنیم و با ذكر سرخط وقایع پس از آن، همگونی كلیهء مهاجرتهای دسته جمعی آنان و پیامدهای مربوطه را ببینیم.
۲.۱ ) اولین مهاجرت:
اولین"مهاجرت [یهودیان]، آنطور كه در متون مذهبی آمده است، عبارت بود از خروج برده های عبری از مصر تحت رهبری موسی و هارون". مورخین میگویند "در واقع شخصیتی تاریخی مانند موسی هرگز وجود نداشته است، و اینكه مهاجرت افسانه است". مانیتو (Manetho) یونان شناس، وقایع نگار و كشیش مصری در قرن سوم پیش از میلاد، تأكید میكند كه موسی یهودی نبود. یك كشیش كافر مصری بنام اسارسف (Osarseph)، مهاجرت را انفجار یك جذام گروهی تشریح میكند. تاسیتوس (Tacitus) مورخ روم باستان در كتاب پنجم تاریخ خود بیان مشابهی دارد. مانیتو میگوید، اینكه موسی یك مصری بوده كاملاً پذیرفتی است... او ممكن است یك اشرافی یا شاهزادهء مصری بوده باشد. خیلی از محققین از زیگموند فروید تا جوزف كامبل میگویند امكان دارد كه موسی بعد از مرگ ایخناتون (حدوداً ۱۳۵۸ ق.م.) و در همان هنگام كه غالب اصلاحات یكتا پرستانه فرعون با خشونت باز گردانده شده بود، مصر را ترك كرده باشد.
زیگموند فروید در آخرین كتابش با عنوان موسی و توحید، سال ۱۹۳۷، این امر را كه موسی از اشراف مصر بوده بدیهی میداند و معتقد است كه موسی پیرو توحیدی بوده كه ایخناتون منادی آن بود. همچنین فروید معتقد است كه موسی در بیابان بقتل رسید و احساس پدر كشتگی عمیقی در قلب یهودیان تا ابد باقی گذاشت… اخیراً نتیجهء تحقیقات در كتابهای مذهبی و (بوسیلهء احمد عثمان مصر شناس مصری) نشان میدهد كه موسی همان ایخناتون [فرعون مصر ۱۳۷۵ ــ ۱۳۵۸ ق.م.] بوده است. (كتاب موسی و ایخناتون، چاپ سپتامبر۲۰۰۲). تعدادی از اساتید باستان شناسی میگویند: بیشتر داستانهای كتاب عتیق از جمله وقایع مهم در مورد موسی، سلیمان، و دیگران در حقیقت برای نخستین بار بوسیلهء كاتبانی كه از جانب یوسیا شاه (در قرن هفتم پیش از میلاد) استخدام شده بودند، نوشته شد تا آنكه اعتقاد به وحدانیت یهوه را توجیه كنند. تا پیش از سال ۸۵۰ قبل از میلاد هیچ نوشتهء مصری یا آشوری و ... پیدا نشده و به ثبت نرسیده است.نكتهء قابل توجه اینكه میگوید: "ممكن است عبریان داستان "سبد" [در مورد كودكی موسی] را از روی افسانهء سارگون پادشاه اكد (بین النهرین) و یا ادیپس (یونانی) جعل كرده باشند تا به موقعیت خویش مشروعیت ببخشند".
درك این سخن برای شرقیان كه هزاران نوع از این افسانه ها دارند و از گزافه گوئی رنج برده اند خیلی آسان تر است تا برای غربیان كه یكی ــ دو تا از این چیزها دارند و یا اصلاً ندارند. قابل ذكر است كه "ادیپس (یونانی)" فرمانروای تبس (Thebes) بود و تبس پایتخت قدیم مصر؛ كه فرعون ایخناتون آنجا را ترك كرد و پایتخت خودش را به محلی كه امروزه به آن "تل الاماره" میگویند منتقل نمود.
به هر جهت، اجازه فرمائید تمامی اسناد و مدارك مزبور را بگذاریم كنار و قبول كنیم كه بنا بر"كتاب مقدس عبریان، موسی پسر عمران و همسرش یوشِبِد، یك لِویت [یعنی از قبیله لِوی، كه بعنوان دستیار در امور معابد كار میكردند] بوده كه در حدود سال ۱۴۴۵ پیش از میلاد خداوند تورات را در كوه سینا بر او نازل كرد... یهودیان آن تاریخ را ۲۴۸۸ و یا ۱۴۰۵ قبل از میلاد میدانند. در انجیل تولد موسی ۱۵۲۷ قبل از میلاد است".
با اعتقاد به اینكه خداوند هرگز نه اشتباه و نه فراموش میكند، بخصوص ۱۰۰۰ سال اختلاف میان تاریخ تولد موسی پیغمبر خودش را (۲۴۸۸ تا ۱۴۰۵ و یا ۱۵۲۷). قطعاً در آن مدت طولانی هم باید اتفاقات زیادی رخ داده باشد (از جمله حذف وقایع یا حقایق مهم و افشاگرانه). بهر حال، خواه اولین "مهاجرت" خروج برگان عبرانی از مصر" بوده باشد خواه آنطور كه مورخین تصویر كردند "یك انفجار جذام گروهی بوده " است، مهاجرتهای بعد از آن بصورت حقایق تاریخی به ثبت رسیده است.
۲.۲)مهاجرتهای بعدی
اولین واقعیت پذیرفته شده اینست كه "بخت النصر" دومین پادشاه آشور، بیت المقدس را ویران كرد (۵۶۸ ق.م.) و یهودیان را به بابل انتقال داد و آنها را به بردگی گرفت. كورش بزرگ (پادشاه ایران)، با فتح بابل (۵۳۸ ق.م.) یهودیان را آزاد نمود و آنان را مختار گذاشت تا هركجا كه میخواهند بزندگی خودشان ادامه دهند. عده ای تصمیم گرفتند كه در بابل بمانند، برای آن عده ای كه به بیت المقدس رفتند معابدشان بازسازی شد، و عده ای هم همراه با ایرانیان به ایران رفتنند.
اگر وقایعی كه از آن پس یهودیان با آن درگیر بوده اند را دنبال كنیم، اثر انگشت اسرائیل در تمام فجایعی كه بر سر یهودیان آمده است را مشاهده خواهیم نمود.بعنوان مثال در سال ۷۰ بعد از میلاد، مجدداً معابد آنان ویران گردید و بدنبال آن آوراگی جمعی یهودیان در اروپا و آسیای مركزی، عمدتاً هم در شمال دریای سیا، (همانجا كه دوریان حمله به آتن را آغاز كردند). كمابیش دو قرن بعد، باز هم "اسرائیل" همان بازیها را در آورد تا آنكه سرنوشت یهودیان بدست واكینگها افتاد و در سطح اروپا پراكنده شدند. بدرفتاری، زور گوئی، تبعیض، تعقیب و آزار و اذیت، اعمالی بودند كه یهودیان در اروپا تجربه كردند. رفتارهائیكه پیشتر با آن مواجه نشده بودند.
با فتح دوباره بیت المقدس توسط صلاح الدین ایوبی (پادشاه مصر ۹۳ ــ ۱۱۷۴ م.) او از یهودیان دعوت نمود كه به بیت المقدس باز گردند. اما آنها اسپانیا را كشور خود دانستند نه بیت المقدس یا فلسطین را.
جالب است كه میبینیم اتفاق مشابهی نیر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رخ داد. و آن هنگامی است كه بنیانگذار صهیونیزم، تئودور هرتزل، برای یافتن محلی بمنظور تأسیس كشوری یهودی با ویلهم دوم، قیصر آلمان، همچنین با سلطان عثمانی در استانبول ملاقات كرد (۱۸۹۸ م.) و از آنها طلب كمك نمود. تلاشهای او از این طریق به نتیجه ای نرسید. لذا به مقامات انگلیسی از جمله چمبرلین وزیر مستعمرات انگلیس متوسل شد "تنها پیشنهاد دقیقی كه از انگلیسها دریافت نمود، واگذاری منطقه ای خود مختار یهودی نشین در اوگاندا، شرق آفریقا بود"
البته اوگانا "تنها پیشنهاد" نبود. منطقه ای در آرژانتین هم به آنها پیشنهاد شد. "مركز فرهنگی یهودیان در بوئنوس آیرس" (آمیا) هم اكنون نیز آنقدر قدرتمند است كه میتواند "نستور كیشنر" یك یهودی ثروتمند را به ریاست جمهوری آرژانتین برساند.
