دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی


شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی    غنیمتست چنین شب که دوستان بینی
به شرط آن که منت بنده وار در خدمت    بایستم تو خداوندوار بنشینی
میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ست    هزار سال برآید همان نخستینی
چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم    به خشم رفتم و بازآمدم به مسکینی
به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست    نیاید و تو به از من هزار بگزینی
به رنگ و بوی بهار ای فقیر قانع باش    چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی
تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو    هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی
لگام بر سر شیران کند صلابت عشق    چنان کشد که شتر را مهار دربینی
ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت    زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی
مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان    ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی


همچنین مشاهده کنید