دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

فرهنگ و شخصیت(۲)


   فرهنگ پذیری-جذب فرهنگی-انتقال فرهنگ
فرهنگ‌پذيرى در مراحل مختلف رشد فرد يکسان نيست، مثلاً در دوران کودکى فرهنگ‌پذيرى جريان يک‌سويه دارد کودک، به خودى خود، تحت سلطهٔ فرهنگ در مى‌آيد. در حالى‌که يک جوان يا يک ميانسال، چون تحت تأثير مقولات فرهنگى خاصى قرار گرفته، نمى‌تواند به‌راحتى تحت تأثير فرهنگ جديد قرار گيرد، از اين‌رو با دو جريان متفاوت درگير خواهد شد، يکى آنکه به‌تدريج فرهنگ جديد برترى خود را ثابت و استوار مى‌سازد و ديگر آنکه اين جريان در فرهنگ جديد تغييراتى به‌وجود مى‌آورد.
بخش دوم عمل فرهنگ‌پذيري، يعنى تأثير متقابل فرهنگ ديروز و امروز بر يکديگر، مورد توجه جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان است.
تغذيه کودکان در آغاز تولد با مادر است. از اين‌رو ارتباط فرزندان، به‌‌ويژه دختران، با مادران خود به مراتب بيشتر از ارتباط آنها با پدران آنها مى‌باشد، به همين سبب نخستين مراحل انتقال فرهنگى به‌وسيلهٔ مادر تحقق مى‌پذيرد. او در تنظيم دفعات شيردهي، مدت شيردهي، جايگزينى مواد غذائى ديگر به جاى شير، و اعمال روش‌هاى امر و نهى نسبت به فرزندان مؤثر بوده و راه و رسم زندگى در گروه و جامعه را به فرزندان خود منتقل مى‌نمايد. به‌تدريج که کودکان بزرگتر شدند عوامل ديگرى غير از مادر، در جريان انتقال و پذيرش فرهنگى دخالت پيدا مى‌کنند. که در نتيجه آن محدوديت‌هاى زيستى تعديل شده، و يا از بين مى‌روند. در هر حال فرد تحت تأثير روش‌هاى گوناگون، عناصر فرهنگى خود را جذب مى‌کند و در وجود خود جاى مى‌دهد، که به آن مرحلهٔ جذب فرهنگى گويند. تأثير اين مرحله به‌اندازه‌اى است که حتى کسانى که مدعى هستند از هيچ اصول و قاعده‌‌اى پيروى نمى‌کنند باز هم تحت تأثير مرحلهٔ جذب فرهنگى خود مى‌‌باشند. به‌طور کلى هيچ فردى نمى‌تواند از تجربياتى که در ميان قوم و فرهنگ آن رواج داشته و به‌دست آورده به کلى جدا شود.
رالف لينتون مى‌گويد:
'نفوذ فرهنگ به‌قدرى عميق است که حتى رفتار ديوانگان به‌شدت از آن متأثر است. بيماران روحى گرفتار به انواع اختلالات عصبى نيز در ميان هر قوم علائم و آثارى از خود ظاهر مى‌سازند که بنا به اوضاع محيط و فرهنگ خودشان به‌وجود آمده و خاص همان منطقه است' (رالف لينتون، سير تمدن، ص ۴۰).
انتقال فرهنگى پيامدى است که با آن فرهنگ، از راه آموزش، از نسلى به نسل ديگر منتقل مى‌شود. انتقال فرهنگ سبب دوام و استمرار فرهنگ در نسل‌هاى گوناگون مى‌شود.
