دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

فراگرد ارتباط کلامی در مدل آندروش، استتس و بوستروم E.G.,Andersch.L.C.Staats.R.M.Bostrom (۲)


تا اينجاى مدل، آنچه گفته شد بر اين اساس بود که فعاليت شنونده محدود به راهنماهاى خاموش (silent cues) باشد. ولى بديهى است که شنونده خود از ساز و کارهاى بيانى (vocal mechanism) نيز استفاده خواهد کرد که طى آنها زبان در خدمت رله کردن و انتقال ايده‌ها قرار خواهد گرفت.
به اين ترتيب منبع، ساخت و ارزيابى‌هاى فرستنده آشکار شد. در اعمال فيزيکى که ما آن را انتقال و حمل و نقل (delivery) مى‌ناميم. اعمالى که سيستم به کار برده شده براى تبديل راهنماهاى خاموش به راهنماهاى شنيدارى (audibal cues) را منتقل مى‌کنند، در مدل شمارهٔ ۴ به نام عنصر جديد يعنى انتقال‌ها (transtimts)، اضافه شده‌‌اند. (Andersch,1969,pp43-44)
آندروش و همکاران او، در اينجا به اهميت پيام در فراگرد ارتباط اشاره مى‌کنند و پيام را عامل تأثير کلى ارتباط دانسته‌اند و در اين قسمت از مدل آن را ترکيبى از تمام عناصر و در يک احساس کاملاً واقعى دانسته و نوشته‌اند: 'اين يکى از همان مواردى است که کل بزرگ‌تر از حاصل جمع تمامى قسمت‌ها و بخش‌ها است.'
بديهى است که گوينده بايد از موازنهٔ صحيح بين عناصر مطمئن باشد. بايد مطمئن باشد که تمامى عناصر از اهميت يکسانى برخوردار هستند. حتى اگر يکى از آنها داراى برترى بيش از ديگران باشد. متأسفانه مواردى پيش مى‌آيد که برخى عناصر، به‌طور نامرتبى برترى بيشترى نسبت به ساير عناصر پيدا مى‌کنند و احتمالاً تحت‌تأثير شرايطى خاص، باعث انحراف پيام مى‌شوند. به‌عنوان مثال، گوينده‌اى ممکن است داراى يک صداى دلپذير همراه با ظاهرى کاملاً آراسته و با تلفظى بى‌عيب باشد و کلمات را شمرده و خوب ادا کند. در آن شرايط اين امکان وجود دارد که نحوهٔ بيان و ظاهر او ساير عناصر را در پيام پاک کند. اين چنين اتفاقي، نهايت بدشانسى است زيرا ممکن است به يک نوع پذيرش غيرقابل استحقاق از کل پيام منجر شود.
گيرندهٔ پيام نيز درگير فراگردى مشابه منبع (فرستندهٔ پيام) است. گرچه پيام فرستندهٔ پيام به‌جاى محيط، محرک اوليه براى شنونده است. به‌علاوه، او بايد پيام‌هائى را که به او مى‌رسد بشنود، درک کند و ايدهٔ موردنظر فرستنده را بازسازى کند. در اين لحظه نيز شنونده، پيام دريافت شده را ارزيابى مى‌کند و بين اين ايده و حقايقى که او مى‌‌داند، تجربياتى که دارد و اعتقاداتى که به آن وابسته است ارزياى مى‌کند. شنونده، ايده‌هاى گوينده را با حقيقت، ميزان اهميت و اطلاعات مى‌سنجد و سرانجام نسبت به پيامى که دريافت و تجزيه و تحليل کرده است عکس‌العمل نشان مى‌دهد. اين عکس‌العمل او معمولاً سکوتى است به يک نوع تغيير فيزيکى خاص که در مجموع منتج به بيان چهره‌اى يا حرکات آهستهٔ پاره‌اى از اعضاء بدن مى‌شود. اين عکس‌العمل‌ها ثابت نيستند و با دريافت اطلاعات جديد ضمن صحبت و تجزيه و تحليل آنها شکل عوض مى‌کنند. به اين عکس‌العمل‌ها پاسخ يا بازخورد مى‌گويند. پاسخ‌هائى که نزديک به مدار ارتباط شفاهى هستند و محرک‌هاى مداومى را براى گوينده ايجاد مى‌کنند و در اختيار او قرار مى‌گيرند. اين عنصر تازه در مدل شمارهٔ ۵ آمده است. به اين ترتيب مدل ارتباط کامل (Andersch,1960,pp44-45) مى‌شود.
آندروش در پايان تحليل خود مى‌نويسد: 'همان‌طور که در مدل شمارهٔ ۵ ديده مى‌شود همهٔ عناصرى که براى ارسال و دريافت پيام موردنياز است در مدل جاى دارد. مدل با دو فلش که نشانهٔ ارسال و دريافت است مشخص مى‌شود. براى فهم بهتر خواننده، پيام، زير کلاهک فلش و پاسخ در نوک فلش قرار گرفته است.
به اين ترتيب دور محرک و پاسخ در تمامى گسترهٔ ارتباط (extent of the communication) حفظ مى‌شود. ممکن است در ظاهر چنين به‌نظر برسد که اين مدل فقط خاص يک گيرنده و يک فرستنده است، در حالى که چنين نيست. گوينده اغلب با اين وضع روبه‌رو مى‌شود که يک پيام را براى بيش از يک نفر ارسال کند. در آن شرايط فرستندهٔ پيام مشکل رسيدگى به چند عکس‌العمل را دارد. وقتى چند نفر در يک مباحثهٔ گروهى با يکديگر صحبت مى‌کنند، در آن شرايط لحظه به لحظه نقش گوينده و شنونده تغيير مى‌کند، مثل يک گفت و گو (conversation) يا بحث گروهى (group discussion) در آن گروه هر شخصى همان‌طور که نقش خود را تغيير مى‌دهد، مسؤليت خويش را نيز عوض مى‌کند. يک شنونده به هيچ وجه نبايد متکى به يک ارتباط ساکت (silent communication) باشد. زيرا به محض آنکه يک گوينده صحبت خود را تمام کند، نقش او جابه‌جا مى‌شود و گويندهٔ مذکور حالا به‌عنوان گيرندهٔ اصلى پيام شروع به ارتباط به‌صورت بيانى مى‌کند. در اين صورت و در آن لحظه، شنوندهٔ قبلى مسؤليت‌هاى ارسال پيام را به عهده دارد و در مقابل گويندهٔ قبلي، به‌صورت شنونده درمى‌آيد.
