سه شنبه, ۲۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 18 June, 2024
مجله ویستا
رابطه دین و سیاست در اندیشه مهندس بازرگان
![رابطه دین و سیاست در اندیشه مهندس بازرگان](/mag/i/2/s1496.jpg)
▪ دیدگاه تفکیک : هر گونه ارتباط را بین دین و سیاست نفی نموده و دخالت هر یک از آنها را در امور دیگری موجب اضمحلال هر دوی آنها می پندارد .
▪ دیدگاه تداخل : رابطه دین و سیاست را مسلم انگاشته و تلاش می کند بر مبنای آن اهداف و ساختار حکومت و نقش فرد و جامعه را مشخص نماید . مفروض بودن وجود ارتباط بین دین و سیاست در این دیدگاه ، اجماع نظر بر کیفیت ارتباط را معنی نمی دهد ؛ بلکه بر عکس نحوه و چگونگی رابطه مزبور محل اختلاف بوده و موجب می گردد حامیان دیدگاه تداخل در گروههای جداگانه قرار گیرند.
تا سال ۱۳۷۱ ه . ش بطور عمومی ، بازرگان در طیف دیدگاه دوم قرار داده می شد . اما پس از ایراد سخنرانی « خدا و آخرت هدف بعثت انبیاء » (۱) در سالگرد جشن مبعث همان سال توسط وی ، روال قبلی خدشه دار شده و در این باره اختلاف نظر حاصل گردید.
بعضی از خوانندگان آثار وی ، در دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامی ، از گفته هایش در سخنرانی مزبور استنباط کردند که « او گمان می برد که دین برای دنیاست و همینکه دانست که چنین نیست بر آن اندیشه رقم بطلان زد ». (۲)
بعبارت دیگر وی معتقد شد که دین رابطه معنوی بین انسان و خداست و برای آباد کردن آخرت آمده و ارتباطی به دنیا ندارد و بدین ترتیب آنچه را در قبل گفته بود ، اشتباه پنداشت .
عده ای که از حکومت اسلامی رویگردان بوده و در صف مخالفان ریشه ای جمهوری اسلامی ایران قرار داشتند ، استنباط مزبور را که حاکی از بازگشت بازرگان به طیف دیدگاه تفکیک دین از سیاست بود ، مستمسک قرار داده و تلاش کردند اصل حکومت اسلامی را غیرممکن نشان داده و جدایی دین از سیاست را با پیشنهاد حکومتی غیردینی ( لائیک ) تحقق بخشند . بعلاوه چرخش فکری بازرگان را دلیلی بر بیهودگی تلاش های مسلمانان جهت تحقق احکام الهی با تشکیل حکومتی اسلامی در عصر غیبت پنداشته و بکلی چنین اقدامی را مردود دانستند .
دوستان و معاشران بازرگان ، که علاوه بر آگاهی از آثار وی ، روابطی نزدیک با خود او داشتند ، با رد ادعای فوق ، مدعی ثبات سیر فکری بازرگان شده و اظهار داشتند که هیچ تغییری در دیدگاه اولیه وی راجع به ارتباط دین و سیاست روی نداده است . این گروه همچنین به استناد روابط نزدیک خود با وی و آثارش ، بیان داشتند که : « اظهارنظر اخیر وی دال بر پرهیز از قرار دادن هدف کسب قدرت سیاسی به عنوان هدف دین است و نه پرهیز از دخالت دین در حوزه سیاست ». (۳)
بعلاوه افراد دیگری تلاش نمودند با توجه به آثار بازرگان ، ثبات فکری وی را نشان دهند . (۴) اغلب این نوشته ها با فرض غیرمغرضانه بودن برداشت چرخش فکری بازرگان ، آن را دلیل بر عدم ارتباط شخصی و نزدیک معتقدین به برداشت مزبور با وی پنداشته و تلاش کرده اند با بررسی ارتباط دین و سیاست
( از نظر مفهومی ) در دیدگاه او ، نادرستی دیدگاه چرخش را نشان دهند .
نگارنده را عقیده بر آن است که حتی اگر از عامل معاشرت و ارتباط شخصی با بازرگان صرف نظر نموده و در بررسی دیدگاه وی در خصوص ارتباط دین و سیاست ، آن را دخالت ندهیم و نخواهیم نانمان را توسط دیگران از تنور بیرون آورده و به زبان دیگران نظرمان را بیان نماییم و فقط بی طرفانه آثار وی را در رابطه با موضوع بررسی نماییم ، در خواهیم یافت که نظر وی تغییری نکرده است و گرچه وی از منتقدان سیاست های جمهوری اسلامی بوده ولی با گفتار اخیر خود در صف معاندان حکومت اسلامی قرار نگرفته ، بلکه فقط و فقط در دو مقطع زمانی ، از اعتقاد اصلی خویش دو بیان متفاوت را بدست داده است .
برای نشان دادن این ثبات ، ما دو مقطع زمانی ۱۳۴۱ و ۱۳۷۱ اندیشه بازرگان را با هم مقایسه خواهیم کرد و در هر دو مقطع ، رابطه دین و سیاست را هم از لحاظ مفهومی ( یعنی رابطه مفهوم دین با مفهوم سیاست ) و هم از نظر مصداقی ( یعنی ارتباط بین نهاد دین با نهاد سیاست ) با توجه به آثار وی ، تبیین خواهیم نمود.
در مقطع زمانی سال ۱۳۴۱ ، کتاب " مرز بین دین و سیاست " – که همان سال تألیف شده – و کتاب
" بحثی درباره مرجعیت و روحانیت " ( مقاله انتظارات مردم از مراجع ) را بررسی خواهیم نمود .
در قسمت بعدی ، مقالات " آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء " و " آیا اسلام یک خطر جهانی است ؟" را مورد مطالعه قرار خواهیم داد . پایان بخش بحث ما ، بیان نتیجه خواهد بود .
۱) رابطه دین و سیاست از دیدگاه بازرگان سال ۱۳۴۱
الف) در بعد مفهومی :
مرحوم بازرگان با تعریفی که از دین و سیاست ارائه می دهد ، تلاش می نماید تصویری از رابطه آن دو – که در نظرش امری مسلم است – ارائه دهد . این حتمی بودن وجود ارتباط بدان سبب است که وی اعتقاد دارد:
« در هر حال دیانت و سیاست از عوامل مؤثر دست اول اجتماع و سرنوشت ما بشمار می روند ، خواه کسی معتقد و طرفدار و عامل به آنها باشد یا نباشد . تماس و تصادمهایی هم دائما میان این دو چه در خارج و چه در وجدان و عمل ما وجود دارد » . (۶)
در تعریف سیاست نامبرده بیان می دارد که :
« غرض ما در اینجا بیشتر مسئله حکومت و اداره اجتماع است ؛ اعم از جهات عمرانی و انتظامی و اقتصادی و سیاسی و جهات عمومی تر اجتماعی و فکری و تربیتی و غیر آن » . (۷)
و درباره دین ، نامبرده قائل به وجوه دو گانه می باشد که وجه دوم را موضوع بحث خود می داند ؛
بدین ترتیب که :
« دین را به دو مفهوم یا دو وجه می توانیم بگیریم . یکی از جهت آداب فردی یا تشریفاتی از قبیل نماز ، روزه ، جماعات ، سینه زنی ، زیارت رفتن و امثال آن . دیگر از جهت افکار و عقاید و اخلاق و اعمال و تربیت و مخصوصا امور امت یعنی مردم و سرنوشت دنیا و آخرت آنها » . (۸)
به عقیده وی از جهت اول یعنی وجه احکام فردی یا آداب صوری خیلی از دولت ها و سیاست ها رعایت احترام و عدم مزاحمت برای دین و متدینین را داشته و گاهی به ظاهر یا حقیقتا تأیید و تجلیل هم کرده اند . ولی در خصوص وجه دوم اینطور نبوده و نیست . (۹)
مفروض اصلی وی در خصوص وجه دوم – که در حقیقت تعریف دین ، در اینجا ، از دیدگاه اوست – این است که « اگر دین سیاست را – بفرض – رها نموده و کاری به کارش نداشته باشد ، سیاست دین را به هیچ وجه من الوجوه آزاد نخواهد گذاشت .