۳) استقرار "اسرائیل" در فلسطین
برخلاف تبلیغات صهیونیستها، اشغال فلسطین به منظور تأسیس "كشور یهودیان"! نبود. اهداف حقیقی استقرار "اسرائیل" در سرزمینهای فلسطینی آنگاه عمیقاً قابل درك است كه شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و استراتژیك اسپانیا در زمان صلاح اادین ایوبی را با شرایط خاور میانه در هنگامیكه اشغال فلسطین در دستور كار قرار گرفته بود و برنامه ریزی و فرموله می شد، مقایسه نمائیم. این دو واقعه واضح تاریخی پاسخ این سؤال را خواهند داد كه چرا "در هفتمین كنگره جنبش صهیونیزم در سال ۱۹۰۵ بالاخره برنامه اوگاندا رد شد" (
قابل توجه اینكه نقشهء اشغال فلسطین به حدی سری نگه داشته شده بود كه حتی رهبران ارشد صهیونیزم هم از اهداف اصلی آن پروژه بی اطلاع نگه داشته شده بودند. بعنوان مثال "در سال ۱۹۰۵ ... اسرائیل زنگ ویل سازمان سرزمین یهود را تشكیل داد تا مكانی را برای تأسیس كشور یهود پیدا كنند، هركجای دنیا كه میخواهد باشد" Historical Progression of Zionism) (
۱۵ سال بعد كه حقیقت ماجرا را دریافت، در سال ۱۹۲۰ نوشت: "باید بر مبنای تقسیم نژادی ترتیب كوچاندن عرب داده شود... كوچاندنی مانند كوچ بوئرها از كیپ تاون" (آفریقای جنوبی). (نیز توجه فرمائید به مطالب بیشتری كه در پی خواهد آمد)
باری، اشغال فلسطین خیلی پیشتر از سال ۱۹۰۵ برنامه ریزی شده و استقرار "یهودیان!" نیز از سال ۱۸۴۰ آغاز گردیده بود؛۲۰ــ ۳۰ سال قبل از تولد هرتزل. هرتزل در سال ۱۸۶۰ در وین (اتریش) متولد شد و در ۱۹۰۴ بر اثر سینه پهلو در گذشت.
به اصطلاح "قتل عام یهودیان در روسیه سالهای ۲ــ ۱۸۸۱" و "قتل عام ۱۹۰۳ كیشینف" (مولداوی در رومانی) اگر چه توانستند بهانه های خوبی برای "اسرائیل" بوجود آوردند تا به گمراهی دنیا بپردازد، اما نتوانستند بهانه ای برای اشغال فلسطین فراهم كنند. اینكار نیاز به چیزی مانند "هولوكاست" داشت.
طرح سؤالاتی از این قبیل كه آیا "اسرائیل" خودش هم در "قتل عام"های مزبور "خلص بمنظوربهره برداریهای تبلیغاتی" دست داشته است یا نه كفر است. دقیقاً مثل سؤال كردن در مورد "هولاكاست" و بازنگری تاریخ و افشای دروغپردایهای تاریخی "اسرائیل". چه، صدر اعظم آلمان "خانم آنگلا مركل فرمودند، موجودیت اسرائیل هرگز نباید مورد سؤال قرار بگیرد". "این كار برای هیچ دولت آلمانی قابل تحمل نیست".
۳.۱) تازه ترین مهاجرت یهودیان و پشتیبانی كامل هیتلر از صهیونیزم:
"مهاجرت دسته جمعی یهودیان با قیام هیتلر، كه مقدمتاً پشتیبانی خود از صهیونیزم را اعلام كرده بود، در ابعاد گسترده ای از آلمان آغاز گردید. پس از آنكه مقامات بریتانیائی از ورود آنان جلوگیری كردند، فرانسه و دانمارك به آنها پناهندگی اهداء نمودند. اما... دیوید بن گوریون آن راه حل را ، خلص بمنظور بهره برداریهای تبلیغاتی، رد كرد و عمداً جان بدر برده گان بی پناه را مجبور به بازگشت به آلمان نمود. بن گوریون همچنان تكرار میكرد كه، با فرستادن یك میلیون كودك یهودی یا اقلاً نیمی از این تعداد به بریتانیا، همواره تا پیش از شروع جنگ جهانی دوم امكان نجات دادن جان آنها وجود داشته است. او همیشه شق دوم را ترجیح میداد."
سؤالات زیادی فقط در همین یك پاراگراف خوابیده است. از جمله:
▪ چرا بن گوریون "همیشه ترجیح میداد" كه نیمی از آن یك میلیون كودك "جان بدر برده بی پناه" را به "بریتانیا" بفرستند؟ آیا احتمال دارد كه نیم میلیون دیگر را در آلمان برای آتش گیرانه جنگ جهانی و سوخت كوره های آدم سوزی نازیها "خلص بمنظور بهره برداریهای تبلیغاتی"! نیاز داشته است؟ اگر نه، او از پیش میدانست كه "مقامات بریتانیا از ورود یهودیان جلو گیری" كرده بودند.
▪ آیا فرانسه و دانمارك به اندازه بریتانیا امن نبودند؟ اگر نه! در آن دو كشور چه تعداد یهودی بیشتر از بریتانیا بتنهائی بقتل رسیدند؟
▪ چه تعداد یهودی كه مایل به مهاجرت به فلسطین نبودند طعمهء كوره های آدم سوزی شدند؟
▪ چه تعدادی از آنها اصلاً فلسطین را كشور خود نمی دانستند؟
۳.۲) هدف از استقرار "اسرائیل" در خاور میانه
بنیانگذار صهیونیزم، تئودور هرتزل در كتاب خود با عنوان "كشور یهود" مینویسد: "یهودیان و كشورشان یك دیوار بین اروپا و آسیا برقرار خواهند كرد، تمدن بر علیه بربریت" (همانجا)
اسرائیل زنگ ویل در سال ۱۹۲۰ نوشت:"باید بر مبنای تقسیم نژادی ترتیب كوچاندن عرب داده شود... كوچاندنی مانند كوچ بوئرها از كیپ تاون" (آفریقای جنوبی)
از فرمایشات یكی از صهیونیستهای تجدید نظر طلب بنام "زیو جابوتینسكی" بشنوید كه در سال ۱۹۳۹ ایراد كرده است. ایشان میگوید: "خدا را شكر، ما یهودیان نیازی به شرق نداریم... روح اسلامی [عرب و غیر عرب]، باید از سرزمین اسرائیل جارو شود"!
هیچ كس هم نمیدانست "سرزمین اسرائیل" كجا بوده است. آیا در شمال دریای سیاه، همانجا كه دوریان تهاجم به آتن را آغاز كردند بود، یا اسپانیا، پناهگاه آنان پس از ویران كردن یونان؟ یا وین، جائی كه هرتزل از آنجا برخاسته بود؟ یا آرژانتین؟ یا شرق آفریقا، اوگاندا؟ یا دیر یا زود ایالات متحدهء آمریكا؟ هیچكس نمیدانست! با این وجود دانسته های زیر مسلم بوده است:
▪ "یهودیان ساكن سرزمین مقدس، طی سالهای متمادی از آرامش و حسن همجواری با غیر یهودیان شادمان بوده اند"
(The Jewish magazine "Hachoma”) بعبارت دیگر، تا پیش از سال ۱۹۴۷ هیچگونه برخوردی بین یهودیان و اعراب وجود نداشته است. "یهودیان نسل اندر نسل در كنار همسایگان عرب خود در كمال صلح و صفا بسر میبردند" (همانجا)
▪ بدنبال كوچاندن فلسطینیها، صدای زنگ خطر مهاجرت دسته جمعی عراقیها، "كوچاندن عرب"، روز به روز بلند و بلندتر میشود. رفتارهای وحشیانهء اشغالگران فلسطین، عراق، و افغانسان با شهروندان آن ممالك، حتی شهروندان "كشور یهود" بر كسی پوشیده نیست.
▪ مفاهیمی همچون: "تروریسم"، "آزادی"، "دموكراسی"، "صلح"، "تمدن"، و "وحشت هولوكاست"، در فرهنگ لغات "اسرائیل" و حامیانش آنقدر واضح گشته است كه نیازی به توضیح ندارد. مردم منطقه با گوشت و پوست خود این مفاهیم را درك كرده اند و مردم دنیا هم دارند با چشم خود میبینند. هم اشغالگران و هم اشغال شده ها "متمدنانه"، "دوستانه"، "دموكراتیك" و "صلح جویانه" میكشند و كشته می شوند. نه تنها در فلسطین، عراق و افغانستان، بلكه در اروپا، آمریكا، آفریقا و جاهای دیگر. چو نیك بنگری، همه هم به گونه ای در خدمت به "امنیت اسرائیل"! قلمداد می شوند.