در واقع در نتيجهٔ انتقال فرهنگ از بزرگسالان به خردسالان و نسل جوان عمل فرهنگ‌پذيرى تحقق مى‌يابد، که معمولاً نسل تازه با گوناگونى عناصر تشکيل‌دهندهٔ فرهنگ بيش از آنچه که در گذشته وجود داشته، روبه‌رو مى‌شود. به‌رغم جريان الزامى انتقال و جذب فرهنگى به‌وسيلهٔ نسل تازه اين توانائى در آنها به‌وجود مى‌آيد که با اراده و انديشهٔ خود، نسبت به انتخاب پذيرش الگوهاى رفتارى و ارزش‌هاى موجود در جامعه خود، تصميم مى‌گيرند. اين امر به‌اندازه‌اى اهميت دارد که مسير فکر و عمل انسان تازه را نسبت به گذشته تغيير مى‌دهد. او مى‌تواند با ادارک لازم آنچه را که سبب انطباق او با جامعه مى‌شود و نيازهاى او را تأمين مى‌نمايد انتخاب کند، به اين ترتيب افراد مى‌توانند با جذب ادراکى فرهنگ خود، زمينه را براى خلاقيت‌هاى جديد فرهنگى در جامعه فراهم سازند.
جريان انتقال و جذب فرهنگ در جوامع مختلف يکسان نيست. در هر جامعه جريان فرهنگ‌پذيرى از هدف‌هاى کلى جامعه پيروى مى‌کند. روت بنديکت براى درک اين تفاوت‌ها به مطالعه و مقايسهٔ دو فرهنگ ژاپنى و آمريکائى پرداخته و نتايج زير را به‌دست آورده است:
در آمريکا انضباط‌هاى سخت مربوط به دوران کودکى است و هرچه فرد بزرگتر مى‌شود از شدت آن کاسته مى‌شود، وقتى کودک بزرگ مى‌شود مى‌تواند خود را مستقلاً اداره کند. در هنگام پيرى مجدداً به ديگرى وابستگى پيدا مى‌کند و باز دستخوش تضيييقات مى‌شود. در ژاپن اين جريان معکوس است کودکان و پيران از حداکثر آزادى برخوردار هستند. پس از دوران کودکى تضييقات و سختگيرى‌ها آغاز مى‌شود و تا مدتى پس از ازدواج ادامه دارد. از ۶۰ سالگى به بعد در مورد پيرامون همانند کودکان ديگر تضييقات اعمال نمى‌شود.
نگهدارى و مراقبت مستمر از فرزندان در جوامع مختلف از شرايط اقتصادي، اجتماعى آنها تبعيت مى‌کند. در جامعه‌اى که زنان به فعاليت‌هاى اقتصادى و کار خارج از خانه سرگرم هستند، نگهدارى فرزندان تابع شرايط موجود است. زن کشاورز ضمن انجام دادن کارهاى کشاورزى فرزند شيرخوار خود را همراه دارد. او فرزندان خود را به شيوه‌هاى سنتى به پشت خود مى‌گيرد و به امور مربوط مى‌پردازند. چنين کودکى از آغاز زندگى با شرايط و ويژگى‌هاى فرهنگ جامعهٔ خويش، آنچنان که در او مشارکت مستقيم يا غيرمستقيم دارد، آشنا شده و ساختار فرهنگى و شخصيت او پايه‌گذارى مى‌گردد. زنى که در شهرهاى بزرگ زندگى مى‌کند و در خدمات اقتصادى و اجتماعى جامعه مشارکت دارد، نگهدارى و مراقبت از فرزندان او از ويژگى‌هاى فرهنگ سنتى و غيررسمى برخوردار نيست. او از مؤسساتى مثل مهدکودک و شيرخوارگاه و غيره استفاده مى‌کند.
در هر دو حال مکانيزم متفاوت در مورد انتقال، جذب و فرهنگ‌پذيرى کودک به‌کار گرفته مى‌شود. مربى يا پرورش‌کار مهد کودک در مراقبت از کودکان و نظافت آنها هر قدر هم در انجام وظايف خويش ماهر و مسلط باشد، ولى عمل او در مقايسه با رفتار و ارتباطى که مادر در اين شرايط با فرزند خود دارد قابل قياس نيست، آن وابستگى عاطفى که بين مادر و فرزند وجود دارد بين پرورش‌ کار و کودک نيست. در نتيجه کودکان از لحاظ روانى و عاطفى کمبودهائى دارند، براى تعديل اين نقيصه گفته مى‌شود که در استخدام مربيان و پرورش‌کاران شيرخوارگاه‌ها و پرورش‌گاه‌ها اولويت با متأهلين است.