بلکه برعکس هر قدر دین نسبت به سیاست بی اعتنایی نماید ، سیاست در تمامی شئون دین دخالت اساسی خواهد نمود ». (۱۰) به عبارت دیگر « اگر دین سیاست را در اختیار و امر خود نگیرد ، سیاست دین را مضمحل خواهد کرد یا در سلطه و اقتدار خود خواهد گرفت . جنگ بین این دو ، جنگ پیشروی و عقب نشینی یا مماشات و مسامحه و معامله نیست ، بلکه جنگ حیات و ممات یا بود و نبود است » . (۱۱)
البته وی مفروض خود را چندان به دنیای قدیم متدینین مربوط نمی داند و آن را متوجه دنیای امروزی
می کند . زیرا معتقد است که در قدیم دستگاه سلطنت و حکومت و یا سیاست بجز خراج گیری و سربازگیری ، دخالت دیگری در امور مردم نداشت و علی الاصول حفظ حقوق شهروندان ، منافع ملی و امنیت داخلی و خارجی چندان مطرح نبود و به همین دلیل سیاست دارای جنبه شخصی یا خانوادگی و طبقاتی بود . (۱۲)
برعکس ، معتقد است ، که امروزه تمامی دولت ها ( سیاست ها ) همه امور و شئون مردم را در دست دارند و دخالت دولت ها و سیاست ها در امور روزمره مردم ، بطور مستقیم و غیرمستقیم ، وجود دارد بطوریکه اداره و اعاشه مردم و سرنوشت افراد از روزی که بدنیا می آیند تا ساعتی که در گور خوابانده می شوند ، بدست دولت و تابع سیاست است . سیاست هم یا تابع ایدئولوژی و هدفهای ملی است یا تابع اغراض و نظرهای شخصی و طبقاتی . (۱۳) و به همین دلیل هم متدینین باید در امور سیاسی و سیاست دخالت نمایند و به عبارت دیگر دخالت دین در سیاست لازم می آید .
بدین ترتیب وی ، با سنگ بنا قرار دادن مفروض فوق ، عقیده دارد که دین باید در سیاست دخالت نماید. و برای تقویت و تحکیم نظریه خود به شواهدی از قرآن و سنت متوسل می شود . در مورد قرآن به آیات زیر استدلال می نماید :
" ولا تطیعوا امرالمسرفین " دستور اسراف کنندگان و حیف و میل کنندگان اموال عمومی را اطاعت نکنید . و اسراف کنندگان عبارتند از : « الذین یفسدون فی الارض ولا یصلحون » « کسانی که در زمین فساد
می کنند و اصلاح نمی نمایند ». (۱۴)
برداشت وی از آیه شریفه آن است که آیه به صراحت و بطور محکم و کلی ، دستور مقاومت منفی و سرپیچی و عدم تمکین از اوامر زمامدارانی را صادر می کند که موجب فساد و تباهی و خرابی هستند و یا حتی امور اجتماع را اصلاح نمی نمایند ، خواه اینکه بخواهند اصلاحات بعمل آورند و نتوانند و خواه نخواهند . (۱۵)
مورد دوم استناد وی به قرآن عبارت است از : « خدای تعالی در توصیف عمل منافقین فرموده است : « واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد » . « و چون به ولایت و حکومت برسد در زمین به تکاپو و فعالیت می پردازد و نتیجه عمل او منتهی به فساد در مملکت و ضایع و نابود کردن محصول و نژاد می شود در صورتیکه خداوند فساد را دوست نمی دارد «. (۱۶)
از این آیه چنین استنباط می کند که چون خدای تعالی مخالف فساد است و مبارزه با نفاق و منافق از وظایف اولیه مؤمنین است ، تکلیف دینی جلوگیری از ولایت و حکومت منافقین و کسانیکه باعث خرابی می شوند خواهد بود . (۱۷)
مورد سوم استناد به آیه شریفه « اطیعوا الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم » می باشد که وی عقیده دارد آیه شریفه حاوی یک دستور انضباطی و اطاعت محکم در برابر حق و صاحب منصبان و رؤسای بر حق است . زیرا آیه شریفه بیان می دارد که « خدا و رسول و کسانی که صلاحیت و حق امر کردن داشته باشند ( از خودتان ) را اطاعت کنید . (۱۸)
مورد چهارم استنادی وی به آیه شریفه « یا ایهاالذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا لعلکم تفلحون »
می باشد که از آن لزوم اتحاد ، ارتباط و تشکل مؤمنین را ( برای برقراری ولایت موضوع آیه قبلی ) (۱۹) نتیجه می گیرد .
و در ادامه از آیه شریفه : والذین استجابوا لربهم واقاموا اصلوهٔ و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون » و کسانی که دعوت پروردگارشان را قبول کرده ، نماز بپا می دارند و کارشان مشورت با یکدیگر است و از آنچه آنها را روزی دادیم انفاق می کنند و کسانی که چون ستمی به آنها برسد بیاری هم برمی خیزند » (۲۰) » ، لزوم حکومت شورایی تشکیل شده بفرمان آیات قبل و دخالت کلیه مؤمنان در سرنوشت سیاسی خود از طریق شورا ، را نتیجه می گیرد .
و دیدگاه خود را با مستند قرار دادن آیه شریفه « کنتم خیر امهٔ اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر » شما بهترین امتی هستید که بر مردم خروج کرده ، امر به نیکی ها و نهی از بدی ها می نمائید . (۲۱) ، به این صورت تقویت می نماید که وظیفه مؤمنین در چنین جامعه ای انتقاد از یکدیگر و پیش بردن خیر و از بین بردن بدی است .
در نهایت با استشهاد به آیه شریفه « واعدوالهم ما استطعتم من قوهٔ و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم » برای ( دفع ) آنها آنچه بتوانید نیرو و سواره نظام فراهم کنید تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بدان وسیله بترسانید . » و با استنباط اینکه مؤمنان باید همواره در تدارک قبلی و تعرض به دشمنان کوشا باشند (۲۲) ، تلاش دارد ، اثبات نماید که وظیفه دین دخالت در سیاست است .
در زمینه مستندات وی از سنت ، دو قسمت قابل مشاهده است : اول اینکه وی به سیره ائمه شیعه (ع) استناد می نماید ، بدین ترتیب که می گوید : از نظر شیعه ائمه بنا به تصور متداول دو دسته بودند : دسته برکناران از خلافت و حکومت و سیاست و دسته واردین در سیاست . امام چهارم (ع) تا امام یازدهم (ع) جزء گروه اول و سه امام اول را جزء گروه دوم قرار می دهد . سپس زندگی حضرت علی (ع) حضرت امام حسن (ع) و حضرت امام حسین (ع) را مثال می آورد و آن را آغشته به مبارزات اجتماعی و سیاسی می داند . و در مورد بقیه ائمه (ع) نیز اعتقاد دارد که آنان نیز در حقیقت از سیاست برکنار نبودند و دلیل این امر هم آنست که آنان همواره تحت تعقیب ، حبس و شکنجه بودند و سرانجام نیز همگی شهید شدند .