▪ با اینهمه، خانم آنگلا مركل، صدر اعظم آلمان، از "وحشت هولوكاست حرف میزند و قول میدهد كه آلمان در حمایت از اسرائیل، هیچ تردیدی بخود راه نخواهد داد." (uastody.com- April ۵, ۲۰۰۶) شاید هم بخاطر تضمین به مردم خاورمیانه كه تا میتوانند از "تمدن اروپائی... بر علیه بربریت آسیائی" لذت ببرند! اینهم البته دقیقاً همان چیزی است كه هرتزل گفت: "من در بازل دولت یهود را بنیانگذاری كردم... ممكن است در پنج سال، قطعاً پنجاه سال دیگر، همگان این را خواهند فهمید".
▪ اگر پانزده سال طول كشید تا "اسرائیل زنگ ویل" از سران صهیونیسم، آن معنا را بفهمد، حالا پس از بیش از دو پنجاه سال كه قیمت هر بشكه نفت هم به ۷۰ دلار رسیده است، قطعاً همه باید بفهمند كه هدف از ایجاد "كشور یهود" همین بوده است كه امروزه همهء دنیا دارند در: فلسطین، عراق، افغانستان به روشنی می بینند؛ و نقشه كشیده می شود كه در ایران و جاهای دیگر هم ببینند.
اینستكه بجای آنكه بگذارند دنیا به مفهوم "تمدن اروپائی.... بر علیه بربریت آسیائی" پی ببرد، قدرتهای غربی عموماً و مثلث دولتهای آمریكا، بریتانیا، "اسرائیل" خصوصاُ "برنامهء اتمی ایران" را علم كرده اند تا مردم دنیا را گمراه كنند، ملت ایران را زیر فشار بگذارند، برای بمباران ایران با صدها هزار كشته بهانه تراشی نمایند، و در صورت امكان به كشور تهاجم و از دستیابی ملت ایران به دموكراسی مورد پسند شان ممانعت به عمل آورند.
۴) "برنامهء اتمی ایران"
آقای دبیر كل:
شما میدانید، هر پانزده عضو شورای امنیت میدانند، آژانس بین المللی انرژی اتمی میداند، و همهء ما میدانیم كه "برنامهء اتمی ایران" بهانه ای بیش نیست. اگر این بهانه هم در دست نبود، مثلث دولتهای آمریكا، بریتانیا، و "اسرائیل"، موضوع دیگری را علیه مردم صلح دوست ایران علم میكردند. تا آنكه یا كشور را تجزیه كنند و یا ملت را به تسلیم بكشانند. اگر چه این یك خواب و خیال واهی و آروزئی محال است، اما نگاه كنید به فلسطین بعنوان یك نمونهء كاملاً روشن كه در جلوی چشمان ماست. این ملت نه "برنامهء اتمی" دارد، ته "تهدید برای آمریكاست" نه برای "صلح جهانی" نه برای یهودیان نه برای هیچ كجای دیگر. ملتی را به "تروریست" متهم كرده اند، صرفاً به این دلیل كه از موجودیت و منزلت انسانی خودش دفاع میكند. همین و بس! وگر نه همه میدانند كه غرب خودش ملت فلسطین را یكی از دموكرات ترین مردم در میان ملل عرب میداند. غرب با معیارهای خودش بر انتخابات دموكراتیك این ملت نظارت كرد و آن را كنترل نمود، و مردم فلسطین با معیارهای دموكراسی غربی "حماس" (هرچه كه بود) را به عنوان نماینده خودشان برگزیدند. حال همین غرب دبه در آورده و مردم فلسطین را در انتخاب مرگ از گرسنگی و یا ساقط كردن دولت منتخبشان و قبول بردگی "اسرائیل" مخیر كرده است. اگر هم سرپیچی كنند "اسرائیل" خودش ترتیب كار را خواهد داد. زیرا "جنبش حماس كه اساساً توسط سازمانهای مخفی اسرائیلی تشویق می شد" حالا دیگر "تروریست" آنها نیست! وگر نه چرا گذاشتند "یك ملت تروریست"! آزادانه "یك سازمان تروریست"! را به نمایندگی خودش برگزیند؟
زیباترین جملات را اما آقای جرج بوش رئیس جمهور آمریكا بیان فرمودند. ایشان میگوید:"من عمیقاً به دموكراسی و انتخابات آزاد اعتقاد دارم، اما این به آن معنا نیست كه ما باید از مقاماتی كه پایبند به صلح نیستند حمایت كنیم."
"حماس باید به خواسته های جامعهء جهانی گردن نهد، اسرائیل را برسمیت بشناسد، خلع سلاح شود، از تروریسم دست بردارد، و در راه صلح مانع ایجاد نكند."من نمیدانم كه ایشان دقیقاً از كدام "جامعهء جهانی" حرف میزند. اما همهء ما میدانیم كه تمامی دولتهای آمریكا، شمار زیادی از قطعنامه های جامعهء جهانی در خصوص صلح خاورمیانه را وتو كردند. همچنین همهء ما میدانیم، این "اسرائیل" است كه به قعطنامه های سازمان ملل وقعی نمیگذارد و به هیچ معیار انسانی هم پای بند نیست.بنابر نظریه ای كه با صفت "خوب" تأیید شده است " در خلال سالهای ۱۹۶۷ تا ۲۰۰۰ اسرائیل ۱۳۸ قطعنامهء سازمان ملل را نادیده گرفته است". گذشته از اینها، بر اساس اخبار بخش فارسی رادیو دولتی "اسرائیل" در روزهای ۱۱ و ۱۲ ماه می ۲۰۰۶ رهبران فلسطینی زندانی در "اسرائیل"، با امضاء "میثاق ملی" اعلام كردند كه از ادعاهای پیش از سال ۱۹۴۷ خودشان صرفنظر خواهند كرد و اسرائیل را بر مبنای مرزهای پیش از جنگ سال ۱۹۶۷ برسمیت خواهند شناخت. اما در عوض "اسرائیل" اقدام به كشتار مردم فلسطین نمود. حال پیدا كنید "مانع بر سر راه صلح" را! آیا واقعاً ایشان همهء مردم دنیا را یك مشت احمق بحساب می آورد؟
تمام دنیا شاهد است كه "اسرائیل" هشت زن و كودك بیگناه را در ساحل غزه كشت و هر روزه هم به كشتار مردم بیگناه ادامه میدهد. چرا "جامعهء جهانی" بفریاد آن ملت مظلوم نرسید و نمی رسد؟ چرا "جامعهء جهانی" اسرائیل را با پیشرفته ترین و مخربترین اسلحه و سلاح های كشتار جمعی مسلح كرده و میكند؟ چرا "جامعهء جهانی" به "اسرائیل" اجازه داد تا به آنهمه قعطنامه های سازمان ملل بی اعتنائی كند؟ چرا "جامعهء جهانی" چشم خود را بر محو فلسطین توسط "اسرائیل" بسته است؟ چرا "جامعهء جهانی" به سخنرانی یاسر عرفات در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۷۴ گوش نداد؟ چرا "جامعهء جهانی" به درخواست نجیبانهء او هیچ توجهی نكرد؟ كه اگر كرده بود "تند رو"ای هم بوجود نمی آمد. خشم "تند روها" از دشمنیهای دولتهای آمریكا و "اسرائیل" نسبت به مردم فلسطین و كل بشریت است.
راستی "جامعهء جهانی" در مقابل آنهمه ظلم و بی عدالتی انتظار چه واكنشی از ملت فلسطین دارد؟ قبول مرگ از گرسنگی یا بردگی "اسرائیل"؟ چه كسی میتواند مانع ملتی بشود كه مرگ را به بردگی ترجیح میدهد؟ و چگونه؟ اما "جامعهء جهانی" انتخاب بیش از یك راه در مقابل ملت فلسطین قرار نداده است. یا مرگ از گرسنگی و یا بردگی "اسرائیل". طبیعیست كه ملت فلسطین تسلیم نخواهد شد و از موجودیت خودش دفاع خواهد كرد.
