یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می


شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می    عجب مدار که سرها شکسته بر سر می
ستم به ساغر می‌شد نه بر سر من اگر    شکست بر سر من می فروش ساغر می
غذای روح بود بوی می‌خوشا رندی    که روح پرورد از بوی روح پرور می
نداشت بهره‌ای آن بوالفضول از حکمت    که وصف آب خضر کرد در برابر می
نه لعل راست نه یاقوت را نه مرجان را    به چشم اهل بصیرت صفای جوهر می
نماند از شب تاریک غم نشان که دگر    طلوع کرد ز خم آفتاب انور می
چه دید هاتف می کش ندانم از باده    که هر چه داشت به عالم گذاشت بر سر می


همچنین مشاهده کنید