دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی


ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی    روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی
آخر سر مویی به ترحم نگر آن را    کاهی بودش تعبیه بر هر بن مویی
کم می‌نشود تشنگی دیده شوخم    با آن که روان کرده‌ام از هر مژه جویی
ای هر تنی از مهر تو افتاده به کنجی    وی هر دلی از شوق تو آواره به سویی
ما یک دل و تو شرم نداری که برآیی    هر لحظه به دستانی و هر روز به خویی
در کان نبود چون تن زیبای تو سیمی    وز سنگ نخیزد چو دل سخت تو رویی
بر هم نزند دست خزان بزم ریاحین    گر باد به بستان برد از زلف تو بویی
با این همه میدان لطافت که تو داری    سعدی چه بود در خم چوگان تو گویی


همچنین مشاهده کنید