بعلاوه استدلال می کند که اگر فرض متداول در مورد ائمه دسته اول درست باشد ، به دلیل اینکه شیعیان همگی بالبداهه خود را شیعه حضرت علی (ع) ، حضرت امام حسن و امام حسین (ع) می دانند و پای علم آنها اشک می ریزند ، باید تقیه را کنار گذاشته و به رویه آنها استناد نمایند و رویه سایر امامان را بکار نگیرند . (۲۳)
بعلاوه ، وی در این قسمت به انتظار و غیبت استناد نموده و با توجه به هدف قیام حضرت حجت (ع) که عبارت از « بدست گرفتن حکومت دنیایی ، جانشین نمودن عدل و قسط بجای ظلم و جور ، رفع فقر و رواج برادری و همکاری ، بطوری که گرگ و گوسفند همخوابه شوند ، می باشد » ، تلاش می کند ثابت نماید که مؤمنین باید در سیاست دخالت نمایند . (۲۴)
در نهایت وی منشأ پیدایش تشیع و دشمنی های تسنن علیه تشیع را چیزی جز سیاست و حکومت نمی داند و عقیده دارد که اختلافات مربوط به احکام فردی به هیچ وجه مایه اختلاف نبوده است بلکه اختلاف منافع و عوامل سیاسی عمده ترین عامل بوده است و بالاخره دلیل دشمنی خلفای سه گانه و بنی امیه و بنی عباس را با حضرت علی (ع) و اولاد ایشان ، سیاسی می داند و معتقد است چون ابوبکر و عمر و عثمان علاقمند به حکومت عرب و سیادت خانوادگی و ریاست شخصی شدند و بعد از آنها امویه و بنی عباس زیاده از حد طالب جاه و قدرت و عیش و عشرت بودند و علی و اولاد علی را محق خلافت ولی مزاحم و مخالف خود می دیدند آنها را با تمام قوی و تدابیر دور می کردند و پیروانشان را به رافضی و کافر و اخلالگر و غیره متهم نموده افکار و عواطف مردم را علیه شیعیان بر می انگیختند . (۲۵)
دوم اینکه وی به چهار حدیث در این زمینه به عنوان نمونه استناد می کند که ذکر می شود : اولین حدیث مورد بحث وی ، نبوی مشهور « من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم » ( کسی که شبی را صبح کند و در اصلاح امور مسلمین کوشش نکرده باشد ، مسلمان نیست ) ، می باشد که از آن اصرار بخدمات اجتماعی و اداره امت و حکومت را نتیجه می گیرد . و نیز از آن جمله است احادیث زیر : (۱) الناس عیالی انفعهم الیهم احببهم الی ) مردم خانواده من هستند مفیدترشان نسبت به آنها ، محبوب ترشان پیش من است و (۲) « کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته » ( همه شما در حکم چوپان و زمامداران امت هستند و همه شما مسئول وضع و حال رعیت خود می باشید ) و (۳) و از حضرت علی (ع) نقل می کند که فرمودند : « الامامهٔ تنعقد حتی تحضرها عامهٔ الناس » ( پیشوایی و رهبری اجتماع درست نمی شود مگر آنکه ملت در آن حضور داشته باشد ) (۲۳) و از حدیث اخیر نقش مردم را تا آن حد بالا می برد که بدون دخالت آنها در سیاست ، حکومت انعقاد نمی یابد . بدین ترتیب حسب روایات و آیات و سیره عملی پیشوایان دین مبین اسلام دخالت در سیاست بر همه مؤمنان فرض است . به عبارت دیگر دخالت دین در سیاست از مسلمات دین است . و این همه تأکید و تلاش ایشان بر این دخالت نیز از مفروض اولیه شان نتیجه می گردد.
حال که فرض را بر این قرار دادیم که سیاست دشمن خونی و خطرناک دین است و از طرف دیگر این را هم مسلم انگاشتیم که بین آن دو تماس ها و روابطی وجود دارد ، سؤال اساسی که اینجا پیش می آید این است که کیفیت روابط این دو باید چگونه باشد تا دین ، که بنظر بازرگان اصالت دارد ، حفظ شود و امور امت نیز اداره گردد ؟ جوابی که ایشان ، در پی طرح نظریه خود ، داده است ، متضمن بیان کیفیت روابط آن دو می باشد .
وی پاسخ خود را با این عبارت شروع می کند که « دین و سیاست مرز مشترک وسیع با هم دارند » و تلاش دارد مشخص نماید که « این مرز کجاست و تا چه حدی باید پیش رفت و عبور از آن چگونه است » (۲۴).
به عبارت دیگر تلاش دارد تا کیفیت این روابط را تبیین نماید ، بنظر وی :
« ۱. دین نه تنها با سیاست بلکه با کلیه شئون زندگی و با جهان مرز مشترک دارد ولی مرزی است یکطرفه ، بدین ترتیب که دین در زندگی و در اخلاق و عواطف و سیاست دخالت می کند و هدف و جهت می دهد ولی سیاست نباید در دین دخالت کند و راه و رسم دین را تضمین نماید . در صورت چنین دخالتی ناخالصی و شرک پیش می آید . مؤمن همه کارهایش برای خدا و در راه خدا و با کمک خدا انجام می شود ، نه آنکه تمایلات و تصورات یا احتیاجاتش برای خدا تکلیف معین کنند و عقایدش را تنظیم نمایند.
معنای اسلام در همین خلوص و تسلیم است : « ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین ، لا شریک له و بذلک امرت و انا اول المسلمین . » آن سیاسی خود برچسب تبلیغاتی مذهبی بزنند زیرا در سیاست ، اشتباهات و انحرافات و خطاهای عمدی و غیرعمدی زیادی پیش می آید و ممکن است به پای دیانت نوشته شود یا عقاید را منجمد و متعصب کند . بعلاوه وی معتقد است که به همین دلیل رجال و احزاب سیاسی نباید هیچگاه دیانت را وسیله یا ملعبه برنامه های سیاسی خود قرار دهند . (۲۵)
آنچه که از این قرائت مختصر از نظریه دینی و سیاست مهندس بازرگان برمی آید این است که با توجه به دید تجربی او به دین و سیاست ، اول ، دین را امری آن جهانی و الهی و سیاست را این جهانی و بشری و بنابراین مأخوذ از منبع بشر می داند ؛ به عبارت دیگر این دو را دو مبنای متفاوت می دهد . دوم ، معتقد است این دو بهم مرتبط هستند و سوم ، رعایت مرز آنها را ضروری می داند و تأکید دارد که نباید بهم آغشته و مخلوط شوند و رعایت اصالت هر یک لازم است و چهارم ، به دلیل الهی بودن دین و بشری بودن سیاست و دشمن بودن سیاست برای دین ، عقیده دارد که همواره دین باید حاکم بر سیاست باشد و به آن جهت داده ، اصول و احکامش را تعیین نماید . دینی که بنوبه خود هدفی خدایی و آن جهانی دارد و به دنیا از باب کشتزار آخرت بودن توجه دارد و به همین دلیل هم سعی در آباد کردن آن می نماید . و نیز اگر بر سیاست حاکم شود آن را جهت داده ، هدایت نموده و آن را " لله " که ملازم " للناس " است قرار می دهد و در یک کلام آن را اصلاح می کند . این در حالی است که عکس قضیه ، یعنی حکومت سیاست بر دین ، درست نبوده و به نابودی دین منجر می گردد. در نتیجه روابط این دو یک طرفه به نفع دین است که نفع دین ، بنا به فرض ، نفع بشر در دنیا و آخرت است . حال که ارتباط این دو مفهوم روشن شد باید دید ، از نظر مصداقی ، بازرگان ، چگونه ارتباط بین نهاد دین و نهاد سیاست را تبیین می نماید .
ب) در بعد مصداقی یا نهادی
زمانی صحبت از نهاد یا مصداق پیش می آید که اندیشه ای بخواهد از دنیای انتزاعات به دنیای انضمامات گام نهد . در اینجاست که لاجرم باید ابعاد عینی و عملی مفاهیم ارائه شده را مشخص نمود . درباره بحث دین و سیاست هم همینطور است . یک متفکر ممکن است در انتزاع ، روابطی را بین این دو مفهوم تصور نماید ، اما مهمتر آن است که بتواند شکلی عملی از آن را به دست دهد که متناقض نبوده و کارآمد باشد .