موضوع خیلی ساده است. در انتخاب میان بردگی یا مرگ، هزاران هزار نفر ترجیح میدهند بمیرند و هر تعداد از دشمنانشان را هم كه بتوانند با خود ببرند تا آنكه بردهء "اسرائیل" باشند. چه كسی قادر است مانعشان شود، و چگونه؟ با متهم كردن آنان به "تروریست"؟ این است راهی كه "جامعهء جهانی"! خیال دارد پیش پای مردم ایران هم قرار دهد؟
ده سال پیش نسبت به "عواقب جنگ دیگری در عراق هشدار" دادم. سه سال پیش آمریكا و متحدانش به بهانهء نابود كردن "سلاحهای كشتار جمعی صدام"، كشور عراق را اشغال كردند. وقتیكه هیچ نوع سلاح كشتار جمعی نیافتند، مردم مردم آن سرزمین را زیر سلاحهای كشتار جمعی خود گرفتند و بمبهای خوشه ای بر سر آنان فرو ریختند و مهمات اتمی ضعیف شده بر علیه مردم بی دفاع بكار بردند. و نیروهای اشغالگر به قتل عام زن و كودك پرداختند و می پردازند. "جامعهء جهانی" چه انتظاری غیر از آنچه در عراق میگذرد داشت؟ آیا خیال میكردند كه حلقهء گل به گردن اشغالگران كشورشان خواهند انداخت؟
بنا براین ما حق داریم كه نگران آیندهء ملت و میهنمان باشیم. ما حق داریم از جنابعالی بخواهیم كه اقدامی جدی صورت دهید، نیز از ملل صلح دوست جهان بخواهیم كه دولتهایشان را زیر فشار بگذارند تا به حمایت از اسرائیل خاتمه دهند. بگذارید اسرائیل یاد بگیرد كه چگونه باید با ملتهای منطقهء خاور میانه، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، خوب یا بد، هرچه كه هست، در صلح و آرامش زندگی كند. بقول یك ضرب المثل آمریكائی: دوستش بدار یا تركش كن. در این صورت است كه بی ثباتی در منطقه پایان خواهد گرفت و "یهودیان ساكن سرزمین مقدس" از "آرامش و حسن همجواری با غیر یهودیان شادمان" خواهند شد و "نسل اندر نسل در كنار همسایگان عرب خود در كمال صلح و صفا بسر" خواهند بردند.
لذا اجازه میخواهم از این فرصت استفاده نمایم و از وزیر خارجه آمریكا، خانم كاندالیزا رایس، نیز تقاضا كنم بنا بر فرمایش خودشان "بخاطر آنكه شورای امنیت از اعتبار برخوردار باشد" اسرائیل را مجبور به اجرای قطعنامه های شورای امنیت نمایند و همانطور كه در رابطه با "برنامهء هسته ای ایران"، ایشان "در نشست ناتو به خبرنگاران فرمودند، ’شورای امنیت اولین و مهمترین مؤسسه برای صلح و ثبات و امنیت است و نمیتواند بگذارد یك دولت عضو حرف و خواستش را بسادگی نادیده بگیرد." نگذارند كه اسرائیل خواسته ها و حرفهای شورای امنیت را نادیده بگیرد.
۵) مثلث دولتهای آمریكا، بریتانیا و "اسرائیل" علیه ملت ایران
ما مردم ایران به تجربه آموخته ایم كه هرگاه به دستیابی بر دموكراسی در كشورمان نزدیك شدیم، قدرتهای غربی عموماً و مثلث دولتهای آمریكا، بریتانیا، و "اسرائیل"، خصوصاً به بهانه های گوناگون مداخله كردند و ممانعت بعمل آوردند. حالا هم با علم كردن "برنامهء اتمی ایران"، موضوعی كه همگی ما میدانیم در حقیقت بهانه ای است برای تحمیل جنگ دیگری و بازداشتن ملت ایران از خواست برحقش یعنی استقرار دموكراسی ایرانی در كشور. در این خصوص در نامهء قبلی نوشته بودم:
"حقیقت اینست كه قدرتهای غربی با مردم ایران مشكل دارند نه با "ملاهای حاكم بر ایران". هم قدرتهای غربی و هم برخی از ملایان با "دموكراسی ایرانی" تضاد دارند. در این خصوص، هم قدرتهای غربی، هم برخی مقامات و افراد با نفوذ در حاكمیت ایران دست در دست یكدیگر به جنگ مطالبات برحق ملت ایران برخاسته اند."
همچنین در مورد غصب انقلاب ۱۳۵۷ ملت ایران، از بی نظیرها در تاریخ، و ثبت كردن آن بنام "انقلاب اسلامی" نوشته بودم. (لطفاً نگاه كنید به مقاله "پیش از تحلیف آقای محمود احمدی نژاد" پیوست شماره ۴ به نامه فوق الذكر)
رئیس جمهور احمدی نژاد اگر فرضاً در زمان انتخابات (تیر ماه ۱۳۸۴) به لحاظ ایدئولوژیك و یا حتی سیاسی هم حائز شرایط صد در صد نبوده، قطعاً حائز شرایط قابل قبول دیگری بوده است. مهم انست كه، مردم ایران عملاً به جهانیان ثابت نمودند كه از شعور بالائی برخوردارند و قادرند در بدترین شرایط، بهترین راه حل ممكن را برای مسائل خودشان بكار بگیرند بدون آنكه نیازی به كاربرد خشونت داشته باشند.
از مسلمات دیگر اینكه، مردم ایران اعم از آن بیست میلیون نفری كه انتخابات ریاست جمهوری را تحریم كردند، و چه آن تعداد از حائزین شرایط كه به آقای احمدی نژاد رأی دادند، همگی با صدای بلند، بطور واضح و قاطعانه به دنیا گفتند كه انقلابشان ملی بوده است و اكثریت به اتفاق ملت ایران خواهان استقرار دموكراسی ایرانی در كشورشان هستند. یعنی همان چیزی كه بخاطرش انقلاب كردند. اینست آن حقیقتی كه ظالمان، چپاولگران، استسثمارگران، و استعمارگران را خوش نمی آید. لذا حامی همان موجودیتی هستند كه با ملقمه ای از زور و قتل و كشت و كشتار و كلك و دروغپردازی به ملت ایران تحمیل گردیده است.
شما، عالیجناب، حتماً اطلاع دارید كه وقتی رئیس جمهور احمدی نژاد، پس از ۲۷ سال، ممنوعیت ورود بانوان به استادیومهای ورزشی را لغو نمود، همانها كه (دانسته و یا ندانسته) همواره مورد حمایت یا سوء استفاده های قدرتهای غربی و عوامل "اسرائیل" بر علیه ملت ایران بوده اند، فریاد بر آوردند كه "اسلام بخطر افتاد"! اما وقتی كه نوبت رسیدگی به تبهكاریهای خودشان و بستگانشان رسید، فتوای "هركس در گور خودش میخوابد" را صادر كردند. سنتهای "اسرائیلی" خالص! متأسفانه چنین بنظر میرسد كه قدرتهای غربی آنچه را كه نباید فراموش كنند فراموش میكنند؛ ولی آنچه را كه باید فراموش كنند فراموش نمی كنند. آنها نباید فراموش كنند كه در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دنیا عوض شد، حد اقل برای ایرانیان. و باید فراموش كنند آن ایران را كه هركاری دلشان میخواست در آن انجام میدادند. همگان باید بدانند كه "ما ایرانیان به هیچكس مطلقاً بهیچ كس اجازه نخواهیم داد كه در امور داخلی ما دخالت كند و یا برای ما تصمیم بگیرد".
۵.۱) پندار، گفتار، و كردار
با توجه به حجم تبلیغات رادیو دولتی "اسرائیل"، تنهائی بر علیه رئیس جمهور احمدی نژاد، خیلی چیزها را میتوان دریافت. برای مثال، آنگاه كه آقای جرج بوش میفرماید: "وقتی كه او["احمدی نژاد"] میگوید میخواهد اسرائیل را نابود كند، دنیا باید آنرا جدی بگیرد" همچنین "...آن تهدیدی برای یكی از متحدان آمریكا و آلمان است... اگر او تمایل به نابود كردن یك كشور دارد، مایل خواهد بود كه كشورهای دیگر را نیز نابود كند" از این بیانات آقای جرج بوش كاملاُ میتوان دریافت كه "اسرائیل" بایستی "در گوش رئیس جمهور پچ پچ" كرده باشد، "به او مشورت" داده باشد، تا "بدنیا بگوید" كه در مقام "رئیس جمهور آمریكا چه خواهد كرد" (نقل قول ها از سایت فاكس نیوز) و بهانه تراشی كند برای بمباران ایران با صدها هزار كشته.