براى برخى از اشخاص، پذيرش اين جابه‌جائى موقعيت، دشوار است. در مواردي، گوينده ممکن است نسبت به از دست دادن نقش خود براى در دست داشتن دريچه نسبت به اعتقادات و احساسات خود بى‌ميل باشد. در اين صورت شنونده‌اى که علاقه‌مند است نقش گوينده را بر عهده بگيرد امکان دارد بيش از اندازه در تلاش‌هاى خود براى جابه‌جائى موقعيت از قبل اشغال شده اصرار ورزد و حتى ممکن است به‌صورت غيرمؤثرى به‌عنوان يک دريافت‌کننده عمل کند.
بايد توجه داشت که گويندهٔ پيام از يک بازخورد دومين (second feedback) نيز برخوردار است. چرا که او خودش صداى خود را نيز مى‌شنود و بايد قادر باشد که آن را ارزيابى کند. اين ارزيابى به او فرصت مى‌دهد که مثلاً کلمات را روشن‌تر و واضح بيان کند. اين بازخورد دومين ممکن است به منبع پيام از جهات گوناگون کمک کند.
همان‌گونه که او دارد صحبت مى‌کند ممکن است تلفظ غلط خودش را در مورد يک لغت بشنود. در آن لحظه او بايد تصميم بگيرد که آيا اين واژه آن‌قدر اهميت دارد که او اشتباه خود را تصحيح کند يا اينکه به اين نتيجه برسد که اين تصحيح چندان جنبهٔ حياتى نداشته و بهتر است کلام خود را ادامه دهد. يا ممکن است در موقعى ديگر ضرورى بداند براى ترميم شکستگى صحبت خود، کلمه‌اى را دوباره با دقت و به نحوى صحيح تکرار کند.
يا اينکه همان‌گونه که گوينده به تشريح و توضيح يک فراگرد مشغول است ممکن است در اثر توجه به گفتهٔ خود متوجه شود که کوشش نخستين او تصوير لازم را از موضوع ايجاد نکرده است. بنابراين ممکن است تلاش اوليه خود را تقويت کند و بيشتر توضيح دهد و ايدهٔ خود را به شيوه‌هاى ديگرى مطرح کند. بنابرانى گوينده براى ارزيابى تأثير، وابسته به بازخورد خود (يا همان بازخورد دومين) است.
همهٔ مردم، به‌طور يکسان به صحبت خود گوش نمى‌دهند. علاوه بر آن، ميزان دقت مردم به صحبت خودشان در شرايط محيطى گوناگون با يکديگر يکسان نيست. به همين ترتيب شنونده‌ها نيز ممکن است به شناسائى يا ارزيابى صحبت خودشان در شرايط محيطى گوناگون با يکديگر يکسان نيست. به همين ترتيب شنونده‌ها نيز ممکن است به شناسائى يا ارزيابى صحبت خود بى‌توجه باشند. اين چنين مسئله‌اى احتمالاً وابسته به تعصب آنان نسبت به نوع صحبت کردن آنها يا به دليل دستيابى انحصارى به عکس‌العمل شنونده‌ها و يا دلايل منشعب ديگر است.
به همين ترتيب، همهٔ گوينده‌ها، عکس‌العمل لازم را به صحبت خودشان براى دستيابى به بهترين نتيجه به‌کار نمى‌برند. به‌عنوان مثال، برخى اوقات، گوينده‌اى به دليل يک اشتباه در صحبت خود ممکن است گيج شود و متعاقباً به‌صورتى دست‌پاچه عمل کند و در نتيجه به تأثيرى بد و ناخوشايند از ارتباط خود دست يابد.
خوشبختانه يک گوينده امکان دو نوع سنجش ثابت را دارد، ارزيابى کلام خود را و ارزيابى کلام خود برگيرنده را (بازخورد نخستين و بازخورد دومين). گوينده‌اى که به هر دو بازخورد توجه کند مى‌تواند نسبت به پيشرفت پيام خود اطمينان داشته باشد.
در مورد عنصرى که تحت عنوان محيط در ابتداى مدل به آن اشاره شد بايد گفت که اين عنصر مى‌تواند داراى يک تأثير مثبت انگيزشى (positive, motivational effect) باشد. به هر حال بايد توجه داشت که شرايط محيطى در هر سطح از فراگرد در ارتباط (stages of communication) عمل مى‌کند. بنابراين ممکن است در هر يک از بخش‌هاى دور ارتباطى (communicative cycle) اثر منفى و مزاحم داشته باشد. يک شرکت‌کننده در شرايط ارتباطى (communication situation) بايد از خصوصيات مثبت و منفى محيط آگاه باشد. او بايد بياموزد که از خصوصيت مثبت عناصر محيطى که به ارتباط او کمک مى‌کنند بهره بگيرد و از عهدهٔ آن دسته از اين عناصر محيطى که نقش منفى در ارتباط او دارند برآيد.' (Andersch,1960,p47)


همچنین مشاهده کنید