در خصوص بحث حاضر ، گرچه مهندس بازرگان تحت این عنوان مشخص مطلبی بیان نکرده است اما در لابلای مطالب و حرفهایی که بیان داشته ، آثاری از رابطه عینی بین نهاد دین و نهاد سیاست به چشم
می خورد . ما در اینجا تلاش خواهیم نمود این را نشان دهیم . اما در ابتدا باید ببینیم که بازرگان از نهاد دین و نهاد سیاست چه برداشتی دارد . با توجه به مباحثی که وی تحت عنوان « روحانیت ما در برابر تمدن و سیاست » (۲۶) مطرح می کند و در آن سیر تاریخی برخورد روحانیت با تمدن و سیاست جدید را مطرح می سازد ، مشخص می شود که نهاد دین ! ، همان روحانیت است . زیرا از سید جمال الدین اسدآبادی ، مرحوم کواکبی ، علامه نائینی ، انقلاب مشروطیت و نقش روحانیت در آن ، عقب نشینی دیانت و روحانیت پس از پیروزی انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت و نقش روحانیت در آن ، سخن به میان می آورد و دو نوع روحانیت یا نهاد دین تشخیص می دهد که عبارتند از : (الف) عده ای که طرفدار بیطرفی کامل و کناره گیری مطلق از امر حکومت و سیاست و دولت اند . خواه به دلیل عقیده به تباین دین و سیاست و خواه به علت مشکلات و محظورات یا مفاسد و خطرات آن از جهت اصولی و عمومی و یا شاید از جهت شخصی و غریزه راحت طلبی . (۲۷)
(ب) عده دیگر که برعکس اولی ها ورود در سیاست و امور اجتماع را تجویز و تنفیذ نموده و اسلام را ناظر و آمر بر مصالح و شئون اجتماع دانسته اند . (۲۸)
بعلاوه با توجه به مطالب فوق می توان دریافت که منظور وی از نهاد سیاست ، دولت و حکومت است . با توجه به مفروض اصلی بازرگان ، در عمل باید دید که در نگاه وی این دو می توانند چه ارتباطی داشته باشند . با توجه به توضیحات و استنتاجات وی در اینجا نیز باید ( اگر رابطه مستقیم بین مفهوم و نهاد وجود داشته باشد ) نهاد دین ، یعنی روحانیت ، بر نهاد سیاست یعنی حکومت و دولت ، حاکمیت و فرمانروایی داشته باشد ، و آن را جهت دهد . ولی نهاد سیاست حق ندارد که در نهاد دین دخالت نماید .
اما تصویری که وی در نوشته های خودش از این رابطه به دست می دهد ، با آن چه گفته شد متفاوت است و به ظاهر در نگاه وی مفهوم و نهاد رابطه مستقیمی ندارند.
آنجا که بازرگان به آیه « یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقوالله لعلکم تفلحون » استشهاد نموده و لزوم ارتباط و اتحاد و تجمع برای تشکیل حکومت را ضروری می داند ، (۲۹) اداره اجتماع را از طریق شور و دموکراسی می داند و این را به آیات شوری ، مستند می نماید . (۳۰) واضح است که ایشان اداره حکومت را به دست مردم می دهد – که مطابق فروض دیگر وی ، هم بر آنها دخالت در سیاست واجب است و هم من باب مقدمه واجب ، لوازم آن را فرا گرفته اند – و نهاد دین را حاکم بر نهاد سیاست قرار نمی دهد بلکه یاور و در عرض آن می داند.
بعلاوه وی با استناد به حدیث « الامامهٔ لا تنعقد حتی تحضرها عامهٔ الناس » نقش اساسی را در حکومت بر مردم داده و به حکومت دموکراسی تصریح شده خود ، ذیل آیه فوق ، تأکید می کند و بدین وسیله نهاد دین را در ردیف سایر نهادهای اجتماع قرار می دهد .با این مقدمه چینی ، یعنی نقش دادن به مردم برای انعقاد حکومت ، در قسمت تبیین مرز سیاست و دین از نظر مفهومی (۳۱) ، به صراحت ، پس از بیان اینکه دین اصول سیاست و هدف حکومت را تعیین می کند وارد جزئیات نمی شود ،
می گوید :
« همینطور انتخاب متصدیان و طرز اداره کار ، امری نیست که دیانت در آن نظر مستقیم داشته باشد و روحانیت بتواند در انتصاب ها و دستورالعمل ها به استناد مقام دینی خود دخالت نماید » (۳۲).
بدین ترتیب وی بطور تلویحی جهت دادن کلی نهاد دین به نهاد سیاست را می پذیرد ولی حاکمیت مطلق آن را بر نهاد سیاست نفی می کند و در نتیجه خواهان نظارت و راهنمایی روحانیت به عنوان هادی نهاد سیاست یعنی حکومت و نه حاکمیت آن بر نهاد مزبور می شود . بعلاوه از نقشی که وی به مردم می دهد ، این مطلب به دست می آید که نهاد دین اختصاصی نیز نیست و همکار نهاد سیاسی و عمومی است . بعدا خواهیم دید که در سخنرانی مبعث و حتی در جاهای دیگر بی اعتقادی خود را بر حاکمیت روحانیت بر حکومت بیان می دارد و مضار آن را نیز ارائه می دهد .
اما با این وجود انتظار دارد که نهاد دین واجد خصوصیاتی باشد تا بتواند وظایف خود را بخوبی عمل نماید . خصوصیاتی که وی تحت عنوان « انتظارات مردم از مراجع » مطرح می نماید ، می توان بدین گونه برشمرد : الف ) اینکه روحانیت باید به ابزار جدید علمی و روش های نوین علمی مجهز شود تا بتواند ، معرف و مسئول حال و حاضری باشد که متناسب و وارث گذشته پرافتخار و مبشر آینده نجات بخش جهان بشریت باشد . (۳۳)
ب ) روحانیت هم باید مرجع مذهبی و پاسخگوی مسائل مردم باشد و از طرف دیگر پناهگاه آنها در برابر جور و ستم حکام باشد . (۳۴) و ج) روحانیت باید علی وار باشد ، خلاصه اینکه زاهد شب و شیر روز باشد و در کار دنیا و دین و امور نظری و عملی هر دو بصیر و رهبر باشد (۳۵) و د) از غرق شدن در فروع فقهی بکاهد و بیشتر به مسائل اجتماعی و عقیدتی بپردازد (۳۶) و ه ) اینکه روحانیت باید رهبری عملی و اجتماعی داشته باشد . بدین ترتیب که در کارهای اجتماعی و عام المنفعه شرکت جوید و خود را تافته جدا بافته از مردم نداند . (۳۷)
حال که با توضیحات فوق مشخص گردید که رابطه دین و سیاست در اندیشه بازرگان سال ۱۳۴۱ ( در بعد مفهومی و نهادی ) چگونه تبیین می شود ، باید دید که آیا نگرش ایشان در اواخر عمر تغییری کرده است با خیر . قسمت بعدی بحث را به نظریات ایشان در این مورد بخصوص ، در اواخر عمر ، اختصاص
می دهیم .
۲) رابطه دین و سیاست از دیدگاه بازرگان سال ۱۳۷۱
الف) از بعد مفهومی :
بازرگان در این مقطع زمانی نیز به شکلی دیگر همان مسئله مرز میان دین و سیاست را که سی سال پیش بیان نموده ، تحت عنوان « آخرت و خدا ، هدف بعثت انبیاء » بازگو می کند. صرف نظر از اینکه چرا و تحت چه شرایطی وی مسئله را دوباره مطرح می نماید ، اما همانطور که خواهیم گفت ، جوهره حرف وی رعایت مرز بین دین و سیاست است . منتها اینجا محور بیان مطالب ، هدف دین است و دست آخر نیز با هشدارهایی که می دهد و مضاری که برای عدم رعایت مرز بین این دو و اختلاط و ادغام آنها بر می شمارد ، مؤمنان را از ادغام دین و سیاست برحذر داشته و به رعایت مرز بین آنها تأکید صریح می نماید .
سؤال اصلی برای بازرگان ، در این مقطع ، عبارت از این است :
« مسأله این است که ببینیم مشیت خداوند سبحان و منظور باری تعالی از بعثت پیامبران یا مأموریت و رسالت آنان چه بوده است و انتظار از دین و استفاده مؤمنان از دینداری چه باید باشد ؟ » (۳۸)
وی با خارج کردن این سؤال که : « ادیان الهی و از جمله اسلام شامل چه اهداف و اصول یا چه احکام و دستورهایی بوده و در عمل چه آثار و نتایج ببار آورده است تا آنها را به حساب اهداف بعثت بگذاریم و یا آنکه پیامبران و پیشوایان دین و حتی پیروان آنها چه گفته اند و چه کرده اند و چه بدست آورده اند تا آنها را مساوی یا عین دین و منظور از بعثت پیغمبران بگیریم » از حوزه بحث خود (۳۹) ، سؤال اصلی اش را به شکل دیگری مطرح می سازد :
« روی دیگر سکه یا مسأله این است که معلوم شود و مؤمنان و گروندگان در عقاید و افکار و برنامه های زندگی دنیایی و آخرتی خود یا در جهان بینی و ایدئولوژی چه نظر و انتظار از دین داشته باشند و چه مسائل و مشکلاتی را باید به عهده خود بدانند . به بیان دیگر آیا دین فقط عبادت و رضای خدا و سعادت آن دنیاست یا جوابگوی مسائل و نیازهای زندگی نیز هست و در این صورت تا چه حد حل کننده و دستور دهنده امور دنیایی فردی و اجتماعی ما باید باشد » (۴۰)
چنانکه از محدوده موضوع مشخص است ؛ نگاه بازرگان از درون دین به دین است و در نتیجه با همین نگاه سؤال اصلی خود را پاسخ داده و برای تأیید آن از متن دین استمداد می جوید . وی می گوید :
« پیامبران که بنا به تعریف و اعتقاد مؤمنان ، برانگیخته و فرستاده خدا برای انسان ها هستند ، عمل و رسالتشان در دو چیز خلاصه می شود :
۱) انقلاب عظیم و فراگیر علیه خود محوری انسان ها برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهان .
۲) اعلام دنیای آینده جاودان بی نهایت بزرگتر از دنیای فعلی » (۴۱)
وی چنین عملی را فقط شایسته خدای تعالی و فرستادگان او می داند و ابلاغ پیام ها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیلی دنیا در سطح مردم ، دور از شأن خدای خالق انسان ها و جهان ها دانسته و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس ، پاستور و گاندی ها یا جمشید و بزرگمهر و حمورابی ، را شایسته نمی داند . (۴۲) بر همین اساس اعتقاد دارد که نیازی نیست که فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به بشر یاد دهند . زیرا گرفتاری و سختی و تلاش و تدبیر برای رفع مشکلات جزئی از برنامه آفرینش آدمی است و وسیله اصلاح و تربیت و تقرب او به خداوند متعال می باشد و چنین کاری برای خدا و رسولانش لغو است . (۴۳) در نتیجه هدف اصلی و اساسی پیامبران بیرون آوردن انسان ها از خود و راهنمایی کردن به تسبیح و تعظیم و اطاعت از خداوند است .
در خصوص هدف دوم ، که عبارت از خبر دادن از عالم دیگر است ، معتقد است که از آنجا که هیچ چیز آخرت و قیامت ، آنطور که توسط پیامبران اعلام شده ، شباهت به دنیا نداد و غیرقابل پیش بینی یا اثبات و انکار است ، انقلابی بزرگتر از اولی است و علم و خبری دورتر از ذهن و قبول آدمی است و به همین جهت اگر انسان ها آن جهان را با این جهان خلط کنند ، توجه به محسوس انسان را از جهان دورتر باز می دارد و بنابراین نباید آنها را با هم مخلوط کرد . (۴۴)
در عین حال خاطرنشان می سازد که اتخاذ یک هدف اعلی و حرکت به سوی عالم بالا ، به معنی و منظور فراموشی و حذف اهداف ضروری و فوری سطح پایین تر نیست ، خصوصا اگر آن اهداف و حرکات خود وسیله و طریقی برای رساندن انسانها به هدف اصلی و اعلا باشد . پیامبران الهی هیچگاه چنین نگفته و نخواسته اند ، بلکه به هیچ وجه آخرت سازی و خداجویی را در جهت اعراض از دنیا و اصلاح و تحرک و ترقی انسان و زندگی تلقی نکرده اند . (۴۵)
چنانچه مطالب بازرگان را در خصوص لزوم جهت دهی دین به سیاست بخاطر آوریم و آن را با فراز فوق مقایسه کنیم خواهیم دید که در هر دو جا اصل دین است و هدف آن و سایر چیزها فرع آن ؛ به این ترتیب که دنیا و زندگی در آن و سایر امور هم وقتی ارزش دارد که در جهت آخرت باشد . وی برای اثبات این مطلب به قرآن مجید استناد می کند. به عقیده وی انذار و آگاهی از قیامت و تدارک و تذکر آخرت که در سراسر بیست و سه سال رسالت مرتبا ادامه داشت ، در حدود یک سوم آیات قرآن را زیر پوشش خود قرار داد و آنچه را که بشر نمی دانست و نمی توانست بداند ، به او یاد داد . (۴۶)
پس از اعلام قیامت ، وی عقیده دارد ، رسالت دوم پیامبران ، معرفی خدا و مسأله توحید بود . وی در این رابطه به آیاتی از قرآن که داعیه توحید و نه رد الحاد دارد (۴۷) ، توسل جسته و عقیده دارد که « بعثت انبیاء که تعدادشان را تا ۱۲۴۰۰۰ گفته اند ، بیشتر برای برگرداندن امت های یک بار مؤمن شده از پرستش خدایان مجسم و متعدد یا رب النوع های انسان ساخته ، به پرستش خداوند یکتا بوده است . در قرآن آیاتی که برای اثبات صانع یا رد ملحدان یا منکران است ، به تعداد انگشتان دست نمی رسد . در حالی که درباره شرکت و انحراف به ارباب ها و فرمانرواها و رهبرها یا اهداف الهه ها تعداد آیات و دلالات و انذارها سراسر قرآن را بخود اختصاص داده است . اولین و مهمترین کلام و اعلام پیامبران به امت های خود و شاید یگانه گفتار و خواستارشان آزاد شدن از اسارت و عبادت معبودها و پرستیدن خداوند یکتا بوده است » (۴۸).
نتیجه ای که می گیرد این است که « قسمت اعظم و اصلی قرآن بر محور دو مسأله خدا و آخرت است . خدا به صورت پذیرش و پرستش او فقط و خودداری از پرستش خداهای دیگر و آخرت بصورت قبول قیامت و زندگی دو گونه آن دنیا . این در حالی است که کمتر از دو درصد قرآن آیات مربوط به احکام فقهی است ... و برعکس همه جا مستقیما و بطور غیرمستقیم تصریحا یا تلویحا خدا و آخرت بیان می گردد » . (۴۹)
بعلاوه ، مستند به آیات قرآن ، متذکر می گردد که دستورهای عملی و اجتماعی یا احکام و حدود تعزیرات که در قرآن و ادیان توحیدی آمده ، محورش همگی خداست : از نماز مثال می آورد که فایده دنیایی اش جلوگیری اش از کارهای زشت و منکرات است ولی در نهایت ذکر خداست ، از زکوهٔ ، انفاق ، تحریم شرب خمر ، قصاص ، نکاح ، طلاق و امثال اینها مثال می زند و هدف نهایی همگی را تقرب به خدا می داند و بدین ترتیب هدف اصلی احکام را نیز متوجه خدا و آخرت می نماید . (۵۰)
پس از بیان آخرت و خدا به عنوان هدف دین و جدا بودن دنیا و حکومت از آن ، به بیان رابطه ارگانیک دین و حکومت می پردازد و معتقد است که این رابطه حالت معادله یک طرفه را دارد و بدین ترتیب که « اگر هدف جامعه ای خدا و آخرت باشد و در جهت خدا و عمل به احکام خدا حرکت نماید [یعنی هدایت دین باشد] دنیای این جامعه نیز بهبود پیدا می کند و قرین نعمت و سعادت می شود . اما عکس قضیه صحیح نیست . اگر هدف ومقصود جامعه سلامت و سعادت دنیوی باشد ، آخرت و خدا برای آن جامعه فراهم نخواهد شد ، چرا که طلب آخرت و رضای خدا از آنجا که خداوند بی نیاز مطلق بوده و بندگی انسان ها را نه برای خود بلکه در جهت خیر و خدمت به خلق می خواهد و حرکت فی سبیل الله عملا حرکت فی سبیل الناس است . اما وقتی مطلوب و هدف انسان آسایش و خوشی خود یا اجتماع شد ، ممکن موفق شود خدمتگزار خوبی برای جامعه باشد ، اما چون در راه خدا حرکت نکرده ، قهرا نمی تواند بهره ای در دینای دیگر داشته باشد » . (۵۱)
واضح است که بیان فوق ، به عبارت دیگر این است که دین باید سیاست را هدایت کند ولی سیاست نباید در دین دخالت نماید که قبلا ( در اشاره به مقطع زمانی ۱۳۴۱ ) بحث آن گذشت . اینجا نیز ، بازرگان یک قدم پایین تر گذاشته و عینی تر سخن می گوید : « تمام حرف ما این است که اگر به فرض یک حکومت دینی از همه جهت تمام و کمال به دست مؤمنان مخلص ناب تشکیل شد ، آنچه نباید این حکومت و دولت بدان دست بزند و دخالتی بنماید ، دین و ایمان و اخلاق مردم است . [چرا که] دولت یعنی قدرت و زور ؛ قدرت و زور در برابر تجاوز بیگانگان به کشور و ملت و یا تجاوز مردم به یکدیگر ضروی است ، اما در برابر عقیده و عشق و عبادت و رابطه انسان با خود و خدا یعنی آزادی و تقرب ، بسیار بیجا و نقض غرض است ؛ اما عکس قضیه صحیح است . اگر دولت و حکومت حق ، دین ساز و انسان ساز نیست ، انسان دیندار و خداپرست واقعی دولت حق ساز است . بنا به فرمایش نبوی « کیف تکونون یولی علیکم » یک امت مؤمن و ملت آزاده مستقل و مؤمنان با کرامت ، بوجود آورنده و تشکیل دهنده یک دولت اسلامی صحیح و جامعه دینی هستند » (۵۲).