لذا آن حجم عظیم از تبلیغات میبایست ریشه در دشمنی عمیق نسبت به ملت ایران داشته باشد. نه بخاطر آنكه "احمدی نژاد... گفت اسرائیل باید ’از روی نقشه محو شود‘ و هولوكاست را افسانه خواند" پیش از او، دیگران هم مكرراً در ۲۷ سال گذشته خیلی بیشتر از این حرفها را زده بودند، هیچكس هم هیچ اهمیتی نداده بود. "برنامهء اتمی" هم صد البته كه نمیتواند توجیه گر آنهمه تبلیغات ضد ایرانی باشد. بنابراین ما حق داریم كه باور داشته باشیم، ریشهء آنهمه تبلیغات حجیم در دشمنی عمیق با اندیشهء آزادیخواهانهء ملت ایران در مقابل تفكر برده داری است. این موضوعات است كه ستون فقرات متجاوزان، غارتگران، استعمارگران، استسثمارگران و صاحبان تفكرات برده دارانه را بلرزه در آورده است. نه حرفهای آقای احمدی نژاد.
تفكر برده دارانه یك فرهنگ است و با دستور آبراهام لینكلن زایل نمی شود. بلكه بصورتهای مدرن تر، نه تنها توسط برده داران، بلكه توسط برده ها هم مادیت می یابد و حفاظت میشود. اینست كه دولتهای آمریكا و "اسرائیل" عجله دارند كه هرچه زودتر ایران را بمباران اتمی بكنند با صدهاهزار كشته. آنها از پی بردن ملتها به حقیقت میترسند. لذا خیال میكنند كه میتوانند مترسكی از "احمدی نژاد" بسازند و با ترساندن مردم، جواز بمباران اتمی ایران با صدها هزار كشته را بدست بیاورند.
ما تنها به این نگاه نمی كنیم كه كی چه میگوید. بلكه بیش از آن نگاه میكنیم به آنكه كی چه میكند. با نگاهی اجمالی به عملكردهای "اسرائیل" و حامیانش می بینیم كه هر كجا قدم گذاشته اند، نگذاشتند بومیان یكروز هم در آرامش بسر برند. اگر به همین نیم قرن گذشته توجه نمائید، ملاحظه می فرمائید كه كاری نداشته اند جز جنگ افروزی، جنایت علیه بشریت، نسل كشی، گرسنگی دادن به مردم، تروریسم و بیش از اینها. یكروز در كره، یكروز در ویتنام و كاموج، روز دیگر در آمریكای جنوبی و لاتین، تمام ۵۰ ــ ۶۰ سال گذشته در افریقا و خاور میانه.
اگر به آنچه "اسرائیل" و حامیانش در مورد ایران و مردم ایران میگویند گوش كنید، و با عملكرد ۵۰ ــ ۶۰ سال گذشته آنها، تنها در آسیا، مقایسه نمائید، هیچ شكی باقی نمی ماند كه آنها تهدیدی جدی برای ایران و صلح جهانی هستند. بدون شك فرماندهء نیروهای مسلح آمریكا مردی است بسیار جدی. او میداند كه در بارهء چه حرف میزند، و میداند كه به لابیهای "اسرائیل" چه میگوید. لذا "دنیا باید آن را جدی بگیرد". زیرا كه اگر با میل و رغبت: فلسطین، عراق، افغانشسان و جاهای دیگر را نابود كردند، بنا بر منطق آقای جرج بوش، مایل خواهند بود كه "كشورهای دیگر را هم نابود" كنند. مقدم بر همهء آنها هم ایران خواهد بود. زیرا در طول تاریخ در مقابل برده داری ایستادگی كرده است.برای دستیابی به هدفهای رسماً اعلام شدهء هرتزل بینان گذار "دولت یهود"، محو كردن ایران و یا حد اقل تجزیه آن از اهداف جدائی ناپذیر ایدئولوژیكی آنهاست. پیروان او هم بمراتب تكرار كرده اند. (لطفاً نگاه كنید به نامهء ۳۱ ژانویه (۱۱ فوریه) ۲۰۰۶) آنها برای رسیدن به اهداف زیر، از خاور میانه آغاز كرده اند و كل آسیا را در خواهند نوردید تا:
▪ روح ۱.۴ میلیارد مسلمان [عرب و غیر عرب]، را از روی "ارض" (= كره زمین) جارو كنند؛
▪ بر مبنای تقسیم نژادی، عرب را كوچ دهند؛ و
▪ "تمدن اروپائی را برعلیه بربریت آسیائی برقرار" نمایند.
دست یابی به آنچنان اهدافی نیازمند اشغال ایران است. این كار هم كه بهانه ای "قوی" احتیاج دارد. بهانهء "پروندهء اتمی" هم كه به تنهائی كافی نیست. پس چه باید كرد؟ "هولوكاست" آقا! "هولوكاست"! "احمدی نژاد گفت هولوكاست افسانه" است این "تهدیدی برای [اسرائیل] یكی از متحدان آمریكا و آلمان است"! باید ایران را بمباران اتمی كرد با صدها هزار كشته!
۶) "هولوكاست"
در نامهء مزبور مقدار كمی در رابطه با این موضوع نوشتم. "هولوكاست" را نفی نكردم و نمی كنم. اما سؤال مشخص اینست كه "چرا شش میلیون یهودی را جمع آوری كردند و سرنوشتشان را به كوره های آدم سوزی نازیها سپردند؟" مهمتر اینكه، بلحاظ تمدن هم هیچ كدام از طرفین، نه آلمانها و نه یهودیان، در سطح قبایل هوتو و توتسی در رواندا نبودند. "چرا آلمانها شش میلون یهودی را كشتند؟" این امر حقیقت دارد و یا یك دروغ بزرگ است؟
پاسخ به این سؤال تهدید ملت ایران به بمباران اتمی با صدها هزار كشته نیست. آنهم بدلیل نقطه نظرات آقای احمدی نژاد و یا حد اكثر بیانات ایشان.
كسانیكه آگاهانه و یا ناآگاهانه نفس جنایت و سیاستهای پشت "هولوكاست" را فراموش میكنند، بر روی رقم "شش میلیون" اصرار میورزند و از این طریق تلاش میكنند كه فاجعه را حقیقتی قابل قبول بنمایانند. در حالیكه سؤال بر سر تعداد نیست. فرض كنید تعدادشان ششصد میلیون و یا شش نفر بوده باشد. چرا آن انسانهای بیگناه را كشتند؟ گناهشان چه بود؟ سؤال اینهاست.
عده ای از "دانشمندان!" هم با استناد به وجود "كوره های آدم سوزی نازیها" تلاش میكنند ثابت نمایند كه در جنگ جهانی دوم دقیقاً "شش میلیون" یهودی را قتل عام كردند.
