یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

وله ایضا


آن شه حسن کز غلامی اوست    بندگی را شرف بر آزادی
گنج حسنش اگر مکان طلبد    در دو عالم نماند آبادی
خون ز شریان جبرئیل آرد    مژه‌اش در محل فصادی
مرغ روح از هوس قفس شکند    چون رود غمزه‌اش به صیادی
کرده معزول چشم قتالش    ملک الموت را ز جلادی
حاصل آن کامران که رخش ثناش    می توان تاختن به صد وادی
گرم تشریف بخشیش چون ساخت    طبع من از کمال و قادی
زان به تن جامه‌ی خودم ننواخت    که مبادا بمیرم از شادی


همچنین مشاهده کنید