واضح است که اینگونه تبیین رابطه دین و سیاست کاملا مباین نظریه « سیاست یعنی دیانت و دیانت یعنی سیاست » می باشد . وی از این نظریه تحت عنوان « نظریه ادغام دین و سیاست » نام می برد ، منشأ آن را خارج از دین و برگرفته از شرایط برخورد تمدن غرب و مشرق زمین در سده اخیر می داند ، نظرات مخالفین را رد می کند و زیان های آن را ، که به نقض غرض بعثت ، منجر می گردد ، برمی شمارد .
معتقد است که وقتی کشورهای اسلامی در برابر تفوق غرب قرار گرفتند واکنش هایشان متفاوت شد : از تمکین و تقلید و تسلیم گرفته تا مواجهه مسلحانه و بی اعتنایی و اعراض منکرانه .!! حد معتدل و عاقلانه مقاومت صابرانه ، مشاهده منصفانه و اقتباس سنجیده یا استفاده عاقلانه بود . در برابر راه حل برگزیده ، روش اکثریت علماء یا روحانیت شق افراطی و انفعالی بی اعتنایی و انکار برتری بود . متولیان دین چون احساس می کردند که با نفوذ و پذیرش نسبی علوم و افکار و آداب فرنگی ، خلل کلی در دین و آداب مردم و نتیجتا در اعتقاد و احترام و اطاعتشان نسبت به علما بوجود خواهد آمد دیر یا زود مقام و موقعیت و مزایای بلارقیب خودشان را از دست خواهند داد ، هر گونه تمایل و تفاهم نسبت به تمدن و فرهنگ اروپایی را به زیان مسلمانان دانسته و آن را تحریم کردند . در مقابل « طرز تفکر جامع و کافی بودن دین اسلام ( یا تشیع ) برای دنیا و آخرت ما » و اینکه اختیار و اداره همه امور ، بطور مستقیم و غیرمستقیم در دست دین و متولیان دین باشد ، در میان آن صنف تقویت شد و این امر صورت عملی و نظری اش ادغام دین و سیاست است . (۵۳)
در رد نظرات مخالفین ، بر عدم قبول خلافت توسط حضرت رضا (ع) ، دفاعی دانستن اقدام حضرت امام حسین (ع) در مواجهه با لشکر یزید و ممانعت آنها از بازگشت به مدینه ، صلح امام حسن (ع) و حکومت علی (ع) استناد نموده ، همگی اینها را دلیل تعلق حکومت به مردم و دنیایی بودن خلافت و اصل بودن دین می داند . (۵۴) بعلاوه عقیده دارد که تنها دلیل مهم معتقدان به ادغام ( که عبارت از زمامداری رسول اکرم (ص) حضرت موسی (ع) و بعضی پیامبران دیگر باشد ) علیل است زیرا این امر استثنایی بوده و عمومیت نداشته است . و نیز بیان می دارد که نگرانی عمده معتقدین به نظریه ادغام ، این است که با منحصر شناختن هدف بعثت انبیاء به آخرت و خدا ، سایه دین و ایمان هم از سر مبارزات و انقلاب برداشته می شود و هم سرنوشت ملک و ملت به دست نااهلان و عساکر شیطان می افتد . وی بیان می دارد که این نگرانیها وارد نیست ، زیرا همان طور که نبودن درس ریاضیات و مکانیک در قرآن ، مانع نیاموختن آن نشد ، چنین چیزی نیز در صورت نبود ، موجب از بین رفتن دین و ایمان نمی گردد و علی الاصول جامعه مسلمان و متخلق به اخلاق الله در بعد داخلی نیاز به حکومت عقیدتی ندارد . (۵۵)
بازرگان عقیده دارد که بنا به دلایل زیر ، ادغام دین و سیاست به نقض غرض منجر می گردد. به عبارت دیگر زیان ها و عواقب نامطلوب چنین نظریه ای عبارت است از : الف – تبدیل توحید به شرک : شاهد چنین چیزی دنیای امروز اروپاست که بهبود زندگی دنیا را هدف دین قرار داده است . و در جمهوری اسلامی نیز که چنین نظریه ای حاکم است ، اصالت و بقای نظام اصل قرار داده شده و این حکومت تا تعطیل توحید هم می تواند برای بقای خود پیش برود . (۵۶)
ب) چون مکاتب توحیدی و رسالت انبیاء برای جوابگویی به جزئیات زندگی بشر نیامده ، و چنین انتظاراتی مخلوق بشر است ، وقتی مردم مؤمن و مخصوصا جوانان پرشور و امید مواجه با ناتوانی و عجز ادیان شوند و ببینند که متصدیان و مدافعان ناچار می شوند که به اصلاح و التقاط یا اعتراف و عجز بپردازند ، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین می گردند . بطوریکه مردم از دین منصرف و امید آنها از دین قطع می گردد. (۵۷)
ج) سوم اینکه عملا قرون وسطای مسیحی ، خلافت اموی و عباسی و عثمانی ، حکومت صفویه و سلسله قاجاریه که در همگی آنها بنحوی دین و دولت در تصرف رهبران شریعت قرار داشت بترتیب حاصلی جز تاریکی و انگیزیسیون ، ایجاد انحراف و بدعت در دین ، تبدیل تشیع علوی به تشیع صفوی ، و حاکمیت استبداد و از دست دادن بخش هایی از کشور طی معاهده ترکمانچای و سرکوب مشروطه خواهان توسط محمد علیشاه ، نداشت . (۵۸)
د) چنین عقیده ای منجر به " اکراه " در دین می گردد که مطابق آیه قرآنی " لا اکراه فی الدین " نهی شده است . در نتیجه بعوض تحبیب قلوب و جلب مردم و جذب آنها ، دفع آنها از دین حاصل می گردد. و این خود نقض غرضی است آشکار. (۵۹)
عین مطالبی که در قبل گفته شد ، تحت تأثیر نظریه دین و سیاست بازرگان و تبیینی که ارائه می دهد ، وی در مقاله « آیا اسلام یک خطر جهانی است ؟ » آورده است . در اینجا قصد اصلی وی دفاع از اسلام به عنوان دین است . فرض اصلی او این است که اسلام و مسلمانان دو چیز متفاوتند . در حالیکه تمامی خصوصیاتی که در این مبحث برای دین قائل شد به تلویح و به صراحت در اسلام ساری و جاری می بیند ، سعی می کند تمامی خرابی ها و حوادثی که در اثر انقلاب اسلامی ایجاد شده و بهر دلیل تأثیر نامطلوبی در دنیای غرب و افکار عمومی آنجا داشته ، متوجه مسلمانان دانسته و اسلام را متوجه آخرت و خدا نماید . حوادثی نظیر گروگان گیری ، تروریسم ادعایی غرب ، اعدام مرتدین یا ملحدین و توهین کنندگان به مقدسات مذهبی ، جنگ ایران و عراق و پدیده هایی از این دست را به عهده مسلمانان ؛ و آشتی جویی ، همزیستی مسالمت آمیز ، آزادی عقیده ، اندیشه و عمل ، برادری و برابری ، دموکراسی ، رفاه و توسعه را جزء ذات دین اسلام قرار می دهد . (۶۰)
از آنچه گذشت ، این نکته بدست می آید که در این مقطع زمانی ، مهندس بازرگان ، گرچه در کلامش مسلمانان را مانند سال ۱۳۴۱ به دخالت در سیاست فرا نمی خواند ، اما بر رابطه یک طرفه بین دین و سیاست تأکید دارد . بطوریکه به صراحت معادله بین آن دو را یک طرفه و به نفع دین تبیین می نماید و از هر گونه دنیایی شدن دین – که عبارت از دخالت سیاست و دولت ( به معنی زور و قدرت ) در آن است – منع می نماید . حال باید دید که وی در این مقطع ارتباط بین نهاد دین و نهاد سیاست را چگونه تبیین می نماید .