بر اساس گفته های خودِ ایشان، شركت "ehnö Topf § S" سازندهء كوره های آدم سوزی، پنج دستگاه از آنها را ساخت كه برخی با ده ساعت كار متوالی در روز میتوانستند تا ۱۰ جسد از بین ببرند و برخی دیگر تا ۳۵ جسد را. حال بیانیم فرض را بر آن بگذاریم كه نه روزی ۱۰ جسد بلكه تمامی آن پنج دستگاه روزانه ۳۵ جسد از بین میبرده اند. و تمام آنها هم از اولین روزی كه بكار افتاده اند یعنی از ماه جون ۱۹۴۳ تا آخرین روز جنگ یعنی ماه می ۱۹۴۵ بدون وقفه، صحیح و سالم كار میكرده اند، فقط و فقط هم یهودی از بین می برده اند. و از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ را نیز بگیریم دو سال تمام. د‌ر اینصورت:
۲ سال × ۳۶۵ روز × ۳۵ نفر = ۲۵۵۵۰ نفر كه اگر این تعداد را از شش میلیون كم كنیم باقی میماند ۵۹۷۴۴۵۰ نفر. سؤالی كه در اینجا پیش می آید، این پنج میلیون و نهصد و هفتاد و چهارهزار و چهارصد و پنجاه نفر را با چه ابزاری یا به چه طریقی كشتند؟ اگر در جنگ كشته شده باشند كه خُب، جنگ یعنی كشتن و كشته شدن. اگر نه، اجساد این تعداد چه شد؟
میفرمایند در "گورهای جمعی" دفن شدند. در اینصورت باز هم سؤالی كه پیش می آید، برای دفن پنج میلیون و نهصد و هفتاد و چهارهزار و چهارصد و پنجاه جسد انسان، چه تعداد "گور جمعی" لازم بوده است؟ چه تعداد از آن "گورهای جمعی" پیدا شده است؟ اگر مثلاُ علت مرگ یك دایناسور قابل تشخیص باشد كه فرضاً میلیونها سال پیش یك دسته علف زهری خورده بوده است، چرا ابزار قتل عام یا طریقه كشتن شش میلیون انسان در ۶۰ سال پیش قابل تشخیص نباشد؟
از طرف دیگر اما، ما میدانیم كه تعداد زیادی از یهودیان به آمریكا (شمالی، مركزی، و جنوبی)، آفریقا، همچنین به ایران مهاجرت كردند. و "هولوكاست" هم یعنی: ویرانیهای عظیم با تعداد زیادی تلفات انسانی، بخصوص در جنگ و آتش سوزی و غیره. چرا مرگ یهودیان "هولوكاست" محسوب میشود و مرگ شصت میلیون انسان غیر یهودی و ویرانیهای عظیم پیشرفته ترین بخش دنیا فراموش میگردد؟
غیر از آنست كه "اسرائیل" بسیار ماهراانه، "هولوكاست" را بعنوان تنها و تنها جنایتی كه در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد و آنهم منحصراً علیه یهودیان تبلیغ كرد بدون آنكه قادر به اثبات آن باشد؟ و آنچنان جوی بوجود آورد كه هركس سخنی در مورد "هولوكاست" بزبان آورد كه ممكن بود راه به افشای اسرار "اسرائیل" ببرد، به "یهود ستیزی" متهمش كردند و میكنند. ولو اینكه كسی باشد مثل پاپ بندكت شانزدهم كه در سال ۱۹۸۷ گفته بود "بسط تاریخ یهود و كتاب مقدس فقط در مسیح تحقق یافت. (همچنین به رادیو دولتی "اسرائیل" روز یكشنبه ۳۰ آپریل ۲۰۰۶ بین ساعت ۵:۱۵ تا ۵:۲۵ بعد از ظهر بوقت اروپای غربی توجه فرمائید.)
با در نظر گرفتن این حقایق، هركسی بوضوح میتواند نتیجه بگیرد كه قربانی كردن "شش میلیون یهودی" یا هر تعداد از آنها در راه اهداف ضد بشری "اسرائیل" بهای ناچیزی بوده است. خوشبختانه امروزه تعداد زیادی از یهودیان نیز دریافته اند كه "هولوكاست كه صهیونیستهای یهودی داخل و خارج از اسرائیل از آن بهره برداری میكنند، موضوعی است شرم آور."كم نیستند یهودیانی كه دریافته اند "اسرائیل" آنها را "خلص بمنظور بهره برداری تبلیغاتی" قربانی میكند. از این رو: "خودداری جوانان از نام نویسی در ارتش اسرائیل افزایش یافته، علی رغم بهای سنگینی كه برای آنان در پی دارد. مخالفت با جنگ برای اسرائیل پذیرفتنی نیست و آنها را مرتباً زندانی میكند. بطوریكه برخی از آنان تا دو سال هم به زندان افتاده اند." (همانجا)
"هولوكاست" موضوعی است كاملاً ملموس برای درك اینكه چگونه "اسرائیل" ماهرانه دنیا را فریب میدهد، جنگ افروزی میكند و یهودیان را "خلص بمنظور بهره برداری تبلیغاتی" قربانی میكند. بطوری كه هر كس چیزی بشنود، "قتل عام یهودیان" در ذهنش تداعی بگردد. همچنانكه بنظر می رسد شرایط پیش از جنگ جهانی دوم طوری برنامه ریزی شده بود كه هر اتفاق ناگواری را بگردن یهودیان بیندازند. مانند همهء اتفاقات دیگری كه "اسرائیل" در طول تاریخ مسبب آنها بوده است. و در این نوشته در قسمتهای پیشین به آنها اشاره رفت و معلوم شد كه "هولوكاست" اولین مورد از قربانی كردن یهودیان نبوده و آخرین هم نخواهد بود. همین الآن هم شاهد جنگ افروزیهای "اسرائیل" در خاور میانه هستیم و بشدت نگران آیندهء منطقه و جهان.
۷) یك روح خبیث جنگ افروز
چه ما خوشمان بیاید چه نیاید، تاریخ، حد اقل از سال ۲۰۰۰ پیش از میلاد تا امروز، نشان میدهد كه "اسرائیل" یك روح شرور جنگ طلب و جنك افروز است. این نظر بیشتر مستند خواهد شد، اگر با كوشش مورخین معلوم شود: "دوریان"، "صهیونیزم"، "اسرائیل" و ... اسامی مستعار یك گروه است كه متعهد گردیده نسل اندر نسل انتقام "خون پدرش" را از بشریت بگیرد. در اجرای این امر، چنانچه در ایجاد تضاد میان یهود و غیر یهود ناكام بماند، در میان یهودیان بحران می آفریند تا بلكه به آرزوهایش تحقق بخشد. "همچنانكه بروس گلدمن، در مسجد ابراهیمی ۲۹ نماز گذار فلسطینی را به قتل رساند، و سپس اسحاق رابین، نخست وزیر، را ترور كرد".
از آنجا كه فلسطینیها بهانه مورد "اسرائیل" را بدستش ندادند تا فاجعه بیافریند، با ترور اسحاق رابین، افكار عمومی جهان را منحرف نمود و مانع گردید تا دنیا از اهدافش اگاهی یابد. تاكتیكها و استراتوژی "اسرائیل" نیز در همهء ادوار تاریخ یكسان بوده است. با ترساندن یهودیان از عواملی كه خودش موجب آنها میشود، طوری برنامه ریزی مینماید كه كازه كوزه ها بر سر یهودیان شكسته شود. دقیقاً شبیه به همان كارها كه در مقدمات جنگهای جهانی انجام داد، بعد از قربانی كردن یهودیان و ایجاد مصیبت برای مردم دنیا، در جائی امن پناه میگیرد و خود را برای دفعهء بعد آماده میكند. همین حالا نیز ملاحظه می فرمائید كه باز هم دارد همان كارها را انجام میدهد. حیرتا كه آقای فرانك والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان نیز، با مثلث دولتهای آمریكا، بریتانیا، و "اسرائیل"، ("جامعهء جهانی"!) هم همصدا شده، ملت ایران را تهدید مبكند و میگوید: "اروپائیان میخواهند مردم ایران بدانند كه اگر به خواست جامعهء جهانی گردن نگذارند ’سرا زیر راهی می شوند كه به منزوی شدنشان ختم خواهد شد". از طرف دیگر هم میگویند "جامعه جهانی" با ملت ایران دشمنی ندارد! لذا، با كمال تأسف، من بعنوان یك ایرانی كه "گردن گذاردن به خواست" را رد كردم و مفهوم نتایج آنرا بخوبی درك كرده ام، "میخواهم كه اروپائیان بدانند":
۱) بالاخره جواب این سؤال چه شده كه: آیا آلمانها در خلال جنگ جهانی دوم شش میلیون یهودی بیگناه را جمع آوری و قتل عام كردند یا نكردند؟
همانطور كه پیشتر هم گفتم: "من نه آنرا انكار میكنم و نه میگویم اغراق است. سؤال مشخصی دارم كه جوابش یا آری است یا نه. اگر پاسخ "نه!" است كه خُب همان چیزی است كه ’رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد... ادعا كرده است‘.اگر جواب ’آری‘ است، به چه دلیل جنایتی را كه دیگران مرتكب شده اند" باید بهانه ای بشود برای "اسرائیل" تا مردم ایران را به بمباران اتمی با صدها هزار كشته تهدید كند؟ آیا در مقابل تهدیدات عزیز دردانهء نامشروع غرب، ایرانیان حق دفاع از خودشان را دارد یا ندارد؟
۲) اگر مردم ایران تابع قوانین بین المللی باشند، اما شدیداً مخالف بی عدالتی، ریاكاری، و دو روئی؛ درنتیجه تسلیم: زور، ظلم، و تروریسم نشوند یا در یك كلام اگر به بی عدالتی تسلیم نشوند، چه خواهید كرد؟ اگر در جنگ جهانی دوم شش میلیون یهودی قتل عام شدند، آیا "جامعهء جهانی" خیال دارد ۳۵ میلیون از ما را هم بكشد؟ ما ۷۰ میلیون هستیم. من تردید ندارم كه از نظر اكثریت مردم ایران: مشاركت یا همكاری هر ایرانی با قبول هر شرطی كه ناقض حقوق ملی ایرانیان باشد، غیرقانونی و بی ارزش خواهد بود و هیچ تعهدی برای ملت ایران ببار نخواهد آورد. از این جهت، به جرأت میتوانم بگویم، مردم ایران تسلیم بی عدالتی نخواهند شد. خواه آنكه خواست ۳ ــ ۴ دولت غربی باشد، خواه آنكه خواست كل دنیا.