انتقال ميراث فرهنگى از جانب سازمان‌هاى رسمى مثل مهدکودک و دبستان يک جريان رسمى نظام يافته است و حال آنکه در خانه و خانواده که روابط غيررسمي، صميمانه و دور از هرگونه قالب از پيش‌ساخته است، فرهنگ‌پذيرى خودبه‌خود و طبيعى تحقق مى‌پذيرد. در اين صورت ارزش‌ها، سنت‌ها، و ميراث اجتماعي، آنچنانکه وجود دارند، بر شخصيت کودک تأثير مى‌گذارند. انعطاف فراوان در رفتار مادر نسبت به فرزندان تحت تأثير اين عوامل است و حال آنکه در سازمان‌هاى رسمى اجراء ضوابط مورد توجه است، که چه بسا با ارزش‌ها و ميراث‌هايى فرهنگى هم‌گونگى ندارد. به سخن ديگر در خانه و خانواده سمبل‌ها بيشتر حقيقى و فرهنگى هستند و ريشه در تاريخ و عمر يک جامعه دارد، از اين‌رو انتقال و جذب آنها ساده‌تر و دور از هرگونه مقاومت و آسيب اجتماعى صورت مى‌گيرد.
کودک پس از زبان‌آموزى با ديگران ارتباط برقرار مى‌کند و به‌تدريج از مجموعه خانواده جدا شده به دنيائى بزرگتر از آن گام مى‌گذارد. گروه‌هاى همبازى و همسالان در کنار خانواده قرار مى‌گيرند و کودک در جريان پويش فرهنگى با مجموعه‌هاى تازه‌اى روبه‌رو مى‌گردد. در اين مرحله است که کودک به‌تدريج با سؤالاتى رودر رو مى‌شود که مى‌خواهد يا ديگران به آنها پاسخ دهند. اختلاف بين تمايلات، ارزش‌ها و هنجارهاى مورد پذيرش والدين و جامعه از همين مرحله آغاز مى‌گردد.
   انسان شناسی
انسان شناسى مى‌کوشد تا رفتارها و عکس‌العمل‌هاى گوناگون فرد را در طول زندگى اجتماعى مورد بررسى قرار دهد. او در جريان رشد به‌تدريج، چگونگى عضويت در گروه‌هاى اجتماعى مختلف را مى‌آموزد. او درک مى‌کند که هر گروه فرهنگ خاصى دارد و عضويت در آنها مستلزم آشنائى و رعايت مجموعه ارزش‌هاى فرهنگى آن گروه است. اين آشنائى جزء از راه مشارکت عملى در جامعه يا گروه اجتماعى مربوط امکان‌پذير نيست. به سخن ديگر، آشنائى عملى با کارکرد آداب و رسوم و سنت‌ها است که فرد را در جريان پويش فرهنگ‌پذيرى قرار مى‌دهد، پويشى که حاصل تجربه نسل‌هاى گذشته بوده و به‌طور منسجم و هدف‌دار به نسل کنونى منتقل شده است. در اين حرکات و انتقال، ميراث‌هاى فرهنگى تحت‌تأثير شرايط تازهٔ اقتصادي، اجتماعى قرار گرفته و دستخوش تحول و تغيير مى‌گردد.
پس وقتى جريان جامعه‌پذيرى عميقاً صورت گيرد و فرد در زندگى مشترک جامعه سهيم شود و همانند ديگر اعضاء گروه گردد، فرهنگ‌پذيرى صورت گرفته است. بدين ترتيب فرهنگ‌پذيرى جريانى است که فرد از هر لحاظ و به‌طور عميق با فرهنگ جامعه خود همانند مى‌گردد و شخصيت او شکل مى‌گيرد.


همچنین مشاهده کنید