ب) از بعد نهادی
آنچه بازرگان در خصوص انتقاد و حتی رد نظریه ادغام دین و سیاست بیان می دارد ، تا حد زیادی نظر وی را نسبت به ارتباط نهاد دین و نهاد سیاست نشان می دهد . گذشته از اینکه منشأ چنین نظریه ای را بشری و نه الهی و دینی می داند و در آیات قرآنی و احادیث ، شاهدی برای آن نمی بیند ، مستند به وقایع عمده سیاسی تاریخ تشیع ، نقش اصلی را در حکومت به مردم می دهد و روحانیت را به عنوان متولی و رهبر نمی پذیرد . از آن جمله است استناد به واقعه عاشورا ، صلح امام حسن ، ولایتعهدی حضرت امام رضا (ع) و حکومت حضرت علی (ع) . به اختصار کلمات ایشان را در خصوص موارد فوق بیان می داریم :
در خصوص قیام حضرت امام حسین عقیده دارد که « یک عمل صد درصد دفاعی برای حفظ اسلام و جان و ناموس خود ایشان بود و نشان از این حقیقت می داد که خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام نه از آن یزید و خلفاست و نه از آن خودشان و نه از آن خدا ، بلکه از آن امت و به انتخاب خودشان است (۶۱) ».
در خصوص صلح حضرت امام حسن (ع) عقیده دارد که اگر امام حسن (ع) خلافت را ملک شخصی خود و مأموریت الهی یا نبوی می دانست به خود اجازه نمی داد آن را به دیگری صلح کند . همان طور که رسول اکرم (ص) هیچگاه رسالت و نبوت الهی را در معرض صلح قرار نمی داد و هیچ یک از امامان ما امامت خود را به مدعی واگذار نمی کردند . از نظر امام حسن (ع) خلافت به معنای حکومت و مباشرت امور امت ، از آن مردم بود . (۶۲)
در رابطه با ولایت عهدی حضرت رضا (ع) عقیده دارد که صوری و ظاهری و بنا به مصالح بوده و اگر امامت ایشان مانند نبوت جدش ملازمه قطعی با حکومت می داشت آن را قبلا اجرا می کرد. آن حضرت برای مأمون الرشید چنین حق انتصاب و انتخاب را یک کار غاصبانه و فضولی می دانست و این نوع خلافت و حکومت در نظرش خلاف حق بود . (۶۳) یعنی چون انتخاب از طرف مردم نبود ایشان نپذیرفت .
درباره حکومت حضرت علی (ع) معتقد است که تنها علی بود ، که در میان خلفا ، با رأی امت و ازدحام و اصرار مردم خلیفه شد و در بیعت گرفتن کمترین الزام یا منع حقوق بکار نبرد . همین قدر فرصتی پیش آمد تا علی (ع) مجموعه ای از حکومت شورایی مردمی را که همان حکومت اسلامی یا حکومت الله است ، نشان داد . فرامین زیادی از ایشان موجود است که مهمتر از همه فرمان مالک اشتر است که در آن تفکیک کامل دین از سیاست بیان شده . یعنی حضرت هیچگاه کسی را متولی دین مردم قرار نداده است . (۶۴)
بدین ترتیب مرحوم بازرگان ، مانند مقطع قبلی ، هیچگاه روحانیت را به عنوان رهبر و در رأس حکومت نمی پذیرد و با رد نظریه ادغام ، نهاد دین را در ردیف سایر نهادهای اجتماعی یاور نهاد سیاست قرار می دهد و نه در رأس آن .
● نتیجه گیری
از مطالب گفته شده نتیجه می گردد که در نگاه بازرگان سیاست ، مبنایی دنیایی و دین ، پایه ای الهی دارد ، بر همین اساس هدف هر یک از آن دو متفاوت می شود : یکی آخرت و دیگری اداره اجتماع یعنی دنیا . فرض اساسی وی در هر دو مقطع زمانی مورد مطالعه ، ارتباط بین دین و سیاست و معادله یک طرفه بین آنها بنفع دین است . در هر دو مقطع زمانی در بعد مفهومی ، دین را هادی و رهبر سیاست دانسته و حق هر گونه دخالتی را در سیاست به دین می دهد ولی دخالت سیاست – ولو از روی حسن نیت – در دین را منع می نماید .
اما از نظر نهادی به احتمالا چنین کیفیتی را بین نهاد دین و نهاد سیاست نمی پذیرد . نهاد دین را اولا مختص روحانیت نمی داند و دوم ، آن را همکار نهاد سیاست قلمداد می کند . به عبارت دیگر حکومت اسلامی را در چارچوب احکام الهی و مبتنی بر مردم – یا حکومت دموکراتیک اسلامی – می داند و لزوما آن را حکومت روحانیون نمی داند . حال با توجه به اینکه در دو مقطع زمانی مورد بحث یک نظریه ابراز شده ، می توان گفت که تغییری در نظریه سیاست و دین بازرگان حاصل نشده است . به عبارت دیگر از اول به نظریه دین برای دنیا معتقد نبوده که در اواخر عمر از آن ناامید شده باشد و دنبال نظریه دین برای آخرت و خدا رفته باشد . پس احتمالا کسانی که چنین چیزی را از بازرگان تفسیر کرده اند ، حرف خود را از زبان ایشان زده اند وگرنه آن طور که مشاهده شد ، ایشان چنین چیزی را علی الاصول معتقد نبوده است .
پژوهشگر: دکتر غلامرضا خواجه سروی
پی نوشت :
۱. متن سخنرانی درج در کیان شماره ۲۸.
۲. «آنکه بنام بازرگان بود نه به صفت » ، عبدالکریم سروش ، کیان ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۱۸.
۳. در این زمینه رجوع شود به : الف . « نکاتی چند پیرامون آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء » سید محمدمهدی جعفری ، کیان ، ش ۳۰ ، ص ۴۰.
۴. ب. « قرآن پژوهی پدر از نگاه فرزند » عبدالعلی بازرگان ، ایران فردا ، سال چهارم ، ش ۲۳ ،
ص ۶۱.
۵. در این زمینه رجوع شود به : الف . « آیا مهندس بازرگان در افکار خود تجدید نظر کرده است ؟» محمد بسته نگار ، ایران فراد ، سال چهارم ، ش ۲۳ ، صص ۶۶-۶۴.
ب . " دین و سیاست از دیدگاه مهندس بازرگان " غلامعباس توسلی ، کیان ، سال سوم ، ش ۲۳ ،
ص ۲۵. ج . " آراء اجتماعی – سیاسی مرحوم بازرگان در یک نگاه کلی " علیرضا بختیاری ، ایران فردا ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۷۵.
د. " بررسی اجمالی زندگی مهندس بازرگان در پنج فراز " محمد توسلی ، ایران فردا ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۲۳.
۶. مرز میان دین و سیاست ، مهدی بازرگان ، ( تهران : شرکت سهامی انتشار ، ۱۳۴۱ ) ، ص ۴.
۷. همان جا.
۸. همان ، ص ۸.
۹. همان جا.
۱۰. همان ، صص ۷و۶.
۱۱. همان ، صص ۱۳-۱۲.
۱۲. همان ، صص ۱۰-۹.
۱۳. همان ، صص ۱۲-۱۱.
۱۴. همان ، ص ۳۵.
۱۵. همان ، صص ۳۶-۳۵.
۱۶. همان ، ص ۳۶.
۱۷. همان ، صص ۳۷-۳۶.
۱۸. همان ، ص ۳۷.
۱۹. همان ، صص ۳۸-۳۷.
۲۰. همان ، صص ۳۹-۳۸.
۲۱. همان ، ص ۳۹.
۲۲. همان جا.