۳) به "اروپائیان" پیشنهاد میكنم كه اگر براستی آنطور كه خانم آنگلا مركل گفت خودتان را "نسبت به تاریخ مسئول" میدانید، فریب "اسرائیل" را نخورید و باز هم مرتكب اشتباه نشوید. ملت ایران در طول تاریخ دراز مدتش از خودش دفاع كرده است و تا آخرش هم دفاع خواهد كرد. امروزه حتی اكثریت آن تعداد از ایرانیانی هم كه به دموكراسی و حقوق بشر غربی باور داشتند، قانع شده اند كه خصومت مثلث دولتهای آمریكا، انگلیس، و "اسرائیل" نسبت به ملت ایران عمیق تر از آنست كه آنها فكر میكردند. لذا از یكطرف زدن حرفهائی از این قبیل كه ما دوست و حامی مردم ایران هستیم و از طرف دیگر اعمال فشار بر مردم ایران را فراموش كنید. مردم ایران آنقدر شعور دارند كه دغلكاری را بفهمند. هر اقدامی علیه این ملت، اعم از اقتصادی و یا نظامی، با شكست روبرو خواهد شد. این را قول میدهم!● نتیجــــــــــــــــــــه:
▪ علیجناب:
مطمئناً اطلاعات شما در مورد مسائلی كه در این نوشتهء طولانی فهرست گردیده بسیار بسیار زیاد است. امید است بخاطر مزاحمتی كه ایجاد نمودم مرا ببخشید.
اما مسئلهء جدی، جنگ "اسرائیل" و آمریكا بر عیله ملت ایران است كه مدتی است شروع كرده اند و تعدادی كشته و مجروح نیز بجا گذاشته اند، اكنون بیش از یك قرن پس از آنكه "در بازل" تئودور هرتزل "دولت یهود را پایه ریزی" كرد، همگان باید دانسته باشند كه هدف از آن اقدام چیزی غیر از تشكیل "دولت یهود" بمنطور حفاظت از یهودیان بوده است. بلكه هدف اصلی همین بوده كه امروزه شاهدش هستیم. حقایقی كه برای نمونه در این نوشته آمده است، كافی است تا ثابت شود كه هدف اصلی، استقرار پایگاهی نظامی در خاور میانه بوده، متشكل از خبره ترین دروغ پردازان، شرورها، فتنه انگیزان و جنگ افروزان. همچنین حرفه ای ترین متخصصین قربانی كردن یهودیان تا بنا بگفتهء رهبران صهیونیزم امروزه بتوانند، روح ۱.۴ میلیارد مسلمان [عرب و غیر عرب]، را از روی "ارض" (= كره زمین) جارو كنند؛ و بر مبنای تقسیمات نژادی، عرب را كوچ دهند. و "تمدن اروپائی را برعلیه بربریت آسیائی برقرار" نمایند. برای دستیابی به آن اهداف رسماً اعلام شده، بقول رادیو دولتی اسرائیل ، باید ایران غیر عرب را بمباران اتمی بكنند با صدها هزار كشتهتا همچون معمر قذافی عرب تسلیم شود.
ما البته نمیدانیم چه كسی به "اسرائیل" و حامیانش اجازه داده است تصمیم بگیرند كه مردم ایران: از چه كسی پیروی بكنند، از چه كسی نكنند؛ چگونه زندگی بكنند، چگونه نكنند؛ حق دارند كه چه چیزی داشته باشند، چه چیزی نداشته باشند؛ چه كاری باید بكنند، چه كاری نباید بكنند؛... اما همه میدانند جنایات ضد بشری كه "اسرائیل" و حامیانش در طول تاریخ مرتكب شده اند و هم اكنون هم دارند مرتكب میشود فوق تصور است. از طرفی اما، خدمات ایرانیان به جوامع بشری افزون بر آنست كه بتوان در این نوشته فهرست نمود. بعلاوه من بعنوان یك ایرانی ترجیح میدهم چنین كاری را نكنم. اما هركس مایل باشد می تواند به اندازهء كافی به مدارك مستند مراجعه نماید. در عین حال برای نمونه:
۱) "ما هرگز نمی بینیم كه كورش، مانند رومیان [غرب]، ملت رقیب خود را با خویش متحد كند و نخست با او مانند ملتی هم شأن
رفتار نماید و سپس در زمان ضعف وی، او را تابع و مطیع كند و بدو ظلم و ستم روا دارد. ایرانیان، كورش را’پدر‘ و یونانیان...
او را ’سروَر و قانونگزار‘ مینامیدند، و یهودیان این پادشاه را به منزلهء’ممسوح پروردگار‘ محسوب میداشتند".
)گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ص۱۴۳)
۲) "میتوان گفت كه ایران، یونان را از توحش رهائی بخشید" (جرج سارتون، تاریخ علم، ج ۱ ص ۳۳۵)
بر این اساس، در حقیقت "میتوان گفت كه" جوامع غربی تمدن خود را مدیون ایرانند. بعبارت دیگر، تمدن غرب محصول آنست كه در جنگهای یونان با اسپارت (۴۰۳ ــ ۴۳۱ ق.م.)، ایران، یونان را از توحش رهائی بخشید. این اقرار مورخی همچون جرج سارتون است كه برغم تمام تلاشهائی كه در كتابش، تاریخ علم، بعمل آورده، نتوانسته است دلخوریهایش ار دموكراسی ایرانی، یا بقول خودش "ایرانیان به دموكراسی میگویند عدالت" را پنهان نماید.
هم اكنون نیز با توجه به شرایط جهان، بویژه در خاور میانه، انگاری كه در یونان ۴۰۳ ــ ۴۳۱ پیش از میلاد بسر میبریم. "یكی از متحدان آمریكا و آلمان" بسختی هرچه تمامتر تلاش میكند كه آتش جنگ جهانی سوم را روشن كند، ایرانیان همراه با سایر ملتهای صلح دوست دنیا، تمام سعی خودشان را بكار میبرند تا بلكه بتوانند آنها را از در غلطیدن به "توحش رهائی" بخشند.
حال اندیشه ها و منشهای ایرانیان در طول تاریخ را مقایسه كنید با حمایتهای آمریكا، "اسرائیل" و متحدانشان از: صدام حسین، طالبان، و بن لادن، در ابندا، و عملكرد بعدیشان با آنان، و رفتارهای تا به امروزشان را با مردم: عراق، افغانستان، و فلسطین.
▪ همهء ما همهء این چیزها را میدانیم.
از این رو نوادگان كورش بزرگ، ملت ایران، بر خود میبالند كه تاریخ بشر آنان را به عنوان ملتی میشناسد كه هرگز نه تهدیدی برای كسی بوده اند، و نه در پی یارگیری برای تهاجم به كشورهای دیگر. برعكس، قدرتهای غربی و "اسرائیل" همواره بدنبال جمع آوری متحدانی بمنظور تجاوز به ایران بوده اند؛ درست مثل همین الآن. و صد البته ایرانیان هم فقط از خود و سرزمینشان دفاع نموده اند و هرگاه مورد تهاجم قرار گیرند، مطمئناً تا نهایت هم دفاع خواهند نمود.
حال اگر به این دلایل است كه "اسرائیل" و حامیانش ایرانیان را به "تروریست"، "خطرناك"، "متجاوز"، "خطر جدی"، "خطر اصلی" و اینگونه اتهامات متهم میكنند، قطعاً و مسلماً خودشان را رسوا می نمایند. هیچكس نمی تواند حتی یك مورد را نشان دهد كه ایرانیان (ولو اشتباهاً) مرتكب عملی شبیه به اعمال تروریستی، تجاوزكارانه، جنایتكارانه و مخرب آنها شده باشد. اما ایرانیان همواره در مقابل هر متجاوزی از خود دفاع كرده اند و بدون تردید هم دفاع خواهند نمود.
بنابراین واضح است كه سیاستهای پشت آنهمه تبلیغات ضد ایرانی پنهان كردن ذات موجود واقعاً خطرناك، شرور، جنگ افروز و مخربی همچون "اسرائیل" است كه با متهم كردن ملت مسالمت جوی ایران، در جستجوی بهانه ایست برای بمباران كردن ایران با صدها هزار كشته. لذا همه باید بدانند كه: "اسرائیل" با ملت ایران دشمنی دارد نه با "دولت ایران".
▪ آقای دبیر كل:
از آنجا كه بر اساس منشور سازمان ملل، مسئولیت تأمین امنیت و صلح جهانی بر عهدهء شورای امنیت است؛ و از آنجا كه مهمترین اهداف اعلام شدهء "اسرائیل" تهاجم به ایران است؛ و از آنجا كه برخی از ملایان ایران مرگ اندیشند و تخصص آنها در تولید "شهید" جهت رونق بازارشان است ؛ و از آنجا كه اكثریت قریب به اتفاق مردم ایران صلاحیت آنان را در خصوص ادارهء كشور و دفاع از ملت مردود دانسته اند؛ و از آنجا كه بفرمایش جنابعالی "دیگر نباید تراژدی هولوكاست تكرار شود"؛ لازم است كه اسرائیل، را مهار نمائید پیش از آنكه مجال دخالت در امور سایر ملتها را پیدا كند و موجب "هولوكاست" دیگری بشود ده ها برابر فاجعه آمیزتر از جنگ جهانی دوم.
بگذارید مردم دنیا، بخصوص، جهان غرب، بویژه یهودیان و ملت آمریكا بدانند كه شرایط دنیای اشغال شدهء آنان توسط "اسرائیل"، بهتر از یونان قدیم كه "دوریان وحشی" اشغال كرده بودند نیست. دوریان نیز خودشان را با زور بر یونان تحمیل كردند، شهروندان اصیل یونانی را به طبقات هر چه پائین تر راندند و حتی آنان را به بردگی گرفتند، از احساسات میهن پرستانهء آنان سوء استفاده كردند و به جنگ وادارشان نمودند، سپس به جاسوسی علیه یكدیگر و برادر كشی مجبورشان كردند و بعد از غارت و چپاول دار و ندارشان، "دوریان" به اماكن امن خزیدند و یونان ویران با مردمی بیچاره بر جای گذاشتند.
این سیاست بارها در طول تاریخ تكرار گردیده است تا امروز كه: "بر اساس یك تحقیق انجام شده توسط كنگره كه در نشریه the National Journal’s CONGRESS DAILY” " منتشر گردیده، تا سال آینده هزینه جنگ در افغانستان و عراق برای مالیات دهندگان آمریكائی بالغ بر پانصد میلیارد دلار خواهد شد. بگذارید بدانند كه ده درصد از این مبلغ پول مالیات دهندگان آمریكائی میتواانست هزاران هزار شغل تولید نماید، میلیونها گرسنه و بیمار را از مرگ نجات دهد. بگذارید بدانند كه آن مبلغ پول، هنوز غیر از مبالغ سرسام آوری است كه برای "اسرائیل" هزینه میگردد و غیر از مبالغ هنگفتی است كه بصورتهای مستقیم و غیر مستقیم به او كمك میگردد. بگذارید بدانند كه مهمتر از همهء اینها جان انسانهائی است كه برای كشتن و كشته شدن بیگناهان دیگر گسیل می شوند و نفرت و بدنامی برای آمریكا و آمریكائیان ببار می آورند. بگذارید دنیا بداند كه ایران، چه در آن هنگام كه اولین و تنها ابرقدرت جهان بود، و چه حالا هرگز و هرگز تهدیدی برای هیچ كجا نبوده است. و هرگز مرتكب: قتل عامها و نسل كشیها و جنایات ضد بشری نشده است كه "اسرائیل" و حامیانش شده و میشوند.
لذا اجازه میخواهم تا از شورای امنیت تقاضا كنم موضعش را در رابطه به موارد زیر مشخص نماید كه:
۱) علت دشمنی دول غربی عموماً و مثلث دولتهای آمریكا، بریتانیا، و "اسرائیل" خصوصاً، نسبت به ملت ایران چیست؟
۲) آگر در این دنیا هیچكس نتواند بر علیه نقض قوانین بین المللی و منشور سازمان ملل، و آنهمه ظلم به ایرانیان اقدامی بعمل آورد، تكلیف ما چیست؟
در پایان یكبار دیگر توجه جنابعالی را به مسئلهء شخصی خودم جلب مینمایم. نگاه كنید و ببینید دولت نروژ، برخلاف تمام تعهداتش و برخلاف تمام قوانین داخلی و بین المللی و معیارهای انسانی، در ۵۶۱۱ روز گذشته، با من چه كرده اند و میكنند. در همانجائیكه "جایزهء صلح نوبل" میدهند، مدت ۵۶۱۱ روز است كه من را بطور عیر قانونی و بدلایل نامشروع از حق زندگی كردن محروم نموده اند.
با كمال تأسف، نه تنها مقامات قضائی داخلی، بلكه بین المللی نیز نسبت به شكایاتم از زیر مسئولیت شانه خالی میكنند. به این صورت چگونه ما می توانیم ادامه حیات بدهیم و انتظار "صلح و ثبات و امنیت جهانی" هم داشته باشیم؟
لذا بدینوسیله از جنابعالی، بعنوان تنها و عالی ترین مرجع جهانی، تقاضا دارم كه با اجرای قانون نسبت به تأمین حقوق انسانی اینجانب اقدام فوری و مؤثر معمول دارید و دولت نروژ را بخاطر سلب حق زندگی از من، بر اساس رأی دادگاه آمریكائی مشروح در نامهء پیشین (۳۱ ژانویه ۲۰۰۶) موظف به پرداخت غرامت نمائید. از نظر ما هیچ تفاوتی بین حق زندگی یك آمریكائی و یك ایرانی و هیچكدام از انسانهای دیگر نیست.
نگذارید چند دولت غربی خیال كنند كه سازمان ملل شركت سهامی در تملك آنها است. امیدوارم نام حضرتعالی بعنوان اولین دبیر كل سازمان ملل كه سازمان ملل را به سازمانی برای ملل جهان تبدیل نمود در تاریخ ثبت گردد.
تحلیل جامع یک فعال مستقل حقوق بشر ، جهانگیر ندیمی
(More are detailed in: The History of Science, by George Sarton; Companion to Greek studies, by A.J.B. Wace; The Aegean Civilisation, by Gustave Glotz; The History of Iran Empire, by A.T.E. Olmstead; A history of Zoroastrianism, By Merry Boyce; and many other sources.)
بر اساسwww.en.wikipedia.org:
Who Were the Early Israelites? by William G. Dever (William B. Eerdmans Publishing Co., Grand Rapids, MI, ۲۰۰۳). Another such book by Neil A. Silberman and colleagues is The Bible Unearthed (Simon and Schuster, New York, ۲۰۰۱).”
(www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/biography/Herzl.html)
(http://judicial-inc.biz/AMIA_Argentina.htm)
www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/biography/Herzl.html)
(uastody.com- April ۵, ۲۰۰۶
(Informationclearinghouse.info/article۱۲۶۶۶.htm)
(jewishvirtuallibrary.org/jsource/biography/Herzl.html)
(Informationclearinghouse.info/article۱۲۶۶۶.htm)
(usatoday.com - April ۵, ۲۰۰۶)
www.aljazeera.com/cgi-bin/web_search/search_results.aspIAEA
(usatoday.com May ۰۷, ۲۰۰۶)
(usatoday.com - May ۰۷, ۲۰۰۶).
(Sunday Times, April ۱۷, ۲۰۰۵)
(Informationclearinghouse.info/article۱۲۶۶۶.htm) (My emphasis)
(Informationclearinghouse.info/article۱۲۶۶۶.htm).
(usatody.com – April ۹, ۲۰۰۶).
(BBC online).
www.paktribune.com/news/print.php?id=۱۴۸۳۴۶
منبع : سایت دپارتمان مجازی پژوهش های حقوقی ایران