۲۳. همان ، صص ۳۴-۳۳.
۲۴. همان ، ص ۴۵.
۲۵. همان ، صص ۵۲-۵۱.
۲۶. همان ، صص ۱۹-۱۴.
۲۷. همان ، ص ۱۸.
۲۸. همان ، صص ۱۹-۱۸.
۲۹. همان ، ص ۳۸.
۳۰. همان جا.
۳۱. همان ، ص ۴۷.
۳۲. همان ، صص ۴۸-۴۷.
۳۳. بحثی درباره مرجعیت و روحانیت ، جمعی از دانشمندان ، ( تهران : شرکت سهامی انتشار ، ۱۳۴۱ ) ، ص ۱۰۸.
۳۴. همان ، صص ۱۱۶-۱۱۳.
۳۵. همان ، ص ۱۱۷.
۳۶. همان ، صص ۱۲۲-۱۱۸.
۳۷. همان ، صص ۱۲۷-۱۲۳.
۳۸. " آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء " ، مهدی بازرگان ، همان ، ص ۴۶.
۳۹. همان جا.
۴۰. همانجا.
۴۱. همان ، ص ۴۸.
۴۲. همان ، ص ۴۹-۴۸.
۴۳. همان ، ص ۴۹.
۴۴. همانجا.
۴۵. همانجا.
۴۶. همان ، ص ۵۱.
۴۷. همان جا.
۴۸. همان جا.
۴۹. همان ، صص ۵۲-۵۱.
۵۰. همان ، صص ۵۵-۵۲.
۵۱. همان ، صص ۵۵.
۵۲. همان ، صص ۵۸-۵۷.
۵۳. همان ، ص ۶۱.
۵۴. همان ، صص ۵۱-۴۹.
۵۵. همان ، ص ۵۶.
۵۶. همان ، ص ۵۸.
۵۷. همان ، صص ۵۹-۵۸.
۵۸. همان ، ص ۵۹.
۵۹. همان ، صص ۶۰-۵۹.
۶۰. آیا اسلام یک خطر جهانی است ؟ ، مهدی بازرگان ، ( تهران : انتشارات قلم ، ۱۳۷۴ ) ، صص ۲۷-۱۱.
۶۱. « آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء » ، مهدی بازرگان ، همان ، ص ۵۰.
۶۲. همانجا .
۶۳. همانجا.
۶۴. همانجا.
پی نوشت :
۱. متن سخنرانی درج در کیان شماره ۲۸.
۲. «آنکه بنام بازرگان بود نه به صفت » ، عبدالکریم سروش ، کیان ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۱۸.
۳. در این زمینه رجوع شود به : الف . « نکاتی چند پیرامون آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء » سید محمدمهدی جعفری ، کیان ، ش ۳۰ ، ص ۴۰.
۴. ب. « قرآن پژوهی پدر از نگاه فرزند » عبدالعلی بازرگان ، ایران فردا ، سال چهارم ، ش ۲۳ ،
ص ۶۱.
۵. در این زمینه رجوع شود به : الف . « آیا مهندس بازرگان در افکار خود تجدید نظر کرده است ؟» محمد بسته نگار ، ایران فراد ، سال چهارم ، ش ۲۳ ، صص ۶۶-۶۴.
ب . " دین و سیاست از دیدگاه مهندس بازرگان " غلامعباس توسلی ، کیان ، سال سوم ، ش ۲۳ ،
ص ۲۵. ج . " آراء اجتماعی – سیاسی مرحوم بازرگان در یک نگاه کلی " علیرضا بختیاری ، ایران فردا ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۷۵.
د. " بررسی اجمالی زندگی مهندس بازرگان در پنج فراز " محمد توسلی ، ایران فردا ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۲۳.
۶. مرز میان دین و سیاست ، مهدی بازرگان ، ( تهران : شرکت سهامی انتشار ، ۱۳۴۱ ) ، ص ۴.
۷. همان جا.
۸. همان ، ص ۸.
۹. همان جا.
۱۰. همان ، صص ۷و۶.
۱۱. همان ، صص ۱۳-۱۲.
۱۲. همان ، صص ۱۰-۹.
۱۳. همان ، صص ۱۲-۱۱.
۱۴. همان ، ص ۳۵.
۱۵. همان ، صص ۳۶-۳۵.
۱۶. همان ، ص ۳۶.
۱۷. همان ، صص ۳۷-۳۶.
۱۸. همان ، ص ۳۷.
۱۹. همان ، صص ۳۸-۳۷.
۲۰. همان ، صص ۳۹-۳۸.
۲۱. همان ، ص ۳۹.
۲۲. همان جا.
۲۳. همان ، صص ۳۴-۳۳.
۲۴. همان ، ص ۴۵.
۲۵. همان ، صص ۵۲-۵۱.
۲۶. همان ، صص ۱۹-۱۴.
۲۷. همان ، ص ۱۸.
۲۸. همان ، صص ۱۹-۱۸.
۲۹. همان ، ص ۳۸.
۳۰. همان جا.
۳۱. همان ، ص ۴۷.
۳۲. همان ، صص ۴۸-۴۷.
۳۳. بحثی درباره مرجعیت و روحانیت ، جمعی از دانشمندان ، ( تهران : شرکت سهامی انتشار ، ۱۳۴۱ ) ، ص ۱۰۸.
۳۴. همان ، صص ۱۱۶-۱۱۳.
۳۵. همان ، ص ۱۱۷.
۳۶. همان ، صص ۱۲۲-۱۱۸.
۳۷. همان ، صص ۱۲۷-۱۲۳.
۳۸. " آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء " ، مهدی بازرگان ، همان ، ص ۴۶.
۳۹. همان جا.
۴۰. همانجا.
۴۱. همان ، ص ۴۸.
۴۲. همان ، ص ۴۹-۴۸.
۴۳. همان ، ص ۴۹.
۴۴. همانجا.
۴۵. همانجا.
۴۶. همان ، ص ۵۱.
۴۷. همان جا.
۴۸. همان جا.
۴۹. همان ، صص ۵۲-۵۱.
۵۰. همان ، صص ۵۵-۵۲.
۵۱. همان ، صص ۵۵.
۵۲. همان ، صص ۵۸-۵۷.
۵۳. همان ، ص ۶۱.
۵۴. همان ، صص ۵۱-۴۹.
۵۵. همان ، ص ۵۶.
۵۶. همان ، ص ۵۸.
۵۷. همان ، صص ۵۹-۵۸.
۵۸. همان ، ص ۵۹.
۵۹. همان ، صص ۶۰-۵۹.
۶۰. آیا اسلام یک خطر جهانی است ؟ ، مهدی بازرگان ، ( تهران : انتشارات قلم ، ۱۳۷۴ ) ، صص ۲۷-۱۱.
۶۱. « آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء » ، مهدی بازرگان ، همان ، ص ۵۰.
۶۲. همانجا .
۶۳. همانجا.
۶۴. همانجا.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری 1403 مسعود پزشکیان مناظره انتخاباتی سعید جلیلی ایران علیرضا زاکانی قالیباف حمید نوری محمدباقر قالیباف
هواشناسی معدن زلزله تهران ریزش معدن پلیس راهور جاده چالوس شهرداری تهران شازند سیاست سیل وزارت بهداشت
تورم مسکن خودرو حقوق بازنشستگان سهام عدالت قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار دولت سیزدهم ایران خودرو همستر کامبت بورس
تلویزیون نماز عید قربان رسانه ملی حج سینمای ایران سریال کربلا موسیقی عید غدیر سینما دفاع مقدس تئاتر
وزارت علوم دانشگاه آزاد اسلامی ایکس
رژیم صهیونیستی روسیه فلسطین غزه جنگ غزه چین اوکراین ترکیه حماس حزب الله لبنان یمن جنگ اوکراین
یورو 2024 فوتبال پرسپولیس استقلال کریستیانو رونالدو سپاهان جام ملت های اروپا باشگاه پرسپولیس مس رفسنجان بازی لیگ برتر یورو
اینترنت همستر گوگل اپل فیبرنوری تلگرام سامسونگ ناسا ایلان ماسک
رژیم غذایی قهوه کاهش وزن ویتامین مغز مراکز درمانی دیابت سنگ کلیه میگرن